
در زمانهای که تاریخ را بیشتر فاتحان مینویسند تا فرودستان و عدالتطلبانی که از صفحات رسمی تاریخ حذف شدهاند، بازخوانی صدای سرکوبشدگان، خاموششدگان و مبارزان راه عدالتخواهی، ضرورتی تاریخی است. «چپ» در ایران، با همهی خطاها و فراز و فرودهایش، تبلور آرزوی دیرپای انسان برای برابری، آزادی و جهانی عاری از سلطه و استثمار بوده است؛ رؤیایی جمعی که در برابر ماشین خشونت استبداد، مناسبات نابرابر سرمایهداری و سازوکارهای نظاممند تبعیض ایستاده و با وجود سرکوب، تحریف و فراموشی تحمیلی، همچنان زنده و در حال چالش است.
مجموعه تازهی «اخبار روز» با عنوان «چهرههای ماندگار چپ در ایران»، تلاشی است برای بازشناسی و بازخوانی زندگی، اندیشه، مبارزه و میراث فرهنگی ـ سیاسی زنان و مردان بزرگی که با قلم، تفکر، مقاومت و گاه با جان خویش، چراغی در تاریکیهای تاریخ افروختند.
انتخاب کسانی که در این مجموعه از آنان با عنوان “چهره ماندگار چپ” یاد می شود به معنای ارزشگذاری بیشتر نسبت به صدها و هزاران چهره دیگری که فرصتی برای معرفیی آن ها پیش نمی آید نیست. این گزینش محدود از میان هزاران نام تنها کوششی است برای بازتاب بخشی از حافظهی جمعی یک جنبش تاریخی.
این مجموعه، نه برای اسطورهسازی، که برای تأمل، آموختن و بازاندیشی فراهم شده است. ما میخواهیم به یاد آوریم که حتی در تلخترین لحظات تاریخ، کسانی بودند که به فردای روشن باور داشتند.
چهرههای ماندگار چپ در ایران؛ ۴. علی مسیو، روشنایی عدالت در کوچه پسکوچههای تبریز
در خیابانهای خاکآلود تبریز، جایی که زمان با طنین نعل اسبهای آزادیخواهان هماهنگ بود، علی مسیو قد علم کرد؛ مردی آرام، اما با قلبی طوفانی. او چهرهای گمنامتر در تاریخ رسمی ماست، اما در لابهلای اسناد و زمزمههای شبهای مشروطه، نوری بود که زبانه کشید.
نام اصلیاش علی تبریزی بود، اما او را «مسیو» میخواندند؛ لقبی فرانسوی، از روزگاری که در آن زبان انقلاب و سوسیالیسم، فرانسوی بود. او از نخستین کسانی بود که آموزههای عدالت اجتماعی و برابری را به درون فضای سنتی و بستهی ایران برد. در تبریزِ درگیر انقلاب، با انجمن ایالتی آذربایجان همکاری داشت و به یکی از معتمدین و یاران ستارخان بدل شد.
خانهاش، نه تنها محل سکونت، که سنگر گفتوگو و اندیشه بود؛ جایی برای انتشار اندیشههای نو، برای همفکری، و برای پنهان کردن سلاحهایی که قرار بود به دست آزادیخواهان برسد. علی مسیو، هم متفکر بود، هم مبارز، هم بیادعا و هم تأثیرگذار.
با شکست جنبش مشروطه و یورش نیروهای استبداد، بسیاری از یارانش یا کشته شدند، یا تبعید. علی مسیو نیز از گزند ارتجاع در امان نماند، دو پسرش را در تبریز به دار کشیدند. یاد او، چون فانوسی در تاریخ عدالتطلبی این سرزمین، روشن مانده است.
کربلایی علی مسیو، فرزند حاج محمد باقر تبریزی در شهر تبریز به دنیا آمد و رشد کرد. در محله نوبر تبریز زندگی میکرد . او یکی از برجستهترین انقلابیون ایران در یکصد سال گذشته است. مبارز و متفکری خردمند و فداکار، که به حق پیشوای گمنام انقلاب مشروطه به شمار میآید.
علی مسیو مانند پدر بازرگان و در عین حال روشنفکری مبارز و مطلع بود. به اروپا و عثمانی سفر کرده بود و به زبان فرانسه تسلط داشت. مسافرتهای متعدد او به اتریش، قفقاز و استانبول، تماس با جهان نوین را برایش به ارمغان آورد. در تبریز کارخانه چینی سازی دایر کرد. سعی در توسعه صنعت داشت. با تاریخ اروپا بویژه انقلاب فرانسه آشنا بود.
علی مسیو در سفرهای خود به قفقاز بویژه در گرجستان، ماهها در تفلیس میماند و با انقلابیون سوسیال دموکرات به تشریک مساعی و مشورت میپرداخت. در باره او گفتهاند: نام کمیته حزب اجتماعیون عامیون را مرکز غیبی گذاشته بود، تا کسی به آسانی به آن دسترسی نداشته باشد، در سالهای نخست (برقراری مشروطه و قیام تبریز ) امنیت شهر را دستههای مجاهدین به عهده گرفته بودند و شبی نبود که دستههای مجاهدین با فراشهای قلعه بیگیها تصادفهای خونین نداشته باشند. شبی نبود که چندین واقعه خونین اتفاق نیفتد و برای حل این موضوع، نصف شب، در منزل او را نکوبند. او خواب نداشت و بی وقفه معضلات را حل میکرد.
احمد کسروی در ارزیابی انقلاب مشروطه و در باره مرحله دوم آن که اندیشههای دمکراتیسم بر لیبرالیسم غلبه مییابد مینویسد: «در پیدایش و بسط پایداری تبریز و آذربایجان، سوسیال دموکراتهای قفقاز و سازمان همت در باکو، نقش بزرگی خواه از جهت تعلیم سیاسی و تئوریک، خواه از جهت رساندن اسلحه و خواه از جهت اعزام داوطلبان رزمجو ایفا کردند…» مرکز غیبی به رهبری علی مسیو هسته اصلی ارتباط با سوسیال دموکراسی انقلابی در قفقاز بود و پیوندهای تشکیلاتی با گروه همت داشت. علی مسیو در عین حال ارتباطات شخصی نیز با نریمان نریماناف بلشویک پرآوازه و همرزم لنین (نریماناف ایرانی تبار بود) داشت. نریماناف در رشد حوزههای اجتماعیون _ عامیون در قفقاز نقش بزرگی ایفا نمود.
اجتماعیون _ عامیون در ایران و قفقاز شعبههایی داشتند. در راه تشکیل سازمان سراسری آن در ایران، علی مسیو به اتفاق دو پسرش، و به همراهی حیدرخان عمواوغلی و برخی دیگر مانند بشیر قاسموف، حسین سرابی، سوچی میرزا، قره داداش، تلاشی بسیار کرده و نقش اصلی را در این میان داشتند. در کتاب نهضت مشروطیت و نقش آزادیخواهان جهان، در مورد پیوندهای مرکز غیبی و همت چنین آمده: «حزب سوسیال دمکرات (انقلابی) ایران که اغلب به نام کمیته غیبی خوانده میشود از حزب همت الهام میگرفت، این حزب همکاری نزدیک و موثری با مرکز حزب در روسیه را آغاز کرد و همکاری آن ها تا به آنجا رسید که لنین اعلامیههای خود را که نام گولپن داشت، از راه تبریز برای یاران خود و انقلابیون روسیه به آن کشور میفرستاد.» علی مسیو با همکاری گروهی از یاران و همفکران خود مانند رسول صدقیانی و حاج علی دوافروش، حوزههای اجتماعیون _ عامیون را با نظم خاصی سازماندهی کرد و بعلاوه با تلاش پیگیرانه او مرامنامه سوسیال دموکراتهای کارگری روسیه به فارسی ترجمه و در اختیار انقلابیون ایرانی قرار گرفت، که بر مبنای آن مرکز غیبی، دستههای مسلح مدافع انقلاب مشروطه به نام مجاهد و فدایی را بوجود آورد. احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران نوشته است: «در تبریز شادروان علی مسیو، حاج علی دوافروش و رسول صدقیانی همان مرامنامه را به فارسی ترجمه و دسته مجاهدین را پدید آوردند … که رشته کارهای دسته را در دست خود می داشت و آن را راه میبرد.»
ارتجاع دربار، فئودالها و روحانیونی که از سفره فئودالها تغذیه میکردند اعضای اجتماعیون _ عامیون را، بیدین، منکر خدا، طبیعیون و بابی مینامیدند و به این وسیله قتل آنها را مجاز میشمردند. در تبریز گزمگان دولتی، فراشهای محلات که توسط فئودالها وروحانیون وابسته به آن حمایت میشدند، دستور اکید داشتند اعضای حزب بویژه اعضای مرکز غیبی را دستگیر، شکنجه و اعدام کنند.
مرکز غیبی به رهبری علی مسیو، مبتکر ایجاد و تربیت واحدهای مسلح خلقی در دفاع از انقلاب مشروطیت بود. چهرههایی چون ستارخان در اثر این ابتکار بدل به قهرمانان انقلاب شدند. احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران، منظره دل انگیز و تاریخی تشکیل دستههای مسلح تودهای را چنین ترسیم کردهاست: «شهر به یکباره دگرگون گردیده و گفتگوی همه از تفنگ خریدن و مشق سربازی کردن و آماده جنگ و جان فشانی کردن شده بود. هر روز هنگام پسین بازارها بسته و چیتفروش، مسگر و هر چه که میبودی به خانههای خود میشتافتند و رخت دیگر کرده، تفنگ برداشته و آهنگ سربازخانه کوی خود میکردند (مرکز غیبی با ابتکار مستقیم علی مسیو در هر محله و کوی تبریز مرکز تربیت و آموزش تشکیل داده بود).
مجموعه قیام تبریز در دست مرکز غیبی بود. کسروی مینویسد: «در بیرون (یعنی ظاهراً”) حاج میزاحسن مجتهد و دیگر ملایان و برخی بازرگانان در انجمن (تبریز) نشسته و سررشتهدار شمرده میشدند، ولی آنان را آن شایستگی نمیبود و در نهان رشته جنبش را آن انجمن نهانی (مرکز غیبی) میداشت.»
کریم طاهرزاده بهزاد در کتاب خود، یکی از نخستین سخنرانیهای علی مسیو برای اعضای اجتماعیون _ عامیون را درج کردهاست: «به ما خبر دادند که، در محله ارمنستان، با رمز مخصوصی (پارول حزبی) همدیگر را ببینیم، مطابق دستور میبایستی از هر گروه فقط دو نفر انتخاب و حاضر بشوند، ساعت مقرر در محله ارمنستان در یک سالن بزرگی، حاضر شده مطابق معمول، در تاریکی مطلق، شخص ناشناسی برای حضار صحبت کرد و با این بیت آغاز سخن نمود:
ندیدی که چون گربه عاجز شود
بر آرد به چنگال چشم پلنگ
و گفت ما از خطر نمیترسیم، چون مستغرق در خطریم. ما که اسلحه برداشتهایم، مثل مستبدین میل نداریم کسی را بدون تقصیر بکشیم، ما وظیفه سنگینی به عهده گرفتهایم… این وظیفه را انجام خواهیم داد. دشمنان ما خیلی قوی هستند ولی ایمان به کارهای خودشان ندارند و بر عکس ما ظاهرا” خیلی ضعیف بوده ولی از روی ایمان اقدام میکنیم. ای هم مسلکان عزیز، باید بدانید در چه راه پرخطری قدم گذاشتهاید. برای هموار کردن شاهراه آزادی باید جان نثار کرد… اگر کسانی در میان شما هستند که از جان یا ثروت خود میترسند، فورا” باید استعفا بدهند، زیرا کار، کار پرخطری است. ممکن است به شما ماموریتهای پرخطری داده شود. انجام این ماموریتها اجباری است. در صورت مسامحه یا ارفاق یا هر فکری که منتهی به عدم انجام وظیفه باشد، مسامحهکار محسوب و سخت مجازات خواهید شد… شماها برای خوردن و آشامیدن و عیش و نوش دعوت نشدهاید، بلکه برای گرفتن حق حیات و آزادی خودتان در میدان جانبازی قدم گذاشتهاید. ملت ایران چندین صد سال است که اسیر است، شماها دور هم جمع شدهاید که زنجیر اسارت را پاره کنید…
کریم طاهرزاده بهزاد مینویسد بعدا فهمید این شخص سخنران همان علی مسیو است.

با توافق روسیه تزاری و امپریالیسم انگلستان واحدهای نظامی ارتش تزار از مرز ایران گذشته و به سوی تبریز حرکت کردند. انقلابیون تحت شرایط دشواری، مجبور به ترک شهر و مهاجرت شدند. در برخی منابع تاریخی گفته میشود، علی مسیو در این دوره به «مرگ طبیعی» در گذشته است. بر اساس برخی شواهد علی مسیو در سال ۱۹۱۰ میلادی (۱۲۸۹ خورشیدی) در ۴۴ سالگی درگذشته است. علت مرگ علی مسیو در هالهای از ابهام قرار دارد.
ارتش روسیه تزاری با همکاری انگلیس و نیز باتوافق دربار قاجار، به تبریز رسیده و وارد شهر شدند. با ورود سربازان تزار، عدهای از رهبران و فرماندهان قیام تبریز و مسئولین حوزههای اجتماعیون _ عامیون دستگیر شدند. عدهای از آنها را به محکوم مرگ کردند.
خانه علی مسیو غارت شد و دو فرزند ۱۸ و ۱۶ ساله او دستگیر شدند. در روز دهم دی ماه ۱۲۹۰ خورشیدی (روز عاشورای ۱۳۳۰ قمری) تبریز در سکوت پراندوهی به سر میبرد. ۸ تن از بازداشت شدگان که دو فرزند علی مسیو نیز در میان آنها بودند در محاصره سربازان روسیه تزاری به سوی میدان اعدام برده میشدند. اینان عبارت بودند از: ثقه الاسلام، شیخ سلیم ضیا العلما، محمد قلیخان، صادق الملک، آقا محمد ابراهیم و حسن پسر ۱۸ ساله علی مسیو و برادر ۱۶ ساله او قدیر.
کسروی در تاریخ هجده ساله آذربایجان صحنه را چنین توصیف کرده: «هنگامه دل گداز بس سختی میبود… مرگ سیاه یک سو و غم و درماندگی کشور یک سو، خدا میداند چه دل سوختهای در آن ساعت میداشتند. ثقه الاسلام به همگی دل میداد و از هراس و غم ایشان میکاست… چون خواستند دار زنند نخست شیخ سلیم (از مسئولین اجتماعیون – عامیون) بیچاره خواست سخنی گوید افسر دژخوی روسی سیلی و مشت به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنش انداختند و کرسی را از زیر پایش کشیدند. دوم نوبت ثقه الاسلام بود، شادروان همچنان بیپروا میایستاد… بالای کرسی رفت. سوم ضیا العلما را خواندند… به روسی با افسر سخن آغاز کرده میگفت ما چه گناه کردهایم… آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟ دژخیمان دست او را از پشت بستند و با زور بالای کرسیش بردند. چهارم صادق الملک را خواندند. پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند، او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان را به گردن انداخت. ششم قلی خان که پیرمردی بود را پیش خواندند. هفتم نوبت حسن بود (پسر ۱۸ ساله مسیو) جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلندداد زد: «زنده باد ایران»، «زنده باد مشروطه» و پس از او نوبت قدیر پسر شانزده ساله رسید و او را نیز (با توجه به کینهای که به علی مسیو داشتند) بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند. روسیان برای آنکه دژخویی خود را نیک نشان دهند، باری آن نکردند چشم های اینان را ببندند و یا چون یکی را میآویزند و بالای دار دست و پا میزند دیگران را دور نگه دارند. برادر را روبروی چشم برادر به دار کشیدند. چنان که از پیکرهها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمانها را چنان نینداختند که زود آسوده گرداند. بیشترشان تا دقیقهها گرفتار شکنجه جان کندن بودهاند.”
تهیه شده در هیات تحریریه اخبار روز
مجموعه کامل «چهرههای ماندگار چپ در ایران» را در اینجا بخوانید
8 پاسخ
با درود و سپاس: کهنسال گرامی، حق با شماست. این دنیای باصطلاح آزاد و دمکراتیک، آوای هزاران جان باخته راه سوسیالیسم و عدالت و آزادی در ایران را نشنید و خود را به کری زد، سهل است که به رژیم جنایتکار ملایان مدد و “امداد های غیبی” هم رساند. انتظاری ازین جهان که مارکس آن را بدرستی ” دنیای سنگ دل و سترونِ سرمایه” مینامید، نداشته و ندارم. این همان جهان سنگ دل و سترون سرمایه است که قتلعام نیم میلیون کمونیست و چپِ آزادیخواه در اندونزی در
سالهای ۶۶-۱۹۶۵ را نادیده گرفت وو…. انتظار من از عموم مردم ایران بود که در آن سالهای سیاه، متاسفانه ندای هزاران شهید راه عدالت و آزادی را،آنطور که باید، نشنیدند، و با بازماندگانِ این جانباختگان، همدرد و همبسته نشدند، سهل است برای سالها در انتخصابات رژیم شرکت هم کردند. خوشبختانه اکنون ورق برگشته و بساط انتخصاباتِ این رژیم قاتل و فاسد تحریم میشودو….
یادآوری تاریخی از نقش و مبارزات چهره های ماندگار جنبش چپ، بخوبی نشان میدهد که این چهره ها با شرکت فعال در بطن و متن جنبش های زمانه خود، آرمانها و آموزه های سوسیالیستی را نمایندگی و ترویج میکردند؛ و علیرغم قهار و قوی بودن دشمنانشان، بدون ذره ای سازش و لغزش، بر روی اصول و مرام خود پابرجا و محکم و استوار بودند. شرکتِ فعال در جنبش توده ای مشروطه، و تلاش برای ارتقای آرمانهای مشروطه طلبی و مردمسالاری، برای آنان بخشی از راهِ درازِ رسیدن به آرمان والای سوسیالیستی بود و جدا ازآن نبود. چرا که آنان به عقب ماندگی جامعه استبداد زده آگاه بودندو استبداد قاجار را بعنوان بزرگترین مانع آزادی و شکوفایی جامعه و سدِ راه شکوفایی طبقاتی ایران میدیدند. رزمندگی و آرمانگرایی آنان نه آغشته به رادیکالیسم کاذب بود، و نه آلوده به سازشکاری و “گردن را به نواله ناگزیر کج” کردن. آنان چپهای انقلابی صدیق و آگاه زمانه خود بودند. هنوز آوای حسن، فرزند ۱۸ ساله زنده یاد علی مسیو، در پای چوبه دار، در فلات ایران می پیچد: “زنده باد ایران” ” زنده باد مشروطه”. هنوز نام نامی علی مسیو بر زبانها جاریست و خاطره اش جنبش چپ را امید می بخشد.
با درود : در ادامه آوای حسن، فرزند ۱۸ ساله زنده یاد علی مسیو. فریاد “زنده باد آزادی” و” زنده باد سوسیالیسم” یارانمان در سال ۶۰ و سالهای بعد از ان قبل از سربدار شدن در دنیا پیچید که دنیای “آزاد” و “دموکراتیک” و “مترقی” شرق و غرب از طنین ان بی تفاوت گذشت و با جانیان معامله کرد…….جنبش دادخواهی ادامه دارد.
سپاسگزارم که علی مسیوی دلاور را از یاد نبردید. لطفاً دربارۀ ابوالقاسم لاهوتی چهرۀ تأثیرگذار کمونیست کُرد اهل ایران در شوروی و تاجیکستان هم بنویسید. قلمتان استوار.
راه زنده یاد علی مسیو مستدام باد! خب نقش آخوندهای مرتجع نوکر فئودالیسم سابق را ببینید که همیشه مخالف ترقی و پیشرفت ایران بودند و هستند تا به امروز! هرکسی روشنفکر بود و دو کلمه حرف از دمکراسی و آزادی زد آخوندها فورا مخالفش میشدند که برای نابودی اسلام آمدند. واقعا عجیبه با همه نقش های آخوندهای مرتجع که در ضدیت با مدرنیته و پیشرفت از دوران مشروطه گرفته تا شاهان پهلوی داشتند بعد چطور روشنفکران چپ ما در اوایل انقلاب ۵۷ به رهبری خمینی آخوند مرتجع آری گفتند و همراه او شدند البته به جز یک اقلیت کوچک؟ یکسری از اعضای کادر سابق سازمان های چپی سابق که هنوز زنده هستند چرا جوابگو نیستند با خمینی انقلاب ۵۷ را به بیراهه بردند؟ مگر زنده یاد احمد کسروی در کتابهایش خطر شیعه ایسم و به قدرت رسیدن آخوندها را بارها هشدار نداده بود؟ همینطور بیژن جزنی!
از پیروزی مشروطه در سال ۱۲۸۵ و اعلام پارلمانتاریسم در ایران چیزی نمی گذرد که استبداد محمدعلی شاهی پس از مرگ مظفرالدین شاه شدت مییابد.مجلس شورا به فرمان محمدعلی شاه و فتوای رهبر شیعیان شیخ فضلالله نوری و فرماندهی لیاخوف تزاری به توپ بسته می شود.بورژوازی ناتوان ایران در شرکت با دربار و بازار و روحانیت سلطه مییابد.انقلاب به دار و مجلس به توپ بسته میشود.با سازماندهی یگانهای مسلح خلق در تبریز و شعار انجمنهای ولایتی (شوراها) علی مسیو و حیدرعمو اوغلی را در کنار یکدیگر میبینیم.در روزهای اشغال تبریز از ۲ سو بوسیله ارتش روس و محمدعلی شاه،در جریان پایین کشیدن پرچمهای سپید در تبریز به پیشتازی ستارخان،حیدر و علی مسیو برای ایستادگی و مبارزه حضور دارند.مرکزهای غیبی برهبری علی مسیو و حیدر،در نشستهایی که در تاریکی صورت میگرفت آموزش میدیدند.هر حوزه از ۷ تا ۱۱ عضو تشکیل و رهنمود میگرفت.
حیدرعمواغلی در روزهای اشغال تبریز در آذربایجان نبود تا در کنار علی مسیو باشد.
حیدرعمواغلی در ایجاد و راهبری انجمن های غیبی تبریز هم نقش نداشت چون آن ها با سوسیال دموکرات های آلمان در ارتباط بودند و حیدرعمواغلی با روس ها.
مرکز غیبی، هستههای زیرزمینی اجتماعیون عامیون است که با ورود حیدر به تبریز در سال ۱۹۰۴ م/۱۲۸۳خ، در آذربایجان پایهگذاری شد. «مرکز غیبی» به رهبری علی مسیو به یاری حیدر و یارانشان سازماندهی شده بود.مقاومت مردم تبریز، ۱۱ماه تا ۹ اردیبهشت ۱۲۸۸ طول کشید. زحمتکشان برهبری مرکز غیبی در برابر بیش از سی هزار نیروی مهاجم به فرماندهی عین الدوله [صدر اعظم شاه] مقاومت میکنند.«احمد کسروی» اعضای کمیته مرکزی «مرکز غیبی» را چنین میشمارد:علی مسیو،حاجرسول صدقیانی،حاجعلی دواچی،…در راه تشکیل سازمان سراسری آن در ایران، کربلایی علیمسیو به اتفاق دو پسرش،بهمراهی حیدرخان و برخی دیگر مانند بشیرقاسموف، حسین سرابی، سوچی میرزا، قره داداش، نقش اصلی را داشتند.