یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴

یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴

«چپ» هوادار جمهوری اسلامی به رهبری آقای بهمن آزاد: ابزار آبروسازی برای بحران مشروعیت جمهوری اسلامی – سیامک کیانی

پیش‌گفتار

جمهوری اسلامی هم اکنون با بحران فزاینده‌ای پذیرش همگانی (مجازیت) روبه‌رو شده‌است. سرکوب خونین خیزش‌های مردم، راه‌ها و روش‌های اقتصادی نئولیبرالیستی، و پوسیدگی درونی دستگاه فرمانروایی، جایگاه اجتماعی نظام جمهوری اسلامی را در میان طبقه کارگر، اندیشه‌ورزان، و میان لایه‌های میانی و پایینی جامعه سخت است. در چنین تنگنایی، فرمانروایی جمهوری اسلامی دوباره می کوشد با ساختن حزب کمونیست دست آموز، پشتیبانی چپگرایان همسو و بهره‌گیری از پذیرش مردمی از دست‌رفته‌اش را دوباره کند . ولی آیا این همسویی، برآمده از باور راستین است، یا تنها ترفندی برای گمراه‌سازی مردم و پوشاندن سرکوب درونی؟

این نوشته به واکاوی ناهمخوانی‌های جمهوری اسلامی در ابزارهای کاربردی از گفتار «چپ» می‌پردازد، نقش گروه‌هایی مانند «ده مهر» به رهبری آقای بهمن آزاد را در حمایت از سیاست‌های جمهوری اسلامی بررسی می‌کند، و نشان می‌دهد چگونه از نبرد «ضدامپریالیستی» پشتیبانی می‌کند، در کردار، پوششی برای حمایت از سرمایه‌های مردمی نئولیبرالی است. نزد بیشتر مردم ایران ناخوشایند و بی‌پایه، در سال‌های گذشته کوشیده با میدان دادن به «چپ»های سازش‌کار، برای خود آبروسازی کند.

همراهی «چپ»های سازشکار   با جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی هم اکنون   با برگزاری راهپیمایی‌هایی مانند نشست و یکم خرداد ماه 

۱۴۰۴  

جمهوری اسلامی می‌کوشد با نمایش همبستین، پایگاه اجتماعی‌اش را در میان بخشی از روشن‌اندیشان و کنش‌گران «چپ» که ضد امپریالیسم غربی هستند، گسترش دهد . این گردهمایی‌ها برای این فراهم‌شده‌بودند که تا «چپ»ها را به همکاری با گفتمان نظام رسمی بکشاند، بی‌آنکه به خواست‌های اقتصادی-سیاسی، دموکراتیک و آزادیخواهانه «چپ»های دیگر پاسخی داده شود. 

راهپیمایی‌های ضدصهیونیستی هفته گذشته جمهوری اسلامی، نمایشی حساب‌شده برای پوشاندن بحران مشروعیت و کشش نیروهای «چپ» است که توان واکاوی را بر اساس سرشت سرمایه‌داری- دینی جمهوری اسلامی را ندارند.

این باوری به نبردهای طبقاتی و رهایی دارند، زیر سایه‌ی یک لایه‌ی برژوازی جای خوش کرده‌اند. آنها با بازگو کردن شعارهایی گنگ و بیجان، بی‌آن‌که روشنی فرای راه هواداری از خط «ضدامپریالیستی» رژیم به پیش می‌روند، به مهره‌هایی در سیاسی این سامانه دگرگون‌شده‌اند.

فرمان‌روایی اسلامی نیک دریافته است که پس از خیزش‌های پیاپی، حتا گروه‌هایی از مردمی که پیش‌تر آرام یا بی‌سوی بودند، دیان آن حضرت نوح بودند. در چنین شرایطی، کشاندن کسانی که به نمادین می‌پردازند، برای پینه زدن به چهره فرسوده‌ای «نظام» به شماره می‌آید. این «چپ»ها، هر چند کم‌توان و بی‌پایه‌اند، ولی به‌خاطر پیشینه تاریخیِ جنبش‌ «چپ» در ایران، می‌تواند ابزار آراستن چهره‌ی زشت خورشید باشد. 

حکومت جمهوری اسلامی می‌کوشد با دگرگون‌نمایی واژه‌های ریشه‌داری چون «ضدامپریالیستی»، هم‌چنان خود را در جای «پشتیبان ستمدیدگان» بنشاند. آن هم زمان به سود برژوازی و به زیان توده های پایین دست است.

همه ناسازگاری‌های اجتماعی به «نبرد ضدامپریالیستی»، بی‌آنکه شناختی روشن از ساختار این پدیده در جهان امروز داشته باشند، راه نبرد لایه‌های فرودست علیه نظام سرمایه‌داری را به گمراهی   می‌کشانند. در پی آن، چالشهایی چون بهره‌کشی از کار، گسترش تنگدستی، و سرکوب آزادیخواهان به کنار رانده می‌شود.

«چپ» سازش‌کار، در کردار، به بخشی از نمایش سیاسی جمهوری اسلامی دگرگون‌شده‌است. برخی از این گروه‌ها حتا پیوندهایی روشن با برژوازی نزدیک به فرمانروایی دارند. رایگان بی‌باوری به نبرد طبقاتی و همراهی با ساختار سرمایه‌داری جمهوری اسلامی، و بازی کردن نقش خرده‌گیر دروغین است.

بیشتر آنها دوست دارند از هم‌بستگی گنگ با «ضدامپریالیست‌ها» در حاکمیت جمهوری اسلامی سخن می‌گویند، ولی در برابر سرکوب کارگران هفت‌تپه، شکنجه‌های زنان در بند، یا سرکوب خیزش‌های خیابانی خاموش می‌مانند. شماره این برخاسته از لایه‌های بالای شهری برخاسته‌اند، یا در پنداربافی فرو می‌رود که برای نگه‌داشتن خود، به سازش با جمهوری اسلامی   می‌نهند.

رسانه‌هایی که به آنان میدان «انتقاد» می‌دهند، گزینشی و زیر می‌بینند و مرزهایی چون خرده‌گیری از ولی فقیه و روشن‌گری در باره ی و شکنجه زیر پرسش ببرند. آن‌ها آزادند که از «رفیق شاعر ما، هوشنگ ابتهاج» می‌گویند، ولی از تازیانه بر پشت خود، چیزی نگویند. چشمانشاـ گوش‌هایشان در برابر فریاد زندانیان شکنجه کر: “پیش روی ما گذشت این ماجرای زیر کری تا چند و این کوری چرا؟.”

فرجام این همسویی، همپیمانیِ شومی‌ست بر ضد مردم. سامانه سرمایه‌داری- اسلامی برای نگه‌داشتن نیروی خود و این «چپ»‌ها برای حفظ جایگاه ذهنی یا سود مادی‌شان، هر دو در برابر شیستاده‌اند. با اینهمه، تجربه نشان داده است که این گونه نمایش‌ها پایدار است. در گذشته نیز کسانی با شعار «ضدامپریالیستی» با فرمان‌روا هم‌دست شدند و خود را از دست دادند.

رهایی، نه در سازش با حزب جمهوری اسلامی، بل‌که در سازمان دهی مستقل و همبسته‌ای طبقه کارگر و پیوند با دیگر جنبش‌های خواهان دامیا . همیشه همدستی با این سامانه اسلامی، نه یک راهبرد، بلکه پشت کردن به آرمان برابری و آزادگیست.

یکی از گروه‌هایی که در برون از مرزهای کشور همه‌ی خود را به انگلیسی گروه «ده مهر» می‌خوانند. سال‌هاست که این لنینیستی و کمونیستی خود را برای نشستن زیر سایه یک لایه برژوازی انگلی در حاکمیت به خورشید می‌درخشد.

سالهاست، گروه «ده مهر» خود را تنها بازمانده‌های راستین و پویای حزب توده‌ای ایران می‌دانند و شاخه‌های دیگر «چپ» را که زیر بار سازش با سامانه‌ی سرمایه اسلامی نمی‌روند، با «سوسیال‌دموکرات» می‌کوبند. این گروه چنان با خشم و افسوس از «کژروی» «چپ»های دیگر سخنانی می‌گوید که گویی بریدن از جمهوری اسلامی، خیانتی نابخشودنی‌ست.

این نوشته نشان داد که پایه‌های استدلال آقای بهمن آزاد و «ده مهر» نه تنها سست و بی‌ریشه‌اند، بل‌که این دیدگاه یک کژاندیشی به نام مارکسیسم است. وارونه آن چه که «ده مهر» می‌گوید، نه دیگران گرایش به سوسیالدموکراسی دارند، آن گروهی که زیر سایه یک لایه برژوازی می‌آیند، سوسیالدموکراسی است. «ده مهر» به نکوهش کسانی می‌پردازد که برای پشتیبانی از «نبرد ضدامپریالیستی» جمهوری اسلامی، نبرد طبقاتی را فراموش نمی‌کنند. به جای آن از سرمایه‌داری ددمنشانه، از سیاست‌های آزادسازی اقتصادی و سرکوب آزادی‌های بنیادی، انتقاد می‌کنند. 

راستش این است که آن‌چه «ده مهر» از یک باورمند به مارکس و لنین چشم‌داشت دارد، چیزی فرای پشتیبانی از یک لایه‌ی انگلی از برژوازی درون کشوری که نگاه به شرق، نیست . این دیدگاه «ده مهر» نه شناسه‌ی مستقل طبقاتی دارد، نه پرچم دادگری را برافراشته نگاه می‌دارد. تنها پوششی‌ست برای پذیرش پنهان سیستم فرمان‌روای فعلی و کرنش در برابر جمهوری اسلامی.

در همین زمینه، آقای بهمن آزاد با آقای علیزاده گفت، که در روز یک شنبه ۲۵ اردیبهشت در یوتیوب پخش می شود، نمونه هایی از روشن شدن همین ناسازگاری ها در این دیدگاه است. سخنان او آکنده از واژه‌هایی‌ست که نیاز به بررسی دارد: از برداشت ناروشن از «سیاست ضدامپریالیستی» تا سطح نگاهی به «چرخش به شرق»، و نگرش نارسا به جایگاه ولی‌فقیه، سرمایه‌داری و ساختار بورژوازی انگلیسی در سامانه سرمایه‌داری جمهوری اسلامی گرفته شده است.

با واکاوی این دیدگاه‌ها می‌توان دید که آقای بهمن آزاد در کردار، به جای آن‌که بخواهد طبقاتی را ژرف‌تر کند، در پی آن است که این دشمنی جمهوری اسلامی با توده‌ها و رنج‌بران را بپوشاند. و آنچه که او «سیاست ضدامپریالیستی» می‌خواند، چیزی نیست که برای چشم‌پوشی بر بهره‌کشی، نابرابری و سرکوبی که در همین سامانه سرمایه‌داری جمهوری اسلامی جای گرفته است.

جمهوری اسلامی و برژوازی نئولیبرال

تلاش «ده مهر» همیشه این است که با همه توان گروه یک لایه، یک دسته، در گوشه و کنار تاریک خانه های جمهوری اسلامی بیابد و به توده ها نشان می دهد که تا این گروه وجود دارد، باید همه چیز را پذیرفته و دست شورش نزدیک باشد. کارگر برای درخواست مزد خود تازیانه بر پشت را بپذیرد. زن باید برای آزادی از روسری و گزینش پوشش خود مرگ را بپذیرد. خلق های میهن باید خواری و ستم را بپذیرند. “نگاه به شرقیان” مدارند.

تلاش «ده مهر» همیشه این است که با همه توان گروه یک لایه، یک دسته، در گوشه و کنار تاریکخانه‌های جمهوری اسلامی بیابد و به توده‌ها نشان می‌دهد که تا این هست، باید همه چیز را پذیرفته و به شورش نزدیک شود. کارگر برای درخواست مزد خود تازیانه بر پشت را بپذیرد. زن باید برای آزادی از روسری و گزینش پوشش خود مرگ را بپذیرد. خلق‌های میهن باید خواری و ستم را بپذیرند. “نگاه به شرقیان” مدارند.

اینبار آقای بهمن آزاد سخن نویی به گفته های گذشته «ده مهر» افزوده شد. پاسخ این است:

“بازهم این رهبری کل جمهوری اسلامی نیست که ما را به سمت راست آمریکا میبره همون برژوازی است که این بلا را بر سر ما چندین دهه است که میاره…نیروهای چپ هم همین بورژوازی زد در بدو انقلاب …همون طبقه است که عمل می کند.. بورجوازی نئولیبرال ایران خیانتکاره… بورجوازی اسلامی خیانتکاره   …”،

معنای این سخنان پریشان چیست؟

آیا می‌شود   جمهوری اسلامی را از طبقه‌های حاکمیتی آن هم جدا کرد؟ آیا جمهوری اسلامی به خودی خود در حبابی از آرایش جامعه می‌زید؟

برای درک بهتر، سخنان ایشان را در رابطه با اتحادیه اروپا به کار بریم. “بازهم این رهبر کل اتحادیه اروپا نیست که ما را به سوی جنگ با روسیه می کشاند… همون برژوازی است این بلا را بر سر ما که دهه است که میاره… دستاوردهای کارگری را هم همین بورژوازی از بین برد…همون طبقه است که دارد عمل می کند   ..

چرا آقای آزاد به چنین جداسازی بی معنایی نیاز دارد؟

آن‌ها می‌دانند که سیاست‌های ضدکارگری و نئولیبرالیستی جمهوری اسلامی از آن دفاع می‌کنند. تنها را چاره برای بیرون راندن جمهوری اسلامی از زیر ضربه، جداکردن آن از طبقه‌هایی است که در آن فرمانروایی می‌کنند.

نئولیبرال و دولت، یکی درونی دارند. جمهوری اسلامی هم یک واحد واحد نیست.”

اگر سخنی از یک دست نبودن جمهوری اسلامی است، که نیازی به گفتن نیست. آیا حاکمیتی در جهان می‌شناسیم که یکدست باشد؟

ما بارها گفته‌ایم که لایه‌های حاکم بر جمهوری اسلامی با هم در تضاد هستند. برژوازی بوروکراتیک و بورژوازی مالی که در میان لایه‌های بالای جامعه پایگاه دارند، خواهان نزدیکی به غرب هستند. بورجوازی تجاری و بوژوازی نظامی که میان لایه‌های مذهبی جامعه پایگاه دارند، این نزدیکی را به سود خود نمی‌دانند. به دو نشانه برجسته: یک- با نزدیکی به غرب این دو لایه برژوازی پایگاه اجتماعی خود را از دست خواهند داد و قرارشان در حاکمیت در برابر دو لایه دیگر برژوازی خواهد بود. دو- بورژوازی نظامی زندگی و پیشرفت خود را وام‌دار شرایط تنش آمیز نه صلح- نه جنگ در منطقه است. صلح جاودان نیرومندی این لایه را در حاکمیت از میان برد و یا کم توان خواهد کرد.

تضاد اسلامی است، ولی این تضاد یک تضاد آشتی‌پذیر است و این لایه‌ها در برابر مردم و در پیش‌گیری اقتصاد کلان نئولیبرالیستی با هم‌سازان بوده‌اند.

رفیق نیک آیین در این باره می‌گوید: “بین برژوازی صنعتی و بانکی و کشاورزی و تجاری در جامعه سرمایه‌داری تضادهایی وجود دارد که حتی شکل حاد و شدید هم به خود می‌گیرد .

آقای آزاد مستقل می‌گویند: «در آمریکا هم طبقه امپریالیستی یکپارچه می‌شوند».

همان‌گونه که این تضادها بر سرشت امپریستی آمریکا تأثیر می‌گذارند، تضادهای درون حاکمیت جمهوری اسلامی هم در سرشت سرمایه‌داری تأثیری ندارد.

حاکمیت و جایگاه رهبر در آن

یک انسان انقلابی به درستی می‌پرسد، اگر «نگاه به شرقیان» همه‌ی قوه‌ها و نهادهای حکومتی را در دست دارند، و به گفته خود بهمن آزاد ارتش، بسیج و ارتش هم در دست «نگاه به شرقیان» است، چرا شرایط این کشور بد است؟ 

آقای بهمن آزاد برای ویران نشدن پایه‌های داستان‌سازی خود در باره‌ی ضدامپریالیست بودن لایه‌های برژوازی انگلیسی که «نگاه به «شرق» دارند، باید آن‌ها را بر آن حاکمیت کند، آن هم کم توان نشان دهد.

آقای بهمن آزاد به گونه‌ای سخن می‌گوید که انگار «رهبر» و دسته‌ای است که همه مرغ‌های خود را در سبد آن‌ها گذاشته‌اند، زیر فشار «بورژوازی نئولیبرال» در روند خردسالی بوده‌اند، ولی هم اکنون به دلیل قطبی شدن جهان به خود آمده‌اند و می‌خواهند با این بوژوازی نورا کومار باشند.

معنی کلمه چیست؟ چه لایه‌هایی از برژوازی انگلیسی در حاکمیت جمهوری اسلامی چیرگی دارند؟

برای باز کردن این جستار، یک نگاهی کوتاه به مقوله “حاکمیت” داشته باشید. در نگرش مارکسیستی، حاکمیت تنها به نهادهای دولتی گفته نمی‌شود، بل‌که همه رسمی‌ها و نهادهایی را دربرمی‌گیرند که در خدمت پاسداری و بازآفرینی چیرگی‌ها، یعنی سرمایه‌داران، هستند. این سازوکارها به‌گونه‌ای هماهنگ عمل می‌کنند تا چیرگی سرمایه‌داری را در پهنه‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه نگه دارند و تنها چیزی که گم شده است… بر اساس چنین تحلیلی، سه بخش بنیادین در این ساختار چیرگی را می‌توان شناسایی کرد.

نخست، ابزارهای روبنایی و سیاسی حاکمیت که ابزار راستین به کارگیری زور و سرکوب هستند، مانند سه قوه مقننه، اجرایی و قضایی هستند. نیروی اجرایی، با تکیه بر دیوان‌سالاری، سیاست‌هایی را پیش می‌برد که پاسبان سود و سرمایه‌داران است. مانند مالیات شرکت ها یا کم جان کردن قانون نیمبند کار. قانون‌گذار (قوه مقننه)، قانون‌هایی را در مجلس می‌گذرانند که مالکیت خصوصی را بی‌چون‌وچرا مقدس می‌شمارند، هم‌زمان به حقوق کارگران می‌پردازد. نیروی دادرسی (قوه قضاییه) نیز در تفسیر و اجرای قانون به سود سرمایه‌داران می‌پردازد. از سیاست های ضدکارگری و ضدسندی دیده می شود. در کنار این نیروها، نهادهای سرکوبگر مانند پلیس، ارتش، سپاه، بسیج   و زندان‌ها نیز در رام جامعه نقش بزرگی بازی می‌کنند. پلیس و سپاه با سرکوب گردهمایی های مردمی و پاسبانی از دارایی سرمایهداران، پاسبان نظام سرمایهداری است. ارتش و سپاه بورژوازی را در سطح جهانی و منطقه‌ای پاس می‌دارند. زندان‌ها نیز به ابزاری برای دربند نگه‌داشتن طبقه‌های فرودست و لایه‌های به حاشیه‌رنده شده‌اند.

در گام دوم، نهادهای اقتصادی حاکمیت، پایه مادی این فرمانروایی را می‌سازند. بانک‌ها و سازمان‌های مالی، با کنترل گردش سرمایه‌ها و راهبردهای بحران‌ها، همیشه در خدمت سرمایه‌داران‌اند—حتا اگر بهای آن بر دوش توده‌های مردم سنگینی کند. شرکت‌ها و کارخانه‌های انحصاری، با شیوه ساماندهی به سطح دستمزدها و شرایط کار، بهره‌کشی از نیروی کار را بیشینه می‌سازند تا ارائه دهندگان سودآور باشند. در این میان، نظام حقوقی بر پایه مالکیت خصوصی، با پاسبانی از   انباشت پول در دستان اندکی، این ساختار نابرابر را طبیعی و پذیرفتنی جلوه مهدی.

در سومین سطح، نهادهای اندیشه‌ساز حاکم نقشی کلیدی در شکل‌دهی به اطلاع‌رسانی و بازتولید این منطقه هستند. رسانه های روزمره با سرمایه گذاری و بازگویی شعارهایی چون «راه دیگری نیست»، اندیشه همگانی (افکار عمومی) را از یافتن دلایل ساختاری نابرابری و بدکاری دستگاه به دور می کنند. سامانه آموزشی نیز، از راه آموزش رانندگی فرمانبردار و خاموشی در باره‌ی نبرد توده‌های و طبقاتی، اندیشه‌های کودکان و نوجوانان را از همان آغاز با باورهای بورجوازی هم‌ساز می‌کند. نهادهای دینی و فرهنگی با گسترش گفتارهایی مانند «فقر تقدیر الهی است» یا «موفقیت فقط به کوشش فردی است»،    پذیرش سرنوشت‌گرایانه از نظم ناعادلانه در جامعه نهادینه می‌شود.

همان‌گونه که می‌بینیم ساختار حاکمیت را در نظام سرمایه‌داری تنها از راه زور استوار نمی‌ماند، بل‌که با آمیزه‌ای از چیرگی اقتصادی، سرکوب سیاسی و فکری، چیرگی سرمایه‌داران را بازآفرینی می‌کند. آگاهیافتن از این سازوکارهای چندسویه، اولین گام برای شروع پیکاری آگاهانه و رهایی‌بخش در برابر نظام نابرابر سرمایه‌داری است.

در بیشتر پهنه‌های بالا و نهادهای برجسته «حاکمیت»، رهبر و «نگاه به شرقیان» دست بالا را دارند . حتا دستگاه دولت هم در دست همین لایه‌های برژوازی است، اگر چه برنامه‌ای که رهبر و مهندسی انتخابات باشد، آن را به دست کسی دیگر می‌شود.

راستش این آیت الله خامنه‌ای است که «ده مهر» و دیگر «چپ‌های هوادار جمهوری اسلامی به امید و دل بسته‌اند از هر کسی که این نهادهای حاکمیت را در دست خود دارد و اقتصاد نئولیبرالی کنونی را شکل داده است . او   از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ ، رئیس‌جمهور ایران بود و پس از آن در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ (۴ ژوئن ۱۹۸۹) ، به رهبری جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد.  

رئیس قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران با دستور رهبر و برای پنج سال گمارده می‌شود. غلامحسین محسنی اژه‌ای از سال    ۱۴۰۰ به دستور آقای خامنه‌ای به این کار گمشده است. پیش از او این قوه در دست خود رئیسی بوده است. خامنه‌ای سازنده قوه قضاییه نیز هست. خامنه ای با گماردن رهبر این قوه در 34 سال بزرگترین کارگزار این قوه بوده است. ارتش و سپاه هم در دست آقای خامنه‌ای و هم‌پالگی‌های او هستند. مدیران و سرگردانان صدا و سیما هم از سوی خامنه‌ای برگزیده می‌شوند.  

نگهبان هم در دست ولی فقیه است. مجلس نگهبان، با نپذیرفتن شماره‌های بالای چهره‌های نهم‌سو با مجلس داشته‌است. این، راه بسیار زیادی از نوگرایان و کنترلان را بسته و راه هواداران ولی فقیه را گشادتر کرده‌است.

در ساختار جمهوری اسلامی ایران، مجلس شورای اسلامی نهادی با 1 می‌شوند. ترکیب مجلس سیاسی یازدهم ( ۱۴۰۳–۱۴۰۷) در برگیرنده سه اصلی است: دسته اصولگرایان، اصلاح‌طلبان و نمایندگان مستقل.

اصولگرایان، که بیش از هشتاد درصد مجلس یازدهم را در دست خود دارند، خود را به چند گرایش مختلف می‌کنند که هرکدام پایگاه اجتماعی و سیاسی ویژه‌ای دارند:

جامعه روحانیت مبارز: کهن‌ترین گروه اصولگرا با چهره‌هایی چون محمدباقر قالیباف. حزب مؤتلفه اسلامی: نماینده گرایش سنتی بازارمحور. جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی: نزدیک به سپاه پاسداران و نیروهای بسیج؛ انجمن اسلامی مدرسین حوزه علمیه قم: نهادی دینی با نفوذ در روند قانون‌گذاری؛ فراکسیون روحانیون مبارز: شاخه های تندرو از جامعه روحانیت مبارز؛

فراکسیون مستقلین ولایی: پیرمردی که گرچه خود را بی‌وابسته معرفی می‌کنند، اما در عمل از رهنمودهای رهبری می‌کنند. حزب اعتدال و توسعه: نزدیک به چهره‌هایی چون اسحاق جهانگیری، گرایشی میانه‌رو است که در این دوره جایگاهی محدود دارد. فراکسیون نودولت: پشتیبانان دولت سیزدهم (ابراهیم رئیسی) که سیاست هات ملایم تری دارند.

بر پایه پایه ها، تنها ۱۰ تا ۲۰ نماینده با گرایش نوگرایی یا میانه روی در مجلس هستند که نقشی در تصمیم گیری های کلان ندارند.

از ویژیان می توانم از؛ پایبندی به ساختاری فعلی سیاسی و رهبری جمهوری اسلامی و ناسازگاری با دیگر دگرگونی بنیادین؛ در برابر همکاری با غربی، به‌ویژه آمریکا؛ پشتیبانی از نهادهایی چون سپاه پاسداران، بسیج، شورای نگهبان، قوه قضائیه   و دستگاه دادگستری در سیاست و اقتصاد. ناسازگاری با گسترش آزادی‌های فرهنگی و اجتماعی، همراه با پافشاری بر ارزش‌های کهن و دینی در قانون‌گذاری، نام برد.

خامنه‌ای، برنامه‌ریزی و پیاده‌کن اقتصاد نئولیبرالیستی

بهمن آزاد می‌گوید: “من اینرا در صحبت آقای خامنه‌ای هم می‌گذارم که برای رشد صنایع در داخل …تعبیر دیگرش می‌شود رشد بورجوازی ملی ایران…یک مبارزه هم در این عرصه ما داریم..”

به زبان دیگر ایشان می‌خواهند این پندار را در بیننده و شنونده بیافریند که گویا رهبر جمهوری اسلامی هوادار یک قدرت ملی و است، ولی داده‌ها، گفته‌ها و کارکردهای خود خامنه‌ای  چیز دیگری را نشان می‌دهد .

خامنه‌ای بارها در سخنرانی‌های خودا گفته‌اند که یکی از نادرستی‌های بزرگ پس از انقلاب «دولتی کردن اقتصاد بوده است. این نگاه به‌روشنی با گفتار چپگرایان و دادخواهانه‌ی اولین سال‌های پس از انقلاب که اقتصادی دولتی را ابزاری برای برپایی دادِ همگانی و عدالت اجتماعی می‌دانست، ناسازگار است. او در کردار باور دارد که بخش خصوصی و بازار آزاد باید برای توسعه اقتصادی باشد، نه دولت یا نهادهای همگانی. بند ۴۴ قانون اساسی به‌روشنی می‌گوید که بخش‌های بنیادی مقتصاد مانند کارخانه‌های بزرگ، بانک‌ها، بیمه، بازرگانی خارجی، بخش نیرو و مانند آن در دست دولت و بخش همگانی همیار باشد. ولی آقای خامنه‌ای در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۵ میلادی) با فرمانی این بند را از سرشت پیشرو خود تهی کرد و راه را برای خصوصی‌سازی‌های گسترده باز خادی.

از دهه 1380 با پیشبرد سیاست‌ها با نام خصوصی‌سازی، و سپس در دهه 1390 با برنامه بهره‌برداری از دارایی‌های دولتی، در عمل بند 44 کنار نهاده شد. حمایت خامنه ای از این روند، او را به یکی از پشتیبانان خصوصی سازی با گرایش سرمایه سالارانه نوین دگرگون کرده است. «جهش تولید» و «مولدسازی»، در عمل به معنای فروش یا واگذاری دارایی‌های همگانی به بخش ویژه (به‌ویژه به بنگاه‌ها و شرکت‌های وابسته به نهادهای نظامی و امنیتی) بوده است.

آیا اجرای برنامه‌های خصوصی‌سازی دولتی که اکنون با نام «مولدسازی» انجام می‌شود و در بیش از سه دهه گذشته دنبال می‌شود، یک سیاست مردمی و مردمسالارانه است؟ محمود احمدی بیغش، نماینده شازند، در مجلس شورای اسلامی، «مولدسازی» را «کاپیتولواسیون» نامید. ولی علی نیک‌زاد، جانشین رئیس مجلس شورای اسلامی در آن زمان گفت: «از آنجا که رهبر جمهوری این طرح را پذیرفته، باید اجرا شود».

«جهش تولید» نیز با   «ابتکار رهبر» با ارائه بخشودگی‌های مالیاتی به سرمایه‌داران، کاهش دستمزدها و حمایت‌های کارگری، و توانمندسازی دیده‌بانی دولتی همراه است. این سیاست‌ها به‌روشنی در برنامه‌های نئولیبرالیستی برای کاهش نقش دولت و پشتیبانی از سرمایه‌داری خصوصی جای می‌گیرند.

با آن‌که رهبر جماعتی‌ها سخنان باختر دشمنی می‌ورزد، ولی در عمل، جنبه‌های اقتصادی هرچه بیشتر با آموزه‌های نئولیبرالیستی هم‌سوی می‌شوند و: دارایی‌های آسیب‌پذیری به بخش خصوصی (نه به مردم، بلکه در نهادهای قدرت و شرکت‌های وابسته به فرمانروایی) می‌پردازند. کاهش پشتیبانی‌های دولتی از گروه‌های کم‌درآمد و کارگر؛ توسعه تولید و رقابت بازارپایه بهجای برابری اجتماعی

در نتیجه می‌توان گفت خامنه‌ای، در مقام جمهوری اسلامی، اگر در   جهانخوارگی آمریکا میراند، ولی این چنین است.

در این باره نظر آقای جلیلی نیز مهم است.سعید جلیلی از ۱ هوادار جمهوری اسلامی مانند آقای بهمن آزاد او را ضدامپریالیست و هوادار عدالت اجتماعی می‌دانند. جلیلی و هوادارانش با گفت‌وگو با باختری روی خوش نشان نمی‌دهند   و راهبردی به نام «ایستادگی فعال» پافشاری می‌کنند. این گروه‌ها پیوند نزدیک با سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی دارند و در گروه‌هایی مانند حزب مؤتلفه اسلامی و جمعیت ایثارگران گرد هم می‌آیند.

ببینیم که ایسنا، ۲۳ ام خرداد سال گذشته   ( ۱۴۰۳/۰۳/۲۳) در باره‌ی دید اقتصادی جلیلی چه می‌نویسد. مطلب زیر از:

“ارتقای بهره وری و کوچک شدن دولت هدف مردمی اقتصادسازی بود. دولت نباید بنگاه داری کند بلکه بنگاه داری را باید به مردم واگذار کند و نقش نظارتی داشته باشد نه اجرایی. این چنین است. این برنامه به شکل درست اجرا نشده است .

آیا کسی است که «کوچک شدن دولت»، «دولت نباید بنگاه‌داری کند»، «دولت نقش نظارتی داشته باشد نه اجرایی» در اقتصاد سیاسی چه معنایی دارد؟

همه این سخنان از شعارهای سه دهه نئولیبرالیسم در جهان بوده است. تنها انتقاد جلیلی به این برنامه این است که درست انجام نشده است! یعنی با کمک سرمایه‌داری «خوب و پاک»، می‌توانم خصوصی‌سازی را به هدف «ارتقای بهره‌وری و کوچک شدن دولت»   انجام دهم.

روند چند قطبی شدن جهان، برژوازی انگلی حاکمیت را به «چپ» نمی‌کشاند

آقای بهمن آزاد می‌گوید: “آقای علیزاده، من به اندازه شما نامید نیستم در خلأ نیست. ارزشش را دارد.”

آقای آزاد به درستی از روند چند قطبی شدن جهان خشنود است و به درستی روند آن را برای “جنوب جهان” سودمند می‌داند.

ولی به سخن   او، گویا از آن‌جایی که جهان به سوی چند قطبی می‌رود و این روند حتا شتابان شده‌است، پس آن‌هایی که نگاه به شرق دارند، می‌توانند ما را به راه راست رهبری کنند. نگاهی به واقعیت و داده‌هایی که در پیش روی ما داشته باشیم.

سالهاست که جمهوری اسلامی از سیاست «نگاه به خاور» سخن می‌گوید، اما در عمل، این موضوع نه به صنعتی‌سازی پایدار انجام شده و نه به پشتیبانی واقعی از تولید درون‌زا . آنچه دیده‌می‌شود، بهره‌برداری ابزاری از این شعار برای گذر از فشارهای تحریمی باختر است، نه برنامه‌های هماهنگ برای آبادانی اقتصادی. پیوستن جمهوری اسلامی به بریدنی‌ست؛ همکاری بیشتر از آن‌که اقتصادی باشد، جلوه‌های نمایشی و سیاست‌زده دارد.

بریکس، که از اقتصادهای نوخاسته‌ای چون چین، هند، روسیه، برزیل و آفریقای جنوبی پدید آمده است، در نگاه نخست می‌تواند فرصتی برای کشش سرمایه، جابه‌جایی دانش فنی، توسعه زیربناهای صنعتی، و کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی در میهن ما داشته باشد. اما در عمل، جمهوری اسلامی به‌جای بهره‌برداری از این توان برای ساختاری دگرگونی در اقتصاد، تنها در پین راه‌هایی برای کنار زدن فشارهای مالی و دوری از کاربرد دلار در دادوستدهای برونمرزی بوده است.

در دادوست با چین، واردات کالاهای روزمره و نیمه‌ساخته جایگزین، تولید و جابه‌جایی فناوری‌شده است. ماشین‌آلات پیشرفته یا فناوری‌های نوین، بخش بسیار اندکی یا حتا جایگاهی در این دادوستدها ندارند.

برنامه همکاری ۲۵ ساله میان ایران و چین که در سال ۲۰۲۱ با هیاهوی رسانه‌های پیش‌رو منتشر شد، نه‌تنها هیچ‌گاهی به تصویب مجلس شورای اسلامی نرسید، بلکه کسانی که ریزنوشت‌های آن را هم تا امروز به‌روشنی نمی‌دانند.

وارونه، شیوه دیپلماسی در همکارهای میانکشوری، این نوشته هرگز سندی رسمی و قانونی و در همان نخست، در سطح   یک «هماندیشی کلان» مانده است.

دیگر ترابری و ساخت‌وساز، هنوز به کارهای واقعی و دیده‌شدنی ناصرخان. هیچ برنامه ویژه—مانند ساخت پالایشگاه، گسترش راه‌آهن یا ساختن مناطق صنعتی مشترک—به انجام نرسیده‌است.

رسانه‌های رسمی چین نیز کمتر از   این برنامه‌هایی که می‌گویند، نشان می‌دهد که جایگاه مهمی برای چین ندارد.

همکاری ۲۵ ساله ایران و چین بیشتر یک ابزار تبلیغاتی برای «چرخش به خاور» از سوی جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته شده و برای دستیابی به امتیاز غربی‌ها به کار برده می‌شود.

پیوند با روسیه نیز بیشتر بر گرد جنگافزار و انرژی می‌چرخد، نه بر پایه‌ی صنعت‌سازی.

هیچ پروژه بزرگ صنعتی با همکاری شرکت بریکس در ایران پا نگرفته‌است. آشفتگی اقتصادی، خسارت، عدم پشتیبانی حقوقی و نابسامانی دیرینه، سرمایه گذاران توانمند روسیه و چینی را از گام گذاشتن به اقتصاد ایران باز کرده است. چون هند و برزیل نقشی در این پیوند اقتصادی بازی‌اند و نقشی در دگرگونی‌های اقتصادی کشور ندارند.

اقتصاد جمهوری اسلامی همچنان به نفت و کالاهای وارداتی وابسته است و بخش صنعتی در اقتصاد کشور کاهش یافته است. دادوستد با خاور نیز بیش از آن‌که گامی به سوی دانش‌محوری یا تولید باشد، به فروش نفت خام و خرید کالاهای ارزان مصرفی بسنده کرده است.

این شرایط مشخص در پراگماتیستی اسلامی جمهوری دارد. دستگاه فرمانروایی جمهوری اسلامی، نه به دنبال رویش صنعتی، بلکه در آرزوی پایداری سیاسی است. از همین رو، همکاری با بریکس نیز در واکنش به فشارهای بیرونی غربی است، نه بر پایه یک نقشه راه اقتصادی روشن.

پیوستن به بریکس نه‌تنها از گرفتاری‌های اقتصادی ایران نگ‌شود، بلکه نمودی از روندی است که در آن، سیاست‌گذاری جای برنامه‌ریزی و استفاده ملی را گرفته است. پیوستن به بریکس، بدون ساختاری دگرگونی، راهگشای اقتصاد ایران نخواهد بود. بدون نبرد با فساد و ویژه خواری، فراهم‌کردن امنیت حقوق، و برنامه کلان تولید ملی، هیچ همپیمانی — چه خاور، چه باختر — نمی‌تواند ایران را از رکود بیرون بکشد. پیشرفت‌های صنعتی، نیازمندی‌های‌است که در ساختاری دیده نمی‌شود. و آن گونه که پیداست، در فضای کنونی، خواستی برای این دگرگونی‌ها در ساختار فرمانروایی کشور دیده نمی‌شود. نه تنها بریکس بل‌که هیچ همپیمانی نمی‌تواند راهگشای پیشرفت اقتصادی اقتصادی کشور، بدون جابجایی طبقاتی باشد.

اگر سازه (عامل) برون‌مرزی می‌توانست، سرنوشت نبرد طبقاتی در درون کشور را دگر پس از مرگ جمال عبدالناصر با آن همه کمک سوسیالیستی به هیچ گاه نمی‌بایست از نمایندگان بورژوازی کمپرادور، مانند سادات شکست بخورند. سازه (عامل) برون‌مرزی، شرایط شایسته را برای چندین پیش‌رو کند، اما نمی‌تواند بجای ما به نبرد طبقاتی بپردازد. همانگونه که در بخش بریکس گفته شد، اگر نیروهای ملی و مردمی در حاکمیت جمهوری اسلامی می‌بودند، می‌توانستند با برپایی یک اقتصاد ملی و صنعتی از فرصت بریکس برای استوار کردن جایگاه خود در حاکمیت سود جویند. ولی هم‌چنین نیرویی حتا در اطراف جمهوری اسلامی هم نمی‌شود.

سخنان بی‌پایه آقای آزاد در باره‌ای برژوازی

آقای بهمن آزاد می‌گوید: “بورژوازی ملی سرکوب شده،…    آن بخش خصوصی سرکوب شده ولی بخشی از برژوازی صنعتی ایران رشد می‌کنه از طریق سپاه و نیروهای اینچنانی پیش برده شده.”

هر کس از رشد برژوازی صنعتی سخن می‌گوید، باید با پشتوانه‌ها روند صنعتی شدن کشور را نشان دهد. ببینیم که رژیم خود را در این باره چه می‌گویند.

به گزارش ایسنا، محسن رضایی در همایش «روایت‌های پیشرفت؛ 1 ​گفت: ما در یک بخش در حال صنعتی‌شدن هستیم که همان صنعت است، ولی در کشاورزی و خدمات و موارد دیگر، صنعتی‌نشده‌ایم.

حتا در این بخش، جمهوری اسلامی بیشتر به مونتاژسازی می‌پردازد، تا تولید صنعتی. افزون بر این، با این که ایران سرچشمه های زیرزمینی فلزی فراوانی دارد، جمهوری اسلامی به خرید کالاهای خام در این بخش نیز ناگزیر است.   کشوری که توانایی ساخت موشک دارد، چرا باید در تولید فولاد، شرکت های صنعتی و فرآورده های بنیادین به بیرون وابسته باشد؟ پاسخ را در ساختارهای سوداندوزانه و اقتصاد نئولیبرالیستی‌های وابسته جُست.

اقتصاد جمهوری اسلامی نمونه‌ای از «رشد وابسته» است – الگویی که در آن پیرامونی به فرآوری مواد خام خام، به پایین‌ترین پله‌های زنجیره‌ای ارزش جهانی رانده می‌شوند. احسان قمری، کارشناس اقتصادی، در گفت‌وگو با «تحریریه» در دو هفته پیش گفت: با توجه به اینکه ۳۷ میلیارد تومان ذخیره شده و ۵۷ میلیارد تومان ذخیره‌شده معدنی در ایران است، چرا با چنین سرچشمه‌های زیرزمینی بزرگ، سهم معدنی در اقتصاد کشور تنها یک درصد است؟ ارزش‌افزوده‌ای برآمده از آن ناچیز، اندازه‌های کارآفرینی این بخش پایین، و وابستگی به فرآورده‌های تولیدی معدنی بالاست.

قمری با گفتن این‌که « ۱۵ هزار دستگاه کار فرسوده با بیش از بیست سال عمر» هنوز در کشور به کار برده‌می‌شوند، یکی از نشانه‌های کاهش بازدهی در صنعت را برجسته می‌سازد.

سخن آقای آزاد در این باره از یک زاویه دیگر حتا شگفت انگیز است.

آقای بهمن آزاد می‌گوید: “بورژوازی ملی سرکوب شده،…    آن بخش خصوصی سرکوب شده ولی بخشی از برژوازی صنعتی ایران رشد می‌کند از طریق سپاه و نیروهای اینچنانی پیش برده شده است..”

به سخنی دیگر، برژوازی ملی خصوصی سرکوب شده، ولی یک برژوازی ملی غیرخصوصی است که در روند رویش و توانمند شدن است. چالش آقای بهمن آزاد در این سخنان این است که در نگاه مارکسیستی، مقوله‌ای به نام «بورژوازی ملیِ غیرخصوصی» دیده نمی‌شود . آقای آزاد پس از چه سخنی می گوید؟

در مارکسیسم کلاسیک «بورژوازی ملی» به آن لایه‌ای از برژوازی گفته می‌شود که صنعت تولیدی‌شان در کشور، زیر فشار کالاهای متروپول در روند The sun is shining. برای همین یک لایه در رویارویی با سرمایه‌داری جهانی می‌شود و خواسته‌هایش با آن هم‌سویی نیست. آن‌ها در راه گذر و رهایی از بندهای استعماری هستند.

با این همه، این لایه هم‌چنان خصوصی می‌ماند؛ یعنی مالکیت ابزار تولید را در دست خود دارد، هر چند در برخی دوره‌ها با دولت یا جنبش‌های رهایی‌بخش هم‌راه شود.

اگر آقای آزاد گردانندگان ملی و برنامه‌ریزان آن را بوژوازی ملی «غیرخصوصی» می‌خواند، که این هم نادرست است، زیرا در نگاه مارکسیستی، چنین گروهی دیگر «بورژوازی» به‌شمار نمی‌آید، چراکه بورژوازی بر پایه مالکیت خصوصی برای ابزار تولید چینی نام‌گذاری می‌شود، ولی این دسته‌بندی می‌شود. «مدیران فن‌سالار» یا «گروه فرمان‌ران»، نه برژوازی هستند.

شاید آقای بهمن آزاد بر این باور باشد که جمهوری اسلامی در راه رشد غیرسرمایه داری گام می‌گذارد و اقتصاد ملی صنعتی بر پا کرده است، که “از طریق سپاه و نیروهای اینچنانی پیش برده” می‌شود. اگر هم چنین گمان پنداری را بپذیریم، باز هم این دسته را نباید بورژوازی ملی غیرخصوصی خواند. چیزی به نام بورژوازی غیرخصوصی در مارکسیسم نیست. در مارکسیسم، چیزی به نام «بورژوازی بدون مالکیت خصوصی» معنا ندارد.

سیاست ضدامپریالیستی و خصلت ضدامپریالیستی

آقای بهمن آزاد در باره‌ی مقوله ضدامپریالیستی هم سردرگمی است.

ایشان میگوید: “اینجا باید تفاوت قائل شدن بین سیاست ضد امپریالیستی و خصلت ضد امپریالیستی ممکن است برخی از سیاستها ضد امپریالیستی باشند، اما خصلت ضد امپریالیستی نیاز به پایه طبقاتی متفاوت دارد. سیاستهای ضدامپریالیستی خیلی دوتایی ببرند. 

برید ببینیم که رفیق جان‌داده راه آزادی و برابری، رفیق نیک همچنین موجود است:

«سیاست یعنی هدف‌ها و آرمان‌هایی که یک طبقه اجتماعی در مبارزه برای استفاده و حفظ خود را در تعقیب می‌کند، و ثانیاً روش‌ها و شیوه‌هایی» (واژه نامه   سیاسی- درسنامه ۷۲).

به زبان دیگر، سیاست در پیوند تنگاتنگ با طبقه اجتماعی و معنای آن است. آیا در مارکسیسم می‌توانم از سیاستی بگویم که از خصلت طبقاتی جدا می‌شویم؟ بر پایه دید مارکسیستی، اگر طبقه‌ای سیاست ضدامپریالیستی دارد، دلیل این است که این سیاست در   خصلت طبقاتی ضدامپریالیستی او ریشه دارد.

افزون بر این، آنها «سیاست‌های ضدامپریالیستی» را با «سیاست‌های ضدغربی و ضدآمریکایی» در هم‌آمیزدند. چرا که بورزوازی‌ای که او در ذهن دارد، سیاست‌های ضدامپریالیستی ندارند، بل‌که سیاست‌های ضدغربی و ضدآمریکایی دارند. سیاست‌های ضدامپریالیستی تنها درگیری‌های سیاسی با غرب نیست. سیاست‌های ضدامپریالیستی پیوند دیالکتیکی با برپایی یک اقتصاد ملی و پیاده‌سازی عدالت اجتماعی به طبقه کارگر و رنج‌بران دارند که در توان بورژوازی نیست، مگر این که در مورد بوژوازی ملی در کشور صحبت می‌کنند که نهادهای سندیکایی و سازمان‌های «چپ» و سوسیالیستی نیرومندی باشند پاسخ مثبت است. بدین گونه، نباید هر گونه درگیری با آمریکا و غرب را   ضدامپریالیستی خواند.

دوم این که سخنانشان را بپذیریم و سیاست های ضدغربی جمهوری اسلامی را ضدامپریالیستی بخوانیم. باز هم ایشان با سخنان خود آشفتگی اندیشه را ساخته‌اند. ایشان به درستی می‌گوید “خصلت ضدامپریالیستی نیاز به پایه طبقاتی” دارد. BHESENی DEیگRAHE آزAHAD MEHAVEHED کAH BEVERQUAHE جAیگ   AAHE طBقATHی خUD خصODEDAMAHARیALیSTHی DEDATHETH BEASED. چند یاد پس از این سخنان ایشان شان می‌رود که چه گفته‌اند. ایشان می‌گوید: «من روی سیاست ضد امپریالیستی روی می‌کنم و می‌کنم این سیاست را به خصلت هم تبدیل کند».   

مگر به گفته مشخص خصلت ضدامپریالیستی طبقاتی نبود؟ آیا با خواست و آرزوی خود می‌توانند «خصلت طبقاتی» و جایگاه بر اساس برژوازی را دگرگون کند؟

نقش «چپ» برانداز در آشفته‌اندیشی «چپ» هوادار جمهوری اسلامی

اگر «چپ» برانداز، به ویژه حزب توده ی ایران و سیاست ضدامپریالیستی روشنی را از روند چندطبیعی شدن جهان می‌گرفت و   با درگیری‌کردن، گسترش سالانه ناتو به سوی مرزهای روسیه را برجسته می‌کرد و از خواست به حق روسیه برای نپیوستن مردم به ناتو به روشنی دفاع و از درگیری امپریالیسم انتقاد روشن می‌شود. اگر به جای گرایش به سازش‌های تاکتیکی و رای دادن به اصلاح‌خواهانی مانند خاتمی و معین، بر اساس سیاست طبقاتی مستقل و انقلابی پای میفشرد. شاید ما امروز با رویش گرایشهای سازش‌جو و هوادار جمهوری اسلامی در میان بخشی از نیروهای «چپ» و توده‌ای روبرو نبودیم.

نبود برنامه های روشن، بنیادین و برآمده از واکاوی بر اساس سوئی «چپ» برانداز، به ویژه حزب تودهی ایران، فضای پدید آمده است که در آن برخی از «چپ»ها – به‌ویژه بازماندگان توده‌های – با خوانش کژشده‌ای از گفتمان ضدامپریالیستی، به حمایت جمهوری‌های اسلامی برای سیاست‌های ضدمردمی.

اگر «چپ» برانداز، به ویژه حزب توده‌ای ایران با روشنی از سیاست نه در کنار امپریالیسم جهانی و نه در کنار جمهوری اسلامی سرمایه‌داری سخن می‌گفت و آنرا می‌کرد. اگر «چپ» برانداز هم رای و هم گام به روشنی در برابر زورگویی امپریالیسم آمریکا در گفت‌وگوی هسته‌ای می‌استاد و از حق غنی‌سازی اورانیوم ایران به روشنی دفاع می‌کرد، شاید کار به این جا نمی‌کشید.  

اما آن‌چه در عمل در «چپ» برانداز رخ داد، نشان از دیدگاه سردرگمی، و دوری از واکاوی طبقاتی و گرایش به گفتارهای گنگ و نه یک سیاست روشن ضدامپریالیستی در سطح جهانی دارد. این مجموعه‌های «چپ» برانداز، به ویژه حزب تودهی ایران، هواداران «چپ» و توده‌های جهان‌قطبی و ضد‌یالیست را از حزب‌های پرده ایران و «چپ» برانداز راند و آن‌ها را به هم‌سویی پنهان یا حتا با چند سرمایه‌داری جمهوری اسلامی کشاند. پیامد این کژاندیشی اکنون روشن می‌شود: «سست‌شده، پراکنده‌ای که هم‌نوا با همان باقی مانده‌است، که سال‌هاست مردم را سرکوب کرده‌اند و هم اکنون بر پشت کار تازیانه می‌زنند. 

مستقل طبقاتی و سیاست روشن ضدامپریالیستی و هواداری از روند چندقطبی شدن جهان The sun is shining روشی که نه به امپریالیسم باج می‌دهد و نه به لایه‌ای از برژوازی انگلیسی در جمهوری اسلامی خوش آمد می‌گوید. با این‌کار شاید بتوان بزرگی از «چپ»های هوادار جمهوری اسلامی را به صف خلق برگرداند.

محمد شاهین

بهمن آزاد از گروه «ده مهر» بر این باور است که میان خودسالاری، آزادی، دادگری اجتماعی و ایستادگی در برابر زورگویان امپریالیستی، پیوندی گست‌ناپذیر است. با این‌همه، او هشدار می‌دهد که نباید پیکار برای دادگری اجتماعی، به توان کردن «جبهه کم‌جامگی» جمهوری اسلامی بیاند.

اما اگر این ارزش‌ها را در پیوند با اتحاد دارند، چگونه می‌توانیم دستگاهی را که آزادی‌ها را سرکوب می‌کنند و نابرابری را ژرف‌تر می‌سازند، پشتیبان مردم و دشمن زورگویان امپری‌کننده‌ها هستند؟ تنها دلیل «ده مهر» برای چنین دیدگاهی، چند قطبی شدن جهان است. اما آیا می‌توانم پرایشاگماتیستی به شرق، را ضدامپریالیست بدانم؟

«ده مهر» خود را دنباله‌رو حزب تودهی ایران می‌داند، اما   حزب توده‌ای ایران در سال ۱۳۵۹ گفته است که نبرد ضدامپریالیستی با دگرگونی بنیادین در ساختار اقتصادی و پایان دادن به راه رشد سرمایه‌داری پیوند تنگاتنگ دارد و از آن جدایی‌ناپذیر است . حزب تودهی ایران خواستار راهی برای جدایی از سرمایه‌داری، شورای برپایی و فرمانروایی مردمی بود. اما جمهوری اسلامی نه تنها این راه را در پیش نگرفته، بل‌که با شتاب و سرکوب در بازار آزادسازی و خصوصی‌های تولید دولتی و همکاهن است.

جمهوری اسلامی نه‌تنها سامانی مرد‌مستیز و سرکوب‌گر است، بل‌که با بهره‌برداری از شیده   خود را برای سامان سرمایه‌سالار جهانی نشان دهد. اما آنچه در عمل به نظر می‌رسد، این است که روش‌های آن، از فروش دارایی‌های همگانی تا سرکوب کارگری، همه در بازارگرایی نوین و نئولیبرالیستی جای می‌گیرند. گروه‌هایی مانند «ده مهر» با پشتیبانی از این روش‌ها به نام «پیکار ضد امپریالیستی»، نه‌تنها به آرمان‌های «چپ» پشت کرده‌اند، بلکه به ابزاری برای آراستن چهره‌های زشت جمهوری اسلامی سرمایه‌داری دگرگون‌شده‌اند.

رهایی راستین، نه در همراهی با لایه‌های برژوازی انگلی، بلکه در ساماندهی اولی‌ای نبرد طبقه کارگر و پیوند آن با جنبش آزادیخواهی است. همزمان با این سامان، نه راهبردی دگرگون‌خواهانه، بل‌که پذیرفتن ساختاری است که بر نابرابری و زورگویی استوار است.

اولین چیز

https://www.youtube.com/watch؟ v=k8Svv585aus

دکتر بهمن آزاد: مدیریت آقای خامنه‌ای ناامید نیستم

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

14 پاسخ

  1. در تعجب هستم که چگونه مسئولان محترم اخبار روز، بدون توجه به اغتشاشِ نگارشی این مقاله بلند، اقدام به انتشار آن کرده اند. بی شک نویسنده محترم این مقاله، زحمت زیادی کشیده، اما شایسته بود که قبل از چاپ و نشر، مقاله را ویرایش میکردند. لازم است بدانیم که جریانهایی مثل پیک نت و ده مهر و نشریه اینترنتی “راه توده”، اصلا چپ نیستند، بلکه چپ نماهای نمایشی هستند که برای آلودن چهره چپ ایران و بد نام کردنش در میان مردم بمورد استفاده قرار میگیرند و سربازان گمنام صاحب الزمان
    هم با اینها، حداقل، موافق اند:-).مبارزه با چپ، تنها کشتار و زندان هواداران چپ که نیست، بلکه بد نام کردن و ترور حیثیتی چپ هم هست. بیخود نیست که حضرت بی بی سی بلندگوی بعضی ازین چپ نماهاست.

  2. این مقاله ارزشمند،نیاز به ویرایش وبازنگری دارد
    دوستان اخبار روز میتوانند از روی متن اصلی ارسالی
    نویسنده ،ویا با درخواست از نگارنده محترم اصلاحات
    در جمله بندی ها را انجام بدهند.

  3. “چپ” محور مقاومت حامی ارتجاع سرمایه داری جانی،غارتگر و کودک کش حاکم نمیتواند مبارز ضد امپریالیسم-صهیونیسم باشد.موجودی است شبیه امامان جمعه لمپن:علم الهدی-کاظم صدیقی….و حالا که سیدعلی با بی شرفی مشغول مذاکره با آمریکاست مرگ بر آمریکا حذف شده..با مارکس، لنین و سوسیالیسم شروع و در انتها رفیق گرمابه و گلستان خامنه ای میشوند.اجتماع قانونی چند ده بسیجی و “چپ”های هوادار ائتلاف ورشکسته و ارتجاعی“محور مقاومت”دانشگاه تهران به بهانه“دفاع از مردم فلسطین”دوباره بهانه ای شده برای اپوزیسیون راست پرو غرب و حمله به ارتجاع سرخ و سیاه و”۵۷تی”ها که با معرفی توده-اکثریت بعنوان “چپ” و با حمله به آنان عامدانه چشم روی مبارزات خونین هزاران مبارز چپ انقلابی بسته و آنرا تحریف میکنند..آنها از خیزش ۱۴۰۱ بعنوان“بلوا” و “اغتشاش”و بادفاع از سیاستهای جنگ طلبانه رویکردی مشابه رهبران حماس-جهاد اسلامی و حزب الله دارد.

    1. کهنسال گرامی کاملا با شما موافقم .

      “چپ ” هوادار ج.ا که از ارتجاعی ترین و وحشیانه ترین نوع سرمایه داری حاکم بر زندگی کارگران ( یکی‌از نازل ترین و کمترین دستمزد ها و هم زمان پر خطرترین و نا امن ترین وضعیت برای نیرو کار در جهان ) حمایت و دفاع میکند ،چطور می‌تواند از خطر امپریالیسم صحبت کند ؟

  4. اولین باری است که کسی حزب توده را “چپ برانداز” می‌خواند آن هم خودش از خاندان توده‌ای! توجه کنید به متنی از بالا: “اگر «چپ» برانداز به ویژه حزب توده‌ای ایران هم رای و هم گام به روشنی در برابر زورگویی امپریالیسم آمریکا در گفت‌وگوی هسته‌ای…” یعنی همان گفتمان ۱۰ مهر و پیک نت! گیر دادن به ۱۰ مهر بدون اشاره به فجایع مشی توده ای در سال‌های ۶۰ مهر تایید بر آن سیاست‌ها است دقیقاً مانند برخورد دو گروه فوق و حمایتشان از آن سیاست‌ها.

  5. جناب آقای کیانی شما این سخنان “گهر بار” پیر جماران را شنیدید، دیدید، افتخار و حمایت کردید..:
    ۲۶ مرداد ۵۸ تنها هفت ماه پس از ۲۲ بهمن:“اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم…اگر ما از اول بطور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم،و روسای آنها را بسزای خودشان رسانده بودیم و چوبه‌های دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم، و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمی آمد.”
    حالا زورتان به این “چپ”محور مقاومتی ها رسیده که کاریکاتوری از ان حزب-سازمان(اسامی محفوظ) هستند!؟
    رطب خورده منع رطب کی کند؟

  6. “چپ محور مقاومتی ” نیرویی است که با اراده و حمایت حکومت و نیروهای سرکوب ج.ا حرکت می‌کند .
    نیروی است برای کمک به بقای سیستم ولایت فقیه ، برای تضعیف اعتراضات مردم و خنثی سازی فعالین ‌ چپ در مواقع بحران ودر زمان اعتراضات و اعتصابات کارگری .

    “چپ محور مقاومتی” نیرویی است که با حمایت از سرمایه داری و حاکمیت فاسد ج.ا به طور کامل در خدمت ارتجاع اسلامی قرار دارد .

    نقش دیگر” چپ محور مقاومتی” حمایت از گروهای حامی و متحد نظام اسلامی در ایران و منطقه است. با هدف ازبین بردن اعتماد مردم به مبارزین چپ ،ضد استبداد و ضد فاشیسم اسلامی !

  7. برخلاف متن بسیار طولانی نویسنده، ده مهر ادامه دهنده راستین حزب توده است.
    در سال های منتهی به سرکوب حزب توده و درحالیکه تمام رهبران مشهور و باسابقه حزب توده زنده و آزاد بودند، کدام سیاست ارتجاعی یا جنایتکارانه جمهوری اسلامی مورد مخالفت حزب بود که اکنون باشد؟ علاوه این کدام جنایت جمهوری اسلامی در عرصه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مورد پشتیبانی و مساعدت مطلق حزب توده نبود؟
    اعدام های وحشیانه مدرسه رفاه و دادگاه انقلاب خلخالی؟ رای به جمهوری اسلامی؟ سرکوب گنبد و کردستان؟ اعدام چپ و مجاهد؟ دولتی کردن صنایع و به نابودی کشاندن اقتصاد؟
    سرکوب حزب توده (و اکثریت) بعد از بهره برداری را هم نه بحساب سیاست صحیح این دو که به حساب تحجر مطلق روحانیت و نیاز به یکدست شدن دیکتاتوری ولی فقیه دانست.

    1. جناب نسیم محترم،
      من هرگز به حزب توده تعلق نداشته و حتی در طیف نظری آن هم نبوده و نیستم، که سهل است مخالف جدی سیاستهای این طیف در آن دورانی بوده ام که کیانوری رهبرش بود. اما بحکم شرف و وجدان باید گفت که حتی در آندوران سیاه، حزب توده در ارتباط با رژبم ملایان، از سیاست ”
      انتقاد/ وحدت”ی پیروی میکرد که قسمت اعظمش وحدت بود تا انتقاد؛ اما هیچوقت حمایت “بدون قید و شرط” نبود. مثلا در مورد جنگ با عراق و مخالفت با خصوصی سازی و غیره..سازمان اکثریت هم تقریباً همینطور بود. اکنون هم که خوشبختانه حزب توده
      ایران از آن دوره پنج ساله ( سالهای۶۲-۵۷) سیاه، عبور کرده و طرفدار بر قراری جمهوری دمکراتیک ملی شده است، ولی سازمان اکثریت هنوز بین اصلاح رژیم و مردم قیقاج میزند😎. ما بعنوان چپ، باید ازین تغییراتِ احسن، خرسند باشیم و حقیقت را بگوییم و درآنجا که به تاریخ اشاره میکنیم، صالحانه و صادقانه اشاره کنیم و کینه جویی نکنیم. قبلا عرض کردم که جریانهایی مثل ده مهر و “چپ مقاومتی” اصلا با رژیم اند.

  8. گرایش توده‌ای اکثریتی از ابتدای انقلاب همیشه هودار بی‌قید و شرط جمهوری اسلامی بوده است و برآمد این دو گروه یعنی اکثریت و گروه‌های توده‌ای انشعابی همچون پیک نت و ۱۰ مهر(انشعابیون از حزب چپ و حزب توده) نتیجه طبیعی آن سیاست‌های فاجعه بار سال‌های ۶۰ است. برخلاف تصور آقای کیانی انحراف امثال ۱۰ مهر به خاطر “برداشت ناروشن از سیاست ضد امپریالیستی” و یا “کج اندیشی به نام مارکسیسم” نیست. چپ طرفدار سعید جلیلی و حامی سرکوب زنان و اقشار مختلف ایران به خصوص از جناح اکثریت و ۱۰ مهر مشکل دیگری دارد که در حوصله این کامنت نیست.

    1. همیشه هودار بی‌قید و شرط جمهوری اسلامی بوده است. (رونوشت بخشی از نقد مهرداد)
      شرط نقد درست واثر گذار “انصاف” و پرهیز از “اغراق” است. با کدام سند ومدرک عبارت ” بدون قید وشرط” را بکار می برید. نگرانی از این است که دیگر نظر دهندگان با این پیش شرط وذهنیت با اسب نقد می تازند. شاید معنی بدون قید وشرط را متوجه نشده اید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *