سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴

سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴

ترامپ و آینده جهان با دولت‌های پلَتفُرمی – سعید مقیسه‌ای

سفر اخیر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده به خاورمیانه ـ که اولین سفر خارجی او پس از اعلام بازگشت به صحنه سیاست بود ـ در سطح بین‌المللی و به‌ویژه برای ما ایرانیان، با دقت و حساسیت دنبال شد. این سفر به عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر، نه‌تنها به‌دلیل موقعیت ژئوپولیتیک این کشورها، بلکه به‌خاطر همراهی چهره‌های شاخص فناوری و اقتصاد آمریکا، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود.

در کنار رهبران فناوری سیلیکون ولی، برخی از نمایندگان اقتصاد سنتی آمریکا ـ به‌ویژه از بخش‌های مالی، صنعتی و املاک و مستغلات ـ نیز ترامپ را در این سفر همراهی کردند. آن‌ها نقش کلیدی در مذاکره و انعقاد قراردادهای کلان اقتصادی داشتند؛ از جمله:

– فروش ۲۱۰ فروند هواپیمای بوئینگ به قطر، به‌عنوان بزرگ‌ترین سفارش تاریخ این شرکت.

– سرمایه‌گذاری مشترک در پروژه‌های زیرساختی، مانند فرودگاه بین‌المللی ملک سلمان و پارک ملک سلمان در عربستان سعودی.

– قرارداد تسلیحاتی ۱۴۲ میلیارد دلاری با عربستان سعودی.

– قرارداد تسلیحاتی ۱.۴ میلیارد دلاری با امارات متحده عربی.

– قرارداد فروش تجهیزات دفاعی شرکت Raytheon به قطر.

 همزمان، حضور چندین چهره برجسته سیلیکون ولی در این سفر به امضای تفاهم‌نامه‌هایی در حوزه‌های هوش مصنوعی، انرژی، و زیرساخت‌های دیجیتال منجر شد که نویدگر آینده‌ای فناورانه و بازتعریف‌شده از مناسبات بین‌المللی در سایه «دولت‌های پلتفرمی» است.

ترامپ و ترامپیسم؛ از بازاری‌گری تا بازتعریف قدرت

رفتار دونالد ترامپ را صرفاً در چارچوب یک سیاستمدار کاسب‌کار و خودمحور تحلیل کردن، اگرچه نادرست نیست، اما نگاهی ساده‌انگارانه به پدیده‌ای پیچیده و چندلایه به نام «ترامپیسم» است. واقعیت این است که ترامپ نماینده صرف یک شخصیت فردی یا سبک مدیریتی نیست، بلکه سخنگوی نوعی جابجایی ساختاری در قدرت اقتصادی و سیاسی معاصر جهان است.

اگر بپذیریم که در دمکراسی‌های نمایندگی به‌ویژه در آمریکا، پیروزی سیاسی کاندیداها غالباً به حمایت سرمایه‌های کلان وابسته است، می‌توان گفت که در دوران اخیر، این سرمایه‌گذاران سنتی (متعلق به صنایع کلاسیک دوران انقلاب صنعتی سوم) جای خود را به بازیگران تازه‌نفس اقتصاد پلتفرمی داده‌اند. بازیگرانی که عمدتاً در سیلیکون ولی متمرکز شده‌اند و درعرصه‌های فناوری دیجیتال، هوش مصنوعی و اقتصاد پلتفرمی پیشتازند.

در این معنا، ترامپ بیش از آن‌که نماینده اقتصاد سنتی آمریکا باشد، صدای سیاسی نسل نوین سرمایه‌داری فناورانه است؛ طبقه‌ای از میلیاردرهای پلتفرمی که نه‌تنها در ثروت، بلکه تصمیم دارند در شکل‌دهی به آینده سیاسی و تکنولوژیک جهان سهمی فزاینده داشته باشند.

در گذشته، سرمایه‌داران سنتی از دولت‌ها انتظار فراهم‌آوردن منابع اولیه، گسترش بازار و اعطای یارانه داشتند. اما سرمایه‌داری پلتفرمی با آغاز انقلاب پنجم صنعتی، سودای تغییر پارادایم حکمرانی، بازطراحی سبک زندگی و دگرگونی شیوه تعاملات انسانی را در سر دارد. آنان معتقدند ساختارهای کلاسیک سیاسی، ازجمله دموکراسی نمایندگی، مانعی در برابر رشد آزاد فناوری‌ها هستند.

ترامپ با وعده‌هایی چون کاهش مقررات دست‌وپاگیر، توسعه هوش مصنوعی، تسهیل فضای رمزارزها و کاهش مالیات، توانست حمایت این سرمایه‌داران نوظهور را جلب کند. از این رو، ترامپیسم را باید بخشی از پروژه جهانی گذار به نظم پلتفرمی درک کرد؛ نظمی که نه‌فقط اقتصاد، بلکه دولت، جامعه و حتی مفهوم «قدرت» را بازتعریف می‌کند.

رهبران فناوری و رویای دولت‌های پلتفرمی

رهبران فناوری در سیلیکون ولی، چشم‌اندازی از رهبری جهانی را ترسیم می‌کنند که بر پایه نوآوری پرشتاب، حداقل مداخله دولتی و تسهیل در توسعه فناوری‌های نوین بنا شده است. در میان بسیاری از چهره‌های برجسته فناوری، گرایش فزاینده‌ای به‌سوی ساختارهای حکمرانی نوین، موسوم به «دولت‌های پلتفرمی» یا «دولت‌های الگوریتمی»، به‌چشم می‌خورد.

در افق انقلاب پنجم صنعتی، این دولت‌ها مبتنی بر منطق پلتفرم‌های دیجیتال طراحی می‌شوند: حداکثر دیجیتالی‌سازی خدمات عمومی، از مالیات‌گیری تا بهداشت و آموزش؛ تصمیم‌گیری مبتنی بر الگوریتم‌ها و کلان‌داده؛ مشارکت غیرمتمرکز شهروندان از طریق ابزارهایی چون رأی‌گیری الکترونیکی؛ بهره‌گیری از بلاک‌چین برای شفافیت فرآیندها؛ و کاهش نقش دولت‌های کلاسیک تا جایی که به هماهنگ‌کننده‌ای بین پلتفرم‌ها تبدیل شوند.

این مدل در تضاد با دولت‌های رفاه سنتی یا الگوهای مداخله‌گرای اقتصادی دولت‌ها است و بیشتر با نگاه بازارمحور و کارآفرینانه رهبران تکنولوژی همخوانی دارد.

هرچند این رهبران نگاهی جهانی به آینده دارند، تاکنون آزمایش‌های عملی آن‌ها عمدتاً در ایالات متحده اجرا شده است. اما آن‌ها آمریکا را نه مقصد، بلکه آزمایشگاهی برای آینده جهان می‌دانند. در این نگاه، قدرت در دست سیاستمداران نیست، بلکه در اختیار تکنولوژیست‌ها و کارآفرینان جهانی قرار می‌گیرد.

سفر اخیر همراه با ترامپ به عربستان، امارات و قطر، نخستین تلاش جدی آنان برای صدور این فلسفه سیاسی نوین به خارج از مرزهای آمریکا بود. از دید آن‌ها، کشورهای غربی، از جمله اروپا و حتی اسرائیل، به دلیل چسبندگی به پارادایم لیبرال دموکراسی، از جهش فناورانه بازمانده‌اند. در مقابل، کشورهای ثروتمند و فاقد ساختار دولت-ملت کلاسیک، نظیر عربستان، قطر و امارات، بهترین بستر برای آزمودن مدل‌های نوین حکمرانی فناورمحور محسوب می‌شوند.

در این کشورها، تمرکز قدرت در دستان چند نفر، اجرای سریع پروژه‌های عظیم را ممکن می‌سازد؛ پروژه‌هایی همچون ساخت شهر نئوم یا دیتاسنترهای کلان، که در غرب با تأخیرهای قانونی، چالش‌های مدنی و مخالفت‌های نهادی مواجه می‌شوند.

در غیاب پارلمان‌های نیرومند، مطبوعات آزاد، و جنبش‌های اجتماعی، رهبران فناوری و حامیان سیاسی‌شان، آینده جهان را در پیوند با حکمرانی سریع، متمرکز و فاقد موانع لیبرالی تصور می‌کنند؛ آینده‌ای که به تعبیر آنان، از خاورمیانه آغاز می‌شود.

خاورمیانه: آزمایشگاه آینده فناوری جهانی

سفر اخیر دونالد ترامپ به عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر، نه‌تنها یک رویداد دیپلماتیک بود، بلکه نقطه عطفی در همگرایی سیاست، فناوری و سرمایه‌گذاری در سطح جهانی محسوب می‌شود. در این سفر، رهبران فناوری سیلیکون ولی به همراه ترامپ، به دنبال ایجاد پایگاه‌های امن و قابل پیش‌بینی برای توسعه فناوری‌های پیشرفته در خارج از ایالات متحده بودند.

کشورهای عربی حوزه خلیج فارس با سرمایه‌گذاری‌های کلان در حوزه‌هایی مانند هوش مصنوعی، رباتیک، دیتا سنترها، انرژی‌های نو و اینترنت اشیاء، به مراکز اصلی تولید، آزمایش و سرمایه‌گذاری در این زمینه‌ها تبدیل شده‌اند. برای مثال، در امارات، توافقی برای صادرات سالانه ۵۰۰٬۰۰۰ تراشه پیشرفته هوش مصنوعی ساخت آمریکا به ارزش ۱.۴ تریلیون دلار امضا شد. همچنین، عربستان سعودی با راه‌اندازی شرکت «Humain» و همکاری با شرکت‌هایی مانند Nvidia و AMD، به دنبال ساخت دیتاسنترهای عظیم و توسعه زیرساخت‌های هوش مصنوعی است.

این کشورها با ارائه تسهیلاتی مانند قوانین ساده‌تر، مالیات‌های پایین‌تر و حمایت‌های دولتی، محیطی مناسب برای فعالیت شرکت‌های بزرگ فناوری فراهم کرده‌اند. این اقدامات، خلیج فارس را به مرکزی برای تبادل داده و اتصال جهانی تبدیل می‌کند.

برای سیلیکون ولی، این مشارکت‌ها مزایای متعددی دارند: دسترسی به منابع مالی عظیم، امکان آزمایش فناوری‌ها در مقیاس بالا، گسترش نفوذ جهانی بدون ورود مستقیم به کشورهایی با مقررات سخت‌گیرانه مانند اروپا، و حضور در بازارهای جدید با رشد سریع و تقاضای بالا.

گرایش ترامپ به نفی جنگ‌های پرهزینه کلاسیک نیز با اهداف استراتژیک اقتصادی و فناوری‌محور در منطقه خلیج فارس هم‌راستا است. پروژه‌های عظیم فناوری شهری، مانند شهر هوشمند نئوم در عربستان سعودی، نیازمند ثبات و عدم درگیری نظامی هستند. سیلیکون ولی برای گسترش زیرساخت‌های دیجیتال، انرژی پاک، هوش مصنوعی و داده به محیطی امن با صلحی پایدار نیاز دارد.

رویکرد جدید آمریکا در منطقه، به‌جای سلطه نظامی مستقیم، بر نفوذ تکنولوژیک و اقتصادی از طریق پلتفرم‌ها و شرکت‌ها متمرکز است. این نیازمند همکاری با دولت‌های محلی، از جمله با ایران، و نه درگیری با آن‌هاست. سیلیکون ولی مایل است بدون اشغال و حمله‌های نظامی، بلکه با کنترل داده، زیرساخت و با استفاده از قدرت فناوری، نظم جدیدی بر پایه دولت‌های پلتفرمی و آمرانه تکنوکراتیک بسازد.

در نتیجه، نفی جنگ توسط ترامپ، برخلاف رویکرد نئوکان‌ها، نه از سر صلح‌طلبی، بلکه ازنوعی واقع‌گرایی و عملگرایی اقتصادی و فناوری‌محوری سرچشمه می‌گیرد که با منافع سیلیکون ولی در منطقه هم‌جهت است.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *