
در زمانهای که تاریخ را بیشتر فاتحان مینویسند تا فرودستان و عدالتطلبانی که از صفحات رسمی تاریخ حذف شدهاند، بازخوانی صدای سرکوبشدگان، خاموششدگان و مبارزان راه عدالتخواهی، ضرورتی تاریخی است. «چپ» در ایران، با همهی خطاها و فراز و فرودهایش، تبلور آرزوی دیرپای انسان برای برابری، آزادی و جهانی عاری از سلطه و استثمار بوده است؛ رؤیایی جمعی که در برابر ماشین خشونت استبداد، مناسبات نابرابر سرمایهداری و سازوکارهای نظاممند تبعیض ایستاده و با وجود سرکوب، تحریف و فراموشی تحمیلی، همچنان زنده و در حال چالش است.
مجموعه «اخبار روز» با عنوان «چهرههای ماندگار چپ در ایران»، تلاشی است برای بازشناسی و بازخوانی زندگی، اندیشه، مبارزه و میراث فرهنگی ـ سیاسی زنان و مردان بزرگی که با قلم، تفکر، مقاومت و گاه با جان خویش، چراغی در تاریکیهای تاریخ افروختند.
انتخاب کسانی که در این مجموعه از آنان با عنوان “چهره ماندگار چپ” یاد می شود به معنای ارزشگذاری بیشتر نسبت به صدها و هزاران چهره دیگری که فرصتی برای معرفیی آن ها پیش نمی آید نیست. این گزینش محدود از میان هزاران نام تنها کوششی است برای بازتاب بخشی از حافظهی جمعی یک جنبش تاریخی.
این مجموعه، نه برای اسطورهسازی، که برای تأمل، آموختن و بازاندیشی فراهم شده است. ما میخواهیم به یاد آوریم که حتی در تلخترین لحظات تاریخ، کسانی بودند که به فردای روشن باور داشتند.
چهرههای ماندگار چپ ایران؛ ۶. جعفر پیشهوری، حقیقت در پشت ابرهای ضخیم دروغ، تهمت و انکار
میرجعفر جوادزاده مشهور به سیدجعفر پیشهوری (۱۲۷۱–۱۳۲۶) سیاستمدار، روزنامهنگار و انقلابی کمونیست ایرانی، نخستوزیر حکومت خودمختار آذربایجان، مؤسس فرقه دموکرات آذربایجان و کمیسر امور داخله جمهوری شورایی گیلان بود. پیشهوری از بنیانگذاران و عضو کمیتهٔ مرکزی حزب عدالت در باکو، از مؤسسان حزب کمونیست ایران در نخستین کنگره آن و دبیر مسؤول تشکیلات این حزب در تهران بود. پیشهوری در باکو سردبیر روزنامه دوزبانه ترکی آذربایجانی – فارسی «حُرّیَت» بود، و گرداننده اصلی روزنامه حقیقت بود که در ۱۳۰۰–۱۳۰۱ در تهران منتشر میشد. بعدها او روزنامه آژیر را در تهران منتشر کرد.
هیچ چهرهای در ایران دوره اخیر، به اندازه سید جعفر پیشهوری، آماج کینه و دشمنی طبقات و نیروهای ارتجاعی نبوده است. جبهه ارتجاع در هر دورهای برای پنهان کردن اندیشهها و کارنامه اجتماعی – سیاسی او به فریبی متوسل شده که «تجزیه طلبی» و «اتکا به بیگانگان» شاهبیت آن است. طراحان این فریب، خود دههها، رسواترین دستنشاندگان «بیگانگان»، مجری خواستهای ضدملی- ضدمردمی و عامل اصلی گسست میان ساکنان کشور بودهاند. اکنون نیز چنین است: مداحان تبهکارترین حاکمان جهان، آلودهترین فرمانبران بیگانه که در آرزوی حمله نظامی به ایران لحظه شماری میکنند، تا در معیت سربازان آمریکایی – اسرائیلی به «مام میهن» برگردند و بساط چپاول خود را دوباره بگسترانند، با ظاهری میهنپرستانه بر پیشهوری میتازند.
پیشهوری کیست؟
میرجعفر جوادزاده که بعدتر به پیشهوری مشهور شد، در سال ۱۲۷۱ خورشیدی در روستای «زیوه» از توابع خلخال بدنیا آمد. زمانی که ده-دوازده ساله بود، خانواده او- مانند هزاران خانواده دیگر، در جستجوی کار و نان به قفقاز رفت و به باکو رسید. شهری که با چاههای نفت خود هم سرمایهداران سودجو و هم تهیدستان جویای کار و نان را بسوی خود میکشید. اولین نوشتههای او در روزنامه ارگان «فرقه دموکرات ایران» در آذربایجان منتشر شدهاند.
تشکیل فرقه «عدالت» – که بهگفته خودِ پیشهوری در معادن و کلبههای دودگرفته کارگران چاههای نفت باکو پا گرفت- آغازگر دوران جدیدی برای او بود. در اواسط سال ۱۲۹۸ شمسی به این حزب پیوست و از سوی کمیته مرکزی فرقه عدالت، به سردبیری «حریت» (ارگان «فرقه عدالت») انتخاب شد و در پیروزی حاکمیت شورایی با بلشویکهای باکو همکاری کرد. پیشهوری همزمان با فعالیت در «حریت»، یکی از دبیران «عدالت» بود و برای گسترش تشکیلات فرقه در شهرهای مختلف ایران تلاش کرد. در خرداد سال ۱۲۹۹ برای همیاری با جنبش جنگل در راس هیئتی از سوی «عدالت» به گیلان فرستاده شد و اندکی بعد در دوره احسانالله خان، بعنوان کمیسر امور داخله جمهوری گیلان انتخاب شد. پیشهوری بههمراه حیدر عمواوغلو، سلطانزاده و دیگران از شرکتکنندگان کنگره خلقهای مشرق زمین است که در سال ۱۲۹۹ در باکو برگزار شد.
زمانی که فرقه عدالت به «فرقه کمونیست ایران» تبدیل شد، پیشهوری بهعنوان عضو کمیته مرکزی و دبیر تبلیغات حزب انتخاب گشت. فرقه کمونیست که تصمیم گرفته بود مرکز فعالیت خود را به ایران منتقل کند، او را مامور کار در تهران کرد. سازماندهی تشکیلات فرقه کمونیست و اتحادیههای کارگری از جمله اقدامات پیشهوری و رفقای او در این دوره است. پیشهوری بعنوان عضو هیئت رئیسه فرقه کمونیست، مسئول نشر روزنامه مشهور «حقیقت» (ارگان اتحادیه مرکزی کارگری ایران) شد که در آن هنگام در تهران هفت هزار عضو داشت. اولین شماره این روزنامه در ۹ دی ۱۳۰۰ منتشر شد و پس از ۱۰۶ شماره در ۵ تیر ۱۳۰۱ توقیف شد. همه سرمقالههای این روزنامه-به استثنای چندتا- و نیز مقالات بسیار این روزنامه به قلم اوست که با امضای پرویز منتشر شدهاند. پیشهوری در این دوره در کنگره سوم انترناسیونال کمونیستی در مسکو شرکت کرد و پس از بازگشت به ایران همچنان بعنوان یک کمونیست و یکی از رهبران، در سازماندهی مبارزات آزادیخواهانه و عدالتجویانه، در مبارزه علیه رژیم استبدادی رضاشاه کوشا بود. در سال ۱۳۰۹ از سوی پلیس سیاسی رضاشاه دستگیر شد و یازده سال تمام بدون محاکمه و حکم در زندان ماند و سپس به تبعید کاشان فرستاده شد. پیشهوری دوران زندان خود را با سربلندی به پایان برد. «یادداشتهای زندان» او یکی از آثار درجه اول ادبیات زندان است.
پیشهوری پس از سقوط دیکتاتوری رضاشاه از تبعیدگاه خود در کاشان به تهران رفت. او را از تدوینکنندگان نخستین مرامنامه حزب توده ایران نام بردهاند، ولی بهاحتمال بسیار در نتیجه برخی اختلافات نظری-شخصیتی که از زندان با بعضی از بنیانگذاران این حزب – بهویژه اردشیر آوانسیان- از همکاری تشکیلاتی با حزب توده ایران دوری کرد و روزنامه «آژیر» را در خرداد سال ۱۳۲۲ تاسیس کرد. فریدون ابراهیمی و کریم کشاورز نزدیکترین همکاران او در این روزنامه بودند. این روزنامه از معتبرترین روزنامههای ترقیخواه آن سالهاست.
سید جعفر پیشهوری خود را از تبریز کاندیدای نمایندگی مجلس چهاردهم کرد و بهعنوان نماینده اول مردم تبریز انتخاب شد. ولی نمایندگان ارتجاع؛ علیرغم حمایت دکتر مصدق از او، اعتبارنامه اش را لغو کردند.
مسافرت های پیشهوری به آذربایجان، چشم او را هرچه بیشتر بر اوضاع اسفناک آذربایجان و مردم آن گشود. یادداشتهای این سفرها -که در روزنامه آژیر منتشر شدهاند- زمینهساز توجه بیشتر او به آذربایجان گشت. او و جمعی از آزادیخواهان قدیمی آذربایجان با تشکیل حزبی در آذربایجان، ضمن تلاش برای اصلاحات در این خطه، کوشیدند این ایالت را -همچون دوران انقلاب مشروطیت- بهعنوان مرکزی برای مبارزه در راه آزادی در سرتاسر ایران قرار دهند. این تشکیلات جدید «فرقه دموکرات آذربایجان» بود که در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ با بیانیه معروف «۱۲ شهریور» موجودیت خود را اعلام کرد. فرقه، با ارائه راهحلهای جامع و ممکن برای حل همه مشکلات جامعه آن روزگار آذربایجان بهسرعت مورد استقبال توده وسیع آذربایجانیان در آذربایجان و دیگر نقاط ایران قرار گرفت. پیوستن سازمان ایالتی نیرومند حزب توده ایران به فرقه، آنرا به نیرویی عظیم تبدیل کرد.
حضور ارتش شوروی در آذربایجان به پیشهوری و فرقهی دموکرات آذربایجان کمک کرد برنامههای خود را عملی کنند. فرقه دموکرات در زمان حکومت خود با قوای شوروی ارتباط تنگاتنگی داشت، گزارشهای معتبری در دست است که در زمان حکومت ملی آذربایجان، این حکومت از دخالتهای مقامات حکومت آذربایجان شوروی در امان نبود، ماموران و مقامات آذربایجان شوروی در امور حکومت ملی مداخله و گاه آن را به اتحاذ تصمیماتی وادار میکردند، اما هیچ سند معتبری در دست نیست که شورویها پیشهوری و حکومت ملی آذربایجان را در جهت جدایی از ایران و اعلام استقلال و یا پیوستن به شوروی تشویق میکردند.
پیشهوری و فرقه دموکرات آذربایجان، با در نظرداشت شرایط آن دوران، رژیم مشروطه ایران را بهرسمیت میشناختند و خواهان اجرای بندهای ترقیخواهانه قانون اساسی انقلاب مشروطیت و متمم آن- از جمله اصول مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی – بودند. پیشهوری همچنین خواهان فراتر رفتن از آن قانون– از جمله در موضوع نظام زمینداری و اسارت اکثریت مردم یعنی دهقانان بود که جناح چپ مشروطه خواهان – بویژه در تبریز- اجتماعیون-عامیون و بعدتر فرقه عدالت و کمونیست و حزب توده ایران، برای تغییر آن بسود دهقانان کوشیده و میکوشیدند. پیشهوری و فرقه دموکرات خواهان الغای ستم ملی بر غیرفارسهای ایران بودند که از دوران رضاشاه به بخشی از سیاست نظام سیاسی در ایران تبدیل گشته بود. پیشهوری و فرقه دموکرات خواهان برابر حقوقی زنان و مردان در همه شئون اجتماعی بودند. خواست پیشهوری و فرقه، ایرانی مستقل و دموکراتیک بود که آذربایجان در درون آن، امور داخلی خود را بهدست خود اداره کند. زمانی که ارتجاع در تهران بجای توجه به آذربایجان عزم تشدید سرکوب کرد، فرقه بهرهبری پیشهوری تصمیم گرفت با تصرف ادارات دولتی، پستهای ژاندارمری و کلانتری ها و پادگانها و سپردن حاکمیت به انجمن ایالتی آذربایجان، خود به اصلاحات در آذربایجان بپردازد. تسلیم پادگان تبریز در روز ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴ در برابر فدائیان، نقطه اوج این اقدام بود. انجمن ایالتی که سپس به حکومت ملی آذربایجان تبدیل شد، چنان اصلاحاتی در آذربایجان آغاز کرد که گاه از نهضت ۲۱ آذر، بهعنوان انقلاب آذر سخن میرفت.
پیشهوری در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ در مقالهای در روزنامه آژیر با عنوان “چرا سید ضیاءالدین طباطبایی را خائن ایران میدانیم؟ آیا سران ایلات و عشار مردمان میهنپرستی هستند؟” مینویسد:
ما همیشه گفتهایم و اکنون نیز صریحاً میگوییم: ما بهطور جدی به ایران و تمامیت ارضی آن علاقهمندایم. اگر از طرفی خدشهای به آن وارد شود شاید جدّیتر و فداکارانهتر از ساکنان ایالتهای دیگر ایران – برای جلوگیری از آن [خدشه] اقدام خواهیم کرد. با این حال هرگز حاضر نیستیم از دفاع از ملّت، زبان و آداب و رسوم و خصوصیتمان به شرط آنکه کشورمان یعنی ایران را خدشهدار نکند- صرفنظر کنیم. اینجا چیزی که مغایر با قانون و حقّ حاکمیت خلقهای ایران باشد وجود ندارد.
در فرمانی که با امضای «نخست وزیر آذربایجان پیشهوری» به مناسبت تشکیل حکومت ملی در آذربایجان خطاب به مردم این خطه منتشر شد، آمده است:
«حکومت ملی آذربایجان که توسط مجلس ملی انتخاب شده است، با حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران، اکنون وظایف خود را آغاز میکند.
روز ۱۹ شهریور سال ۱۳۲۴، یک هفته پس از انتشار بیانیه معروف ۱۲ شهریور و اعلام تشکیل حزب (فرقه) دموکرات آذربایجان، جعفر پیشه وری در سالن تئاتر شیر و خورشید تبریز درباره تاسیس حزب و شعارها و اهداف عمومی آن به مدت یک و نیم ساعت برای حاضرین سخنرانی کرد. خلاصه این سخنرانی در شش شماره متوالی روزنامه آذربایجان ـ ارگان فرقه- تحت عنوان «آقای پیشه ورینین نطقینین مختصری» ( خلاصه سخنرانی آقای پیشه وری) به چاپ رسید:
(آقای پیشه وری در این هنگام، در حالی که نقشه ایران را در فضا ترسیم می کرد) گفت: من به صراحت می گویم حرف ما و خواسته های ما در خارج از این نقشه نیست. بحث ما در درون مرزهای ایران است. اگر همه بار دیگر به این نکته توجه داشته باشند، بحث و تفاهم آسان خواهد شد.
او گفت:
ما باید حقیقت را به صراحت به مردم نشان دهیم. خواست های ما مبنای قانونی دارند. ما برای احیای قانون اساسی که تامین کننده حقوق ملت ها و خلق هاست، به مبارزه پرداخته ایم. قانون اساسی بدون انجمن های ایالتی و ولایتی فقط می تواند کاغذ خشک و بیمعنایی باشد.
سپس افزود:
به خاطر احترام به قانون و مقدس دانستن آن است که ما در درجه اول خواستار اجرای بزرگترین، اساسی ترین قانون- یعنی موضوع انجمن ایالتی هستیم.
پیشهوری افزود:
ما با بوجود آوردن حزبی بزرگ به جهانیان ثابت خواهیم کرد که لیاقت و قدرت آن را داریم که خانه خود را بدون کمک بیگانه اداره کنیم. (ابراز احساسات شدید حضار)
و سرانجام:
در آخر باز تکرار میکنم. ما به استقلال ایران کاملا علاقمندیم. دادن وجبی از خاک آن به دیگران بههیچ عنوان در میان نیست. آنچه ما میخواهیم حقوق داخلی و مختاریت فرهنگی است. مسئله زبان جزئی از این [مختاریت] است. ما همانطور که در بیانیهمان گفته ایم، در فکر آن هستیم که امور خانه خود را خود اداره کنیم و در این راه با تمام نیرو تلاش خواهیم کرد. آنان که میخواهند خلقهای ایران را در اسارت نگهدارند باید بار دیگر متوجه این نکته باشند.
علیرغم افتادن قدرت دولتی در آذربایجان بهدست فرقه دموکرات، پیشهوری و فرقه همچنان خود را جزئی از ایران و اصلاحات آذربایجان را سرمشقی برای اجرا در سرتاسر ایران میدانستند. پیشهوری و رفقایش بارها چه در تهران و چه در تبریز با دولت تهران گفتگو کردند تا اصلاحات آذربایجان را بپذیرند. پس از مذاکرات طولانی با تهران، تفاهمنامهای امضا شد که بر اساس آن انجمن ایالتی جایگزین حکومت ملی گشت و استاندار آذربایجان نیز با توافق طرفین تعیین شد. ولی ارتجاع تهران با زیرپا نهادن این موافقتنامه، زمانی که ارتش سرخ قصد خروح از ایران را کرد، با پشتیبانی انگلستان و ایالات متحده امریکا و بهکمک ارتش خصوصی زمینداران و همکاری روحانیون بزرگ شیعه بهسوی آذربایجان لشکر کشید. حکومت ملی شکست خورد، هزاران تن از دهقانان، کارگران، و آزادیخواهان کشته و زندانی و تبعید شدند. همان نیرویی که آذربایجان را به خاک و خون کشید، هفت سال بعد دولت ملی دکتر مصدق را سرنگون کرد.
در آخرین روزهای حکومت ملی آذربایجان جعفر پیشهوری در نامهای به استالین، با توضیحات خطراتی که حکومت ملی را تهدید میکرد تقاضای «مقداری کمی اسلحه» کرده و بر مقاومت در برابر ارتش تجاوزگر تصریح کرد. او در این نامه نوشت:
خلق آذربایجان، رهبر آن فرقه دموکرات و سران فرقه دو انتظار از دولت شوروی دارند:
اولا مادام که مرزهایمان باز هستند و قدرت ملیمان پابرجاست مقدار کمی به ما سلاح داده شود.
ثانیاً حالا که قوام جنگ را شروع کرده و به ریختن خون برادران ما پرداخته است، اجازه داده شود ما نیز از هر سو او را در تنگنا قرار دهیم، تا از این طریق امکان قیام آزادیخواهان همه جای ایران را فراهم کرده، نهضت بزرگی در سراسر ایران آغاز کنیم و با سرنگون ساختن حکومت ارتجاعی تهران، حکومتی دموکراتیک بجای آن مستقر سازیم.
پاسخ استالین به نامه پیشهوری در تاریخ هشتم ماه مه ۱۹۴۶ (۱۳۲۵) یعنى حدود پنج ماه بعد از سقوط حکومت ملی آذربایجان منتشر شد، زمانی که او دوباره به باکو پناه برده بود.
نامه با خطاب: «به رفیق پیشهوری» شروع میشود. استالین در این نامه پیشهوری را به اشتباه در «بررسی وضع داخلی ایران و همچنین بُعد بینالمللی مساله» متهم میکند.
او مینویسد: «شما میخواهید تمام خواست هاى انقلابى خلق آذربایجان فورا برآورده شوند»…
استالین در توجیه ترک خاک ایران از سوی قوای این کشور مینویسد:
«مطمئنا اگر قواى شوروى در ایران باقى میماندند شما میتوانستید روى موفقیت در امر خواستهاى انقلابى خلق آذربایجان حساب کنید. اما ما دیگر نمیتوانستیم نیروهاى شوروى را در ایران نگهداریم و آن هم در وهله نخست بدین سبب که ادامه حضور آنها در ایران بنیاد سیاست هاى آزادسازانه ما در اروپا و آسیا را مختل میکرد. بریتانیایىها و آمریکایىها به ما گفتند اگر نیروهاى شوروى میتوانند در ایران بمانند در آنصورت چرا نیروهاى بریتانیا در مصر، سوریه، اندونزى، یونان و به همین ترتیب نیرو هاى آمریکا در چین، ایسلند و دانمارک نتوانند بمانند. از این جهت ما تصمیم گرفتیم نیروها را از ایران و چین بیرون ببریم تا اینکه این بهانه را از دست بریتانیایىها و آمریکاییها بگیریم، جنبش آزادیبخش در مستعمرات را دامن بزنیم و بدین ترتیب سیاست آزاد سازى خود را حق بجانبتر و موثرتر کنیم.»
روز بیستم آذر روزنامه «آذربایجان» ارگان فرقه دمکرات آخرین شماره خود را در تبریز به چاپ رسانید که در آن پیشهورى از همه «برادران ایرانی» خواست «مقاومت کنند و برای آزادی و دمکراسی بجنگند». مطلب اصلی روزنامه، آخرین اعلامیه فرقه از تبریز بود که با شعارهائی میهن پرستانه مانند «زنده باد آزادی و استقلال ایران!» خاتمه مییافت.
پیشهوری پس از شکست حکومت ملی به ناگزیر به جمهوری شوروی آذربایجان – به باکو رفت و پس از چندین ماه- در جریان سفر به به یک منطقه تجمع فدائیان – که گفته میشود برای بازگشت به ایران و آغاز نبردهای پارتیزانی با قوای دولتی و سواران زمینداران سازماندهی شده بودند- در اثر سانحه اتومبیل درگذشت.
پیشهوری بهعنوان یک کمونیست میهندوستی حقیقی را طرفداری از اکثریت ملت، یعنی دهقانان، کارگران، پیشهوران، روشنفکران میدانست. او وطندوستی را در تلاش برای زندگی بهتر مادی و معنوی مردم، در کاستن از آلام اکثریت جامعه، در مبارزه علیه نظامات ارتجاعی میفهمید. طبعا این تلقی از وطن برای آنانکه وطن را -بقول ناظم حکمت- زمینها، کارخانهها و ثروتهای خود میدانند، بیگانه است.
پیشهوری مورد کین و نفرت ملیتپرستان افراطی است. ملیت پرستان فارس او را بخاطر مخالفتش با ناسیونالیسم افراطی فارسی، تلاش او برای احقاق حقوق ملی غیرفارسهای ایران-و مشخصا آذربایجان نمیبخشند. ملیتپرستان افراطی ترک و آذربایجانی پیشهوری را بخاطر تجزیهطلب نبودن و «ایرانگرا» بودنش مورد نفرت و دشنام قرار میدهند.
علیرغم کوهی از فریب و دروغ و اتهام، پیشه وری برای چپ ایران- و بویژه چپهای آذربایجان- یکی از شخصیتهای درخشان تاریخ معاصر ایران و آذربایجان است. اندیشه های او علاوه بر موضوعات دیگر، هنوز نیز در مسئله ملیتها، تبعیض و تمرکزگرایی در ایران، راهگشاست.
تهیه شده در تحریریه اخبار روز
مجموعه کامل «چهرههای ماندگار چپ در ایران» را در اینجا بخوانید
17 پاسخ
مدیر روزنامه “حقیقت ” سید محمد دهگان بود که رهبری اتحادیه های کارگری را بعهده داشت. سید جعفر پیشه وری از نویسندگان اصلی این روزنامه بود.
منبع: ” تاریخچه نهضت کارگری در ایران ” ، شکرالله مانی، چاپ دوم، تهران، اردیبهشت ۱۳۵۸
پیشه وری شخصیت نسبتا مستقلی بود اما اشتباه او تکیه به ارتش اشغالگر و کمیسر های باقروف بود.و همین استقلال نسبی هم به بهای جانش تمام شد. فرقه با اشغال اداره های دولتی برچیدن ارتش و پلیس ، چاپ پول محلی و گسست پیوند اذربایجان با دیگر استان های ایران عملا اذربایجان مستقل ساحته بود .شوروی برخلاف تعهد خود در اغاز سال ۱۳۲۵ ایران را ترک نکرد و هنگامی که تصمیم به ترک ایران گرفت فرقه را وادار به تسلیم و گریز کرد .کسی نبود از استالین بپرسد اگر شرایط برای انقلاب فراهم نبود چرا از تشکیل فرقه حمایت کرد .کتاب فراز و فرو د فرقه دمکرات منبع معتبری برای شناخت فرقه است
براستی چپ در ایران چه انسانهایی را به نمایش گذاشت؟!! عشق به میهن و انسان ها بالاخص کارگران و زحمتکشان، داشتن برنامه علمی و عملی برای پیشرفت امور بسود زحمتکشان جامعه،آگاهی بخشی در میان توده ها، فداکاری و ایثار در پیوند با هم در عرصه مبارزه، و بالاخره در زندان و زیر شکنجه با جانفشانی خود بر حقانیت راهی که رفتند، مهر ابدی و تاریخی زدند. یاد همه آنها گرامی و پر رهرو باد!!
جناب رضا پ. میشه لطفا فضای وزین این سایت را آلوده به هوچی بازی نکنید، چه اسراری دارید که بیننده و یا نظر دهنده مطالب باشید. نظراتی که نوشته شده همگی از روی احترام و مطالعات و دانش سیاسی ست. لطفا منبع مطالعه خودتونو راجع به پیشه وری معرفی کنید.
آقا رضا در عصر اینترنت ویکیپدیا هم مورد دستبرد قرار میگیرد.
درست میفرمایید:
الکی نمیشه از کسی قهرمان ساخت.قهرمانان واقعی مردم هستند.(برتولت برشت) و همچنین:
حق با شماست: آزادی بیان گفتند نه آزادی در سانسور و خفقان!
در کتاب قیام افسران خراسان(نوشته ابوالحسن تفرشیان که نه سال از ان دوران را در زندان شاه سپری کرده) اشاره به دستور پیشه وری مبنی بر تنبیه ستوانیکم وظیفه شناسی توسط پرسنل زیردست وی مینماید که چون آنان سرپیچی میکنند این “مهم” را به محافظان شخصی خودش میسپارد!؟
در همین نوشته تاکید بر اختلافات بین فرقه و حزب توده میشود و این نکته که عمر این حکومت کوتاه بود چون از درون نجوشیده و متکی بر دخالت شوروی…
فرقه دموکرات در طول یکسالی که در قدرت بود،اصلاحات و اقدامات ترقی خواهانه چشمگیری در زمینه سیاسی اقتصادی،فرهنگی زد.تشکیل قشونهای فدائی،برچیدن اداره ژاندارمری(دشمن بی امان مردم ستمدیده روستا)، تاسیس دانشگاه،ایجاد رادیو،اسفالت خیابانها،آبادی شهرها،تقسیم بلاعوض اراضی دولتی،املاک اربابهای فراری بین دهقانان، برقراری ۸ ساعت کار روزانه و بیمه های اجتماعی برای کارگران….
اگردرآنزمان یک دولت متمدن و دمکراتیک در تهران حاکم بود، و اگر پیشه وری به شوروی خوشبین نبود و ظرفیت ها و تعادل قوای داخلی و بین المللی را محتاطانه و واقعگرایانه بررسی میکرد، فرجام جنبش او چنان نمیشد. پیشه وری انسانی والامقام و شریف بود؛ او به حفظ تمامیت ارضی ایران تاکید میکرد و رسیدن به خواسته های خود را به قیمت خدشه زدن به تمامیت ارضی ایران نمی خواست. مطالبات برحقِ او و هوادارانش، در یک جامعه و حاکمیت نسبتا متعارف و با ظرفیت و متمدن، بر آورده شدنی بودند؛ اما حکومت و بافت ایران در آنزمان فاقد چنین خصوصیاتی بود؛ و ازینرو دولت مرکزی، وحشیانه، جنبشی را که او با حمایت وسیع توده های تحت ستم آذربایجان وآرزوهای انسانی رهبری میکرد، بخون نشاند.
در فردایی که ایرانیان از شر رژیم ملایان خلاص شده و صاحب حکومتی دمکراتیک و متمدن شده اند، آرزوها و آمیال رفیق پیشه وری بر آورده خواهند شد و مُدل این کمونیست فرهیخته برای اداره بهینه ایرانمان کارساز خواهد بود.
جناب فریدون محترم،
قضاوت در مورد رفیق پیشه وری، بدون آگاهی لازم از کارنامه و پروندهِ کردار و پندار و گفتارِ خودِ او، میسر نیست. ما قبل از اینکه به نقل و قولهای جدا از کانتِکسِ این و یا آن توجه کنیم، باید به خودِ پیشه وری مراجعه کنیم و ببینیم که این راد مرد، در سراسر زندگیش، از کجا برآمد و چگونه زیست و چه میخواست. مقاله ارزشمندی که توسط اخبار روز منتشر شده، بخشهای مهمی از کارنامه پیشه وری را، بروشنی شرح داده است؛ اما بباور من چرایی شکست جنبش آذربایجان و سقوط دولت رفیق پیشه وری را نباید تنها در پرونده اعمال او جستجو کرد. وحشیگری دولت مرکزی، بافت عقب مانده جامعه ایران و عدم همبستگیِ موثر سایر مردم ایران، پارامترهای جهانی و..اینها همه خارج از اراده رفیق پیشه وری و بر علیه جنبش او عمل کردند.
با سلام داوود گرامی. پیشه وری، انسانی شریف، کمونیستی مبارز و ایران دوستی پرشور بود. ایدئولوژی و میهن دوستی و درست تر بگویم ملی گرایی، نه در معنای ایدئولوژیک آن، الزامن با یکدیگر ناسازگار نیستند. در مورد پیشه وری، با اشغال آذربایجان ، این توازن به سود »میهن سوسیالیستی« پرولتاریا بر هم می خورد. تعهد »مومنانه« به ایدئولوژی، پیشه وری را به مهره ای در سیاست توسعه طلبانه استالین تبدیل می کند. از این پس با پیشه وری دیگری روبرو ایم، با کمونیستی »راستین« در معنای استالینی آن. تشکیل فرقه و فرجام آن، مواضع تند ِ آغازین و نرمش های پسین ِ فرقه دمکرات و پیشه وری، همه وابسته به سیاست استالین و »مصالح انقلاب پرولتری« بوده است. در واقع پیشه وری از لحاظ نظری قربانی ایدئولوژی خود گشت و از نظر عملی، قربانی سیاست های استالین.
درود برشما فریدون عزیز،
تشکر از پاسخ شما. میخواهم جهت یادآوری، و نه بقصد پلمیک، خدمت شما عرض کنم که زنده یاد پیشه وری و جنبش او هم از “نظر عملی” و هم از “نظر نظری”، قبل از هر چیز و در درجه اول، قربانی وحشیگریِ دولت مرکزی و متحدینش بودند و توسط آنان نیز بخاک وخون کشانده شدند. عوامل دیگری چون خوشبینی پیشه وری به شوروی و بافت عقب مانده ایران و شتاب زدگی از طرف فرقه هم بودند؛ اما ستون فقرات مطالبات رفیق پیشه وری درست و بجا و آرزوهای او برآورده شدنی بودند، اگر که دولت مرکزی دولتی متعارف بود و گوش شنوایی داشت و چنان وحشی و عقبمونده نبود که بود. سیاست بازیهای استالین بیشتر تابعِ متغیراتِ جنگ جهانی دوم بودند و محدود به ایران هم نبودند. درضمن در آنزمان چه کسی استالینیست نبود؟ 😂
تاریخ سازی های »رسمی« دو شناسه دارد، یکی بازسازی سلیقه ای رویدادهای تاریخی و دیگری، حذف بخش های ناخوشایند از آن چه که به واقع رخ داده است. اما انگیزه های سیاسی و ایدئولوژیک در »تاریخ نگاری«، منحصر به پیروزمندان و مستبدان ِ حاکم نیست. شکست خوردگان نیز »حق و حقوقی« دارند! حال اگر در خانه کس هست: سَن گتیرن ،سَنه دییرگت ( کسی که ترا آورد به تو می گوید برو). گفتار پرخاشجویانه قلی اوف ،کنسول شوروی در تبریز به پیشه وری.
با سلام بر شما! لطفا بفرمائید که سند و منبع شما برای آن «سنی گتیرن، سنه دئیر گئت» کجاست و علت باور شما به سند و راوی اش چیست؟ ممنون اگر پاسخ دهید!
با سلام جناب سیروس. استناد من به گفتار دکتر جهانشاهلو افشار، معاون فرقه دمکرات است. ایشان در زمان و مکانی که این سخنان گفته شده، حضور داشته است. پژوهشگران دیگر هم این روایت را تائید کرده اند از جمله آقای تورج اتابکی.
نشانی: https://www.facebook.com/watch/?v=907053553023048
با سلام و تشکر از شما! می دانستم که به جهانشاهلو استناد خواهید کرد. بهمین خاطر پرسیدم که آیا به این منبع اعتماد دارید؟ بلی! دکتر جهانشاهلو تنها شخصی است که چنین ادعایی کرده.و چرا بایدبه این گفته او باور کرد؟ همه دلایل دیگر علیه این ادعا بکنار، می دانیم که شرط بخشوده شدن جهانشاهلو از سوی شاه، ساختن چنین ادعاها و اتهامات بود.بدستور ساواک و شاه ساخت تا بخشوده شد.او خود در دادگاه میکونوس درینباره سخن گفته. تورج اتابکی نیز بعنوان یکی از مشتریان این نوع «اسناد» از او نقل می کند.
با سلام سیروس گرامی. متوجه بودم که پاسخ را می دانستید. البته می توان در باره گفته های دکتر جهانشاهلو تردید داشت و در آن هیچ اشکالی هم نیست. در باره منابعی که در طرفداری از فرقه فراهم شده نیز همین تردیدها جایز است. اما نامه استالین در باره تشکیل فرقه و برنامه و فعالیت های آن و نیز آخرین نامه استالین به پیشه وری، مضمون گفته های دکتر جهانشاهلو افشار را تائید می کند. (می دانم که شما اصالت نامه استالین را تائید نمی کنید). بهر رو ، غلام یحیی دانشیان نیز در خاطرات خود، در روزهای پایانی کار فرقه و فرار رهبران آن به باکو، با ابهام می نویسد: «به ما گفته بودند که باید برویم». پیروز باشید.
آنچه که برای ما آذربایجانی ها از حکومت ملی به ارث مانده رفورم ها و کارهای دولت ملی آذربایجان است که زبان زد مردم بوده و هست از جمله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان بعنوان نماینده مجلس برای اولین بار در جغرافیای ایران و امثالهم و از همه مهمتر میراث دولتمداری در جغرافیای آذربایجان « دولتچیلیق عنعنه سی » که الگوی خوبی بوده و هست .
من در باره کارهای مثبت دوره ی یکساله خودمختاری در آذربایجان از اشخاص مختلف و سرشناس مثل زنده یاد غلامحسین ساعدی بسیار شنیده ام و باور دارم.در مقابل از ۱۲۹۹ تا امروز حکومت ها در آدم کشی تردید نداشتند در مورد حق رای همگانی در سال ۱۳۲۵ / ۱۹۴۶ میلادی یاد ترکیه افتادم که در دهه ۱۹۳۰ صورت گرفت . فیلمی مستند از ترکیه در یوتیوب دردسترس ست که نشان میدهد بعداز خلافت عثمانی چه تغییراتی در امور مدنی ، سیاسی ،اقتصادی ، فرهنگی ، دینی و..صورت گرفت . فیلمهای مستند از جنگ های جهانی ، اردوگاههای کار اجباری (گولاگ) ، زندانها ، اردوگاهها ، کوره های آدمسوزی هیتلر ، وقایع ایتالیا موسولینی ، جنگ داخلی اسپانیا و جنایات فرانکو تا حد زیادی دست مغرضان را می بندد. عجیب است که ما از این قبلمهای مستند در ایران بعداز جنگ اول محرومیم.