
در زمانهای که تاریخ را بیشتر فاتحان مینویسند تا فرودستان و عدالتطلبانی که از صفحات رسمی تاریخ حذف شدهاند، بازخوانی صدای سرکوبشدگان، خاموششدگان و مبارزان راه عدالتخواهی، ضرورتی تاریخی است. «چپ» در ایران، با همهی خطاها و فراز و فرودهایش، تبلور آرزوی دیرپای انسان برای برابری، آزادی و جهانی عاری از سلطه و استثمار بوده است؛ رؤیایی جمعی که در برابر ماشین خشونت استبداد، مناسبات نابرابر سرمایهداری و سازوکارهای نظاممند تبعیض ایستاده و با وجود سرکوب، تحریف و فراموشی تحمیلی، همچنان زنده و در حال چالش است.
مجموعه «اخبار روز» با عنوان «چهرههای ماندگار چپ در ایران»، تلاشی است برای بازشناسی و بازخوانی زندگی، اندیشه، مبارزه و میراث فرهنگی ـ سیاسی زنان و مردان بزرگی که با قلم، تفکر، مقاومت و گاه با جان خویش، چراغی در تاریکیهای تاریخ افروختند.
انتخاب کسانی که در این مجموعه از آنان با عنوان “چهره ماندگار چپ” یاد می شود به معنای ارزشگذاری بیشتر نسبت به صدها و هزاران چهره دیگری که فرصتی برای معرفیی آن ها پیش نمی آید نیست. این گزینش محدود از میان هزاران نام تنها کوششی است برای بازتاب بخشی از حافظهی جمعی یک جنبش تاریخی.
این مجموعه، نه برای اسطورهسازی، که برای تأمل، آموختن و بازاندیشی فراهم شده است. ما میخواهیم به یاد آوریم که حتی در تلخترین لحظات تاریخ، کسانی بودند که به فردای روشن باور داشتند.
چهرههای ماندگار چپ ایران؛ ۷. ایرج اسکندری، «شاهزاده سرخ» که به دبیری اولی حزب توده ایران رسید و در سکوت درگذشت
نام ایرج اسکندری در حافظه سیاسی ایران، همزمان هم با احترام، و هم با احتیاط شنیده میشود. او یکی از مؤسسین حزب توده ایران بود؛ به مقام دبیراولی آن رسید، حزبی که پس از سرنگونی رضاشاه در سال ۱۳۲۰، در فضایی نیمهباز از دل تاریخ بیرون آمد و برای مدتی، پربازدهترین نهاد سیاسیِ تودهمحور ایران شد. اسکندری اما از جمله کسانی بود که تا واپسین سالهای زندگیاش، بار سنگین اشتباهات، سرکوبها و وفاداریهای پرهزینهٔ به حزب را بر دوش کشید. او یکی از شخصیتهای سیاسی شناخته شده تاریخ معاصر ایران است. در خانواده ای اشرافی از اعقاب عباس میرزای قاجار در تهران بدنیا آمد، به طبقهی خود و امتیازات اشرافی آن پشت کرد و به صفوف مبارزه در راه سوسیالیسم، آرمانهای عدالتطلبانه و بهروزی مردم پیوست. برخی روزنامه نگاران اروپایی او را «شاهزاده سرخ»نامیدند.
ایرج اسکندری در سال ۱۲۸۶به دنیا آمد. پدرش یحییمیرزا از شاهزادگان مشروطهخواه خاندان قاجار بود که بر اثر جراحات ناشی از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه درگذشت و عمویش سلیمان میرزای اسکندری زمانی نماینده مجلس دوم مشروطه و پس از خروج اجباری تقی زاده از ایران، سخنگوی اصلی «فرقه اجتماعیون-عامیون» بوده و بعدتر رهبر «فرقه اجتماعیون [سوسیالیست] ایران»، و پس از سقوط دیکتاتوری رضاشاه از موسسین حزب توده ایران شد. ایرج در چنین محیطی بالید. خانواده اش او را در بیست سالگی برای تحصیل به فرانسه فرستادند و او در پاریس، زمانی که دانشجو بود، با مارکسیسم آشنا شد و در میان مکاتب گوناگون آنرا بعنوان علمیترین مکتب و یگانه راه رهایی مردم زحمتکش از فلاکتهای گوناگون آن روزگار برگزید. در اوایل سال ۱۹۲۸، به عنوان مترجم سلیمان میرزا در دیدار با رهبر حزب کمونیست فرانسه، مارسل کاشن، در پاریس حضور یافت. سلیمان میرزا همچنین او را با مرتضی علوی، در ارتباط قرار داد، او از طریق علوی با دکتر تقی ارانی آشنا شد. بعد از بازگشت به ایران در نشر «دنیا» با ارانی همکاری کرد. در جریان یورش پلیس سیاسی رضاشاه به «۵۳ نفر»، بازداشت شد. در محاکمه ۵۳ نفر زیرکانهترین دفاع حقوقی، دفاع ایرج اسکندری از گروهی بود که به جرم مطالعه مارکسیستی به زندان افتاده بودند. او به پنج سال زندان محکوم شد.
پس از آزادی از زندان و سقوط رضاشاه، اسکندری از بنیانگذاران اصلی حزب توده ایران شد. بهگفته خودش، مرامنامه حزب را او و پیشهوری نوشتند. با تشکیل حزب یکی از رهبران اصلی حزب توده ایران شد و سردبیری روزنامه ضدفاشیستی «مردم» را به عهده گرفت و زمانی سردبیر «رهبر» ارگان مشهور و پرتیراژ حزب توده ایران بود. اسکندری در دوره چهاردهم مجلس از سوی مردم ساری به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و در کابینه قوامالسلطنه یک سالی وزیر پیشه و هنر بود.
او در مجلس، حمایت حزب توده ایران را از خواستههای شوروی برای بهرهبرداری از نفت شمال ایران اعلام کرد، موضعی که بعدها از آن به عنوان اولین اشتباه جدی حزب یاد کرد.
پس از تیراندازی به محمدرضاشاه در سال ۱۳۲۷- که مسئولیت آنرا به گردن حزب توده ایران انداختند و منجر به غیرقانونی شدن این حزب شد، اسکندری به همراه چند نفر از دیگر از رهبران حزب غیابا محکوم به اعدام شد. او از ایران خارج شد و سی سال از عمر خود را در تبعید سپری کرد. به شوروی و سپس به جمهوری دموکراتیک آلمان رفت. ایرج اسکندری نقش مهمی در برقراری و توسعهٔ ارتباطات بینالمللی حزب توده ایران داشت. تحصیلات او در فرانسه و آشناییاش با مارکسیستهای اروپا، زمینهساز ارتباطات گستردهای با جنبشهای چپ جهانی شد. او شبکهای از ارتباطات فکری و سیاسی با احزاب و سازمانهای کمونیستی بینالمللی برقرار کرد. اسکندری از طریق مشارکت در کنفرانسها و نشستهای بینالمللی، تلاش کرد افکار عمومی را با اوضاع ایران و جنایات رژیم دیکتاتوری شاه، با مظالم امپریالیسم در حق مردم ایران آشنا سازد، دیدگاههای حزب توده ایران را در میان احزاب کمونیست و مطبوعات ترقیخواه مطرح کند وآنان را به پشتیبانی از مبارزات مردم ایران و حزب توده ایران جلب نماید.
پس از نابودی شبکههای حزب توده ایران در دهه چهل بدست ساواک و مسجل شدن نقش خیانتبار عباس شهریاری درین ضربات، دکتر رادمنش که خوشبینانه به شهریاری اعتماد داشت، از دبیر اولی کمیته مرکزی حزب توده ایران عزل شد و ایرج اسکندری بجای او انتخاب شد. دوران دبیرکلی ایرح اسکندری با سکون حاکم بر حزب آغاز شد و با توفان انقلاب به پایان رسید. با آغاز خیزش عمومی علیه رژیم شاه و نیرومندترشدن روزافزون وزن خمینی و اسلامگرایان پیرو او، نوع برخورد به خمینی و پیروان اسلامگرای او به موضوعی حیاتی برای همه نیروهای چپ و ترقیخواه – از جمله حزب توده ایران- تبدیل شد. اسکندری ضمن تائید خصلت ضدسلطنتی-ضدامپریالیستی خیزش مردم، نگاه خوشبینانه ای به اسلامگرایان و خمینی و تحولات آتی در ایران تحت رهبری او نداشت، روحانیت شیعه و خمینی را ضدآزادیهای دموکراتیک و بویژه دشمن کمونیستها می دانست، در ۲۳ دی ۱۳۵۷ از دبیر اولی حزب توده ایران عزل شد و نورالدین کیانوری جای او را گرفت. او در محافل خصوصی این جابجایی را «کودتا» خواند. اسکندری موضع کیانوری در خوشبینی به خمینی و حکومت اسلامی او را به زیان حزب و کشور میدانست و ناامید از تغییر مشی سیاسی حزب توده ایران به رهبری کیانوری، در نامهای به کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، نظر منفی خود نسبت به سیاست جاری حزب توده ایران را اعلام کرد.
ایرج اسکندری در مصاحبهای با یکی از مجلات تهران، از برخی مواضع حزب در قبال روحانیت حاکم و اعمال حاکمیت جمهوری اسلامی، و برخی رفتارهای گذشتهی حزب توده ایران انتقاد کرد. حزب به این مصاحبه اعتراض کرد و اسکندری مجبور به پس گرفتن سخنان خود شد و سرانجام، تحت فشار دبیر اول حزب، مجددا از ایران خارج شد. . ایرج اسکندری علیرغم فشارهایی که در سالهای پایانی عمر تحمل کرد، از حزب توده ایران نگسست و پس از دستگیری رهبران حزب در فوریه ۱۹۸۳ و ضربات سنگین به تشکیلات آن در ایران، تلاشی برای جلوگیری از فروپاشی حزب انجام داد که ناموفق ماند. در جلسه پلنوم هجدهم کمیته مرکزی حزب توده ایران که نخستین جلسه کمیته مرکزی حزب بعد از سرکوب خونین ان در سال ۶۲ بود، او در کنار دیگر رهبران قدیمی و تاریخی حزب که زنده و آزاد بودند، حضور داشت.
ایرج اسکندری در ۱۱ شهریور ۱۳۶۴ بر اثر بیماری سرطان در بیمارستانی در جمهوری دموکراتیک آلمان درگذشت.
ایرج اسکندری نه فقط سیاستمدار، بلکه روزنامهنگار، مترجم، نظریهپرداز و تحلیلگر برجستهای بود. ترجمههایی از مارکس، انگلس و پلخانف از او باقی مانده که هنوز خوانده می شوند. ایرج اسکندری نخستین مترجم کاپیتال مارکس است. او در سال های ابتدایی دهه ی چهل شمسی و طی چند جزوه به ترجمه جلد اول کاپیتال اهتمام ورزید. جزوههای جلد اول کاپیتال ترجمه ی اسکندری نخستین بار در کاغذ نازک و خط بسیار ریز در خارج از کشور چاپ و به ایران میرسید.او علاوه بر نوشتهها درباره اوضاع ایران و حزب و سیاست، نویسنده کتاب کم نظیر «در تاریکی هزارهها» ست که متاسفانه هنوز نیز چندان شناخته نیست.
ایرج اسکندری در تاریخ چپ ایران، بهخاطر نقشی که در تأسیس حزب توده ایران و گسترش آگاهی طبقاتی و اندیشه های چپ در ایران ایفا کرد، جایگاهی برجسته دارد. اشرافزاده ای بود که عمرش را آگاهانه وقف تلاش برای خوشبختی توده زحمتکش ایران نمود. زندگی او آینه ای است در مورد «نهادهای چپ» در ایران: چگونه شکل گرفتند، چگونه زیستند، چگونه اشتباه کردند، و چگونه دوباره از نو آغاز کردند.
تهیه شده در تحریریه اخبار روز
مجموعه کامل «چهرههای ماندگار چپ در ایران» را در اینجا بخوانید
29 پاسخ
دوستان محترم اخبار روز ؛
ضمن عرض خسته نباشید.ظاهرا اشکالی در سایت وجود دارد که بیشتر نظرات بنده منتشر نمی شود.
موفق باشید
امیدوارم “در زمانهای که تاریخ را بیشتر فاتحان مینویسند….” از طریق سانسور با انان همدست نشویم.
حزب توده ایران دروازه های ایران را بر روی ادبیات و فرهنگ مترقی جهان باز کرد و نسلی را در عرصه هنری و فرهنگی پرورش داد که تاثیرات عظیم آن تا به امروز در هر خانه ای حس میشود. حزب توده ایران چند صد هزار کارگر ایران را در اتحادیه های کارگری متشکل نمود که ستون فقرات یک جامعه دموکراتیک و ضد امپریالیستی بودند. آنها از طریق حزب توده ایران به حقوق صنفی و سیاسی خویش پی بردند و به یک طبقه برای خود بدل شدند.آنها بر پرچم خود نوشتند:
“کارگران ایران موثرترین نیروی مبارزه در را تأمین استقلال اقتصاد کشور ماست “و یا “ملت ایران خواهان آنست که دولت در برابر تهدیدات امپریالیسم متحد ، ضعف نشان ندهد.” به کارگران خوزستان آزادی دهید تا دزدان دریایی را به دریا بریزند ….
مدتهاست که تشت رسوایی چپهایی که “خط امام” را تبلیغ کردند و یا از بعضی سیاستهای رژیم خمینی در آنزمان دفاع کردند، از بام بزیر فتاده ست و سالها به آنان انتقاد شده؛ اما هنوز خسرانها و زیانهای ناشی از رادیکالیزمِ کاذبِ بعضی از سازمانهای تندروی چپ، بمورد ارزیابی و مو شکافی قرار نگرفته ست. همون سازمانهایی که میخواستند در مملکتی با اکثریت شیعه و پنجاه و چند هزار مسجد، که تازه “انقلاب اسلامی” به رهبری خمینی را هم زایمان کرده بود، انقلاب سرخ پرولتری را به رهبری بلامنازع خود بر پا کنند!!😂. همون سازمانهایی که با دون کیشوتیزم و چپ روی کودکانه خود میخواستند سنندج را تبدیل به استالینگراد کنند!! اینگونه سازمانها در آنزمان، حاکمان و موافقینِ نسبی و موافقینِ مطلق
آنان را یکدست و یکسان و یا “بورژوازی” میدانستند و خود را نماینده مطلق پرولتاریا.
درود بر شما آرش گرامی،
باید توجه کرد که همین اقدام گردانندکان محترم اخبار روز در انتشار این مجموعه پر ارزش، علاوه بر معرفی این چهره های نازنین چپ، امکان این را داد که بحثهایی هر چند کوتاه و در شکل کامنت های چند خطه، راجع به همون دورانِ دوم حزب توده که شما میفرمائید، انجام شود. باید امیدوار بود که این گلچین از چهره های ماندگار چپ، محدود به شاخص های یک گرایش خاص نبوده و فراگیر باشد. همچنین، انتخاب چهره هایی از زنان چپ و یا چهره هایی معاصرتر و جوانتر درین مجمو عه، بسیار مهم و مفید خواهندبود.
در دوران وبایی حاکمیتِ ملایان و درخشش جنبش زن زندگی آزادی، و در دورانی که دختران جوان و زنان دلیر ایرانزمین، پرچمدار جنبش سراسری و بی سابقه ای شده اند، آیا باز نویسی زندگی و افکار چهره ای از زنان چپ دور از انتظار است؟
حزب توده ایران دارای دو دوره متفاوت تاریخی است . این حزب به مثابه بزرگترین سازمان سیاسی در تاریخ ایران، موفق شد بزرگترین تشکل کارگری را در ایران به وجود آورد و روشنفکران مترقی ایران را به خود جلب کند و تحولی از نظر فکری و فرهنگی در عرصه ایرانِ عقب مانده ایجاد نماید،که انوار گرم آن چون خط سرخی در تمام تاریخ ایران تا به امروز تابان است. حزب توده ایران نماینده اندیشه های مدرن و مترقی در ایران بود، در ایران مذهبی و رجال سنتی عقب مانده، جسورانه برای تساوی حقوق اجتماعی زنان با مردان به مبارزه برخاست و زنان را به عرصه مبارزه اجتماعی کشانید و این در حالی بود که سایر نیروهای سیاسی به اسارت زنان صحه میگذاردند و یا از ترس مراجع مذهبی در مورد این تساوی حقوق سکوت می کردند. ادامه دارد .
جناب آرش محترم،
درود بر شما، درست میگوئید، حزب توده ایران، حزبی مترقی و صلح طلب و کارساز بود، که شرایط ایران آنروز رو خوب میشناخت و بقول جنابعالی: نماینده اندیشه های مدرن و مترقی، و به باور من نمادو نماینده چپ ایران در آنزمان هم بود؛ و حتی دراینزمان هم در میان بیشتر سازمانهای چپ جهان، به این صفات معروف است. اما در سالهای اول انقلاب، بخاطر رهبری کیانوری و بتاسی از شوروی، پشت به آن صفات کرد. دیگر نه “شوروی رویزیونیست” موجود است و نه “چین رویزیونیست”، و نه هزاران جان شیفته و شریفی از همه آحاد چپ، که اکنون در گورهای بی نام نشان در سراسر ایران آرمیده اند و خاک تیره استخوانشان را آرام آرام می جَوَد.😭. هیچ کس بی نقض و نقصان نبوده و نیست، و حقیقت، به انحصار، نزد هیچ کس هم نیست. باید بر نقاط مشترک تکیه کرد و در گذشته های عناد آمیز دفن نشد. باید اکنون را دید و دردها و دشمنان مشترک را شناخت، و مشترک شد.
جناب داوود محترم ، همانطور که اشاره شد حزب توده دارای دو دوره متفاوت است ولی اخبار روز علاقه ای به بازگشایی دوران دوم ان ندارد و چاپ نمینماید .
خانه از پای بند ویران است///خواجه در بند نقش ایوان است.
موضوع اختلاف نظر بین کیانوری و اسکندری در رده های بعدی قرار دارد. هرکدام از اینان در راس قرار می گرفتند
آش همان آش و کاسه همان کاسه می شد.
همه اینها شاهد بودند که از ۱۷ اسفند ۵۷ به بعد چه وقایعی در ارومیه نقده ترکمن صحرا خوزستان کردستان دانشگاه راه پیمایی و میتینگها چه رخ داد و …چه تخته شلاقهای مفصل؛حمام خون و زندانهای پر و پیمانی براه انداخته شد و ….ولی شتر دیدی و به رویت نیاوردی تا اینکه………..
مایه شگفتیست که علیرغم اطلاع دقیق حزب کمونیست شوروی از ساخت و پاخت و توافق امپریالیستها با رژیم جایگزین و علیرغم آگاهی دقیق آنان از مواضع شدیداً ضد کمونیستی خمینی، بجای اینکه افرادی بمانند ایرج اسکندری را در حزب توده تقویت کنند و از احزاب مخالف خمینی حمایت کنند، درست بر عکس آن عمل کردند و درین راه با سیاستها و پروژه اسلام گرایانه امپریالیستها همراه شدند. عقل سلیم میگفت که روسها با ملایان شدیداً ضد کمونیست و با رژیمی که حمایت مخفیانه امپریالیسم رو داشت، مخالفت کنند و یا حداقل موانعی در جهت موفقیت آنان ایجاد کنند؛ اما روسها چنین نکردند و از طریق بر گزیدن کیانوری بجای ایرج اسکندری، و بعدها از طریق شکاف و انشعاب انداختن در میان فدائیان و افشا و تضعیف ملی گرایان، صفوف جریانهای ضد خمینی رو تضعیف و فرسودند و به قوام و پا گرفتن رژیم جنایتکار خمینی امداد رساندند و ازین رهگذر بر علیه سعادت ملی ما ایرانیان عمل کردند. براستی، چرا چنین کردند؟؟ بباور من…..
آقا داوود گرامی:
تکلیف امپریالیستهای غربی که از اول معلوم بود. باند خمینی را آوردند تا کمونیست کشی را ادامه و بجا آورده و تکامل بخشند.رویزیونیستهای چینی و مسکوی کعبه آمال (و کربلای حزب توده-اکثریت) هم چپ کشی و مجاهد کشی ها را که از سال ۶۰ اوج گرفت بروی مبارک نیاوردند؟!
فرض کنیم آنها “چپ امریکایی” و “تربچه پوک” بودند!
و باز فرض کنیم بقول کاربری( بنام علی) آنها ضد انقلاب و هوادار امپریالیستها بودند و خرمن آتش می زدند؟!
چرا برای اسیر کشی تابستان ۶۷ که پیرکشی را هم شامل شد ککشان نگزید؟ این بود پاسخ ان همه پیروی و وفاداری؟ ایا اگر ایرج اسکندری را در حزب توده تقویت میکردند این حکایت تلخ فرقی میکرد؟تندرست باشید.
کهنسال گرامی،
با عرض درود و سپاس، خدمت شما عرض کنم که این حکایت تلخی که شما میفرمائید از عناصر بهم پیوسته ای ساخته شد و رغم خورد که بسان ظروف مرتبطه در هم تنیده وبا هم عمل کردند. البته که فرق میکرد که چه کسانی رهبران سازمانهای موثر در آنزمان بودند. این هم در مورد سازمانهایی که از پوزیسیون دفاع میکردند و هم سازمانهایی که در اپوزیسیون بودند، صدق میکرد و امر بسیار مهم و تعیین کننده ای بود- مخصوصاً در جامعه رهبر مداری مثل ایران و در آن سالهای حساس و سرنوشت ساز. در ضمن تا آنجایی که یادمه، کشتار سال ۶۷، توسط همه آحاد چپ محکوم شد و جانباختگان مظلوم آن جنایت عظیم هم از همه آحاد مبارزان و عدالت طلبان بودند. سلامت باشین.
مراجعه شود به روایت حشمت رئیسی از جلسهای که کیانوری همه را به خط کرده بود برای دیکته کردن سیاستهای جدید حزب توده و از جمله برخورد خفت بار و اهانت آمیزش به ایرج اسکندری و تقاضای خروجش از ایران.
جناب مهرداد محترم،
بله شما درست میگوئید و این واقعا اوجی از بی پرنسیپی و سنگدلی کیانوری بود که زنده یاد ایرج اسکندری را با آنهمه سابقه و ریشه در حزب توده، به تبعید دوباره فرستاد. حال اگر کیانوری حاکم بود، ببین با مخالفان حزب توده چه میکرد؟! کیانوری مخالفانِ بخشی از سیاستهای حزب توده را، که در درون حزب توده و رفیق چهل ساله اش بودند، چنان کرد؛ از اینرو شگفت آمیز نبود که با مخالفانِ “غیر خودی” بجز لو دادن و برچسپ و دشنام و توهین برخورد کند. او توهینِ ´تُربچه های پوک´ برای چپهایی که مخالف رژیم ملایان و مخالف سیاستهای او بودند را ترجیح بند کلامش ساخته بود، در حالیکه خودش حتی تربچه پوک هم نبود، بلکه فقط پوکِ پوک بود! و تاریخ این را ثابت کرد. اما برای یادآوری باید گفت که علیرغم خوش بینی آنها به شوروی، امثال مثل ایرج اسکندری، کی منش، صفری، و رفعت زاده و…در حزب توده، انسانهایی با سواد و با شرف بودند؛ کمونیستهایی باریشه بودند که سعادت مردم ایران را میخواستند.
جناب داوود
نگاهی بیندازید به نوشته مهدی اصلانی (ملاقات با کیانوری در اوین) در مورد آزادی اش از اوین پس از کشتار جمعی زندانیان و ملاقاتش در آن مینی بوس با نورالدین کیانوری. کیانوری از او پرسید شما به کدوم گروه تعلق داشتید؟ مهدی اصلانی پاسخ داد همان هایی که شما آنها را تربچههای پوک خطاب کردید. پاسخ کیانوری حاکی از ندامت و سرافکندگی بود، اما امروز حامیانش در پیک نت، ۱۰ مهر، و سازمان اکثریت ز پذیرش آن سر باز میزنند. دلیلش هم به قول شما همان پوکی است.
جناب مهرداد گرامی،
با درود و سپاس، چشم حتماً میخوانمش. سلامت باشید.
کتاب در تاریکی هزاره،حاصل ده سال تحقیق در تاریخ
ایران هست،و چگونگی پیدایش اولین دولت «دولت باستانی ایلام» درایران رابراساس اخرین یافته های،باستان شناسی وتاریخی نگاشته شده، نتیجه گیری یافته های کتاب کاملا مغایر نظرات رسمی حزب کمونیست شوروی و تاریخ نگاران حکومتی آن زمان شوروی بود.وبا مطرح شدن نقش خمینی و روحانیت
درایران،زنده یادایرج اسکندری با حمایت از سیر رویداد های سال ۵۷ ایران نظرمخالف داشت ودرنتیجه باموافقت هیئت سیاسی حزب کمونیست شوروی و
میدانداری نورالدین کیانوری از رهبری حزب توده برکنار
گردید،او درکتاب ارزشمند تاریکی هزاره ها
بر نظرات من دراورده ای مانند،راه رشدغیرسرمایه داری
و دوران و غیره، خط بطلان کشیده است،
کتاب خاطرات ایرج اسکندری و کتاب درتاریکی هزاره
از برجسته تربن آثاریست،که در دوره معاصر نگاشته
شده،مطالعه این کتابها را به علاقه مندان تاریخ چپ ایران پیشنهاد میکنم.
” او درکتاب ارزشمند تاریکی هزاره ها بر نظرات من دراورده ای مانند،راه رشدغیرسرمایه داری و دوران و غیره ، خط بطلان کشیده است،”
سوسیالیسم بنابر تعریف مارکس، یک دوران گذار به کمونیسم با دولت دیکتاتوری پرولتاریاست. سازمان اقتصادی دوران گذار در هر مرحلهﺍﻯ از تاریخ و با تنوع بیشمار اشکال آن همواره به دو سیستم عمده، سرمایهﺪاری و سوسیالیسم تقسیم میشود و جامعه در ابتدای امر خصوصیات هر دو سیستم را داراست .حتی با محو طبقات استٽمارگر و قبل از مرحلهﻯ کمونیسم پارهﺍﻯ از این خصوصیات باقیست، چرا که سوسیالیسم کامل یا کمونیسم هیچگاه یکباره به وجود نمیآید. سرمایهﺪاری نیز خود به یکباره در هیچ کشوری مسلط نشد، بلکه “دوران گذار” از فئودالیته به سرمایهﺪاری را طی نمود.
قابل توجه جناب آقای علی و دوستان همفکر ایشان
۲۶ مرداد ۵۸ تنها هفت ماه پس از ۲۲ بهمن:
خمینی:
“اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم…اگر ما از اول بطور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم،و روسای آنها را بسزای خودشان رسانده بودیم و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم، و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمی آمد.” امیدوارم حداقل این یکی نشر یابد.
جناب کهنسال سخنرانی خمینی در ۲۶ مرداد ۵۸ را بدرستی نقل کردند. اما این را نمیگویند که تحلیل حزب توده ایران در همان فردای سخنرانی چه بود؟ برای اطلاع ایشان میگویم که حزب در تحلیل خود سخنرانی خمینی را گردش به راست تحلیل کرد و البته متذکر گردید که به دلیل امواج بزرگ انقلابی در جامعه ، خمینی مجبور به تصحیح خود خواهد شد. اما یک سوال از آقای کهنسال دارم و آن این است که آیا در شرایط انقلابی همه چیز باید آن باشد که خواسته شماست؟ اصولا اصل مبارزه و برآیند نیروهای اجتماعی را در نظر میگیرند؟
به گمان من شرحی حزبی و بیروح و خاصیت از شخصیتای موثر (نه الزاما مثبت) در جریان چپ در ایران است.
در زندگی سیاسی ایرج اسکندری اخراج غیررسمی وی از حزب توده (که از بنیاگذاران آن بود) در ۱۳۵۸ توسط نورالدین کیانوری و همکاران نیاز به توجه بسیار زیادتری داشت و مشخصا لازم بود به «اعترافات اجباری» وی به تفصیل برخورد میشد. مصاحبه نشریه رسمی حزب توده با ایرج اسکندری پس از انتشار مصاحبه وی با تهران مصور نشان از ابتذال ریشهدار و عمیق در این حزب داشت.
نورالدین کیانوری میتوانست تسمه از گرده یکی از موثرترین اعضای این حزب بکشد و در همان حال اکثریت قریب به اتفاق رفقای جوان و پیر نه تنها به این عمل وقیحانه اعتراضی نداشتند بلکه فریاد «اعدام باید گردد» سر میدادند.
دو هفته قبل از تحلیل ایرج اسکندری از جامعه(مصاحبه با تهران مصور) در نهم خرداد سال ۵۸ کشتار بی رحمانه ای علیه مردم بیسلاح در شهر محمره (خرمشهر) توسط نیروهای رژیم و شبه نظامیان فاشیست صورت گرفت و درست در ۱۷ مرداد یک ماه بعد هم حمله به روزنامه آیندگان با صدها مجروح و دستگیری و ۲۶ مرداد ۵۸ هم اعلام جهاد علیه مردم کردستان و یورش وحشیانه ارتش و سپاه به آنجا……و…..
چند دهه از مارکس و انگلس و لنین بخوانی بنویسی ترجمه کنی و آخرش هم چنان تحلیل هایی از جامعه!!؟؟
نقل به مضمون از دانشمند انسان دوست، احسان طبری: بالاخره بین آنان که فکر می کنند، آنگاه رنج می برند و آنان که رنج می برند و سپس فکر می کنند، باید اتحاد عملی بوقوع پیوندد تا بشریت از این بربریت حاکم نجات یابد. یاد همه پویندگان این راه گرامی باد!
ایرج اسکندری در مصاحبه با تهران مصور شماره۲۱، ۲۵ خرداد ۱۳۵۸،در پاسخ پرسشی که چرا حزب توده در برابر اقدامات ضد دموکراتیک نیروهای انحصارطلب هیچگونه موضع انتقادی ندارد، مثلا” در مورد تحریم مطبوعات یا حمله و تهاجم به آزادیهای سیاسی و اجتماعی.در برابر این اقدامات ضددموکراتیک سکوت کرده است، میگوید: [امام بارها گفته”«همه با هم»و این به معنی اتحادکلیه نیروهای مترقی و مردمی صرفنظر از اعتقادات مسلکی و عقیدتی آنهاست….انقلاب به تمام مردم دارد و امام موضع ضد امپریالیستی دارد و ما باید از او پشتیبانی کنیم. انقلاب ایران دو محتوا دارد:ضدامپریالیستی_ملی،ضددیکتاتوری دمکراتیک اما در هر لحظه باید دید که کدام جهت عمده است….اما جهت عمده مبارزه، مبارزه ضد امپریالیستی است و بر همین اساس از امام پشتیبانی میکنیم. این درست که آنها ما را قبول ندارند اما ما آنها را قبول داریم]. چه دفاع جانانه ای از امام خوبیها!!؟؟
جناب آقای کهنسال و دوستان همفکر ایشان با مغالطه و در هم کردن رویدادهای انقلاب از نظر زمانی سعی بر چه چیزی دارند؟ ایشان پاسخ دهند که ساواکی ها به همراه خان ها و فئودال ها که دست به هر آشوبی در بدو انقلاب زدندو یا خرمن های گندم را به آتش می گشیدند، را باید تایید کرد؟ اما … حزب توده ایران صف خود را از این نیروهای ضد انقلاب و وابسته به امپریالیسم جدا کرد و شما و همفکران شما ولی همراه آنان بودید، به چه نتیجه ای رسیدید؟ آیا جز این است که نیروهای وابسته به ار تجاع در حکومت مستحکم تر شدند؟ البته سرنوشت مجاهدین خلق و انواع گروه های چپ رو را می بینیم. در ضمن اگر تاریخ را بر اساس آنچه که بوقوع افتاده و زمان و مکان آن رویداد را نادیده بگیریم، هرگز نمیتوانیم به تجربه برسیم و باز در هر رویداد تاریخی دیگر محکوم به تکرار آن خواهیم شد.
چه دفاع کودکانه ای از اشتباهات حزب توده! آنهم پس از تجربه ملموس ۴۶ ساله!
کدام ساواکی ها دوست عزیز؟ مگر قائم مقام امام اعتراف نکرد که سپاه روی ساواک را سفید کرد؟ و مگر هزاران بار نَکَرد؟
کدام فئودال ها و خان ها؟ این دو گروه حتی یک در هزار اقتصاد وسیاست ایران در سال ۵۷ را در دست نداشتند. وابستگی و طرفداری مطلق از شوروی و ضدیت مطلق با دنیای عرب قدرت تحلیل را از حزب توده گرفته بود.
حزب توده با گذشت ۳۰ سال در دهه ۱۳۲۰ فریز شده بود و شما با گذشت ۸۰ سال؟
علی آقای محترم، در نظر داشته باشید که ساواک دارای ده اداره کل بود که تنها یک اداره آن که اداره سوم بود، بعد از انقلاب بطور کامل منحل شد، بقیه ادارات ساواک اکثرا به خدمت خمینی و رژیمش در آمدند و همراه با “برادران” مشغول کار و شکار انقلابیون چپ و مجاهد در آنزمان شدند. کل آپاراتهای جاسوسی شاه، از ساواک گرفته تا شهربانی و رکن ۲ ارتش و بیشتر ادارات بازرسی و کنترل همه به خدمت حاج آقا موسوی الخمینی در آمدند، از جمله خودِ ارتش و بسیاری از سرانش. البته پس از کنفرانس گوادالوپ و قبل از انقلاب، ترتیبات انتقالِ همه دم و دستگاههای اداری و مدیریتی و بانکی و سرکوب رژیم شاه به “حکومت آلترناتیو”
داده شده بود و بیعت با “امام خمینی” صورت پذیرفته بود! روسها ازین قضایا خوب اطلاع داشتند، اما با این وجود “انقلاب” رو تائید کردند و حزب توده هم همچنین.
گویا جناب نسیم از رخدادها و وقایع انقلاب بکلی دور هستند. لطفا مطالعه کنید!
جناب آقای علی و دوستان همفکر ایشان:
پس با این حساب کشتار و اسارت من و همفکران من که همراه نیروهای ضد انقلاب و وابسته به امپریالیسم بودیم واجب و لازم بود ولی کافی نبود. تکبیر!
شما و همفکران شما که صف خود را از ما جدا کردید و علیه نیروهای ضد انقلاب و وابسته به امپریالیسم بودید چه پاداشی از امام راحل دریافت کردید؟
واقعا که در بر همان پاشنه ۴۶ سال پیش می چرخد!!