شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

فریدون قره‌چورلو یکی از ستون‌های فرهنگی شهر تبریز درگذشت‎ – احد واحدی

 قره چورلو در سال ۱۳۱۲ در محله «خیاوان» تبریز چشم به جهان گشود، تحصیلات عالی خود را در رشته زبان و ادبیات فرانسه به پایان رساند و سالهای زیادی از عمر ۹۲ ساله خود را صرف تعلیم و تربیت دانش آموزان مدارس خیاو (مشگین شهر) و تبریز کرد و در یکی از طوفانی‌ترین دوره‌های تاریخ کشورمان با سبک و شیوه‌ای نوین به شناخت و آموزش آن‌ها همت گماشت. فریدون مثل معلمین عصا قورت‌داده از مرکز اعزام شده، نبود. او از خود، شخصیت ساده، صمیمی و اعتماد بر‌انگیزی ارائه می‌داد و سریعآ در دل شاگردانش جا می‌گرفت. وی در زندگی شغلی و مبارزاتی، نقش انکار‌ناپذیری در بیداری فکری و فرهنگی جوانان آذربایجان ایفا کرد. در واقع امر، او تنها یک معلم ساده نبود، بلکه الهام‌بخش نسلی از جوانان و نوجوانانی بود که در جستجوی هویت، عدالت و آگاهی رشد کردند.

 شاگردانش در کلاس درس وی آزاد بودند و برای هر موردی اجازه معلم‌شأن را احتیاج نداشتند. تمام این کارها در یک جو اعتماد پیش می‌رفت و دانش‌آموزان نیز اجازه سوء‌استفاده از موقعیت را نداشتند. در کلاس معمولاً درباره مسائل فوق برنامه صحبت می‌شد که معرفی شخصیت‌های ادبی، سیاسی و فرهنگی جایگاه ویژه‌ای داشت. آن‌چه نویسندگان و شاعران مترقی خلق می‌کردند، کسانی مانند فریدون با معرفی دقیق و پربار آن‌ها به دانش‌آموزان، بلاواسطه در اشاعه و گسترش آن‌ها نقش داشتند. آثار نیما، شاملو، ساعدی، براهنی و… و ترجمه‌های پربار نویسندگانی چون آلفونس دوده، ماکسیم گورگی، ویکتور هوگو، بالزاک و دیگران، جزء این فعالیت‌ها بودند. فریدون با تسلط بر ادبیات مترقی جهان و اطلاع از جریان‌های فکری دنیا و با اطلاع از شاه‌کارهای ادبی سعی داشت جوانان و نوجوانان را با مفاهیم آزادی، عدالت و مبارزه آشنا کند. هرجا بود در کلاس درس، در کوه‌نوردی، در نشست و برخاست با دانش‌آموزان خود (که کم هم نبود) سعی داشت بذر آگاهی را بیفشاند.

دهه سی و چهل در تاریخ تعلیم و تربیت شهر تبریز، از اهمیت ویژه‌ایی برخوردار است. در دوره‌ای که رژیم ضد‌خلقی پهلوی در فکر استحکام و گسترش سیستم دیکتاتوری و در آذربایجان بعد از سرکوب حکومت ملی به رهبری سید جعفر پیشه‌وری در اندیشه امحای زبان و فرهنگ آذربایجانی بود، فریدون در فکر گسترش اندیشه آزادی و شکستن فضای اختناق و در فکر اعتلای زبان مادری بود. او بسان مشعل‌دار آگاهی، هر درد و نابسامانی را تحمل می‌کرد تا بزم شیفتگان آزادی را روشن نماید. یک روشنفکر مردمی که تسلط ویژه‌ای به زبان مادری و فرهنگ مردمی داشت و سینه‌اش مالامال از ظرایف آن زبان همیشه محکوم بود؛ همیشه با شعرهای زیبایی به سر کلاس می‌آمد و بیشتر شعرهای سوغاتی وی از نام‌آوران ادبیات آذربایجان بودند، که چند روز بعد در یادداشت بچه‌های کلاس ذخیره گردیده و از بر می‌شدند. و این درست زمانی بود که شمشیر رژیم پهلوی دو طرفه می‌برید و برای به‌کار بردن کلمه‌ای ترکی باید جریمه آن‌را به قلک جریمه مدرسه پرداخت می‌کردی. تمام زعمای قوم و تمام مسئولین ادارات از استان‌داری گرفته تا فرمانداری و مدیران ادارات کل از تهران اعزام می‌شدند و زبان آذربایجانی در چنان حصاری از بدخواهی، کین‌توزی، دشمنی عوامل رژیم شاه قرار داشت که اکثر آن عزیزانی که حرفی برای گفتن داشتند را، از آذربایجان تبعید کرده بودند. فریدون پیش‌قراول تمام معلمین آن دوره از جمله صمد بهرنگی، بهروز دهقانی، کاظم سعادتی، علیرضا نابدل و دیگران بود و در عین حال درخیلی موارد معلم مستقیم دوستان آگاه و مبارزی بود، که یک دهه بعد چپ نو را سازمان دادند. بسیاری از آن‌ها به جنبش چریکی و بطور مشخص به چریک‌های فدایی خلق پیوستند، یا در جریان آن جان باختند، یا اگر ماندند به زندان‌های طویل المدت محکوم شدند تا در انقلاب بهمن ۵۷ با قیام مردم قهرمان ایران آزاد شوند.

فریدون اهل کتاب بود، زبان فرانسه را بخوبی می‌دانست و تازه‌های کتاب را بدان زبان در اندک مدتی بدست می‌آورد. کتابخانه کوچکی داشت که کتاب‌هایش بیشتر دست دانش‌آموزانش بود، اوقات فراغت خود را پیش مجیدآقا ایروانی که خود از رفقای آگاه و مبارز و نیز صاحب کتاب‌فروشی شمس بود، سپری می‌کرد. و با مشاوره دقیق و آگاهانه خود، به جوانان آگاه و جستجوگر در انتخاب و مطالعه کتاب یاری می‌رسانید. او چندین‌بار توسط عوامل امنیتی رژیم شاه و سازمان منفور ساواک دسنگیر، شکنجه و زندانی شد، مجموعا سه سال مهمان دژخیمان رژیم بود و بعد از آخرین زندان اجازه ندادند که پا به آذربایجان بگذارد.

 او عاشق زبان مادری خود یعنی ترکی آذربایجانی بود و همیشه سعی در اعتلای آن داشت. حبیب فرشباف، شاعر و خادم اجتماعی معاصر می‌گوید: «روزی در تخته سیاه یک بایاتی آذربایجانی نوشت:

گؤی اوزی دامار – دامار

گؤیدن یئره نور دامار

کؤنول بیر نزیک شوشه

اودا سینسا، کیم یامار!؟

سپس درباره فولکلور آذربایجان شرحی داد و درباره ظرایف آن سخن گفت! و برای اولین مرتبه اعتماد به نفس را به ما دانش‌آموزان برگرداند. فریدون همواره ما را تشویق می‌کرد که هرچه بر سر ما بعد از مشروطیت آمده از بی‌سوادی بوده و سعی در اقناع ما داشت که تا چشم بر هم بگذارید، درس‌تان تمام می‌شود، باید تلاش کنید معلم شده و برای تعلیم و تربیت به روستاها بروید.»

بدینوسیله فریدون نسلی از معلمان را پرورش داد که آن‌ها نیز به نوبه خود نسل بزرگی از دانش‌آموزان را پرورش دادند که در نیم قرن اخیر نقش بزرگی در اعتلای فرهنگ و ادبیات انقلابی ایران و آذربایجان ایفا کرده‌اند. 

فریدون انسان مرتب و شیک‌پوشی بود، وارسته و لوطی‌منش بود، دروغ را برنمی‌تافت و تمام این خصوصیات نیک اخلاقی را به شاگردانش منتقل می‌کرد. او که کوهنوردی ورزیده بود، روزهای جمعه با دانش‌آموزان خود به کوه می‌رفت و این فرصتی بود که آن‌ها از گنجینه اطلاعات ذیقیمت وی بهره‌مند می‌شدند. صدای بسیار گیرایی داشت و موسیقی عاشقی را بسیار خوب می‌خواند. او دریایی از فولکلور آذربایجان را در سینه داشت و در هر فرصتی آن‌را به شنونده خود انتقال می‌داد. 

به همت و پایداری معلمینی مانند فریدون قره چورلو، در ۷۰ – ۶۰ سال گذشته در تبریز معلمینی پرورش یافتند که در سیاه‌ترین دوران تاریخ کشورمان، شمع راه خیل عظیم دانش‌آموزان گردیدند که امروزه خود بالای هفتاد سال سن دارند و همه آ‌‌ن‌ها از فریدون و کارهایی که او برایشان انجام داده به نیکی یاد می‌کنند. 

یاد پر‌عظمت فریدون در دل‌های دوستداران او با نیکوترین و پاک‌ترین احساسات، همواره یادآور زندگی مردی خواهد بود که خود سوخت تا مانع شود سیاهی همه جا را فرا گیرد. یادش گرامی.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *