
در زمانهای که تاریخ را بیشتر فاتحان مینویسند تا فرودستان و عدالتطلبانی که از صفحات رسمی تاریخ حذف شدهاند، بازخوانی صدای سرکوبشدگان، خاموششدگان و مبارزان راه عدالتخواهی، ضرورتی تاریخی است. «چپ» در ایران، با همهی خطاها و فراز و فرودهایش، تبلور آرزوی دیرپای انسان برای برابری، آزادی و جهانی عاری از سلطه و استثمار بوده است؛ رؤیایی جمعی که در برابر ماشین خشونت استبداد، مناسبات نابرابر سرمایهداری و سازوکارهای نظاممند تبعیض ایستاده و با وجود سرکوب، تحریف و فراموشی تحمیلی، همچنان زنده و در حال چالش است.
مجموعه «اخبار روز» با عنوان «چهرههای ماندگار چپ در ایران»، تلاشی است برای بازشناسی و بازخوانی زندگی، اندیشه، مبارزه و میراث فرهنگی ـ سیاسی زنان و مردان بزرگی که با قلم، تفکر، مقاومت و گاه با جان خویش، چراغی در تاریکیهای تاریخ افروختند.
انتخاب کسانی که در این مجموعه از آنان با عنوان “چهره ماندگار چپ” یاد می شود به معنای ارزشگذاری بیشتر نسبت به صدها و هزاران چهره دیگری که فرصتی برای معرفیی آن ها پیش نمی آید نیست. این گزینش محدود از میان هزاران نام تنها کوششی است برای بازتاب بخشی از حافظهی جمعی یک جنبش تاریخی.
این مجموعه، نه برای اسطورهسازی، که برای تأمل، آموختن و بازاندیشی فراهم شده است. ما میخواهیم به یاد آوریم که حتی در تلخترین لحظات تاریخ، کسانی بودند که به فردای روشن باور داشتند.
چهرههای ماندگار چپ در ایران؛ ۵. بزرگ علوی، نویسندهای که زندگیاش به بهترین اثرش بدل شد
در تاریخ ما، کم نیستند آنان که با شور و سلاح به میدان آمدند، اما آنانی که با جوهر قلم و گرمای اندیشه پا به کارزار بیداد گذاشتند، سهمی دیگر در بیداری این خاک داشتهاند. بزرگ علوی یکی از آن چهرههاست: نویسندهای که زبان فارسی را برای ستیز با قدرت به کار گرفت. صدایی که در لابهلای «ورقپارههای زندان» و خروشِ آرامِ «چشمهایش» پژواک حقیقت شد. مردی که یکپا در حزب توده ایران داشت و یکپا در ادبیات جهان.
علوی تنها قصهگو نبود، زیستی روشنفکرانه بود که واژه را در خدمت بیداری گرفت، و داستان را به سنگری علیه فراموشی بدل کرد. او از جمله نخستین نویسندگانی بود که آرمان عدالت اجتماعی را در بافت زندگی روزمره مردمانِ خاموش، به تصویر کشید. در زمانی که نفس کشیدن برابر با تهمت بود، علوی با جسارتی شاعرانه، تاریخ یک ملت را در سایهٔ یک زنِ عاشق، یک تبعیدیِ فراموششده، یا یک زندانیِ تودار روایت کرد.
علوی در سال ۱۲۸۲ در تهران، در خانوادهای اهل فضل و تجدد چشم به جهان گشود. پدرش، ابوالحسن علوی، از فعالان نهضت مشروطه و روزنامهنگاری برجسته بود. بزرگ، جوانیاش را میان ایران و آلمان سپری کرد و از همان آغاز، آشناییاش با زبان و ادبیات آلمانی، جهانبینی او را وسعتی خاص بخشید. اما آنچه از او یک چهرهٔ ماندگار ساخت، نه صرفاً مهارتش در داستانپردازی، بلکه پیوند عمیقش با عدالتخواهی، و درگیر شدنش با تاریخ پرفرازونشیب ایران معاصر بود.
در جوانیِ پرهیجانِ روشنفکری ایران، بزرگ علوی و صادق هدایت نهتنها همنسلان، بلکه همنفس بودند؛ دو چهرهٔ پرسشگر و واژگانپرداز که در میانهٔ دههٔ ۱۳۱۰، در خلوت شبانهکافهها و زیرزمینیترین محفلهای فرهنگی تهران، همراه با چهرههایی چون مجتبی مینوی و مسعود فرزاد، حلقهای ساختند که بعدها به «ربعه» شهرت یافت. در این جمع، دغدغهٔ ادبیات با اضطراب فلسفه و کابوس جامعه درآمیخته بود؛ صدایی درونی که گاه در نثر هجایی هدایت میپیچید و گاه در روایتهای روانشناسانهٔ علوی، پژواکِ خودش را مییافت. علوی، برخلاف بدبینی تاریخی هدایت، بیشتر به امکان کنش اجتماعی و اصلاح میاندیشید. او در مقدمههایی که بر برخی آثار هدایت نوشت، همواره از دقت زبان، نگاه تیزبین و اندوه استخوانسوز او تجلیل کرد، اما در نهایت مسیرشان، چونان دو ریل موازی، هرچند همجهت، از یکدیگر فاصله گرفت. هدایت در غربت، مرگ را انتخاب کرد و علوی در تبعید، به روایت پناه برد. هر دو، بازتاب عصرشان بودند: یکی با خنجر بر دل خویش، دیگری با قلم در سینهٔ تاریخ.
علوی در کنار کسانی چون تقی ارانی و ایرج اسکندری، از چهرههای برجستهی گروه مشهور «پنجاه و سه نفر» بود؛ گروهی از روشنفکران چپگرا که در دوران رضاشاه به اتهام فعالیتهای کمونیستی بازداشت شدند. حضور او در این گروه نهفقط به سبب باورهای سیاسیاش، بلکه بهعنوان پلی میان ادبیات و سیاست، اهمیت داشت.
سالهای زندان، نه خاموشی که آغاز دگرگونی بود. علوی در بند، نوشت و تأمل کرد، و پس از آزادی، ادبیاتی را پیریزی کرد که لحن آن با رئالیسم اجتماعی درآمیخته بود. شاهکارهایی چون چشمهایش، ورقپارههای زندان، میرزا و نامهها، هر یک صدایی شدند در تاریکی، بازتابیافته از رنج، اما امیدوار به رهایی.
کتاب چشمهایش، شاهکار بزرگ علوی، نه فقط روایتی عاشقانه، بلکه تابلویی پیچیده از پیوند عشق و سیاست در دل تاریخ مدرن ایران است. داستان حول محور فرنگیس، زنی مرموز و وابسته به طبقه مرفه، و استاد ماکان، نقاشی شوریده و انقلابی، میچرخد. در این اثر، علوی با تیزبینی روانشناسانه و نثری موجز و پرکشش، نهتنها لایههای درونی شخصیتها، بلکه فضای سیاسی و اجتماعی خفقانزده ایران پیش از سقوط رضا شاه را با مهارت تصویر میکند.
فرنگیس در بازجوییای بیصدا، اما بلند، چهرهٔ یک زن را نشان میدهد که میان جاذبهٔ عشق و فشار ساختارهای اجتماعی اسیر است، و استاد ماکان، تجسم روشنفکری است که هنر را به پای آزادی میریزد و زندگیاش را وقف مبارزه میکند. اما آنچه این کتاب را به اثری فراتر از داستانی عاشقانه تبدیل میکند، نحوهٔ روایت آن است: بازی میان نگاه، سکوت، اعتراف و پرسش. چشمهایش، بهراستی چشمهایی است که مینگرند، وادار به نگریستن میکنند و نمیگذارند فراموشی بر خاطرهٔ مقاومت سایه اندازد.
این رمان، اولین اثر برجسته در ادبیات فارسی است که بهگونهای هنرمندانه رئالیسم اجتماعی را با رمان روانشناختی تلفیق میکند و در عین حال تصویر دقیقی از فضای سرکوب سیاسی دهههای ابتدایی قرن ۱۴ شمسی ارائه میدهد. روایت علوی در چشمهایش، آنگونه ژرف و انسانی است که هنوز هم، دههها پس از نگارش، بهعنوان یکی از نقاط عطف رماننویسی مدرن ایرانی و سندی تاریخی-عاطفی از عصر دیکتاتوری و شور مقاومت باقی مانده است.
زرگ علوی از نخستین نویسندگانی بود که ادبیات را ابزاری برای بازتاب دردهای اجتماعی و سیاسی دانست. عضویت او در گروه نویسندگانِ بسیار معدود، تاثیرگزار و جریانسازی که کمونیست بودهاند، و تجربهاش از زندان (که منجر به نگارش اثر مهم “پنجاه و سه نفر” شد) نشان میدهد که؛ او ادبیات را نه تنها وسیلهای برای بیان ادبی و هنری به مثابهِ اثر، بلکه برای مبارزه با استبداد و بیداد اجتماعی میدانست. علوی در آثارش، با شخصیتپردازیهای واقعگرایانه و نگاهی انتقادی، روایتهایی از زندگی روشنفکران، زندانیان سیاسی و انسانهای گرفتار و پیوندهای آنان با دیگر اقشار اجتماعی، در ساختارهای سرکوبگر، ارائه داد.
بزرگ علوی از پیشگامان بزرگِ داستاننویسیی مدرن در ایران است. آثار او، مانند “چشمهایش”، از نخستین نمونههای جدیی رمان مدرن ایرانی بهشمار میروند که در آنها نه تنها به زبان و ساختار داستانی توجه شده، بلکه از زاویهی دید روانشناختی و ادبی نیز به شخصیتها پرداخته شده است. او از کمیابترین و نخستین نویسندگانی بود که به جای روایتهای سطحی، به ژرفای شخصیتها و تضادهای درونیشان پرداخت و بدینگونه ادبیات داستانی ایران را بهسوی بلوغ و پیچیدگی بیشتر سوق داد.
علوی، پس از وقایع شهریور ۱۳۲۰، یکی از بنیانگذاران حزب توده ایران شد، او بیشتر از جایگاه یک روشنفکر و نویسنده در حزب فعالیت داشت و مسئولیتهایی بیشتر در حوزههای فرهنگی، آموزش بر عهده گرفت.
به دنبال سرکوب حزب در سال ۱۳۲۷، برای درمان پزشکی به آلمان رفت.
کودتای ۲۸ مرداد مانع بازگشت او به ایران شد. او در سالهای تبعید، همچنان مینوشت و حتی در مقام یکی از متفکران معتبر ایرانی در محافل فرهنگی اروپای شرقی شناخته شد. وقتی در سال ۱۳۵۸ به ایران بازگشت، تنها کوتاهمدتی مهمان خاک وطن بود و سپس در سال ۱۳۷۵، در برلین چشم از جهان فروبست. خاکسترش، در شهری ماند که نیمعمر خود را در آن تبعید بود.
علوی بیش از هر چیز یک مبارز فرهنگی بود که قدرت روایت را، چون تیشهای در دست، به کار بست. بزرگ علوی را میتوان «راوی تبعید ایرانی» نامید؛ کسی که دور از وطن، وطن را ساخت، و در جهانی سراسر تقسیمشده میان بلوکها و ایسمها، راه خود را با قلمی شریف و وجدانی حساس پیمود.
در دنیایی که رؤیای عدالت هنوز در دلها زنده است، بزرگ علوی یکی از آن مشعلدارانی است که نشان داد ادبیات، همچنان میتواند صدای دردمندانی باشد که کسی صدایشان را نمیشنود. بزرگ علوی را باید نه تنها در تاریخ ادبیات، بلکه در حافظهٔ جمعی روشنفکری ایرانی کاوید. زندگی او، بازتاب رنج ملتی بود که میان سرکوب و رویا دستوپا میزد. و اینچنین بود که او با واژههایش، پُلی میان گذشته و اکنون، زندان و رهایی زد. اکنون، در سدهای که هنوز عدالت در هالهای از رؤیاست، صدای علوی چون زمزمهای در گوشِ تاریخ میپیچد: روایتی ناتمام، اما همچنان زنده.
تهیه شده در تحریریه اخبار روز
مجموعه کامل «چهرههای ماندگار چپ در ایران» را در اینجا بخوانید