شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

چالش هسته‌ای، میدان نبرد سه‌گانه: خلق، بورژوازی جمهوری اسلامی، و امپریالیسم غرب – سیامک کیانی

پیش‌گفتار

چالش هسته‌ای ایران پهنه‌ی زورگویی امپریالیسم آمریکاست که با تحریم‌های ستم‌گرانه و ترساندن مردم ما از جنگ، حق آشکار ما برای دست‌یابی به فن‌آوری صلح‌آمیز را زیر پرسش می‌برد. اما جمهوری اسلامی، که خود را ضدامپریالیست می‌خواند، در این راه نه تنها به مردم ایران پشت کرده، بل‌که با سیاست‌های نئولیبرالیستی و سرکوب جنبش آزادی‌خواهانه و جبش کارگری، پایگاه اجتماعی خود را بیش از پیش کوچک کرده‌است.  

در گفت‌وگوی هسته‌ای، سستی و شکنندگی جمهوری اسلامی آشکار است؛ چرا که به جای روی آوردن به خلق و نهادهای مردمی، به مانورهای دیپلماتیکِ بی‌پشتوانه و امتیازدهی‌های پنهان روی آورده‌است. سیاست جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که بدون دموکراسی مردمی، برپایی اقتصاد ملی و تولیدی و عدالت اجتماعی، حتا ایستادگی در این‌جا و آن‌جا در برابر آمریکا نیز به بازی‌ای شکست‌خورده دگرگون می‌شود.

چالش هسته‌ای پهنه شکاف میان ”چپ”‌های ایران نیز است. از یک سو، بخشی از نیروهای ”چپ”، برای دفاع از حق هسته‌ای ایران، زیر چتر گفتمان رسمی جمهوری اسلامی گرد آمده‌اند. این رویکرد که با نادیده گرفتن سرکوب سیستماتیک کارگران، زنان و دگراندیشان همراه است، این دسته ”چپ” را ابزار مشروعیت‌بخشی حکومتی می‌کند که خود پیگیرانه با پذیرفتن دستورهای نهادهای امپریالیستی، اقتصاد نئولیبرالیستی را پیاده می‌کند و هم‌چنین به سرکوب جنبش آزادی‌خواهانه و جنبش کارگری می‌پردازد.

از سوی دیگر، برخی از ”چپ”‌ها در واکنش به دشمنی با جمهوری اسلامی، از دفاع روشن از حق آشکار ایران برای دست‌یابی به فن‌آوری هسته‌ای صلح‌آمیز شانه خالی می‌کنند.

این نوشته در آغاز به هشت تضاد بنیانی در نظام جهانی می‌پردازد و سپس سه تضادی که برای مردم ایران از برجستگی ویژه‌ای برخوردارند، را برمی‌شمارد.

در دنباله، این نوشته با نگاهی انتقادی به مقوله «منافع ملی» از دید مارکسیستی می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه این مقوله از سوی بورژوازی در خدمت پاسبانی از سرکردگی طبقه‌های فرمانروا به کار برده می‌شود. این نوشته هم‌چنین، به واکاوی پیوند سیاست ضدامپریالیستی با نبرد طبقاتی می‌پردازد و به این پرسش کلیدی پاسخ می‌دهد که آیا ایستادگی در برابر امپریالیسم آمریکا، بدون دگرگونی  ساختارهای سرمایه‌داری و بهره‌کشانه، می‌تواند به رهایی راستین طبقه کارگر و رنج‌بران بینجامد؟

این نوشته با بررسی چالش هسته‌ای و سیاست جمهوری اسلامی در برابر امپریالیسم، با روشن‌گری در باره‌ی تضاد در گفتمان ضدامپریالیستی حاکمیت آشکار می‌سازد که نبرد راستین ضدامپریالیستی باید با نبرد دموکراتیک و برای عدالت اجتماعی و گذار از نظام سرمایه‌داری همراه باشد.

این نوشته نشان خواهد داد که چالش هسته‌ای آزمونی برای ”چپ” ایران است که نشان دهد که هم می‌توان با زورگویی امپریالیسم جنگید و هم با حکومتی که آزادی‌کُش، مایه نابرابری و بهره‌کشی است درگیر شد. دفاع از حق هسته‌ای ایران باید مستقل از جمهوری اسلامی و در چارچوب نبردی بزرگ‌تر برای برپایی یک اقتصاد ملی و تولیدی، آزادی‌های دمکراتیک و عدالت اجتماعی انجام گیرد. این حق هنگامی معنا دارد که در خدمت پیشرفت واقعی مردم باشد، نه ابزاری برای به کژراهه کشاندن نبرد طبقاتی.

”چپ” راستین می‌تواند با بسیج مردمی گرد خواست‌های دموکراتیک و عدالت‌خواهانه همزمان علیه تحریم‌ها و زورگویی‌های امپریالیستی بایستد، و به روشن‌گری در باره‌ی فریب‌کاری‌های جمهوری اسلامی بپردازد. تنها با این نگاه دیالکتیکی است که می‌توان هم از منافع ملی دفاع کرد و هم در برابر ستم طبقاتی و آزادی‌کُشی رژیم و زورگویی آمریکا ایستادگی.

هشت تضاد اصلی در جهان

گروه پژوهشی مارکسیستی تارنگاشت  thetricontinental (تری‌کانتیننتال) هشت تضاد اصلی در جهان را شناسایی کرد. 

• امپریالیسم به رهبری ایالات متحده در برابر سوسیالیسم نوپا به رهبری چین.

• سرمایه رانت‌جوی انگلی در برابر نیازهای جامعه برای پیش‌رفت پایدار محیط زیست، صنعت، کشاورزی و پیشه‌سازی.

• امپریالیسم زیر رهبری ایالات‌متحده در برابر حاکمیت ملی کشورهای سوسیالیستی و کشورهای سرمایه‌داری “جنوب جهان”.

• طبقه‌های فرمان‌روای “شمال جهان” در برابر بورژوازی کشورهای سرمایه‌داری “جنوب جهان”.

• طبقه برتری خواه سفیدپوست G7 (و “شمال جهان”) در برابر طبقه‌های پایینی مردمی (کارگران، دهقانان و خرده بورژوازی پایین) در کشورهای سرمایه‌داری “جنوب جهان” تیره‌پوست.

• بورژوازی و لایه‌های بالای کشورهای سرمایه‌داری “جنوب جهان” در برابر طبقه‌ها و لایه‌های پایینی مردمی خود.

• امپریالیسم “غربی” در برابر آینده زمین و زندگی انسان.

• تضاد درونی میان بورژوازی “شمال جهان” در برابر میلیون‌ها کارگر و لایه‌های پایینی در کشورهای سرمایه‌داری “شمال جهان”.

سه تضاد برجسته  برای مردم میهن ما

آن چه که به میهن ما و توده‌های رنج‌بر و خلق‌های زیر ستم بر می‌گردد، برجستگی سه تضاد ویژه در میان هشت تضاد نام‌برده در بالا هست.

تضاد یکم – تضاد طبقه‌های فرمان‌روای کشورهای سرمایه‌داری “غربی” با بورژوازی کشورهای سرمایه‌داری “غیرغربی”؛ یعنی تضاد میان بورژوازی جهانی و بورژوازی جمهوری اسلامی.

تضاددوم- تضاد طبقه برتری خواه سفیدپوست سرمایه‌داری “غربی” در برابر طبقه‌های پایینی مردمی (کارگران، دهقانان و خرده بورژوازی پایین) در کشورهای سرمایه داری “غیرغربی” ‌تیره پوست؛ یعنی تضاد میان امپریالیسم و خلق‌های میهن ما.

تضادسوم- تضاد بورژوازی و لایه‌های بالای کشورهای سرمایه‌داری “غیرغربی” در برابر طبقه‌ها و لایه‌های پایینی مردمی در کشورهای سرمایه‌داری”غیرغربی”؛ یعنی تضاد میان بورژوازی جمهوری اسلامی و طبقه کارگرو خلق‌های میهن ما.

در بالا ما سه تضاد، یکی آشتی‌پذیر و دو تا آشتی‌ناپذیر را برشمردیم. تضاد میان بورژوازی بومی و امپریالیسم یک تضاد آشتی‌پذیر است، ولی تضاد میان خلق و امپریالیسم و تضاد میان طبقه کارگر و بورژوازی بومی از تضادهای آشتی‌ناپذیر هستند.

امپریالیسم تلاش می‌کند که تضاد میان توده‌های خلقی با بورژوازی بومی را به سود خود آب‌ریز (کانالیزه) کند. امپریالیسم در میان لایه‌های میانی در کشورهای سرمایه‌داری “غیرغربی”، به دلیل تاریخچه استعمارنو و نیروی نرم امپریالیستی هواداران بسیاری دارد. برای همین امپریالیسم امریکا با کمک شاهنشاهی‌خواهان و دیگر نیروهای هوادار خود تلاش می‌کند که رهبری جنبش‌های گوناگون مانند جنبش زنان را در میهن ما به دست گیرد. امپریالیسم در برابر طبقه کارگر و نیروهای “چپ” منافع طبقاتی مشترک با بورژوازی دارد و  برای همین از هژمونی طبقاتی بورژوازی بومی و لایه‌های بالایی خرده‌بورژوازی نیز برای سرکوب نیروهای خلقی و طبقه‌های پایینی جامعه در کشورهای سرمایه‌داری “غیرغربی” بهره‌برداری می‌کند. نمونه روشن آن را ما در کمک بی‌دریغ دستگاه‌های جاسوسی امپریالیسم امریکا و انگلیس به حاکمیت بورژوازی جمهوری اسلامی برای دست‌گیری، شکنجه و به دار آویختن رهبران حزب توده‌ی ایران دیدیم.

از سوی دیگر، بورژوازی کشورهای “غیرغربی” از تضاد خود با بورژوازی کشورهای “غربی” سود می‌جویند که تا تضاد میان بورژوازی و طبقه کارگر در کشورهای خود را به فراموشی سپارند. در بسیاری از کشورهای سرمایه‌داری “غیرغربی”  دست‌گاه فرمان‌روایی در دست لایه‌های گوناگون بورژوازی است که اقتصاد سرمایه‌داری، آن هم با شیوه ددمنشانه نئولیبرالیستی را پیاده می‌کند. در بیش‌تر این کشورها، به ویژ آن‌هایی که به درآمد نفتی وابسته هستند، از طبقه کارگر ددمنشانه بهره‌کشی می‌شود و طبقه کارگر از کم‌ترین حق تاریخی خود، مانند حق داشتن سندیکاهای مستقل و حق اعتصاب برخوردار نیست.  

افزون بر بهره کشی از طبقه‌های رنج‌بر، لایه‌های انگلی این بورژوازی به دزدی از سرمایه هم‌گانی می‌پردازند. شکاف طبقاتی بزرگی میان طبقه‌های پایینی جامعه و طبقه‌های بالایی است که بورژوازی را وا می‌دارد که برای پاسبانی از منافع انگلی خود حتا دموکراسی نمایشی بورژوازی را زیر پای خود لگدمال کند. تضاد میان بورژوازی و طبقه‌های رنج‌بر به رهبری طبقه کارگر، یک تضاد آشتی‌ناپذیر است. ولی این حکومت‌ها تلاش می کنند که از تضاد امپریالیسم  با بورژوازی بومی به سود خود بهره‌برداری کنند و با دامن زدن به ناسیونالیسم، توده‌ها را زیر مقوله «منافع ملی» زیر پرچم خود گرد هم آورند. برای همین جمهوری اسلامی با کمک ”چپ”‌های  هوادار خود تلاش می‌کند که رهبری جنبش‌ ضدامپریالیستی که برای حل تضاد میان خلق و امپریالیسم برپا شده‌است را در دست خود گیرد و از آن هم‌چون ابزاری برای منافع طبقاتی خود و امتیازگیری از امپریالیسم بهره‌جویی کند. 

هم اکنون ما به بررسی مقوله منافع ملی خواهیم پرداخت.

تعریف منافع ملی با دید مارکسیستی

«منافع ملی» به دسته‌ای از هدف‌های یک کشور در سطح جهانی گفته می‌شود که در راستای امنیت، پاسبانی از تمامیت ارضی و نبرد با خطرهای برون‌مرزی، دست‌یابی به منافع اقتصادی و بازارهای جهانی، برآورده کردن هدف‌های سیاسی و ایدئولوژیک، و هم‌چنین نفوذ فرهنگی شکل می‌گیرد. دولت‌ها امنیت، قدرت و منافع اقتصادی خود را مهم‌تر از هر چیز دیگری می‌دانند و در رقابت با دیگر دولت‌ها برای پاسبانی از این منافع تلاش می‌کنند.

مارکسیسم بر این باور است که «منافع ملی» آن‌گونه که از سوی بورژوازی به کار برده می‌شود در بنیاد خود، بازتابی از منافع طبقه سرمایه‌دار فرمان‌ران است که در دل کشاکش‌های میان‌ طبقه‌ها پدید می‌آید. این نوشتار به سویه‌های طبقاتی «منافع ملی» می‌پردازد و نقش آن در نگه‌داشت چیرگی سرمایه‌داری و جایگاهش در ساختار فرمان‌روایی جهانی سرمایه را بررسی می‌کند.

در نگرش مارکسیستی، حاکمیت و دولت یک سامانه بی‌سو و برای همگان پنداشته نمی‌شود، بل‌که ابزاری‌ هستند برای پشتیبانی از چیرگی طبقاتی. مارکس و انگلس در نوشتار «مانیفست کمونیست» به روشنی می‌گویند که «قوه مجریه دولت مدرن چیزی جز کمیته‌ای برای اداره امور مشترک تمام بورژوازی نیست». در نظام سرمایه‌داری، طبقه بالا مالکیت ابزارهای تولید را در دست دارد و از دولت برای نگهداری منافع و فرمان‌روایی خود بهره می‌گیرد. کارهایی مانند بخشودگی مالیاتی برای بنگاه‌های کلان، کاستن از بند و بست‌های اقتصادی برای سرمایه‌گذاران، ریاضت‌کشی برای رنج‌بران، بیشتر با نام «دفاع از منافع ملی» بازنموده می‌شوند؛ با این‌که در سنجش با کردار، این راهبردها در راستای انباشتن سرمایه و نیرو گرفتن بورژوازی‌اند، تا فراهم آوردن آسایش برای طبقه کارگر.

از همین‌رو، باورمندان به اندیشه مارکس، برداشتِ «منافع ملی» را هم‌چون مقوله‌ای که در برگیرنده منافع همه‌ی مردم است نمی‌پذیرند و بر ریشه‌های طبقاتی و منافع طبقاتیِ آن پافشاری می‌کنند. تاریخ همه کشورهای نشان می‌دهد که بورژوازی برای دست‌یابی به منافع طبقاتی خود، منافع خلق و «منافع ملی» را بارها قربانی کرده‌است. از این دید، آنچه به نام «منافع ملی» از سوی دولت بورژوازی گفته می‌شود، چیزی فرای منافع طبقه بورژوازی فرمان‌ران سرمایه‌داری نیست که در پوششی همگانی و به نمای هم‌بستگی ملی بازتاب داده می‌شود.

رفیق جان داده در راه برابری و آزادی، نیک آیین می‌گوید: تاریخ نشان داده‌است که سرمایه‌داری و طبقات بهره‌کش و ستمگر و رژیم‌های ضد خلفی و استبدادی همواره – و به آسانی – عالی‌ترین منافع ملی را پیش پای منافع تنگ طبقاتی خویش قربانی کرده‌اند.(ماتریالیسم تاریخی- صفحه ۳۷۴)

مارکسیست‌ها بر این نگرند که درک بورژوازی از بینشِ منافع ملی ابزاری‌ست برای پنهان کردن کشاکش‌های طبقاتی. طبقه فرمان‌ران با گسترش مردم‌گرایی ملی (ناسیونالیسم)، یک گونه‌ای آگاهی نادرست در میان توده کارگر پدید می‌آورد و می‌کوشد که آنان را به این باور برساند که به‌جای هم‌سویی با هم‌طبقه‌های خود و لایه‌های هم منافع دوست، زیر چتر بورژوازی با پنداره‌ای به نام «منافع ملی» جای بگیرند و برای آن نبرد کنند. این روند به سستی هم‌بستگی جهانی طبقه کارگر می‌انجامد؛ چنان‌که بارها در گذر تاریخ دیده‌ایم که کارگران به نام «منافع ملی» در جنگ‌هایی علیه همدیگر شرکت کرده‌اند که در بنیاد تنها در راستای منافع سرمایه‌داری بوده‌اند.

رفیق نیک آیین می‌گوید: بورژوازی برای سرپوش گذاشتن بر این تضاد [تضاد طبقاتی] و مبارزه، در آتش ناسیونالیسم  و خصومت بین ملل میدمد. (واژه نامه سیاسی و اجتماعی- صفحه۲.۲  )

برای همین، حزب کمونیست پاکستان در باره‌ی درگیری هندوستان و پاکستان در کشمیر می‌نویسد: ما تاکید می‌کنیم که توده‌های زحمتکش هند و پاکستان هیچ سهمی در جاروجنجال‌های ناسیونالیستی طبقات حاکم خود ندارند… این تاکتیک دیرینه رژیم‌های بورژوایی برای شعله‌ور کردن ناسیونالیسم ارتجاعی و سرکوب موج فزاینده آگاهی طبقاتی است…مبارزه ما با کارگران آن سوی مرزها نیست، بل‌که با بورژوازی کمپرادور، بقایای فئودالیسم و مجتمع‌های نظامی-صنعتی است که از خونریزی سود می‌برند.

مارکس و انگلس با آوردن شعار پرآوازه‌ی «کارگران جهان، به‌هم بپیوندید!» بر نیاز به هم‌کاری جهانی پرولتاریا انگشت گذاشتند؛ فراخوانی که در برابر مردم‌گرایی سرمایه‌داران (ناسیونالیسم بورژوایی) جای دارد.  بورژوایی در برابر طبقه کارگر منافع بنیادین ناهمسازی دارد؛ منافع طبقه کارگر در رهایی از چیرگی سرمایه‌داری است و این رهایی تنها از راه همبستگی طبقاتی شدنی است، نه از راه وفاداری به دولت بورژوازی و باورهایی مانند مردم‌گرایی ملی.

رفیق نیک آیین می‌گوید: در حقیقت با تکامل سرمایه‌داری، تضادها و تناقضات طبقاتی روزافزون، ملت را تقسیم و تجزیه می‌کند. بورژوازی به طبقه‌ای بدل می‌شود که وجود و منافعش با منافع و رشد جامعه و تکامل ملت به‌مثابه مجتمع و اشتراک تاریخی افراد بشری مغایرت دارد. (ماتریالیسم تاریخی- صفحه ۳۵۰ )

منافع ملی راستین با منافع طبقاتی طبقه کارگر و دیگر طبقه‌ها و لایه‌های رنج هم‌خوانی دارد. نیک آیین می گوید: با رشد سرمایه‌داری، به‌ویژه در دوران امپریالیسم، تضادهای اجتماعی در داخل ملت‌ بیش از پیش تکامل می‌یابد، مبارزهٔ بین طبقات شدیدتر می‌شود و منافع ملی بیش از پیش با منافع طبقاتی طبقهٔ کارگر و متحدان وی پیوند میاید  (واژه نامه سیاسی و اجتماعی – صفحه۲.۲ )

ضدامپریالیسم و رهایی ملی

با این همه، مارکسیست‌ها بر این باورند که در برخی شرایط، به ویژه در کشورهایی که زیر فرمانروایی آشکار یا پنهان فرمانروایان فرامرزی‌اند، ایستادگی در برابر زورگویی بیگانگان می‌تواند معنی پیشروی بیابد، به شرط آن‌که در راستای کاستن از توانایی ساختار جهانی سرمایه‌داری باشد و نه برای بازسازی همان مناسبات چیرگی به ریختی دیگر.

نیک آیین می گوید: طبقات متخاصم و مخالف، گاه در مسائل مشخص، منافع مشترک می‌یابند و در یک جبهه مشترک و واحد قرار می‌گیرند. این امر به‌ویژه در مراحل معینی از تکامل تاریخ دیده می‌شود و نفی آن، به استناد درک سطحی تئوری مبارزه طبقاتی، زیان بزرگ به نهضت می‌زند. (ماتریالیسم تاریخی- صفحه ۲۵۰)

به زبانی دیگر، طبقه‌ها و لایه‌های گوناگون در برابر دیکتاتوری و یا امپریالیسم می‌توانند با هم همکاری و همیاری کنند. از دیدگاه لنینی، امپریالیسم مرحله‌ای پیشرفته از سرمایه‌داری است که در آن کشورهای پیشرفته، مانند ایالات متحده، کشورهای کم توان تر را از راه چیرگی بر منابع طبیعی، نیروی کار و بازارها زیر بهره‌کشی می‌برند.

لنین بر این نکته پا می‌فشارد که دولت‌های سرمایه‌داری پیشرفته، راهبردهایی چون کشورگشایی، چیرگی اقتصادی و جنگ و درگیری را دنبال می‌کنند تا برای سرمایه‌داران خود، بازارهای تازه، سرچشمه‌های طبیعی و نیروی کار ارزان فراهم سازند. این رفتارها بیشتر با نام نگهبانی از امنیت کشور یا گسترش آسایش اقتصادی بازگو می‌شوند، ولی در بُن، پشتیبانی از منافع شرکت‌های انحصاری و گردانندگان مالی را دنبال می‌کنند. برای نمونه، جنگ‌هایی که امپریالیسم امریکا در سراسر جهان به راه انداخته‌است، فشارهای اقتصادی بر دیگر کشورها، همگی به گونه‌ای وانمود می‌شوند که برای نگهداری از «منافع ملی» به ویژه امنیت امریکا انجام می‌گیرند؛ اما در سرشت خود، سازه‌ی بهره‌کشی جهانی سرمایه‌داری را استوارتر می‌سازند. هم‌چنین در چارچوب نگره وابستگی، که از اندیشه مارکسیست‌هایی ماند سمیر امین برخاسته است، کشورهای توسعه‌نیافته از سوی کشورهای متروپول، نه تنها از راه زور نظامی، بل‌که با کمک ابزارهایی چون صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و فشارهای اقتصادی، در جایگاه‌های اقتصادی پایین‌تری نگه داشته می‌شوند.

هر ایستادگی که به کم توان کردن این چیرگی امپریالیسم یاری رساند، می‌تواند ویژگی پیشرو داشته باشددر این نگاه، رزم با این ساختارهای وابسته می‌تواند گامی کارا در راه برپایی یک اقتصاد ملی و تولیدی باشد. مارکسیست‌ها می‌پذیرند که نبردهای ضدامپریالیستی، به ویژه در کشورهای پس مانده و یا نیمه‌مستعمره، می تواند با پیمان‌های اتحادی میان طبقه‌های گوناگون انجام گیرد. این پیمان‌ها حتا می تواند بورژوازی ملی را نیز دربر گیرد. لنین پافشاری می کرد که در چنین شرایطی، بورژوازی ملی می‌تواند در مرحله‌ای معین از نبرد، نقشی پیشرو بازی  کند – البته به شرط آنکه مارکسیست‌ها زیر سایه بورژوازی نایستند و سیاست مستقل طبقاتی خود را داشته باشند.

در تاریخ جنبش‌های ضداستعماری، پیوند میان طبقه های زیر ستم – کارگران، دهقانان با بخشی از سرمایه‌داران میهن‌دوست – بارها و با نتیجه ی گوناگون رخ داده است. اما مارکسیست‌ها با پذیرفتن چنین پیوندهای اتحادی، همیشه در برابر آن‌ها دیدی انتقادی دارند؛ زیرا بورژوازی ملی به دلیل سرشت دوگانه خود در هر آن می تواند از این اتحاد برای امتیاز گرفتن از امپریالیسم بهره جویی کند و یا پس از کاهش فشار امپریالیسم، به سرکوب نیروهای پیشرو و سوسیالیستی، بپردازد.

یا این‌که پس از یک دوره گذار که رهبری چنین جنبش‌هایی در دست نیروهای محافظه‌کار یا طبقه سرمایه‌دار افتاد – مانند ان چه که در جمهوری اسلامی رخ داد– درگیری با امپریالیسم آمریکا، نظام سیاسی را در راستای فراهم کردن منافع کارگران و دیگر رنج‌بران نمی‌کشاند، بل‌که به دنبال پایداری چیرگی طبقاتی، سرکوب چپ‌گرایان، پایمال کردن حقوق زنان و جلوگیری از هر گونه سازمان‌یابی مستقل کارگری می‌رود.

پروژه هسته‌ای ایران، اگرچه از سوی بخشی از جامعه – مانند لایه‌های میانی و حتا طبقه کارگر – پشتیبانی می‌شود، اما در زیر رهبری نیروهایی است که نماز به سوی کعبه نئولیبرالیسم می‌خوانند و نه به دنبال برپایی اقتصاد ملی و تولیدی و نه در پی پرتوان کردن جایگاه طبقه کارگر و دیگر رنج‌بران هستند. چنین رژیم‌هایی از گفتمان ضدامپریالیستی برای به دست آوردن مشروعیت میان طبقه کارگر و سازمان‌های آن سود می‌برند، ولی در عمل هیچ گسستی با راه سرمایه‌داری و بهره‌کشی طبقاتی فراهم نمی‌کنند و هم‌چنان جنبش‌های اجتماعی و گروه‌های زیر ستم را سرکوب می‌کنند.

به‌دین‌گونه، نباید هرگونه درگیری با ایالات متحده را به خودی خود پیشرو دانست. مارکسیست‌ها ضدامپریالیسم انقلابی و ضد امریکای واپس‌گرا را یکسان نمی‌دانند. همه دولت‌هایی که با ایالات متحده درگیر می‌شوند، به خودی خود پیشرو یا ضدامپریالیست نیستند. برخی از آن‌ها نماینده بورژوایی هستند که در زمینه‌های گوناگون با چیرگی بیگانگان سر سازگاری ندارند، اما هم‌چنان نظام سرمایه‌داری را باززایی می‌کنند و از کارگران خود بهره‌کشی می‌کنند. سرشت طبقاتی و دیکتاتوری بورژوازی در این کشورها، مانند جمهوری اسلامی، بورژوازی را وا می‌دارد که از طبقه کارگر بهر‌ه‌کشی ددمنشانه کند و جنبش کارگری را سرکوب کند و هر گاه تضاد میان او و طبقه کارگر بالا کشید با امپریالیسم هم‌دست شود.

مارکسیست‌ها بر این باورند که رهایی طبقه کارگر و خلق نه با درگیری در زمینه‌هایی با امریکا، بل‌که با پشت سر گذاشتن نظام سرمایه‌داری، نه گفتن به اقتصاد نئولیبرالیستی، نپذیرفتن دستورهای نهادهای امپریالیستی مانند بانک جهانی، صندوق بین‌الملل پول ووو به دست می‌آید. مردم‌گرایی ضدآمریکایی، اگر به برپایی یک اقتصاد ملی و عدالت اجتماعی نینجامد، بی گمان تنها جانشینی برای همان ساختارهای فرمانروایی و بهره‌کشی می‌شود.

نیک آیین می گوید: در جریان تکامل جامعه، منافع ملی و رشد تاریخی، و تکامل آینده نیروهای مولده در خدمت ملت و گسترش و غنی شدن فرهنگ، یعنی تمام آنچه که می‌توانیم آن را «امر ملی» بنامیم بیش از پیش به مبارزه طبقاتی طبقه کارگر و متحدینش وابسته می‌شود. طبقه کارگر و زحمتکشان  بیش از پیش به مظهر و بیانگر منافع ملت و  وثیقه رشد آتی مادی  و معنوی ملت بدل می‌شوند. (ماتریالیسم تاریخی- صفحه ۳۵۰)

از این نگاه، درگیری یک کشور با راهبردهای چیرگی‌خواهانه آمریکا باید در بستر کشمکش طبقاتی، ایستادگی در برابر فرمانروایی فرامنطقه‌ای و زد و خوردهای سرمایه‌داری جهانی بررسی شود. بر این پایه، زمانی که کشوری در برابر راهبردهای زورگویانه آمریکا ایستادگی می‌کند، مارکسیست‌ها این درگیری را نه به شکل سطحی، بل‌که در چارچوب کشمکش‌های طبقاتی و جهانی می‌نگرند.

هنگامی که کشوری در برابر امپریالیسم آمریکا ایستادگی می‌کند، مارکسیست‌ها دو پرسش بنیادی در پیش می گذارند: آیا این ایستادگی نظام سرمایه‌داری جهانی را کم توان می‌کند؟ آیا با برپایی یک اقتصاد ملی و تولیدی و عدالت اجتماعی به نیرومندی و توان‌بخشی طبقه کارگر و دیگر لایه‌های اجتماعی پایینی و میانی در آن کشور کمک می‌کند؟

ضدامپریالیسم واقعی، از دید مارکسیستی، باید با این هدف‌ها پیوند خورده باشد. وگرنه به بازسازی نظام سرمایه‌داری می‌انجامد. مارکسیست‌ها تنها زمانی از نبردهای ضدامپریالیستی پشتیبانی می‌کنند که این نبردها به گونه‌ای کارا به دنبال کاهش بهره‌کشی از طبقه کارگر و رنج‌بران خود باشند و چیرگی سرمایه‌داری جهانی را به چالش بکشند.

اگر جنبش ضدامپریالیستی از پشتیبانی گسترده مردم، به ویژه طبقه کارگر، برخوردار باشد و رهبری آن به دست نیروهای پیشرو و چپ‌گرا باشد، مارکسیست‌ها آن را گامی درست در روند دگرگونی اقتصادی- اجتماعی جامعه و جابجایی طبقاتی می دانند. برای همین، مارکسیست‌ها تنها از دولت‌هایی پشتیبانی می‌کنند که گامشان در راستای منافع طبقه کارگر، برپایی اقتصاد ملی و گذار به سوسیالیسم و یا دست کم گام گذاشتن در راه رشد غیرسرمایه‌داری باشد. نمونه‌هایی مانند انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۹ نشان می‌دهند که نیروهای آزادی‌خواه، ناسیونالیست و چپ‌گرا در یک پیمان اتحادی در کنار هم ایستادند، دنبال‌تر رهبری این اتحاد به دست کمونیست‌ها افتاد که راه سوسیالیستی را برگزید. در ویتنام نیز نبرد ضدامپریالیستی، با شرکت گروه‌های گوناگون اجتماعی از دهقانان و کارگران گرفته تا سرمایه‌داران میهن‌دوست، در پایان  زیر رهبری حزب کمونیست به یک دگرگونی سوسیالیستی انجامید.

کوبا پس از انقلاب ۱۹۵۹، ویتنام پس از پیروزی کمونیست‌ها در ۱۹۷۵، و ونزوئلا در زمان هوگو چاوز، نمونه‌هایی از جنبش‌های ضدامپریالیستی هستند که با اصل‌های مارکسیستی هم‌راستا شده‌اند؛ چرا که نه تنها در برابر چیرگی آمریکا ایستادگی کرده‌اند، بل‌که گام‌هایی عملی در راه عدالت اجتماعی و سوسیالیسم برداشته‌اند.

چالش هسته‌ای ایران

چالش هسته‌ای دربرگیرنده هر سه تضاد بالا است؛ تضاد میان بورژوازی جهانی و بورژوازی جمهوری اسلامی؛ تضاد میان بورژوازی جمهوری اسلامی و خلقهای میهن؛ تضاد میان امپریالیسم و خلقهای میهن ما. ایستادگی در برابر فشارهای هسته‌ای آمریکا دو بخش اصلی دارد.

از یک سو، آمریکا هیچ حق اخلاقی یا قانونی ندارد که از بهره‌برداری صلح‌آمیز فن‌آوری هسته‌ای کشوری مانند ایران جلوگیری کند، آن هم هنگامی که خود ذخیره‌های گسترده جنگ‌افزارهای اتمی دارد و از جنگ‌افزارهای اتمی کشور آپارتایدی مانند اسرائیل، که زیر دید هیچ نهاد جهانی نیست، پشتیبانی می‌کند. ایستادگی در برابر چنین سیاست‌های دوگانه‌ای، به ویژه در برابر تحریم‌ها و خطر یورش جنگی، از دیدگاه عینی با منافع طبقاتی طبقه کارگر هم‌خوانی دارد و به کم توان کردن چیرگی امپریالیستی آمریکا یاری می‌رساند. برای همین، این کار در راستای منافع راستین ملی است.

اگر در این شرایط طبقه کارگر، لایه‌های میانی و حتا بخش‌هایی از بورژوازی ملی در برابر چیرگی آمریکا ایستادگی می‌کنند و از حق ایران و نه جمهوری اسلامی برای دسترسی به انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز دفاع می‌کنند، می‌توان از نگاه مارکسیستی این پدیده را یک اتحاد مشخص در باره‌ی یک سیاست مشخص میان طبقه‌های گوناگون در برابر امپریالیسم دید. این کار در پیوند با تضاد میان امپریالیسم با خلق است که ما در بالا از آن یاد کردیم. تضاد میان امپریالیسم با خلق، یک تضاد آشتی‌ناپذیر است که نباید به دلیل دشمنی ما با نظام جمهوری اسلامی فراموش شود.   

اما از سوی دیگر، نظام اقتصادی جمهوری اسلامی یک نظام ددمنشانه سرمایه‌داری به شیوه نئولیبرالیستی و بر پایه رانت‌خواری است. سرشت دینی- سیاسی این نظام  حتا آزادی‌های سیاسی بورژوازی را از میان برداشته‌است و خواست آزادی پوشش زنان، خواست خودمختاری خلق‌های زیر ستم را سرکوب می‌کند و از آزادی نیروهای ”چپ” و سازماندهی طبقه کارگر در سندیکاها و اتحادیه‌ها جلوگیری می‌کند. در نبود رهبری طبقه کارگر و در نبود چشم‌انداز یک اقتصاد غیرسرمایه‌داری، چنین ایستادگی در بهترین شکل، یک گونه ناسیونالیسم است که می‌تواند از احساسات ضدامپریالیستی توده‌ها بهره‌برداری کند، ولی در عمل نه تنها جایگزینی برای دگرگونی بنیادی ساختارهای بهره‌کشانه نخواهد بود، بل‌که هم‌چنان راه سرمایه‌داری را دنبال می‌کند. این تحلیل در پیوند با تضاد میان بورژوازی جمهوری اسلامی و خلق ما است که ما در بالا از آن یاد کرده‌ایم. تضاد میان بورژوازی و خلق، یک تضاد آشتی‌ناپذیر است که نباید به دلیل تضاد آشتی‌پذیر جمهوری اسلامی با امریکا چشم بر آن بست

از این رو، مارکسیست‌ها همزمان با پشتیبانی از حق ایران برای بهره‌برداری از فن‌آوری هسته‌ای و غنی سازی، علیه تحریم‌ها و خطر یورش نظامی امپریالیسم و صهیونیسم، نباید زیر پرچم یک لایه بورژوازی در حاکمیت جمهوری اسلامی بیایستند.

پایان سخن  

این نوشته با واکاوی تضادهای اصلی در جهان کنونی با دید مارکسیستی نشان داده‌است که نظام سرمایه‌داری امپریالیستی در بستر هشت تضاد اساسی عمل می‌کند، که سه تضاد آن برای مردم ما از برجستگی ویژه‌ای برخوردار است: تضاد میان بورژوازی غرب و بورژوازی غیرغربی، تضاد نژادی-طبقاتی میان سفیدپوستان برتری خواه و توده‌های زیر ستم کشورهای غیرغربی، و تضاد درونی بورژوازی بومی با طبقه‌های فرودست. این نوشته نشان داده‌است که مقوله «منافع ملی» در گفتمان بورژوایی ابزاری ایدئولوژیک برای پنهان‌کردن منافع طبقاتی و نگهداشت سرکردگی سرمایه‌داری است. 

برنامه‌ی هسته‌ای صلح‌آمیز و حق غنی‌سازی اورانیوم، نه تنها یک دست‌آورد علمی و فن‌آورانه، بل‌که بخشی از حق حاکمیت ملی ایران است که با منافع راستین ملی و مردمی ما هم‌خوانی دارد. ایستادگی در برابر زورگویی‌های امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم، برای پاسبانی از استقلال کشور و پیشرفت صنعتی و اقتصادی آینده ایران یک گام برجسته‌ای است.

در بررسی پیوند ضدامپریالیسم و نبرد طبقاتی، نشان داده‌شد که ایستادگی در برابر امپریالیسم آمریکا، بدون دگرگونی‌های ساختارهای سرمایه‌داری و بهره‌کشانه، نمی‌تواند به رهایی واقعی طبقه کارگر و رنج‌بران بینجامد. نمونه‌ی چالش هسته‌ای و سیاست جمهوری اسلامی آشکار ساخت که گفتمان ضدامپریالیستی جمهوری اسلامی، در نبود دموکراسی مردمی و عدالت اجتماعی و پیاده‌سازی ددمنشانه‌ترین شیوه سرمایه‌داری، یعنی اقتصاد نئولیبرالیستی، به ابزاری برای درست‌انگاری سرکوب جنبش‌ها و بهره‌کشی از طبقه کارگر دگرگون شده‌است

مارکسیست‌ها از هرگونه ایستادگی ضدامپریالیستی که نظام جهانی سرمایه را کم توان کند، پشتیبانی می‌کنند، اما هشدار می‌دهند که این ایستادگی تنها زمانی پیشروانه است که با نبرد برای عدالت اجتماعی، اقتصاد ملیِ تولیدمحور، و سازمان‌یابی مستقل طبقه کارگر همراه باشد، و گر نه، ضدامپریالیسمِ بدون دگرگونی انقلابیِ روابط تولید، تنها به بازتولید سرکردگی طبقاتی با شیوه‌ی دیگر می‌انجامد. 

رهایی راستین خلق‌های زیر ستم، نه در ناسیونالیسم بورژوایی، بل‌که در پیوند نبرد ضدامپریالیستی با نبرد طبقاتی و گذار به سوسیالیسم نهفته است. تنها با پایان دادن به نظام سرمایه‌داری و برپایی حاکمیت کارگران و رنج‌بران می‌توان به منافع واقعی ملی و عدالت اجتماعی دست یافت.

نوشته‌های کمکی

• Samir Amin (Unequal Development) – on dependency theory

• thetricontinental Hyper-Imperialism: A Dangerous Decadent New Stage

• Marx, K., & Engels, F. (1848). The Communist Manifesto

• Lenin, V. I. (1917). Imperialism, the Highest Stage of Capitalism

ماتریالیسم تاریخی: امیر نیک آیین: انتشارات حزب توده ایران

واژه نامه سیاسی و اجتماعی: امیر نیک آیین: انتشارات حزب توده ایران 

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

8 پاسخ

  1. آقایان گرامی کهنسال، شریفی، نیک. حرفهای شما ثابت کرده است که بعضی از چپها به بقول جناب کیانی نه تنها از حق ایران بلکه از حق هر ملتی در تعیین سرنوشت خود دفاع نمیکنند. دولتها میایند و میروند ولی حق ملت ایران حرف دیگری است. اگر جمهوری اسلامی که در نزد مردم ما منفور است زیر فشار امریکا از حق غنی سازی بگذارد، این قرارداد برای دولتهای بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی هم اجرایی است، راه فراری نیست. این حرفها مثل این میماند که شوروی به دلیل رژیم دیکتاتوری شاه نمیبایست به ایران ذوب آهن میداد. رژیم شاه سرنگون شد ولی ذوب آهن برای ملت ما ماند. لطفا منافع رژیمهای دیکتاتوری را با منافع بلند مدت ملت ما قاطی نکنید.
    با احترام جمال

    1. جناب جمال؛ نمیدانم سفسطه و مغلطه را حزب توده به ملایان و قاریان کشورمان آموخته یا به عکس. نمیدانم شما از حق تعیین سرنوشت اوکراین هم دفاع میکنید یا نه, بگذریم. سوال اینجاست که آیا اجازه داشتن بمب به یک دیوانه مانند اجازه داشتن غذا و دارو و لباس و سرپناه است؟ آخر این چه منطقیست؟ کدام یک از ما به قول شما مخالفان استقلال کشور ها مخالف توسعه صنایع نفت و گاز و برق و اتوموبیل و کشاورزی و جاده ها و شبکه های حمل ونقل عمومی و ترانزیتی برای ایران و دیگر کشور ها هستیم که ذوب آهن را با غنی سازی و ساختن بمب اتمی یکی میکنید؟ چرا فکر نمیکنید که این حاکمان دیوانه با بمب اتم اگر همان کنند که حماس بدون بمب اتمی کرد اسرائیل و امریکا چه بر سر کشورمان میاورند؟

    2. مقاله فوق مربوط به ۱۰۰ سال پیش است که بورژوازی ملی (دکتر سون یاتسن در چین،ناصر،مصدق و ..)وجود داشت نه حالا.هزاران میلیارد$ از جیب مردم فقیر برای غنی سازی و هسته ای…!؟ذوب آهن برای ملت ما ماند در مقابل گازی که رفت و ۳ برابر قیمت به اروپای شرقی فروخته شد؟!پس  با این حساب باید ممنون قورباغه های خروشچفی که میلیونها $اسلحه (ار-پی-جی و توپخانه..)به  شاه فروختند و شاکر آمریکا-اسرائیل بخاطر فروش اسلحه به ایران دهه۶۰-۵۰ هم باشیم که برای”ملت”ما ماند.سرمایه داران وابسته که دهه ۵۰-۴۰ کشاورزان رانده شده از روستاها را در  صنایع مونتاژ و وارداتی  ورشکسته غربی بکار گرفتند و استثمار کردند دستشان درد نکند،صنایع  برای”ملت” ما ماند.درودبرکوبا،هوگو چاوز ،روسیه که کشتار کمونیستها، مبارزان … دهه ۶۰ در ایران را ندیده مقابل احمدی نژاد،رئیسی و خامنه ای تعظیم کردند.”چپ”محور مقاومت نسخه دیگر توده-اکثریت

  2. و طبق آخرین گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی ” طبق همین اسناد، جمهوری اسلامی به‌اندازه ساختن ۹ بمب هسته‌ای اورانیوم غنی‌شده در اختیار دارد. آژانس بارها هشدار داده است که هیچ کشور دیگری تا کنون اورانیوم را تا چنین سطحی غنی نکرده بدون آنکه در مسیر ساخت سلاح هسته‌ای حرکت کرده باشد. نیروگاه‌های برق هسته‌ای که جمهوری اسلامی از جمله ادعای آن را دارد، در صورت نیاز از اورانیوم با غلظت بین ۳ تا ۵ درصد استفاده می‌کنند”.

  3. از کی مارکسیسم با حق هسته‌ای عجین شده است؟ سراسر مقاله مشحون است از گروگانگیری اپورتونستی مارکسیسم توسط لنینیسم ایرانی از نوع مشی توده‌ای. نویسنده در توجیه آن مدعی است “پروژه‌ای هسته‌ای ایران توسط لایه‌های میانی و تا طبقه کارگر” پشتیبانی می‌شود. تا به حال کسی دیده است که کارگران و زحمتکشان زیر فشار اقتصادی پلاکارد حق هسته‌ای را در دست داشته باشند؟ نویسنده برخلاف ادعایش نتوانست خود را از چپ زیر چتر جمهوری اسلامی جدا کند. محکومیت جمهوری اسلامی در ابتدای مقاله به خاطر نئولیبرالیسم فقط یک مزاح است. رژیم اسلامی قبل از سرکوب جنبش کارگری امثال همان نیک آیین‌ها را هزار هزار اعدام کرد.

  4. مقاله با جملات زیر که انرڑی هسته ای حق اشکار ماست شروع میشود:

    “چالش هسته‌ای ایران پهنه‌ی زورگویی امپریالیسم آمریکاست که با تحریم‌های ستم‌گرانه و ترساندن مردم ما از جنگ، حق آشکار ما برای دست‌یابی به فن‌آوری صلح‌آمیز را زیر پرسش می‌برد”

    چه تشابه جالبی میان شعار اصلی احمدی نژاد که ۲۰ سال پیش برای بقا حکومت ج.ا و غارت و چپاول مردم ایران شعار میداد : ” انرژی هسته ای حق مسلم ماست” و مقاله اقای کیانی

    کیانی تمام تلاش خودش را می کند که با استفاده از ادبیات و کلاسیک های به عاریه گرفته از مارکسیسم که کوچکترین ربطی به موضوع اتمی ندارند شعار ج.ا و احمدی نژاد را مجددا تئوریزه کند !

    جناب کیانی زمان این نوع مقاله ها در حمایت از ج.ا سال هاست که پایان یافته است !

  5. کسانی که با ادبیات حزب توده آشنا هستند میدانند که تمامی استدلالات و فکت های معتبر از مارکس و لنین این دوستان تماما به منظور توجیه عملکردی کاملا متضاد است. در تئوری از سیاست اتحاد و انتقاد میگویند اما در عمل اتحاد و اتحاد میشود. بازی با واژه ها دیگر شگرد آنان است. در حالی که غنی سازی آنهم در کشوری که راکتور اتمی ندارد هیچ ربطی به انرژی هسته ای ندارد این دوستان جهت توجیه امریکا ستیزی و همدستی با رژیم, آن دو را یکی کرده به منافع ملی گره میزنند در حالی که میدانند غنی سازی رژیم و تست های انجام شده بر روی ماشه های انفجاری همه حکایت از ساختن بمب اتمی میکند و میخواهند باور کنیدکه اینها برای ” حق حاکمیت ملی ایران است .و.ایستادگی در برابر زورگویی‌های امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم”،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *