
جنایات نتانیاهو در غزه بعد از پانزده ماه خشم لیبرال ها را در اسرائیل و خارج از این کشور برانگیخته است. حملهی جدید به غزه، که اکنون آشکارا جنگافروزیِ بیرحمانه را با طرحهایی برای پاکسازی قومی گره زده است، سرانجام لیبرالهای اسرائیلی را از خواب غفلت بیدار کرده است. در این محافل، صحبت از ادامهای ناعادلانه و جنایتکارانه برای جنگی بیدلیل است؛ جنگی که پیش از هر چیز در خدمت دسیسههای سیاسی داخلی بنیامین نتانیاهو قرار دارد و به نفع نیروهای افراطی راستگرا با خواستشان برای تشکیل یک دولت تماماً یهودی تمام میشود.
اما این تحول ظاهراً مثبت، در خود عنصری شدیداً بازنگرانه (تجدیدنظرطلبانه) دارد. آنانی که از همان آغاز با ویرانسازی نوار غزه مخالف بودند، این پرسش را مطرح میکنند که خشم جدید کنونی در واقع ناظر به چیست؟ کشتارهای روزانه، کوچهای اجباری و مکرر و فرارهای داخلی درون نوار غزه، بمباران بیمارستانها، مدارس و اساساً تمام زیرساختهای اجتماعی، نابودی کامل خانوادهها – همهی اینها به مدت پانزده ماه، واقعیت زندگی فلسطینیها در غزه بود، تا اینکه آتشبس، فرصتی کوتاه برای نفس کشیدن به وجود آورد. عنصر بهظاهر جدیدِ «پاکسازی قومی» مدتها بود مانند شمشیری داموکلسوار بالای سر آنها آویزان بود. همچنین، قحطیای که اسرائیل بهتدریج از آن به عنوان اهرم فشار استفاده میکند، مدتهاست که در غزه وضعیت مسلط به شمار میرود. خشم لیبرالهای یادشده هدفی جز پاککردن حافظهی عمومی از یکونیم سال حمایت و مشارکت مستقیم آنها در جنایات روزانهی جنگی ندارد.
در آلمان نیز، روند مشابهی در حال شکلگیری است. هرچقدر که اقدامات اسرائیل بیشتر از سوی سیاستمداران و رسانههای آلمانی نقد میشود، تمسخر پنهانی در پس این واکنشها نمایانتر میشود. سیاستمداران دولتی اکنون در برنامههای گفتوگومحور تلویزیونی با تصاویری از غزهی ویرانشده روبهرو میشوند و از آنها خواسته میشود تا ارزیابی اخلاقی خود را بیان کنند. اما این تصاویر دقیقاً همانهایی هستند که یک سال پیش دیده میشدند؛ زمانی که دهها هزار فلسطینی جان خود را از دست داده بودند و غزه یکی از بمبارانشدهترین مناطق تاریخ معاصر محسوب میشد. حمایت بیقید و شرط دولت پیشین آلمان از اسرائیل و بیتوجهی به جان فلسطینیها اکنون قرار است از حافظه جمعی جامعه آلمان پاک شود.
نمونهای مشابه از این اخلاقگرایی خودپسندانه را میتوان در واکنشهای لیبرالهای غربی، بهویژه در فرانسه، بریتانیا و آمریکا مشاهده کرد. در ایالات متحده، چهرههای برجسته حزب دموکرات که ابتدا از «حق دفاع» اسرائیل حمایت کرده بودند، تنها پس از ماهها و افزایش فشار افکار عمومی، شروع به ابراز نگرانی درباره وضعیت انسانی در غزه کردند. این تغییر نظر اغلب بدون اشاره به نقش مستقیم آنها در تأمین مالی و تسلیحات اسرائیل صورت گرفت. در فرانسه، دولت ماکرون که در ابتدا از اقدامات اسرائیل دفاع میکرد، پس از مشاهده تصاویر ویرانی کامل غزه و گزارشهای بینالمللی از احتمال وقوع جنایات جنگی، به تدریج لحن محتاطانهتری اتخاذ کرد، بدون آن که سیاستهایش در قبال فلسطینیها تغییر اساسی یابد.
در بریتانیا نیز، حزب کارگر تحت رهبری کییر استارمر نمونهای از این تناقض اخلاقی است. این حزب پس از فشارهای داخلی و اعتراضات عمومی، خواستار آتشبس بشردوستانه در غزه شد. با این حال، برخی اعضای حزب به دلیل عدم درخواست برای آتشبس فوری و ادامه فروش تسلیحات به اسرائیل از حزب استعفا دادند. استارمر، نخستوزیر بریتانیا که در ماههای ابتدایی جنگ از حملات اسرائیل حمایت میکرد، اکنون تحت فشارهای درونحزبی و افکار عمومی از لزوم «آتشبس بشردوستانه» سخن میگوید، بیآنکه از سیاستهای گذشته یا ائتلاف با مواضع ضد فلسطینی در ساختار سیاسی بریتانیا فاصله بگیرد.
در مجموع، آنچه تحت عنوان «بیداری وجدان لیبرال» مطرح میشود، بیشتر از آنکه نشانگر تغییر واقعی باشد، تلاشی است برای بازسازی چهره آسیبدیده خود و پنهان کردن مشارکت فعال در فاجعه انسانی.
جنایات اسرائیل در غزه نه اکنون آغاز شدهاند و نه به تازگی به سطحی بیرحمانهتر رسیدهاند. در برابر این بازنویسی تاریخ و اخلاقگرایی خودپسندانهای که میخواهد جایگزین تصویر یک جامعه مدرن و لیبرال شود، رنج بیپایان و غیرقابل اندازهگیری فلسطینیها در غزه همچنان پابرجاست؛ رنجی که با تلاشها برای بازتعریف گذشته به پایان نخواهد رسید.