شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

سوسیال رفورمیسم از دیدگاه لنین و تطبیق آن با شرایط امروزی در ایران – فربد رضانیا

در طول تاریخ جنبش کارگری و سوسیالیستی، یکی از بحث‌برانگیزترین انحرافات نظری و سیاسی، «سوسیال‌ رفورمیسم» بوده است. درآثار لنین، بنیان‌گذار حزب بلشویک و نظریه‌پرداز انقلاب پرولتری، از این گرایش به عنوان ابزار ایدئولوژیک سرمایه‌داری، برای مهار و انحراف مبارزات طبقه کارگر به شدت انتقاد شده است. در ایران امروز، بخشی از جریانات موسوم چپ، یا به بیان بهتر برخی افراد با پیشینه چپ با اتخاذ مشی مسالمت‌آمیز، « گذار مسالمت آمیز» و «فعالیت مدنی» به مراوده با جناح‌هایی از درون ساختار جمهوری اسلامی و حتی مصاحبه با برخی از نشریات و روزنامه های حکومتی درداخل مشغولنداست و در عمل، در دام همان رفورمیسمی افتاده‌اند که لنین آن را خطری استراتژیک برای انقلاب می‌دانست.

تعریف سوسیال‌رفورمیسم از منظر لنین

لنین در آثار متعددی مانند «چه باید کرد؟»، «دولت و انقلاب»، «انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد » و «دو تاکتیک سوسیال ‌دموکراسی در انقلاب دموکراتیک»، سوسیال‌رفورمیسم را گرایشی مبتنی بر اصلاحات تدریجی در درون ساختار دولت سرمایه داری میداند و نه انقلاب از طریق مبارزه طبقاتی. این گرایش، با توهم‌پراکنی درباره بی‌طرفی دولت بورژوایی و امکان تحقق عدالت از مسیر قانون‌گرایی ، مبارزه طبقاتی را از محتوای انقلابی تهی می‌سازد.

لنین میگوید:”رفورمیست‌ها به‌جای سازماندهی انقلاب، کارگران را به امید بهبودهای جزئی و موقتی در چارچوب نظام استثماری عادت می‌دهند.”

سوسیال‌رفورمیسم در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم در اروپا شکل گرفت. ادوارد برنشتاین، از چهره‌های برجسته سوسیال‌دموکراسی آلمان، نخستین کسی بود که به‌صراحت از کنار گذاشتن مفهوم انقلاب و تمرکز بر اصلاحات پارلمانی سخن گفت. کارل کائوتسکی نیز در ادامه، با دفاع از راهبرد کار قانونی و تدریجی، در مقابل مارکسیسم انقلابی موضع گرفت. لنین این گرایش را نه‌تنها انحراف بلکه «خیانت به طبقه کارگر» می‌دانست.

رفورمیسم، دولت را نهادی بی‌طرف و اصلاح‌پذیر معرفی می‌کند و ماهیت طبقاتی آن را می پوشاند، با محدود کردن مبارزه به منشورهایی از قبیل مطالبات حداقلی ، ماهیت تضاد طبقاتی را پنهان می‌کند و با تأکید بر گام‌های تدریجی، دینامیزم جنبش تغییر را میگیرد و آن را خاموش میکند.

این گونه احزاب و جریانات ، به‌جای تلاش برای برپایی سازمانی انقلابی، در آرزوی شرایطی می مانند که راه برای فعالیت در چارچوب نظام حاکم و قوانین دولتی باز شود

تطبیق سوسیال رفورمیسم با وضعیت برخی ازجریانهای چپ در ایران امروز

در ایران، بخشی از این جریانات و حتی برخی از گروه‌های قدیمی مارکسیستی، شعار «گذار مسالمت‌آمیز» سر می‌دهند و از «فعالیت مدنی» در چارچوب قانون اساسی رژیم آخوندی سخن می‌گویند. این جریان‌ها:

اصلاح‌پذیری نظام ولایت‌فقیه را درچشم انداز ممکن می‌دانند؛ برغم  این که در قیام ۹۶ مردم شعار« اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» سردارند و برخی از اصلاح طلبان هم اعتراف کردند که مردم از آنها قطع امید کرده اند، ولی هنوز برخی از جریانهای چپ ضمن تکرار این شعار، درعمل به آن پای بند نیستند. آنها با برخی ازعناصر جناح‌های درون حاکمیت، به‌ویژه اصلاح‌طلبان همسو می‌شوند؛ از برخی از آنها دفاع میکنند . مخالفت های آنها با خامنه ای را که از موضع منافع خودشان است را در بوق و کرنا میدمند، تا در بدنه نیروهای خودشان امید به اصلاح طلبان را تززیق کنند. آنها سرنگونی تام و تمام همه جناح بندیهای رژیم را تحت عنوان «عقلانیت سیاسی» و «خشونت گرایی» نفی میکنند و به سطح گفتمان شهروندی تقلیل میدهند. توضیح نمیدهند که چه کسی خشونت را به مردم  تحمیل میکند؟

این جماعت بشدت رفرمیست، کار را به جایی رسانده اند،که حتی دراصول شناخته شده ای مانند، استراتژی را دشمن به توده های تحمیل میکند هم شک و تردید میکنند.

این رویکرد ازجانب چپ ایرانی، با مؤلفه‌های سوسیال‌رفورمیسم در اندیشه لنین کاملاً انطباق دارد. برای نمونه، برخی از بیانیه‌های سیاسی این گروه‌ها به‌صراحت، خواستار «رعایت حقوق بشر» درچارچوب قانون اساسی همین حکومت میشوند. بی‌آن‌که به نقش ساختاری جمهوری اسلامی مبتنی بر تئوری ولایت فقیه و نقش سپاه و بسیج در جلوگیری از هرگونه حرکت مسالمت آمیز اشاره کنند. آنها دراین مسیر با نظام پیشین یعنی دیکتاتوری سلطنتی همراهی و همگامی دارند . تظاهرات مشترک با طرفداران رضا پهلوی برگزار میکنند.

سوسیال‌رفورمیست‌ها با باندرول مارکسیستی، به‌ویژه در رسانه‌ها و فضای مجازی، از ابزارهای متنوعی برای تبلیغ این ایده بهره می‌برند:تأکید بر «امکان اصلاح»، «مدارا» و«گفتمان رویاروی» با عوامل شیخ وشاه

آنها با تفاوت ناچیز، از نوع چپ های خط امامی … هستند که وقتی خاتمی و «گفتگوی تمدنها» مطرح شد، بار و بندیلشان را جمع کردند و به نزد خاتمی رفتند ، بعضا بیزینس و سرمایه  وامکاناتی و مستغلاتی هم درایران دست و پا کردند و دائما بین ایران آخوندها و خارج کشور ییلاق وقشلاق می کنند و همواره با اصلاح طلبا ن حکومتی جانبدارانه حرف میزنند و نسبت به نیروهای سرنگونی طلب بغض و کینه به خرج میدهند

آنها سعی میکنند که با زدن برچسب «خشونت‌طلب» به نیروهای انقلابی؛  جنبش‌های اعتراضی سالهای اخیر را به بیراهه بکشانند. در دوران قیام ۱۴۰۱ از دادن شعارهای رادیکال «سرنگونی» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» ،«مرگ بر خامنه ای» و… طفره میرفتند و تمایلشان به راهپیمایی سکوت و ماکزیمم دادن شعار« زن زندگی آزادی» بود .مستمر دم میگیرند«مردم انقلاب نمی‌خواهند» از انقلاب خسته شده اند . درحالی که خودشان هستند که خیلی خسته شده اند

پیامدهای مشی رفورمیستی در مبارزه طبقاتی ایران

لنین هشدار می‌دهد که رفورمیستها نه‌تنها مانع انقلاب هستند، بلکه به دشمن توده های رنج کشیده و زحمتکشان امکان سازماندهی بهتر برای سرکوب را میدهند. این مشی باعث تفرقه در اپوزیسیون انقلابی شده ،به ابزار تبلیغاتی رژیم برای القای امکان اصلاح‌پذیری حکومت تبدیل میشود. طبقه فرودست را از چشم‌انداز سرنگونی دور و پرهزینه برحذر میدارند و به اصلاحات کم هزینه ولی بی‌نتیجه دلخوش می‌کند وامکان سازماندهی مقاومت ریشه‌ای را تضعیف می‌کند.

با ارائه تحلیل‌های رفورمیستی، تحلیل طبقاتی را با مفاهیم مبهمی چون «عدالت اجتماعی» یا «حکمرانی خوب» و یا «عدالت انتقالی » استحاله میکند.

وظیفه نیروهای سرنگونی طلب ،افشای جریانهایی است که مبارزه انقلابی را به توهم تغییر تدریجی می‌فروشند. در ایران امروز، در حالی‌که استبداد مذهبی جمهوری اسلامی راه هرگونه اصلاح واقعی را مسدود کرده، تأکید بر «گذار مسالمت‌آمیز» چیزی جز بازتولید سلطه، سرکوب و تأخیر در رهایی مردم ایران نیست.

از منظر لنین، هرگونه تلاش برای «اصلاح نظام» بدون در نظر گرفتن ضرورت انقلاب، در عمل به همکاری ایدئولوژیک با دشمن طبقات تحت ستم جامعه منجر می‌شود. بنابراین، وظیفه نیروهای واقعی انقلابی، نه مماشات با رفورمیست‌ها، بلکه افشای مستدل انحراف آنان و سازماندهی نیروهای رادیکال برای دگرگونی بنیادین نظام است.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

2 پاسخ

  1. مقاله آقای رضا نیا بسیار روشنگرانه ودقیق است، متأسفانه بسیارند کسان ویا احزاب وسازمانهایی تحت عنوان چپ ویا مارکسیست که بلحاظ فکری وعملی درراست قرار دارند،فکر نمیکنم هیچ انسان عاقلی دوست داشته باشد که خشونت کند چه رسد به یک انقلابی که جانش را برای مردمش میخواهد بدهد،ولی همان انقلابی می بیند که حکومت استثمار گر وضد مردمی هیچ راهی برای او ومردم باقی نگذاشته ،دراین صورت فقط وفقط دوراه هست سازش وتسلیم ویا نبرد ورزم ،دورباد از یک انقلابی سکوت وتسلیم ،برای احقاق حق مردم ونفی حکومت دست به سلاح میبرد ،حال دیگران میخواهند هر مارکی بزنند ابائی ندارد.

  2. آقای رضا نیا دوران را اشتباه در نظر می‌گیرند . درتمام کشور ها و پیشرفته ترین جوامع با سابقه طولانی مبارزات طبقه کارگر هم ، فرضیه ایشان و توصیه ایشان بلا موضوع و غیر کاربردی ست .از بعد فلسفی نیز این نگاه با منطق تغییرات کمی منتهی یه تحول کیفی زاویه دارد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *