دوشنبه ۲ تیر ۱۴۰۴

دوشنبه ۲ تیر ۱۴۰۴

تصویر امروزین جمهوری‌خواهان برون‌مرز (بخش دوم) -احمد هاشمی

آسیب شناسی پروژه جمهوری خواهی

الف – آسیب شناسی ساختاری پروژه جمهوری خواهی

به لحاظ ساختاری پروژه جمهوری خواهی ازهمان ابتدا از ساختار غیرمنسجم برخوردار بود.  این پروژه نتیجه تلاش بخشی از فعالین سیاسی با دیدگاه‌های متفاوت  در گذشته بود. چپگرایان دموکرات (“طرفداران سوسیالیسم واقعا موجود”، “خط سه”، “سه جهانی” و…) ملی گرایان لیبرال و دین باوران لائیک، گروه‌های اصلی در پروژه جمهوری‌خواهی بودند. با قطغیت نسبی می توان گفت که در آعاز این پروژه، این فعالین چند رگه  دارای هویتی تا حدودی مبهم  بودند.

 در این مجموعه افرادی با هویت های متفاوت مانند “ملی گرا، اسلام گرا، لیبرال/ نئولیبرال، راست محافظه کار، دموکرات، سوسیال دموکرات و سوسیالیست انقلابی وجود داشت. 

مشخصه‌ی دیگر این مجموعه سلطه مردسالارانه، کاریزماتیک و سنی بود. این مجموعه در چارچوب مدل های سیاسی گذشته خود با بحران های عدم مشارکت سیاسی، فقدان مشروعیت سیاسی و سلطه گری سیاسی مواجه بوده اند.

مدل های سیاسی گذشته این مجموعه، در شرایط  بحران عدم مشارکت سیاسی و بحران سلطه‌گری سیاسی، باعث نفاق و شکاف گشته و منجر به اعتمادزدائی گسترده شده و حاصل آن نیز، انشعابات متعدد بود. مدل‌های سیاسی پرابهام این گروه‌ها، درعمل به بن بست رسیده بود. نتیجه این پروسه  به دلیل عدم مشروعیت این گروه‌ها، موج وسیع  کنشگران منفرد بود.


ب – آسیب شناسی شخصیت‌ها در پروژه جمهوری‌خواهی

تجربه ما ایرانیان و همچنین تجربیات سایر جوامع در سه ده اخیر، حاکی از این است که شخصیت های مصالحه جو و تحول گرا، نقش بسیار برجسته ای درحذف اقتدارگرایان و برپایی نظام احتماعی مطلوب داشته اند.

جنبش مشروطه با همه تلاش‌ها، نتوانست به شکل گیری یک نظام مطلوب دموکراتیک در ایران منجر شود. انقلاب بهمن، اگرچه توانست بساط دیکتاتوری را برچیند، اما درهمان ابتدا، توسط سنت گرایان شیعی، به بیراهه هدایت شد و به یک استبداد تمام عیار مذهبی منجر گشت.

شکی در این نیست، که مجموعه ای از دلایل در ناکامی جنبش مشروطه و انقلاب بهمن نقش داشته اند، اما یکی از مهمترین دلایل شکست دو کوشش بزرگ ایرانیان، فقدان شخصیت‌های مصالحه‌جو و تحول گرا بوده است.

فقدان شخصیت های مصالحه جو و تحول گرا در حل منازعات سیاسی، در هنگامه جنبش مشروطه و در دوره  جنبش انقلابی گذار از دیکتاتوری شاه و همچنین در طول دو سال اول انقلاب، زمینه غلبه رویکردهای حذف و طرد را فراهم نمود و در نتیجه منجر به بازتولید استبداد و مانع شکل‌گیری نظام اجتماعی مطلوب در ایران شد.

ناگفته روشن است، که یکی از پیش شرط های تحقق دموکراسی و ایجاد نظام دموکراتیک در ایران، نقش شخصیت‌ها و وضعیت آن‌ها در جامعه است.

 پرسش مهمی که در اینجا مطرح است، این است که این شخصیت‌ها، باید دارای چه خصوصیاتی باشند، که بتوانند نقش شایسته خود را در تولید و بازتولید نظم مطلوب سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایفا کنند؟

پاسخ این پرسش دو خصوصیت مهم زیر است: 

الف- “وفاق” و “اجماع” بین شخصیت‌ها، ب- وجود شخصیت‌های باورمند به تحول گرایی و تعهد ملی.

واقعیت این است که شخصیت‌ها  به عنوان گروه‌های راهبردی در جامعه، تنها در صورتی می‌توانند نقش مهمی را ایفا کنند، که در وضعیت وفاق و اجماع با شخصیت‌ها دیگر قرار داشته باشند، غلبه تضاد و تفرقه بین شخصیت‌ها باعث می‌شود، که جامعه به سوی گسیختگی، قطبی شدن و ذره‌ای شدن، سوق داده شود.

تردیدی در این نیست که با آمادگی برای گفتگو، می توان اختلاف‌نظرها را تقلیل داد، به مصالحه و اجماع دست یافت و از این طریق است که حس همبستگی و انسجام ملی شگل می‌گیرد و ادامه این فرآیند باعث تقویت تعهد ملی در نخبگان می‌گردد و در این رابطه است، که راه برای تحولات اجتماعی بزرگ فراهم می‌شود.

تجربه‌های گذار به دموکراسی موید این امر است، که مجموعه شخصیت‌ها در این مرحله، در رابطه با نقش‌شان در فرآیند دموکراتیک‌سازی، به دو دسته تحول‌گرا و معامله‌گرا تقسیم می‌شوند.

نخبگانی که باورمند به تحول و تعهد ملی هستند، آمادگی دارند که بدون در نظر گرفتن منافع فردی و فرقه‌ای، جامعه را با تلاش خود به طور مستقیم و یا غیرمستقیم، به سمت مطلوب هدایت کنند.

برعکس شخصیت‌هایی که فاقد تعهد ملی و عمومی هستند یعنی معامله‌گراها، درصدد هستند تا در هر فرصتی با به کارگیری قدرت عاملیت خود، منافع فردی و فرقه‌ای خود را به هزینه منافع ملی تامین نمایند.

 بازخوانی پروژه جمهوری‌خواهی تاکنون حاکی از این است که صرفنظر از استثناها، گرایش غالب در شخصیت‌های جمهوری‌خواه معامله‌گراها هستند.

آسیب شناسی نقش شخصیت‌ها در چالش‌های هماهنگی و هم‌افزایی پروژه جمهوری‌خواهی

اساسا سیاست در پروژه جمهوری‌خواهی تاکنون کمتر بر مدار نهادهای سیاسی استوار بوده، بلکه عمدتا توسط گرو‌های ذی‌نفوذ رسمی و غیررسمی آنچنان که میلر می‌گوید “گروهی از افراد هستند که به واسطه علائقه مشترک حرفه‌ای، خانوادگی، مذهبی، فکری و یا سیاسی به طور غیررسمی گرد هم آمده اند” پیش رفته است. از این رو نقش شخصیت‌ها، در شرایط فقدان نهادمندی سیاسی قابل اهمیت است.

مهمترین  دشواری  در پروژه جمهوری‌خواهی، ناهمگونی اعضا و گذشته تاریخی متفاوت آن‌ها بوده و است. 

جمهوری‌خواهان ایران، مانند سایر نحله‌های سیاسی در شرایط کنونی ایران و جهان، بازیگران عرصه‌های پرتناقض و دینامیک و پرمطالبه هستند. مسائل امروزی چه در ایران و چه در جهان، روز به روز پیچیده‌تر می‌شوند. 
امروزه محیط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در سطوح ملی، منطقه‌ای، بین منطقه‌ای و گلوبال، متلاطم و پر از ابهام است. این وضعیت باعث افزایش ذینفعان در ابعاد مختلف، ابهامات و اختلافات در باورهای قدیم و جدید، تنوع فزاینده ارزش‌ها و منافع و پیچیدگی مسائل شده است، لذا بدون برنامه‌ریزی راهبردی در سیاست‌گذاری،  اهمیت به قابلیت‌های فردی  و ایجاد ارزش‌ها و تصاویر مشترک برای آینده، نمی‌توان قدمی به جلو برداشت.

برنامه‌ریزی راهبردی در سیاست‌گذاری، بدون هماهنگی و هم‌افزایی ممکن نیست. در ادبیات مدیریت، “هماهنگی”  گاهی معادل با “مدیریت” تلقی می‌شود. از سوی دیگر هماهنگی معیاری برای هم‌افزایی است.

کارنامه عملکردی تاکنونی شخصیت‌ها در پروژه‌ جمهوری‌خواهی، ناکامی در هماهنگی و هم‌افزایی در مجموعه جمهوری‌خواهان در برونمرز است.

در رابطه با فعالیت جمعی سیاسی، شخصیت‌ها را می‌توان به دو دسته عمده فرد‌گرا و تیم گرا (جمع گرا) تقسیم نمود. صرفنظر از استثناها، در راس  گروههای مختلف جمهوری‌خواهی مجموعه ای از شخصیت‌های فردگرا حضور داشته و دارند.

با توجه به این حقیقت که اکثریت این افراد از میان اپوزیسونی برخاسته‌ اند که تاریخ آن، تاریخ مبارزه ایدئولژیک، تاریخ بحران و جدال بر سر خط‌مشی‌های مختلف و انشعابات و در بسیاری موارد دشمنی‌ها و نقص حقوق انسانی بوده است. آن‌ها نمی‌توانستند و نمی‌توانند از امروز به فردا مکانسم‌های دموکراتیک در رابطه با دموکراسی درون‌سازمانی را سرلوحه فعالیت‌های خود قرار دهند.

 از سوی دیگر فرهنگ سیاسی شخصیت‌های سیاسی در ایران به فاکتورهای منفی مانند عدم‌اعتماد، نفع شخصی، کسب قدرت به هر قیمت، ناتوانی در توافق، خودنمایی و تلاش برای پروفیل‌سازی شخصی، رقابت‌های فردی درونی، خودشیفتگی سازمانی و مدیریت‌های خودشیفته آغشته است.

ج – آسیب شناسی اندیشه سیاسی و دگرگونی سیاسی پروژه جمهوری‌خواهی

موضوع اندیشه سیاسی از نقطه نظر تاریخی در وجه عمده تاکنون، تظریاتی در رابطه با دگرگونی‌های سیاسی و به طور مشخص  درباره تغییر، تحول و نفی نظام‌های حاکم و ارائه برنامه نظام‌های جایگزین است. ازاین رو اندیشه سیاسی دو وظیفه مهم بر عهده دارد:

الف – وصف و تفسیر واقعیت‌های سیاسی حاکم تا حدممکن و یا به عبارت دیگر توصیف وضعیت موجود،

ب- ترسیم وضعیت مطلوب یا ارائه برنامه پیشنهادی نظام جایگزین.

ارائه برنامه‌های پیشنهادی می‌تواند مشتمل بر سه روی‌کرد متفاوت باشد: روی‌کرد نخست، طرح نظام سیاسی جایگزین و آرمانی بر اساس سنت‌های گذشته ، رویکرد دوم، طراحی نظام جدید در چارچوب ایدئولوژی پردازی و ایدئولوژی اندیشی و روی‌کرد سوم در چارچوب پراگماتیسم سیاسی.

در ایران هم‌اکنون مناقشه گسترده ای بر سر نوع نظام سیاسی آینده در میان کنشگران و گروه‌های سیاسی اپوزیسیون جریان دارد و ما شاهد پنج مدل سیاسی جایگزین هستیم: الف- ادامه جمهوری اسلامی با اجرای بی‌تنازل قانون اساسی ب-  احیای مدل سلطنتی،  ج- الگوی دولت اقتدارگرای مجاهدین، د-  ایجاد جامعه‌ای سوسیالستی،  ه-  جمهوری‌خواهی.

طرح نظام سیاسی  جایگزین  و آرمانی در دو مدل “ادامه جمهوری اسلامی با اجرای بی تنازل قانون اساسی” و “احیای مدل سلطنتی” متکی بر سنت‌های گذشته است.

طرح نظام سیاسی جایگزین  و آرمانی در دو مدل “الگوی دولت اقتدارگرای مجاهدین” و “ایجاد جامعه‌ای سوسیالستی” در چارچوب ایدئولوژی‌پردازی و ایدئولوژی‌اندیشی قرار دارد. در این میان جمهوری‌خواهی تنها مدل سیاسی جایگزین است، که در زمره مدل  متکی بر پراگماتیسم سیاسی است.

تجربه‌های تاکنونی  مدل سلطنتی و مدل جمهوری اسلامی در ایران اثبات این قطعیت نسبی هست که: درجوامع پیشادموکراتیک، با ساخت ناموزون سیاسی و سنت‌های سیاسی- اجتماعی غیردموکراتیک در کنار الگوی عام “قدرت محور” یعنی منازعه قدرت حاکم با اپوزیسیون بر سرقدرت و در محور تضاد بین دموکراتیزه کردن جامعه (آزاد سازی سیاسی و اقتصادی)، پذیرش نهادی غیرانتخابی و غیرپاسخگو و مجهز به حق وتو مانند ولی فقیه یا پادشاه، حتی اگر در آغاز ظاهرا پذیرنده دموکراسی و دموکراسی پارلمانی باشد،  به تدریج با استفاده از قدرت نامحددود و  با سلطه بر قوه قهریه، به دیکتاتوری شخصی منجر می‌شود.

 تجربه پادشاهی مشروطه و نظام ولایت فقیه در ایران، تاییدی بر درستی این قطعیت نسبی و تاثیر آن بر روندهای احتمالی، در سیاست در ایران است.

از میان چهار مدل نامبرده “ایجاد جامعه ای سوسیالستی” در ایران در شرایط کنونی شانسی برای تحقق ندارد و در صورت تحقق نیز تنها با اقتدارگرائی می‌تواند ادامه حیات دهد، دو مدل، ادامه جمهوری اسلامی با اجرای بی‌تنازل قانون اساسی و احیای مدل سلطنتی، تکرار بیراهه دیروز است.

موضوع مهم دیگر در اندیشه سیاسی، چگونگی تغییر، تحول و یا نفی نظام حاکم است. تجربه‌های تاریخی حاکی از این است که شیوه‌های مختلفی برای این هدف وجود دارد، تغییر و تحول می تواند در چارچوب مبارزه مسالمت آمیز و از طریق رفراندوم و یا انتخابات آزاد باشد و یا اینکه با مبارزه بدون خشونت و سرانجام با نافرمانی مدنی نظام سیاسی وادار به انحلال خودخواسته شود. شیوه دیگر نیز انتخاب مبارزه قهرآمیز و مسلحانه است. البته این امکان وجود دارد که شیوه‌های مختلفی در ترکیب با یکدیگر برای هدف تغییر، تحول و یا نفی نظام حاکم مورد استفاده قرار گیرد.

د- آسیب‌شناسی رویکرد‌های تجربی  و علمی – پژوهشی در پروژه جمهوری‌خواهی

گفته می‌شود که جریانات سیاسی “اتاق فکر سیاست “هستند و وظیفه آن‌ها تنظیم ام رسیاسی در حوزه عمومی است. امر سیاسی نیز بر دو روی‌کرد استوار است: روی‌کرد تجربی و روی‌کرد علمی.

روی‌کرد تجربی برای پروژه جمهوریخواهی به عنوان یک جریان برون‌مرزی که حوزه عمومی‌اش در خارج از کشور است، روی کردی فوق‌العاده محدود است، این بدان معنی است که امکان اجرایی کردن سیاست‌هایش وجود ندارد.

نتیجه این است که برای جمهوری‌خواهان امکان این فرصت پیدا نمیشود، که سیاست‌گذاری های‌شا ن را عملی کنند، در این شرایط فرصت ظهور و بروز سیاست‌های آلترناتیو نیز فراهم نمی‌شود، لذا این وضع استمرار پیدا میکند.

تردیدی در این نیست که برعکس غیرعملی بودن “رویکرد تجربی” برای جمهوری‌خواهان درخارج از کشور، “رویکرد علمی – پژوهشی به عرصه سیاست” نه تنها عملی است، بلکه مزیت‌هایی نیز برای یک جریان برون‌مرزی در این رابطه وجود دارد.

منظور از روی‌کرد علمی – پژوهشی در عرصه سیاست:

الف-تخصصی شدن و حرفه‌ای شدن، ب- روی‌کرد عقلانی به فعالیت سیاسی، ج- روی‌کرد عقلانی به شرایط سیاسی، د- روی‌کرد پژوهشی به عرصه سیاست.

ادامه دارد

ahmad.haschemi@gmx.at

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

6 پاسخ

  1. …دعوت می‌کرد در مقابل سناریوی سیاه و متحدش سرخ از سناریوی سفید که خواهان مدنیت است ، سکولار است ، متمدن است ، آزادی پوشش زنان را تأمین کرده است ، حق رای دادن را به زنان داده است ، کارگران را در سهام کارخانه ها سهیم نموده است و .. حمایت کنند . وی با زبان منصور حکمت می‌گفت شرط اجرای مبارزات طبقاتی آشکار، روشن ، پیگیر ، بی دغدغه، بین ما و کمونیستها این است که ارتجاع سیاه برسر کار نیاید ، اگر زمان‌ را در پرتو این تئوری به عقب برگردانیم از شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشداران فرمانده نیز می‌توان یک متحد قابل اعتماد متمدن برای ” حزب کمونیست کارگران ایران ساخت . آنوقت تظاهرات آنها در لس‌آنجلس برای ۱۸ تیر سال ۱۳۸۲ نخستین تظاهراتی نبود که بر اساس این تئوری ارتجاعی با سلطنت‌طلبان ترتیب دادند بلکه تظاهرات نخست آنها با شاه برای ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ می توانست بوده باشد…

  2. آرش فکر می کند به همه گیر بدهد بهش می گویند خیلی داناست و خیلی مبارزست،
    وقتی شروع به همه گویی کردی گفتارت پر از تناقض می شود
    خود دانی
    مثل یک نکته دانی که فکر می کرد خیلی با سواد است

  3. ..بورژواها خوب و بد دارند. خردمند و بی خرد دارند ، مثلا جان اف کندی فرد خردمندی و خوبی است ولی گلدامایر خوب نیست و خطرناک است، ما باید بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم”با این منطق می‌شد خاتمی را در مقابل جنتی،خزعلی، مشکینی و نظایر آنها را تقویت نمود . همان کاری که توده‌ایها و اکثریتی ها می کردند و می کنند.آنها نیز بین سناریوی سیاه و خاکستری ، خاکستری را انتخاب کردند به این امید که ترکیب سیاهی آنچنان رقیق شود که رنگ‌ خاکستری به سفیدی گراید و این از نتایج سحر بود . توده ای ها نیز اتفاقا هوادار تئوری رنگها در آمدند . شاه هم هوادار سناریوی های رنگین بود ، وی از ارتجاع سرخ و سیاه سخن می‌راند. این دو ارتجاع در فرهنگ شاه به سناریوی سیاه تعلق داشتند و انقلاب سفید سناریوی سفید بود و مردم را دعوت می‌کرد در مقابل …

  4. ….این مانند ان می‌ماند که کمونیستها از اساس و بقا استعمار حمایت می‌کنند و این حمایت را با این توجیه مزین نمایند که در غیر این‌صورت مبارزه ضداستعماری مقدور نیست. وقتی نه بهره کشی انسان از انسان وجود داشته باشد و نه استعماری آنوقت از مبارزان ضداستثماری و ضد استعماری نیز نمی‌توان سخن راند . اصل این تئوری مربوط به خروشچف بود وی می‌گفت: ” از زمانیکه بمب اتمی اختراع شده و استعمال بمب اتمی مدنیت و طبقات را از بین می‌برد پس مبارزه طبقاتی را باید تابع تهدیدات و شانتاژهای امپریالیستها یعنی سناریوی سیاه و سفید نمود .اگر آنها به ما پرخاش کردند و سرنخ بمب اتمی را شل نمودند باید حساب کار خود را کرده بشریت را از ترس استفاده این بمب علیه مدنیت و شالوده جامعه مدنی بدون ترس به همکاری مسالمت آمیز با امپریالیستها فرا خوانیم ..

  5. آقای هاشمی مثل گذشته نوشتاری ارائه داده است که نکات آموزشی مفیدی دارا می باشد
    درود برایشان و همچون گذشته پرتلاش

  6. خط سوم ” سناریوی سیاه و سفید ” منصور حکمت :
    تئوری ملون تئوری همدستی با همه مرتجعین رنگارنگ بر اساس شرایط روز است ، تئوری همه رنگی است تا همه را رنگ کند . تئوری خلع سلاح کارگران است تا وًضعیت موجود را بپذیرد. تئوری رعب و وحشت در همه طبقات زحمتکشان تا تزلزلی در نظام حاکم بوجود نیاورد زیرا گذار از مرحله “مدنیت “به جامعه ” وحوش” فقط یک قدم است . تئوری ای است که هر روز به رنگی در می‌آید، یک تئوری غیر طبقاتی ساخته و پرداخته ای است چونان نقش آچار فرانسه ای را در هر جنبشی ایفا کند . این گفتار ریاکارانه که با ژست “متمدنانه” به همه اندرز می‌دهد که نخست باید “مدنیتی” باشد ، ” شالوده بورژوازی ” برقرار باشد تا طبقه کارگر اساسا بتواند به مبارزه طبقاتی با بورژوازی دست زند . ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *