دوشنبه ۲ تیر ۱۴۰۴

دوشنبه ۲ تیر ۱۴۰۴

چه کسی الهه را کشت و صدای عزاداری را خاموش می‌کند؟ – علی مختاری

الهه حسین‌نژاد دیگر زنده نیست. زنی جوان، ۲۴ ساله، که در یکی از حاشیه‌های فراموش‌شده‌ تهران، اسلامشهر، زندگی می‌کرد. هر روز از آن‌جا به سعادت‌آباد، در شمال ثروتمند پایتخت، رفت‌وآمد می‌کرد تا در یک سالن زیبایی، شغلی نیمه‌رسمی و کم‌درآمد به نام «ناخن‌کاری» انجام دهد. او در آن روز سرنوشت‌ساز، زودتر از محل کارش خارج شد تا از برادر معلولش مراقبت کند، اما دیگر هرگز به خانه نرسید.

پیکر بی‌جان الهه ۱۱ روز بعد، در بیابان‌های اطراف فرودگاه امام خمینی پیدا شد؛ جایی در حاشیه‌ی حاشیه‌ها، همان‌جایی که زندگی‌اش هم در آن جریان داشت. گفته‌اند که راننده‌ای او را با دو ضربه چاقو کشت تا تلفن همراهش را بدزدد. اما آیا این ماجرا، فقط یک «سرقت و قتل ساده» است؟

مرگ یک زن، افشای یک ساختار

قاتل الهه، مردی بود ماشین‌خواب، با لهجه‌ی شهرستانی، یکی از هزاران راننده بی‌هویت، که هر روز خیابان‌های تهران را برای کسب درآمد در می‌نوردند. نه هویت‌سنجی، نه بیمه، نه نظارتی بر رفت‌وآمد او. در واقع، ماشینش نه‌تنها وسیله‌ی کار، بلکه خانه‌اش بود.

چنین وضعیتی نه یک تصادف فردی، که برآمده از ساختاری است که «زندگی» را به حاشیه و فراموشی رانده است. در این ساختار، فقر و محرومیت، عادی‌سازی شده و تفاوت طبقاتی به شکافی غیرقابل‌عبور بدل شده. قاتل الهه، گرچه چاقو در دست داشت، اما این جامعه‌ی شکسته به دست حکومت، او را تا لبه‌ی مرز اخلاق و جنایت سوق داده بود.

در کشوری که هزینه‌ی یک گوشی موبایل از درآمد ماهیانه‌ میلیون‌ها کارگر فراتر می‌رود، کشتن برای دست‌یافتن به آن دیگر غیرعادی نیست. این فقط خشونت خیابانی نیست؛ این خشونت ساختاری است.

زن‌کشی در سکوت، جامعه در اختناق

الهه نه اولین زن مقتول است و نه آخرین. نام او در کنار فهرستی طولانی از زنانی قرار می‌گیرد که در این سرزمین، یا در خانه به دست پدر یا همسر کشته شدند، یا در خیابان توسط مردانی که از فقر، خشم و بی‌پناهی، به جنایت کشیده شده‌اند. زن‌کشی در این جامعه، نه اتفاقی استثنایی، بلکه روندی مزمن است. اما مهم‌تر از آن، چیزی است که پس از مرگ الهه رخ داد: سکوت سیستماتیک.

خانواده‌ الهه حتی اجازه‌ی عزاداری هم نیافتند. مأموران «یادآوری کردند» که مصاحبه نکنند، مراسم نگیرند، اطلاع‌رسانی نکنند. نه صدای مرسوم قرآن شنیده شد، نه ناله‌ای، نه فریادی از خانه‌ی سیاه‌پوش‌شان برخاست. چرا؟ چون هر عزاداری عمومی، هر مرثیه‌ی جمعی، امکان تبدیل‌شدن به اعتراض را دارد. و این چیزی است که حکومت از آن می‌ترسد: صدای سوگ اگر عمومی شود، به فریاد بدل می‌شود.

حکومت، امنیت را کالایی کرده است

پاسخ حاکمیت به این جنایت، تشکیل «شعبه ویژه بازپرسی» بود. شعاری تکراری، رویه‌ای نمایشی که تجربه نشان داده، نه عامل بازدارنده است، نه مرهمی بر زخم. نظامی که سال‌هاست از تصویب لایحه‌ی منع خشونت علیه زنان امتناع کرده، همان نظامی است که امروز تلاش می‌کند با یک «بازپرسی ویژه»، سرپوشی بر این بی‌عدالتی بگذارد.

امنیت، در این کشور، نه حق عمومی، که کالایی کمیاب و طبقاتی‌ست. فرادستان اگر نیاز به تاکسی داشته باشند، به احتمال زیاد سوار تاکسی اینترنتی، راننده‌ی مشخص و مسیر ثبت‌شده می‌شوند. اما زنانی چون الهه، که از حاشیه‌نشینی در بیابان‌های اطراف اسلامشهر به سوی کار در سعادت‌آباد می‌آیند، در نبود حمل‌ونقل عمومیِ ایمن، ناگزیرند سوار هر خودروی عبوری شوند. این یعنی امنیت را می‌توان خرید—با پول، با آدرس، با کد پستی.

و حاکمیت، هیچ اقدامی برای ایمن‌سازی این شکاف طبقاتی انجام نمی‌دهد؛ این شکاف بر ساخته ی نظام است و آن را نه اشتباه، که ابزار کنترل می‌داند.

قانون، علیه قربانی

در نظام حقوقی مردسالار، الهه حتی پس از مرگ نیز نابرابر بود. اگر خانواده‌اش توان پرداخت نیمی از دیه‌ی قاتل را نداشته باشند، ممکن است او تنها چند سال حبس بکشد و دوباره به جامعه بازگردد، در حالی که الهه برای همیشه خاموش شده است. اشتباه نشود: مسئله نه انتقام است، نه دیدن قاتل بر سر دار؛ سخن بر سر نقش برپادارندگان دار است—آنان که با ساختن نظمی نابرابر، زمینه‌ی چنین جنایتی را فراهم کرده‌اند و اکنون، فراموشی را به انتظار نشسته‌اند.

این فقط زن‌ستیزی فرهنگی نیست؛ زن‌ستیزی قانونی‌ست. در چنین نظامی، حتی عدالت کیفری هم تابع جنسیت، طبقه و نفوذ است. حکومت، با این قوانین، به مردان این پیام را داده است که خشونت علیه زنان، کم‌هزینه است.

الهه فقط قربانی خشونت نبود، بلکه قربانی جغرافیا هم بود. او، زاده‌ی حاشیه بود، کارگر حاشیه، کشته‌شده‌ی حاشیه و حالا، دفن‌شده در حاشیه‌ای دیگر. رسانه‌های رسمی، دیر و با اکراه خبر را منتشر کردند. اخبار ضدونقیض، تأخیر در پیدا شدن پیکر، ابهام در تحقیقات؛ همه نشانه‌ی بی‌اعتنایی به جان‌هایی است که از دید حکومت، ارزشی ندارند. و از قضا، همین مردم هستند که چرخ این جامعه را می‌چرخانند، بی آن‌که دیده شوند.

الهه را چه کسی کشت؟

پاسخ به این سؤال فقط در شناخت فرد قاتل خلاصه نمی‌شود. الهه را ساختاری کشت که: زنان را نیروی کار ارزان، اما بی‌پناه می‌خواهد؛ مردان را در فقر و تحقیر غرق کرده تا برای زنده‌ماندن، به خشونت کشیده شوند؛ حاشیه‌نشینان را شهروند درجه دو می‌داند که نه امنیت دارند، نه صدای اعتراض.

الهه را همان نظامی کشت که وقتی زنی کشته می‌شود، نخست به پوشش، شغل، یا محل رفت‌وآمدش اشاره می‌کند. همان نظامی که از مرگ او نه خشمگین، که نگران پیامد سیاسی می‌شود.

الهه حسین‌نژاد یک قربانی بود، اما نشانه‌ای نیز هست؛ نشانه ای از عمق بحران. بحرانی که در نظمی ریشه دارد که حتی عزاداری خانواده‌ی مقتول را برنمی‌تابد. چنین حکومتی نه‌فقط از تأمین امنیت عمومی ناتوان است، بلکه خود یکی از عوامل و بازتولیدکنندگان ناامنی‌ست. حکومتی که سایه‌ی سرکوب را بر سوگواری می‌افکند، نمی‌تواند مدعی پاسداری از امنیت باشد. مردمی که شب‌ها از جاده‌های بی‌چراغ و کوچه‌های تاریک به خانه بازمی‌گردند، نیازی به وعده‌های پوشالی ندارند. آن‌ها حقیقت را می‌خواهند—و حقیقت، درخشان‌تر از آن است که بتوان در تاریکی پنهانش کرد.

حالا صدای سوگواران خاموش شده، اما سؤال باقی است: چه کسی الهه را کشت؟ و چه کسانی تلاش می‌کنند صدای عزاداری‌اش را هم خفه کنند؟

برچسب ها

آنچه تاکنون کمتر در سطح افکار عمومی و رسانه‌های رسمی به‌طور جدی مورد بحث قرار گرفته، ارزیابی واقع‌بینانه‌ی سود و زیان سیاست پافشاری بر غنی‌سازی اورانیوم در ایران است، صرف‌نظر از میزان غلظت آن، چه بالا و چه پایین، و تأثیرات آن در ابعاد فنی، اقتصادی، محیط‌زیستی و حتی راهبردی. در گفت‌وگویی که در ادامه می‌خوانید، این پرسش‌ها را با آقای بیات، کارشناس حوزه انرژی و فناوری هسته‌ای و مشاور مستقل پیشین آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، مطرح کرده‌ایم تا نگاهی فنی و تحلیلی به کارنامه‌ی صنعت غنی‌سازی اورانیوم در ایران داشته باشیم و به دور از هياهوی تبليغاتی ببینیم پافشاری حکومت بر ادامه ی سياست غنی سازی اورانيوم چه هزینه‌هایی برای مردم و جامعه به همراه داشته است

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

4 پاسخ

  1. جناب مختاری؛ ویدئو کلیپی در فضای مجازی پخش شده که نشان میدهد دختری که ادعا میشود الهه حسین نژاد است در حال عبور از کنار یک SUV بزرگ به وسیله دو تن ( لباش شخصی امنیتی) که گویی انتظارش را میکشیدند ربوده میشود. پوشاندن چهره قاتلان از طرف پلیس از یک سو و جلوگیری و امنیتی کردن عزاداری و خاکسپاری, وزنه را به سمت قتل های همچون زنجیره ای سنگین میکند. فراموش نکنیم که با درنظر گرفتن احتمال جنگ با امریکا و اسرائیل, فعالان شناخته شده ای که مورد اعتماد مردم باشند برای رژیم پتانسیل خطر داخلی خواهند بود و به احتمال بسیار شاهد موارد بیشتری از این نوع قتل ها خواهیم بود.

  2. الهه  را همان کسی کشت که امیرمحمد خالقی، دانشجوی ۱۹ ساله رشته مدیریت را حوالی دانشگاه تهران کشت. همانهایی  که ژینا، نیکا، حدیث…و دختران کودک را کشتند. همانهایی که به مسمومیت سریالی دختران دانش آموز پرداختند و آنها  را در زندانها “خودکشی” کردند.همانهایی که ۴ دهه  پیش قبل از اعدام به دختران تجاوز کردند تا مبادا آنان سر از بهشت در آورند؟!. همانهایی که ده ها دختر دانش آموز کلاس درس مدرسه ابتدایی روستای شین‌آباد پیرانشهر را سوزاندند. همانهایی که مهاجر افغان را در مرزها غرق کرده و یا تحویل دوستان آنسوی مرزشان  یعنی طالبان می دهند. الهه  ها، ژینا، نیکا و حدیث…. را همانهایی میکشند که برای مرگ زن و کودک بیگناه و مظلوم غزه و جنایات و نسل کشی بدست همتایان خود فاشیستهای صهیونیست اشک تمساح میریزند.یاد رفتگان را بیدار نگه داریم. فراموش‌ نکنیم و نبخشیم.دیکتاتورها از فراموش‌ نشدن هراس دارند. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *