چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۴

چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۴

تنهایی فلسطین؛ غزه، فریادی که در گلو می‌میرد! – سیامک کیانی

پیش‌گفتار

فلسطین تنهاست. رنج‌هایش را و دردهایش را همه می‌بینند، همه می‌دانند، ولی  جهان، با آن همه صدا، با آن همه دست، خاموشی برگزیده‌است.
چشمان هر کودکی در غزه روایتگر داستانی است که هیچ‌کس نمی‌خواند، روانش پر از زخم‌هایی است که هیچ‌کس نمی‌بیند. غم‌هایش را به تنهایی به دوش می‌کشد، مانند ابرهایی که هرگز باران نمی‌شوند، مانند فریادی که در گلو می‌میرد. جهان به او روزانه می‌نگرد، ولی انگار او را هیچ‌کس نمی‌بیند.
آیا کوردلانی چشم‌دار شده‌ایم؟ یا شاید ترسی پنهان در دل‌هایمان لانه کرده‌است که مبادا دستی که به یاری او دراز می‌کنیم، خود نیز در کام تاریکی فروکشیده شود؟
چه سنگین است تنهایی این کودک فلسطینی در غزه، آن‌گاه که هزاران چشم او را می‌بینند، ولی هیچ نگاهی با نگاه او گره نمی‌خورد. چه تلخ است درد او، آن‌گاه که انسان‌های مهربان برای او می‌گریند، ولی برای آزادی او برنمی‌خیزند. او در جنگل جهان گم شده‌است، مانند آهو‌بچه‌ای مادر‌مُرده. او تنهاست و جهان، با تمام گستردگی‌اش، تنها تماشا می‌کند. تماشا می‌کند تا آخرین نفس، تا آخرین قطره اشک، تا آخرین فریاد خاموش او را ببیند.
دیگر امیدش از انسان‌ها بریده شده‌است. امیدش به زمین، به آسمان است. شاید روزی، زمینی که این همه ستم را دیده‌است، بلرزد و آسمانی که این همه ناله را شنیده‌است، سرانجام پاسخ دهد. ولی تا آن روز، او تنها می‌ماند. با غم‌هایش، با دردهایش، با جهانی که خاموشی را به او پیشکش کرده‌است.

اسرائیل یورش جنگی تازه‌ای را در غزه آغاز کرده‌است. این یورش که « ارابه‌های جدعون» نام‌گذاری شده، بر پایه گزارش‌ها با هدف بیرون راندن همه فلسطینی‌ها از این منطقه فلسطینی‌نشین انجام‌ می‌شود. 

ارتش فاشیستی اسرائیل جمعه شب به خبرگزاری‌ها گفت: «در ۲۴ ساعت گذشته، نیروهای نظامی اسرائیل یورش‌های گسترده‌ای را آغاز و نیروهایی را برای به دست گرفتن منطقه‌های استراتژیک در نوار غزه بسیج کرده‌اند، که بخشی از نخستین گام‌های عملیات ارابه‌های جدعون و گسترش این کمپین در غزه است.» 

این نوشته به رنجِ بی‌پایان فلسطین می‌پردازد؛ از نکبه‌ی ۱۹۴۸ تا کُشتار امروز غزه. جهان می‌بیند، ولی  در یک خاموشی همدستانه فرو رفته‌است. اسرائیل با پشتیبانی غرب، گرسنگی و بمباران را جنگ‌افزار کارایی کرده تا فلسطینیان را از سرزمینشان براند. جنبش‌های ایستادگی جهانی می‌کوشند تا خاموشی فلسطین را به گوش جهانیان فریاد کنند، ولی تا زمانی که امپریالیسم غرب پشت سر صهیونیسم اسرائیل ایستاده‌است، فریاد فلسطین تنها در دالان‌های تاریخ طنین می‌اندازد. این نوشته، هم روایت درد است، هم فراخوانی برای شکستن این خاموشی.

نکبه بی‌پایان

روز، پانزدهمِ ماهِ مه، یاد‌آورِ کُشته‌شدگانِ سالِ ۱۹۴۸، آن‌هایی که در پی برپاییِ برنامه‌یِ استعماریِ اسرائیل، جان باختند و از خانمانِ خود رانده شدند، بود: هفت‌صد‌و‌پنجاه‌هزار تن، از تبارِ خود کنده شدند و از خانه‌ها‌شان که نسل‌ها در آن می‌زیستند، بیرون رانده شدند. هزاران تن نیز جان سپردند. این رخ‌داد، مانند زخمی باز و چرکینی که درمان نشده، هنوز در تن و جانِ فلسطینی‌ها زنده‌است و دردِ آن در خونِ رگ‌ها روان. از این‌رو، آن را نَکبه می‌نامند، واژه‌ای که در زبانِ عربی به‌معنایِ فاجعه‌است.
نَکبه هرگز پایان نیافته‌است. اسرائیل هنوز به کُشتار و آواره‌کردنِ فلسطینی‌ها می‌پردازد و پشتیبانیِ غرب از آن نیز بی‌کم‌و‌کاست دنبال می‌شود.
کُشتار و کوچاندنِ فلسطینی‌ها هنوز هم دنبال می‌شود و در بسیاری از زمینه‌ها، از هفتاد‌و‌پنج سالِ پیش نیز سهمگین‌تر شده‌است. تا امروز، شصت هزار فلسطینی کُشته شده‌اند و نزدیک به دو میلیون تن در غزه آواره گشته‌اند.
بیش‌ترِ کُشته‌شدگان، زنان و کودکان هستند. بیمارستان‌ها بمباران می‌شوند، خانه‌ها ویران می‌گردند و بیش از ده هفته است که هیچ کمکی به غزه نرسیده‌است. برپایه‌یِ گفته‌هایِ سازمانِ ملل، چهار‌صد‌و‌هفتاد‌هزار فلسطینی در آستانه‌یِ گرسنگیِ مرگ‌بار هستند.
در آغازِ این ماه، دفترِ هماهنگیِ کوشش‌هایِ امدادیِ سازمانِ ملل گزارش داد که در بخش‌هایِ بزرگی از نوارِ غزه، نه آب هست و نه خوراک. سخنگویِ این دفتر از فلسطینی‌هایی گفت که زیرِ بمب‌هایِ اسرائیل زنده‌زنده سوختند، بی‌آن‌که آبی برایِ خاموش‌کردنِ آتش باشد.
رخ‌دادی که هفتاد‌و‌هفت سالِ پیش روی داد.

مردمِ غزه، در رنجی بی‌پایان هستند و نزدیک به ده درصد از آن‌ها کشته، زخمی، یا ناپدید شده‌اند. آنان در سرزمینی ویران و تنگ، به‌اندازه‌یِ سی‌صد‌و‌شصت‌و‌پنج کیلومتر‌مربع، گرفتار آمده‌اند؛ جایی که آبِ پاک یافت نمی‌شود و بیماری‌هایِ درمان‌نا‌پذیر پای می‌گیرد.
با این‌همه، کسی سزایِ اسرائیل را برایِ این‌همه کُشتار نمی‌دهد و جهان، خشم‌گین یا درمانده، تنها می‌نگرد.

باختر چیزی از تاریخ نیاموخته و از این‌رو، خوشنود است که چشم بر کُشتار فلسطینی‌ها ببندد.

برنامه‌ی تازه‌ی رژیم فاشیستی بورژوازی صهیونیستی


در سایه‌یِ توفانِ خون و اندوه، “بنیامین نتانیاهو”، فرمانروایِ اسرائیل، به‌تازگی از نقشه‌ای برای یورشِ دوباره به خاکِ غزه پرده برداشته‌است. این سخن، در میانه‌یِ روزگاری تلخ، هنگامی که مردمِ فلسطین بار دیگر در کامِ آتش و آوار فرو می‌غلتند، بر زبان آمده‌است. در این شرایط دهشت‌بار و غیرانسانی، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیرِ اسرائیل، گفته‌است که اسرائیل بار دیگر یورشِ زمینیِ بزرگی به غزه را آغاز خواهد کرد. او آشکارا و بی‌پرده می‌گوید که فلسطینی‌های غزه باید «بیرون رانده شوند». این سخن، بی‌هیچ پرده‌پوشی، یک پاک‌سازیِ نژادی است.

نتانیاهو گفته‌است که اسرائیل دیگر از غزه بیرون نخواهد رفت. این یعنی چیرگیِ همیشگی، این یعنی تبعیضِ نژادی، بازرسی‌های جان‌کاه و گروه‌های مرگ. این تنها گفتاری خودکامه نیست، بل‌که آوایی است آشنا، همان که همیشه پیش‌درآمدِ نابودی‌ بوده‌است. سخنانِ او، بازتابِ بهانه‌هایِ کهنه‌یِ زورمندانِ دیروز است، آنان که مردمانِ بومی را از خانه و کاشانه‌شان راندند.

یوآو گالانت، وزیرِ جنگِ اسرائیل، در نهم اکتبر ۲۰۲۳، گفت: «نه برق، نه خوراک، نه آب، نه سوخت… ما با جانورانِ انسان‌نما می‌جنگیم.» این سخنان، برخاسته از خشمِ آنی نبود، که بخشی از سیاستی برنامه‌ریزی‌شده بود.
آنان نه‌تنها راهِ کمک را بستند، بل‌که بر مردمانِ بی‌پناه، کودکانِ گرسنه، نیز آتش گشودند. در بیست‌ونهم فوریه ۲۰۲۴، در شهر غزه، بیش از صد تن کُشته و هفت‌صدوپنجاه تن زخمی شدند. این رویداد به «کُشتار آرد» نامور شد. پس از آن نیز از سوی ارتش فاشیستی اسرائیل به نانوایی‌ها، و انبارهای خوراک و یاری دهندگان یورش شد. 

در یکم آوریل ۲۰۲۴، پهپادهای بدونِ سرنشینِ اسرائیل به کاروانِ آشپزخانهٔ جهانی یورش بردند و شش یاری‌رسانِ بی‌گناه و رانندهِ فلسطینی شان را کشتند. پس از این رویداد، بسیاری از یاری‌رسانانِ جهانی از غزه بیرون رفتند.  از اکتبر ۲۰۲۴، شمالِ غزه در محاصره‌ای سخت گرفتار آمد تا مردم را به جنوب و شاید صحرای سینا برانند. ولی ارادهِ مردم غزه نشکست. هزاران تن به خانه‌های ویرانِ خویش بازگشتند. 

شرایطِ کنونیِ غزه، بی‌هم‌تاییِ اسرائیل در ستم‌گری را آشکارتر از همیشه می‌سازد. آنان، با بهره‌گیری از گرسنگی و ویرانیِ غزه، جانِ مردمان را بازیچه‌یِ سیاست‌هایِ فاشیستیِ خود کرده‌اند تا بر گروه‌هایِ فلسطین چیره شوند. در هفته‌هایِ گذشته، نهادِ هماهنگ‌کننده‌یِ یاری‌هایِ انسانیِ سازمانِ ملل، این روزها را «سخت‌ترین روزهایِ جنگ» برایِ مردمِ غزه خواند. با این‌همه، گویا این فریادهایِ هشدار نیز به گوشهِ خبرها رانده می‌شود و کسی را به جنبش نمی‌آورد.
زیرِ پا گذاشتنِ آشکارِ قانون‌هایِ جهانی و انسانی از سویِ اسرائیل، دیگر پوشیده نیست. اکنون، رویه‌ای تازه از خود‌برتر‌بینی پدیدار گشته: تواناییِ آنان در گرسنگی‌دادنِ آگاهانه‌یِ مردمی در‌بند، بی‌آن‌که همگان بر‌آشوبند.

غزه، آن زندانِ سر‌بازِ در‌بسته‌یِ جهان، اینک تکه‌تکه زیرِ بارانِ آتش و خون است. جامعه‌ی فلسطین در آستانه‌ی نابودی است و ما ایستاده‌ایم و می‌نگریم: آمریکا با واژه‌ها هشدار می‌دهد، ولی بمب‌ها را می‌فرستد. اروپا نگران است، ولی همکاری را نمی‌بُرّد. دولت‌های اروپا، وفاداری به چیر‌گران فاشیستی اسرائیل را بر هم‌دردی با مردمِ فلسطین برتری داده‌اند.
و جامعه‌ی جهانی چه می‌کند؟ قدرت‌های باختری که از اسرائیل در کُشتار فلسطینی‌ها، هم با جنگ‌افزار و هم در سیاست، پشتیبانی کرده‌اند، چه پاسخ می‌دهند؟ اروپا تنها گفته‌های نتانیاهو را «نگران‌کننده» خوانده‌است، ولی نه بیش از این. نه درخواستِ بایکوت، نه ایست دادوستدِ جنگ‌افزار با اسرائیل، تنها سخن و چهره‌ای نگران‌ نمایشی.


پاسخِ جهانِ “آزاد” چیست ؟

برنامه‌یِ پاک‌سازیِ فلسطینی‌ها از سرزمینِ خود می‌بایست با خروشِ جهانی پاسخ داده می‌شد.

پرسشِ گزنده‌ این است:
اسرائیل دو میلیون تن از مردمانِ فلسطین را در نوارِ غزه به کامِ گرسنگی می‌کشاند – جنایتی آگاهانه و خونین – چرا جهانیان خاموش مانده‌اند؟
پاسخ، اندوه‌بار است، ولی  شگفت‌آور نیست. کشور‌هایِ غربی، که همواره به دادگری و حقوقِ بشر سوگند خورده‌اند، یا خاموشند، یا پشتِ اسرائیل ایستاده‌اند. آمریکا و اروپا در برابرِ اسرائیل نه تنها زبان‌بسته و کورچشم‌اند، بل‌که با فرستادنِ جنگ‌افزار و پشتیبانیِ دیپلماتیک، تنورِ این کُشتار را گرم نگه می‌دارند.
کجایند دادخواهی‌هایِ رسا؟ کجایند بازدارندگی‌هایِ کارساز؟
به‌جایِ کنش، ما سخن‌هایِ پوچ و «نگرانی»‌هایِ بی‌پایان می‌شنویم. اروپا، اگرچه سخنانِ نتانیاهو را «نگران‌کننده» می‌خواند، ولی  گامی فراتر از آن نمی‌نهد.
آیا تیغی که از خونِ بی‌گناهان رنگین شده، سزاوارِ داد و ستد است؟ چرا باید با ستم‌گرانی که بی‌گناهان را به خاک می‌افکنند دوستی کرد؟ از کشتارشان پشتیبانی کرد؟ آیا زمانِ آن نرسیده که این رژیم، همانندِ دیگر ستم‌پیشگان، با خشمِ مردمِ اروپا روبه‌رو شود و تنها بماند؟
پشتیبانیِ غرب از کشتار‌هایِ اسرائیل، فصلی سیاه در دفترِ تاریخ خواهد بود، جایی که وعده‌هایِ حقوقِ بشر، قربانیِ بازی‌هایِ قدرت شد. گناهِ همه‌یِ این کُشتار اسرائیل، زیرِ نامِ «حقِ دفاع از خودِ اسرائیل» از سویِ اروپا و آمریکا بخشیده می‌شود.
بگذارید تنها یک نمونه بیاوریم که اگر «فلسطینی‌ها» اروپایی می‌بودند، نی ‌آهنگِ دیگری می‌نواخت. در بیش از بیست سال، ارتشِ آزادی‌­بخشِ ایرلند بارها در لندن و دیگر شهر‌هایِ انگلیس بمب‌گذاری کرده که ۵۰۰ کُشته برجا گذاشته بود، ولی امپریالیسمِ انگلیس هیچ‌گاه به این دلیل بلفاست را بمباران نکرد و خانه‌ها را ویران و مردم را آواره نکرد و بیش از ۶۰ هزار زن و کودک و مردانِ غیرنظامی را به این دلیل نکشت. چرا؟ برای این‌که برای سرانِ اروپا، رنگِ خونِ اروپایی‌ها با مردمانِ غیراروپایی یکسان نیست.

هنگامی که اسرائیل در هجدهمِ مارس آتش‌بس را شکست، بار دیگر گرسنگی را جنگ‌افزارِ خود کرد. و جهانِ غرب، باز هم خاموشی پیشه کرد.

واکنشِ دولت‌های اروپا به کُشتار مردمان، همواره در سویِ نادرستِ تاریخ بوده‌است. این‌که حتا سخنانِ آشکار درباره‌ی پاک‌سازیِ تبار در غزه، از سویِ آنان چیزی بیش از «نگرانی» برنمی‌انگیزد، به‌راستی شرم‌آور است.
اروپا توانِ آن را دارد که بر اسرائیل فشار آورد. ایستِ فروشِ جنگ‌افزار، یکی از این راه‌هاست. دیگری، درخواستِ پایانِ پیمانِ همکاریِ اتحادیه‌ی اروپا با دولتِ آپارتایدِ اسرائیل است. ولی هیچ‌یک از این خواسته‌ها پیش‌گزاری نشده و و رژیم فاشیستی اسرائیل سرمست از خون گرم فلسطینی ها کُشتار را هم چنان دنبال می‌کند.
پشتیبانیِ مادیِ اروپا از اسرائیل، برای همیشه نشان خواهد داد که همه‌ی گفتارهای آنان درباره‌ی حقوقِ بشر و قانون‌های بین‌المللی، تنها سخنانِ بی‌پشتوانه ‌است. هر دوی این‌ها، آن‌گاه که سودهای ژئوپلیتیکی در میان باشد، به کنار گذاشته می‌شوند.
برپایه‌یِ اساس‌نامه‌یِ رم، این کار جنایتِ جنگی شمرده می‌شود. ولی اگر نگهبانانِ قانون، خود آن را نادیده گیرند، ارزشِ چنین قانونی چه خواهد بود؟

در نشست‌هایِ دیوانِ دادگستریِ جهانی در لاهه، نمایندگانِ بسیاری از کشور‌ها خواستارِ دستورِ ایستِ گرسنگی‌دادنِ فلسطینیان شدند. جیمیون هندریکس، نماینده‌یِ آفریقای جنوبی، گفت: «اسرائیل نمی‌تواند یک‌سر مردمِ فلسطین را کیفر دهد.» محمد سعود الناصر، فرستاده‌یِ عربستان، نیز افزود که اسرائیل غزه را به «توده‌ای از خاکستر» دگرگون کرده‌است. چین، مصر، الجزایر و دیگران نیز هم‌صدا شدند و گفته‌هایِ فیلیپ لازارینی، سرپرستِ آنروا، را یادآور شدند که اسرائیل «کمک‌هایِ انسانی را نیز به جنگ‌افزار دگرگون کرده‌است.»
ولی آیا فشار برای رساندنِ خوراک و آب به مردمانِ گرسنه و تشنه‌یِ غزه به آن اندازه‌است که اسرائیل راهِ رسیدنِ نیازهایِ نخستین به غزه را باز کند؟

راستش این است که پس از فروپاشی اتحاد شوروی فلسطین تنها شده‌است. چین با دیپلماسی “عدم دخالت” به سخن گفتن بسنده می کند. روسیه درگیر گرفتاری های خود در اوکراین است. سران کشورهای عربی، همگان ترسو و هم طبقه بورژوازی صهیونیستی و کم و بیش همگام با سیاستهای امپریالیسم آمریکا هستند.

اسرائیل اگر یک میلیون فلسطینی را هم بکشد، در آمریکا آب از آب تکان نخواهد خورد.

پیوندِ آمریکا و اسرائیل 

تردیدی نیست که بدون پشتیبانی آمریکا، اسرائیل هیچ‌گاه توان کُشتار این همه انسان را با خون‌سردی نداشت.

پیوندِ آمریکا و اسرائیل، تنها یک هم‌پیمانیِ راه‌بردی میانِ دو کشور نیست، بل‌که پدیده‌ای بی‌همتا در روابطِ جهانی است که برآمده از آمیختگیِ سودهایِ ژئوپلیتیکی، باورهایِ هم‌سان، پیوندهایِ دیرینه و وابستگی‌هایِ ژرفِ فرهنگی و دینی است. دگرگونیِ دولت‌ها یا رویدادهایِ جهانی بر پشتیبانیِ آمریکا از اسرائیل اثر نمی‌گذارد.
از نگاهِ راه‌بردی، اسرائیل، سرزمینی که در سده‌هایِ بیستم و بیست‌و‌یکم همواره در میانه‌یِ کشمکش‌هایِ جهانی بوده‌است، نقشِ کلیدی در سیاست‌هایِ آمریکا در خاورمیانه دارد. از آن هنگام که اسرائیل در سالِ ۱۹۴۸ بنیان نهاده شد، آمریکا این کشور را هم‌پیمانیِ طبیعی در منطقه‌ای می‌دید که بیشتر زیرِ فرمانِ رژیم‌هایِ دشمن یا در روزگارِ جنگِ سرد، هوادارِ شوروی بود. اسرائیل به‌زودی نشان داد که دولتی با توانِ بالایِ نظامی، پایستگیِ سیاسی و گرایشِ نیرومند به باختر و دوستِ آن است.
وارونه، بسیاری از هم‌پیمانانِ منطقه‌ایِ آمریکا مانند، محمدرضا در ایران، حسین در اردن، سادات در مصر، اسرائیل از دگرگونی‌هایِ انقلابی، دگرگونیِ رژیم‌ها یا گرایش‌هایِ ضد‌آمریکایی به دور مانده و هم‌پیمانیِ استوار برای سودهایِ آمریکا شده‌است.
هم‌خوانیِ اندیشگی و فرهنگی نیز نیرویِ پیش‌برنده‌یِ دیگری در این پیوند است. در نگرشِ همگانی و سیاسیِ آمریکا، اسرائیل همواره به‌عنوانِ «یک مردم‌سالاری در میانِ خودکامگی‌ها» نمایانده می‌شود. این چهره‌سازی که رسانه‌هایِ آمریکایی و اسرائیلی پیوسته آن را نیرو می‌بخشند، پشتیبانی از اسرائیل را همچون پشتیبانی از تمدنِ مردم‌سالار در منطقه‌ای ناپایدار می‌نمایاند.
یکی دیگر از سازه‌هایِ اثرگذار، جامعه‌یِ یهودیانِ آمریکاست که از دیدِ سیاسی و اقتصادی، یکی از کوشاترین و سامان‌یافته‌ترین گروه‌هایِ مردمی در این کشور به‌شمار می‌رود.
یادبودِ تاریخی نیز نقشِ نیرومندی بازی می‌کند. پس از هولوکاست، اندیشه‌یِ نیاز به یک میهنِ ملیِ امن برایِ یهودیان، در آمریکا پشتوانه‌یِ اخلاقیِ استواری یافت.
آمیختنِ این سازه‌ها مایه‌یِ آن شده‌است که حتا آنگاه که سیاست‌هایِ اسرائیل—مانندِ کُشتار در غزه یا گسترشِ آبادی‌هایِ یهودی‌نشین—با نکوهش‌هایِ جهانی روبه‌رو می‌شود، پشتیبانیِ آمریکا در رویارویی با افکارِ عمومیِ جهان پایدار می‌ماند.

روزنه روشنی در پایان دالان تنگ و تاریک


سرنوشت فلسطین گرچه شاید نومید‌کننده به چشم آید، ولی نباید از کوشش برایِ آرمانِ فلسطین دست کشید. جنبشِ هم‌بستگی با فلسطین هنوز نیرومند است و مردمِ جهان، فریبِ درو‌غ‌گویی‌های صهیونیستی را نخورده‌اند. امروز، روزِ اندیشیدن و به‌یاد‌آوردنِ فلسطینی‌هایی است که از خانمانِ خود رانده شدند. ولی پیکار باید دنبال شود و فردا و هر روز نیز باید دنبال شود، تا آن‌گاه که کُشتار پایان گیرد و فلسطینی‌ها از چنگِ ستم رها شوند. باید بر زمام‌دارانِ خود فشار آوریم. به آنان یادآوری کنیم که فلسطینی‌ها سزاوارِ داد‌گری هستند و حقِ زندگی دارند. باید خواستارِ کنشِ راستین باشیم.

 شور نبرد فرو ننشسته‌است. حتا در این تاریکی،  آوایِ پایداری خاموش نمی‌شود.  

این دریا برخاسته است
رخت توفان به تن آراسته است
دشمنان هر چه درشت
مشت، بیهوده بر این موج گران می‌کوبند
گردبادی را با جاروبی می‌روبند.‏‏ (سیاوش کسرایی- شعرمیهن خشم در باره ی فلسطین ۱۳۶۱)

جنبشِ BDS (بایکوت، دوری از سرمایه‌گذاری، تحریم) هر روز نیرومندتر می‌شود، و کنش‌گران، روبندِ ریا‌کاری را از چهره‌یِ ستم‌گران بر‌می‌گیرند. پیکار برایِ آزادیِ فلسطین، نه‌تنها پایان نیافته، بل‌که با هر ستم، جان‌ستوان‌تر می‌شود.
مردمانِ جهان برمی‌خیزند  و فریاد می‌زنند:  “بس است!”  ولی شوربختانه دستگاهِ فرمان‌دهیِ جهان در دستِ این مردمان نیست. فرمان‌دهیِ لوله‌هایِ نفت، کشتی‌هایِ بار‌کش، ناو‌گان‌هایِ جنگ‌افزار، بانک‌هایِ پول‌دار در دستِ کسانی است که همه، طبقه‌یِ بورژوازیِ صهیونیسم در اسرائیل هستند.
بی‌عملیِ جهانیان، نه‌تنها مردمِ فلسطین، که همه‌یِ انسانیت را خوار می‌سازد. با این‌همه، هنوز امید هست که وجدانِ بشری بیدار شود و خوراک، آب و درمان به غزه برسد. اگر در این هنگامه‌یِ تاریک، دستِ یاری به‌سویِ غزه دراز نشود، آیندگان درباره‌یِ ما چه خواهند گفت؟

پایان سخن

از مهر‌ماهِ ۱۴۰۲، جنگ‌افزارهایِ اسرائیل بیش از ۶۰ هزار تن را در غزه از پای درآورده‌اند. سازمانِ ملل آن را فاجعه‌یِ انسانی یاد می‌کند. بیمارستان‌ها، چادر‌گاه‌ها، مدرسه‌ها و خانه‌ها به تلی از خاک بدل شده‌اند.
حتا آن «سامان‌هایِ امن» که اسرائیل به مردمِ بی‌پناه می‌گوید به آن‌جا پناه ببرند، پس از آن، آگاهانه بمباران می‌شوند. این، نیرنگی است بس شوم.
اسرائیل، غزه را به دوزخی زمینی دگرگون کرده‌است. گرسنگی را چون جنگ‌افزاری کشنده به‌کار می‌گیرد. دارو را باز‌می‌دارد. چادرها را می‌رباید.

ولی  نقشه‌یِ دولتِ اسرائیل تنها به کشتن پایان نمی‌یابد. خواستِ آن، راندن است.
سندی افشا‌شده از وزارتِ اطلاعاتِ اسرائیل، کوچاندنِ همه‌یِ مردمِ غزه به سینا را پیشنهاد می‌دهد. آن‌ها هرگز نباید باز‌گردند. وزیرانِ بلند‌پایه چون اسموتریچ و بن‌گویر آشکارا از «انگیزه‌دادن» فلسطینی‌ها به ترکِ سرزمین‌شان سخن می‌گویند.
این تنها کینه نیست؛ کوششی است برایِ دگر‌گونیِ نژادی: دگر‌گون‌کردنِ غزه به سرزمینی برایِ یهودیان، زیرِ فرمانِ صهیونیست‌ها، بی‌هیچ فلسطینی. و اکنون نتانیاهو و وزیرانِ فاشیست و تند‌رویِ او گامِ پایانی را می‌آرایند: چیرگیِ همیشگی بر غزه و راندنِ مردمانِ آن از سرزمین‌شان. این، پاک‌سازیِ نژادی است در همین دم، در برابرِ چشمانِ جهان.
و همه با خاموشی و پشتیبانیِ نهانِ آمریکا و اروپا انجام می‌گیرد.

این باید ما را بلرزاند. این باید ما را از جای بر‌کشد .جنگِ اسرائیل، پدافند از خود نیست. این، چیرگی‌جویی و خشونتِ استعماری است .این، کوششی است برایِ راندنِ مردمی که از ۷۵ سال تبعیضِ نژادی، در‌بند و بمباران، جان به‌در برده‌اند.

ما باید سنگر خود را در جنگ میان ستم‌گران و ستم‌دیدگان گزینش کنیم. در کدام  سوی تاریخ ایستاده‌ایم؟ ما با سرافرزای باید فریاد برآوریم که در کنارِ مردمِ فلسطین می‌ایستیم، برایِ زیستنِ آزادانه در سرزمین‌شان. غزه نباید با خاک یک‌سان شود. غزه باید زنده بماند. زمانِ کنش فرا‌رسیده‌است. باید اسرائیل را در تنگ‌نا گذاشت. پرونده‌ها باید به داد‌گاه‌هایِ جهانی برده شوند. این ناساز‌گاری نیست؛ این یورش است.و اگر خاموش بمانیم، شکست‌خورده‌ایم.
هم‌بستگی، یعنی سوی‌گزینی. اگر اکنون کاری نکنیم، روزی باید به فرزندان‌مان پاسخ دهیم که چرا هنگامی که مردمی آواره و کُشته شدند، دست رویِ دست گذاشتیم.

ما فریاد می‌زنیم: جنگ را بس کنید. چیرگی را بس کنید. پاک‌سازیِ نژادی را بس کنید.
برایِ غزه. برایِ داد‌گری. برایِ انسانیت.

چپِ اروپا و آمریکا باید با سازمان‌دهیِ نیروهایِ صلح‌دوست به رژیم‌هایِ خود فشار آورند تا پشتیبانیِ سیاسی و اقتصادیِ خود را از رژیمی که نسل‌کشی می‌کند، باز‌ستانند.

کمک‌های ما کارآ است و فلسطینی‌ها را نباید تنها گذاشت، با این همه، این حقیقت تلخی است که فلسطین در رزم خود تنهاست. به گفته رمزی بارود روزنامه‌نگار آمریکایی-فلسطینی: دیگر زمان اسطوره‌سازی به پایان رسیده؛ فلسطینی‌ها راه نجات خود را، خود باید بسازند.         

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

یک پاسخ

  1. ” دیگر زمان اسطوره‌ سازی به پایان رسیده؛ فلسطینی‌ها راه نجات خود را، خود باید بسازند.” همچنان که مردم ایران باید. اما بدون انتخاب رهبران پیشرو و ایستادن در کنار آن رهبران, تنها خانه خرابی و مرگ تدریجی را ادامه خواهند داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *