
آنچه تاکنون کمتر در سطح افکار عمومی و رسانههای رسمی بهطور جدی مورد بحث قرار گرفته، ارزیابی واقعبینانهی سود و زیان سیاست پافشاری بر غنیسازی اورانیوم در ایران است، صرفنظر از میزان غلظت آن، چه بالا و چه پایین، و تأثیرات آن در ابعاد فنی، اقتصادی، محیطزیستی و حتی راهبردی. در گفتوگویی که در ادامه میخوانید، این پرسشها را با آقای بیات، کارشناس حوزه انرژی و فناوری هستهای و مشاور مستقل پیشین آژانس بینالمللی انرژی اتمی، مطرح کردهایم تا نگاهی فنی و تحلیلی به کارنامهی صنعت غنیسازی اورانیوم در ایران داشته باشیم و به دور از هیاهوی تبلیغاتی ببینیم پافشاری حکومت بر ادامه ی سیاست غنی سازی اورانیوم چه هزینههایی برای مردم و جامعه به همراه داشته است
اخبارروز – علی مختاری: در میانهی مذاکرات پیچیده و پر فراز و نشیب هستهای میان ایران و ایالات متحده، موضوع غنیسازی اورانیوم دوباره به کانون کشاکش دیپلماتیک تبدیل شده است. مقامات جمهوری اسلامی با استناد به عضویت در پیمان “انپیتی” همچنان بر «حق مسلم» بهرهبرداری صلحآمیز از انرژی هستهای و غنیسازی اورانیوم تأکید دارند، در حالی که طرف مقابل نسبت به توانمندی فنی ایران در تولید مواد شکافتپذیر و امکان بهرهبرداری دوگانه از آن حساس است.
در واکنش به این نگرانیها، جمهوری اسلامی اخیراً پیشنهاد کرده است که برای حفظ امکان غنیسازی اورانیوم در ایران، کنسرسیومی مشترک با کشورهای عربی منطقه و تحت نظارت آمریکا تشکیل شود. علی شمخانی، مشاور سیاسی رهبر ایران، در گفتوگویی با شبکه انبیسی آمریکا اعلام کرده که تهران آماده است غنیسازی با غلظت بالا را متوقف کرده و ذخیره اورانیومی خود را در قبال لغو تمامی تحریمها تحویل دهد.
آنچه تاکنون کمتر در سطح افکار عمومی و رسانههای رسمی بهطور جدی مورد بحث قرار گرفته، ارزیابی واقعبینانهی سود و زیان سیاست پافشاری بر غنیسازی اورانیوم در ایران است، صرفنظر از میزان غلظت آن، چه بالا و چه پایین، و تأثیرات آن در ابعاد فنی، اقتصادی، محیطزیستی و حتی راهبردی. این سیاست بیش از دو دهه است که بخش قابلتوجهی از منابع انسانی، مالی و سیاسی کشور را به خود مشغول کرده و به یکی از پرهزینهترین پروژههای دوران جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
برای مردم ایران و نیروهای دموکرات کشور، پرسش اصلی در این مقطع زمانی نه تنها دربارهی «حق» غنیسازی، بلکه در مورد «معنا»، «ضرورت» و «پیامد» آن است. آیا غنیسازی اورانیوم در شرایط کنونی ایران پاسخی به نیازهای واقعی جامعه است یا صرفاً نوعی ماجراجویی فناورانه که فاقد پشتوانه اقتصادی و اجتماعی است؟ آیا ادامهی این مسیر ما را به توسعه، رفاه و عدالت اجتماعی نزدیکتر میکند یا تنها به انزوای بیشتر در سطح جهانی و فشار بیشتر بر دوش مردم منجر خواهد شد؟
در گفتوگویی که در ادامه میخوانید، این پرسشها را با آقای بیات، کارشناس حوزه انرژی و فناوری هستهای و مشاور مستقل پیشین آژانس بینالمللی انرژی اتمی، مطرح کردهایم تا نگاهی فنی و تحلیلی به کارنامهی صنعت غنیسازی اورانیوم در ایران داشته باشیم و به دور از هیاهوی تبلیغاتی ببینیم پافشاری حکومت بر ادامه ی سیاست غنی سازی اورانیوم چه هزینههایی برای مردم و جامعه به همراه داشته است.
بهعنوان نخستین پرسش، آیا در شرایط فعلی و با فرض تداوم دسترسی ایران به فناوری صلحآمیز هستهای، حفظ تأسیسات غنیسازی اورانیوم (ولو در سطح محدود) توجیه فنی و اقتصادی دارد؟
بهروز بیات: از نگاه من، حفظ تأسیسات غنیسازی نه توجیه فنی دارد و نه توجیه اقتصادی.
به لحاظ فنی، غنیسازی به یاری سانتریفیوژها تقلید از تکنولوژیای است که پیشینهای ۸۰ ساله دارد. این کار جدیدی نیست. آنچه رخ داده نیز جنبه علمی ندارد، زیرا بر پایه کشف نوینی صورت نگرفته، بلکه اقدامی مهندسی است. البته این موضوع، شایسته تقدیر از مهندسان ایرانی است که در شرایط دشوار جهانی به این فناوری مسلط شدهاند—این داوری را مستقل از سودمند بودن یا نبودن این دستاورد بیان میکنم.
از نظر اقتصادی، میتوان با قاطعیت گفت که غنیسازی، نه در گذشته، نه در حال و نه در آینده، برای کشور سود اقتصادی به همراه ندارد. فارغ از مشکلات ناشی از مناقشات هستهای و چشمپوشی از مسائل فنی و فناوری، اصولاً هیچ نوع تولید خرد در این عرصه نمیتواند سودآور باشد. بهعنوان نمونه، چهار شرکت اصلی جهان در سال ۲۰۲۵—اورانو (فرانسه) با ظرفیت ۷.۵ میلیون سو، روساتم (روسیه) با ۲۷.۱ میلیون سو، یورنکو (شرکت مشترک هلند، انگلیس، آلمان) با ۱۷.۹ میلیون سو، و شرکت چینی CNNC با ۱۰ میلیون سو—در مجموع ۹۹٪ سوخت هستهای جهان را تأمین میکنند.
دیگر کشورها، شامل برزیل، آرژانتین، ژاپن، هند، پاکستان و ایران، در مجموع تنها ۰.۴ میلیون سو ظرفیت دارند. سهم ایران در این میان حدود ۴۰هزار سو است، یعنی تنها ۰.۰۶٪ از ظرفیت تولید جهانی. به بیان دیگر، با وجود ادعاهای مسئولان جمهوری اسلامی، در ایران نمیتوان از صنعت غنیسازی سخن گفت. فعالیتهای هستهای در ایران گرچه جاری هستند، اما ارزش صنعتی ندارند، هرچند میتوانند برای ساخت جنگافزار هستهای کفایت کنند.
ظرفیت موجود حتی نیازهای نیروگاه بوشهر را تأمین نمیکند—ضمن آنکه جمهوری اسلامی به هر حال متعهد است سوخت بوشهر را از روسیه خریداری کند.
فرآوری اورانیوم غنیشده برای یک یا حتی چند نیروگاه نیز مقرونبهصرفه نیست. این بدان معنا نیست که کشورهایی مانند پاکستان وجود ندارند که برای تعداد محدودی نیروگاه خود غنیسازی انجام دهند، اما در این کشورها اولویت برنامه غنیسازی، کاربرد دوگانه یعنی ساخت سلاح و تأمین سوخت است.
غنیسازی اورانیوم در ایران با چه هزینههای مالی، فنی و مدیریتی همراه است؟ این هزینهها چگونه در مقایسه با منافع اعلامشده در حوزههای غیرنظامی (مانند پزشکی یا انرژی) ارزیابی میشوند؟
بهروز بیات: نخست اینکه موضوع مورد مناقشه، یعنی غنیسازی اورانیوم در ایران، تقریباً ارتباطی با دیگر کاربردهای فناوری هستهای ندارد.
این فناوری دو دسته کاربرد دارد: یکی کاربردهای انرژیزا مانند تولید برق و ساخت بمب، و دیگری کاربردهای متعدد غیرنظامی مانند پزشکی، صنعت، کشاورزی، دامپروری، آبشناسی، باستانشناسی و غیره.
کاربردهای دسته دوم هیچگاه محل مناقشه نبودهاند. این کاربردها که نیازمند راکتورهای پژوهشی مانند راکتور تهران هستند، همواره تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار داشتهاند و مورد اعتراض نبودهاند.
تنها ارتباط میان این دو دسته کاربرد، نیاز دسته دوم به مقدار کمی اورانیوم با غنای بالا (مثلاً ۲۰٪) است. مصرف سالانه چنین راکتورهایی در حد چند ده کیلوگرم است و طبیعتاً صرفه اقتصادی ندارد که کشوری برای تأمین چنین حجمی، تاسیسات غنیسازی راهاندازی کند.
برای مثال، هر دو کشور آلمان و فرانسه که دارای صنایع پیشرفته غنیسازی هستند، نیاز راکتورهای پژوهشی خود را (که هرکدام ۹ راکتور دارند) از آمریکا یا روسیه تأمین میکنند.
با توجه به پرسش سود اقتصادی، شاید اشاره به این نکته بیمورد نباشد که هزینه تولید یک کیلوگرم کیک زرد، که از استخراج اورانیوم در معادن گچین و اردکان ایران به دست میآید، چقدر است؟
آژانس بینالمللی انرژی اتمی هر دو سال یکبار کتابی تحت عنوان «کتاب سرخ» منتشر میکند که در آن به فعالیتهای مرتبط با ذخایر، استخراج و تقاضای اورانیوم در سطح جهانی و همچنین هزینههای استخراج آن پرداخته میشود. این گزارش بر اساس اطلاعات دولتی تنظیم میشود. آخرین گزارشی که در نسخه ۲۰۲۰ این نشریه آمده، نشان میدهد که جمهوری اسلامی ایران برای تولید هر کیلوگرم کیک زرد مبلغی معادل ۱۷۵۰ دلار (با نرخ دولتی دلار در آن دوره) هزینه کرده است. در حالی که هزینه تولید همان محصول در کانادا تقریباً ۸۰ دلار کانادایی معادل حدود ۶۰ دلار آمریکاست. این تفاوت نشان میدهد که ایران ۷ تا ۸ سال پس از آغاز استخراج اورانیوم، هنوز هزینهای بیش از ۲۰ برابر قیمت جهانی را صرف میکند. جالب توجه است که پس از سال ۲۰۲۰، جمهوری اسلامی ایران دیگر گزارشی در مورد هزینهها در کتاب سرخ آژانس منتشر نکرده است.
این ارقام که علنی و در دسترس همگان هستند، میتوانند به خوبی نشاندهنده این باشند که غنیسازی اورانیوم در ایران تا چه حد میتواند سودآور باشد. البته، در مورد هزینههای بخشهای پنهان پروژه اطلاعات دقیقی در دست نیست.
آیا میان استفاده از فناوری هستهای در حوزههایی مانند پزشکی هستهای، پرتودهی مواد غذایی یا کشاورزی با فرآیند غنیسازی اورانیوم رابطهای مستقیم وجود دارد؟ یا این کاربردها بدون تکیه بر زیرساخت غنیسازی نیز قابل تداوماند؟
بهروز بیات: همانطور که در پاسخ پرسش دوم اشاره کردم، چنین ارتباط مستقیمی وجود ندارد. کشور میتواند، همچون بسیاری دیگر از کشورها، از فناوری هستهای در حوزههای غیرانرژیزا استفاده کند، بدون آنکه نیازی به زیرساخت غنیسازی داشته باشد.
در صورت تصمیم به توقف برنامه غنیسازی، آیا ایران همچنان میتواند از نظر فنی و سیاسی در زنجیره جهانی فناوری هستهای فعال بماند؟ یا حذف این بخش، موقعیت فناورانه کشور را به حاشیه میبرد؟
بهروز بیات: در زنجیره جهانی فناوری هستهای—اگر بتوان چنین زنجیرهای قائل شد—جمهوری اسلامی تاکنون مشارکتی نداشته است.
حذف غنیسازی نهتنها آسیبی به کاربردهای غیرانرژیزا وارد نمیکند، بلکه شرایط را برای رشد این حوزهها تسهیل میکند.
راکتور تهران هرچند محل مناقشه نبوده، اما تأمین قطعات و ابزارهای آن از بازار جهانی به دلیل امکان استفاده دوگانه بسیار دشوار بوده است. در هر دو دوره پهلوی و جمهوری اسلامی، توجه کافی به این بخش آیندهدار و ثروتزا نشده است.
برای مثال، میلیاردها دلار صرف غنیسازی شده، اما تنها چند ده میلیون دلار برای ساخت جانشینی برای راکتور تهران سرمایهگذاری نشده است.
برخی کارشناسان معتقدند حفظ حداقلی ظرفیت غنیسازی، حتی در شرایط عادیشده بینالمللی، نوعی «بیمه استراتژیک» برای کشور است. این دیدگاه از نظر شما تا چه اندازه منطقی یا قابل دفاع است؟
بهروز بیات: این «بیمه استراتژیک» مبتنی بر نگاهی است که از یکسو بر دشمنمحور بودن سیاست خارجی ایران استوار است—اینکه ایران دشمنان زیادی دارد و باید در برابرشان مصون بماند—و از سوی دیگر، بر اهمیت دادن بیش از اندازه به جنگافزار هستهای.
این رویکرد بهجای آنکه کشور را در مسیر همزیستی و ادغام در اقتصاد منطقهای و جهانی هدایت کند، ترس و هراس را تقویت میکند.
نکته مهم در سیاست خاورمیانه امروز، تغییر جهت کشورهای جنوبی خلیج فارس است. این کشورها، که در دوران مذاکرات برجام بهشدت مخالف توافق غرب با جمهوری اسلامی بودند (و بیم آن میرفت که مخالفتشان به جنگی ویرانگر بینجامد)، اکنون با بهبود اقتصادی و مدرنسازی ساختارهای خود، مخالف هر نوع جنگی در منطقه شدهاند.
این احتیاط نه از سر قدرت جمهوری اسلامی، بلکه به دلیل آسیبپذیری اقتصادهای نوین و حساس آنها در برابر بیثباتی و درگیری است.
حال تصور کنیم که اگر این اقتصادها مانند تجربه اتحادیه اروپا درهم بیامیزند—فرایندی که البته زمانبر است—امنیت و همسرنوشتی منطقهای تقویت خواهد شد.
از منظر صرفاً فنی و سرمایهگذاری، آیا توسعه منابع انرژی جایگزین مانند خورشیدی، بادی یا هیدروژن سبز، در قیاس با ادامه غنیسازی، گزینهای مقرونبهصرفهتر برای آینده انرژی ایران نیست؟
بهروز بیات: بدون تردید، روی آوردن به انرژیهای تجدیدپذیر برای ایران از نظر اقلیمی بسیار مقرونبهصرفه است.
ایران کشوری است با بیش از ۳۰۰ روز آفتابی در سال، مناطق گسترده بادخیز، و سرزمینهایی مناسب برای بهرهگیری از انرژی ژئوترمال (گرمای زمین). در مقایسه با تولید برق هستهای، این گزینهها نهتنها از نظر هزینه سودآورترند، بلکه بسیار ایمنتر نیز هستند.
برق هستهای هنوز یکی از گرانترین شیوههای تولید برق است و احداث نیروگاههای اتمی نیازمند سرمایهگذاری کلان است.
افزون بر این، میتوان گفت تاریخ مصرف نیروگاههای هستهای به پایان خود نزدیک میشود. ذخایر اورانیوم جهان، با مصرف کنونی، تنها چند دهه دیگر دوام خواهند داشت. پروژههای نیروگاههای بر پایه توریم نیز هنوز از نظر عملیاتی به مرحله قطعی نرسیدهاند.
واردات سوخت هستهای برای راکتورهای تحقیقاتی یا پزشکی تا چه اندازه از نظر امنیت تأمین و پایداری قابل اعتماد است؟ آیا این مسیر میتواند جایگزینی مطمئن برای غنیسازی داخلی باشد؟
بهروز بیات: مانند اکثر کشورهای دارای راکتور پژوهشی، ایران نیز میتواند سوخت مورد نیاز چند ده کیلوگرم در سال خود برای راکتور تهران را از منابع مختلف تأمین کند.
جمهوری اسلامی همواره میتواند از طریق کشور دوست خود، روسیه، سوخت مورد نیاز راکتور تهران را تهیه کند.
علاوه بر این، چند سالی است که به ابتکار آژانس بینالمللی انرژی اتمی، یک بانک سوخت هستهای در قزاقستان تأسیس شده است تا کشورها در شرایط اضطراری—مانند عدم فروش سوخت به دلایل سیاسی—بتوانند به منابع مطمئن سوخت دست یابند.
برچیدن کامل زیرساختهای غنیسازی چه پیامدهایی ممکن است به همراه داشته باشد؟ چه نکاتی در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرد؟
بهروز بیات: بر پایه ضربالمثل «هر جا جلو ضرر را بگیری نفع است»، برچیدن تأسیسات غنیسازی، نخست، هزینههای مستقیم مربوط به تولیدی بیمصرف را کاهش میدهد، و دوم، زمینه را برای تفاهم با آمریکا و غرب و کاهش هزینههای سیاسی (که بسیار فراتر از هزینههای مالی هستند) فراهم میسازد.
بستن «صنعت» اتمی ایران—که تنها از حیث شمار کارکنانش (حدود ۱۵ هزار نفر) «صنعت» خوانده میشود، نه از نظر تولید—امکان جابجایی و بهرهگیری از تخصص مهندسان و کارشناسان این حوزه در بخشهای سودآورتر را ایجاد میکند.
تنها بخشی از برنامه هستهای جمهوری اسلامی که میتواند در درازمدت برای کشور سودمند باشد، راکتور پژوهشی اراک است.
این راکتور، با طراحی نوین پسابرجامی که کیفیتی بهتر از طراحی اولیه دارد (طراحی اولیه برای تولید پلوتونیوم بود)، میتواند جایگزینی مناسب برای راکتور فرسوده تهران باشد و بهعنوان راکتوری با قابلیت متوسط ایفای نقش کند.
فعالیت تأسیسات غنیسازی و فرآوری سوخت هستهای چه پیامدهای زیستمحیطی ممکن است داشته باشد؟ آیا استانداردهای ایمنی و زیستمحیطی موجود در کشور برای کنترل این آثار کافی است؟
بهروز بیات: هر نوع فعالیت هستهای که با مواد رادیواکتیو سروکار دارد، میتواند در اثر سانحه پیامدهای زیستمحیطی داشته باشد.
با این حال، در تأسیسات غنیسازی، احتمال آلودگی زیستمحیطی بهمراتب کمتر از نیروگاههای هستهای است، زیرا در این تاسیسات با اورانیوم طبیعی یا اورانیوم غنی شده سر و کار داریم.
اورانیوم عنصری بسیار سمی است و پرتوافشانی آلفای آن این سمیت را دوچندان میکند. با این حال، ذرات آلفا بهراحتی توسط یک حائل جذب میشوند و نمیتوانند به بدن انسان وارد شوند، مگر در شرایطی خاص مانند حمله نظامی که تأسیسات را ویران و گشوده کند.
در چنین حالتی، اورانیوم در محیط پخش و از طریق تنفس، آب، گیاهان یا گوشت حیوانات وارد بدن انسان میشود و با نشستن در کنار سلولها به آنها آسیب میزند.
با توجه به بحران اقلیمی و نیاز به توسعه انرژیهای پاک، جایگاه فناوری هستهای (در شکل فعلی آن) نسبت به انرژیهای تجدیدپذیر از نظر پایداری محیطزیستی چگونه قابل مقایسه است؟
بهروز بیات: این موضوع، یکی از مباحث مناقشهبرانگیز است.
طرفداران تداوم نیروگاههای هستهای بر این باورند که با توجه به نیاز به کاهش گازهای گلخانهای و مقابله با گرمایش زمین، دوران «رنسانس اتمی» فرارسیده است.
درست است که نیروگاههای هستهای نسبت به نیروگاههای فسیلی گاز گلخانهای کمتری تولید میکنند، اما در صورت بروز سانحه، پیامدهای زیستمحیطی بسیار سنگینی دارند.
علاوه بر این، مشکل اساسی نیروگاههای اتمی، مدیریت پسماندهای رادیواکتیو است که هزاران سال باقی میمانند—و هنوز در هیچ کشوری راهحل قطعی برای آن یافت نشده است.
آینده انرژی متعلق به تجدیدپذیرهاست، هرچند که محافل ذینفع در صدد احیای انرژی اتمی هستند.
نمونه آلمان نشان میدهد که یک کشور صنعتی با وجود محدودیتهای اقلیمی، توانسته است در طول دو دهه، بیش از ۵۵٪ برق مصرفی خود را از خورشید، باد و آب تأمین کند.
مشکل اصلی در این مسیر، ذخیرهسازی انرژی برای زمانی است که خورشید نمیتابد و باد نمیوزد. اگر منابع مالی لازم برای ساخت نیروگاههای هستهای، صرف توسعه راهحلهای ذخیره انرژی شود، این مشکل نیز قابل حل است.
12 پاسخ
در حالی که رژیم جمهوری اسلامی کماکان شعار نابودی اسرائیل را میدهد در صورت جمع اوری کلیه فعالیت های غنی سازی رژیم با چه نیروی دیگری میتواند بازدارندگی از حمله اسرائیل بوجود بیاورد که به سرنوشت لبی و عراق دچار نشود ؟
مهمترین عاملی که می تواند و باید آماده پذیرفتن وظیفه دفاع از کشور و نیز مخاطراتی که یک تجاوز نظامی می تواند به همراه خود داشته باشد، مردم هستند.
اما در کشوری به نام ایران که حداقل قریب به چهل سال است مردم از یک سو با اقوال پوچ و دروغین رهبر، دولت و سایر مسئولین از یک سو و دزدی، غارت، تورم، گرانی و بیکاری از سوی دیگر مواجه هستند، و امروز کار به جایی رسیده است که قادر به پرداخت اجاره مسکن که سهل است، حتی امکان تهیه مواد غذایی، انرژی، پوشاک، دارو و درمان و آب و برق هم نیستند، از آنها خواست که پشت نظام بایستند و از کشورشان دفاع کنند!؟ همان کشوری که جوانانش به پزشک روانشناس رجوع می کنند و التماس می کنند که “ما را بکشید”، چون توان مالی برای ادامه زندگی نداریم…
یک سرزمین جدا از نوع حکومتش، برای بقایش نیاز به عوامل بازدارنده ای دارد که رقبای منطقه ای اش متوجه شوند نباید بفکر حمله به او شوند، ظاهرن
گروهی در حکومت بوده اند در پی ایجاد این عوامل بازدارنده بودند؛
داشتن دانش هسته ای در بعد غیر نظامی اش و موشکی در بعد نظامی نمونه هایی از عوامل بازدارندگی است
که با بودن آنها و داشتن برنامه های مفید اقتصادی و توسعه سیاسی عوامل بازدارندگی کامل می شود ….
اما در حکومت می بینیم گروه هایی حاکم می شوندکه روش هایی برگزیده اند و می گیرند
که در پی سوزاندن تمامل عوامل بازنده و تمام عمق های استراتژی این سرزمین هستند
که این پرسش مطرح است این افراد مشکوک و این سیاست مخربش با هدایت کیست
بسیار عالی! سالهاست که بدون بمب اتم ج.ا ترس و وحشت در منطقه ایجاد کرده و با غنی سازی با در صد بالا نگرانی های بسیاری بوجود آورده بخصوص با تهدیدهای مکرر برای آمریکا و اسرائیل.
در این میان به وضعیت معیشت مردم اصلا توجه نمیکنند. و سرکوب مردم آزادیخواه ایران به شدت بسیار ادامه دارد.
شکست های سیاسی پیدرپی در داخل کشور و خارج از مولفه های لازم برای غیر مشروعیت بودن ج.ا. است. و این غیر مشروعیت برای به پایین کشیدن حکمرانان لازم است.
غنیسازی اورانیوم برای جمهوری اسلامی ایران چند بُعد مختلف از منافع راهبردی، سیاسی، اقتصادی و علمی دارد:
1.استقلال و امنیت انرژی
2.قدرت چانه زنی سیاسی
3.قدرت بازدارندگی
4.پیشرفت علمی و فناوری
5.افتخار ملی و هویت سیاسی
اما به نظر مهمترینش قدرت بازدارندگی و قدرت چانه زنی سیاسیه
همین جنگ پاکستان و هند رو در نظر بگیرید اگه پاکستان هسته ای نبود الان زیر پای سربازان هندی به شده بود
و در مورد غنی سازی اورانیوم در داخل کشور میتونم بگم اگه ایران به این سطح نرسیده بود الان آمریکا و غرب پای میز مذاکره نمیومدن و مثل برجام ایران رو به حال خودش رها میکردن
منظورت اینه که غنی سازی بالا ملاهای احمق را در تله انداخت!؟
متاسفانه کم نیستند افرادی که مشخص نمیکنند که خواهان انرژی هسته ای هستند یا خواهان بمب اتمی. هیچکس با انرژی هسته ای مشگلی ندارد حتا امریکا. رژیم ادعا میکند که خواهان بمب نیست اما از روز روشن تر است که کشوری که راکتور اتمی (بجز بوشهر با سوخت روسی) ندارد چرا باید اورانیم انهم پنهانی در زیر کوه غنی کند و غلظت آن را به ۶۰% برساند مگر آنکه بدنبال ساختن بمب اتمی باشد. و بمب اتمی فقط و فقط برای حفظ رژیم از خطر “رژیم چنچ ” است و مردم باید بهای تحریم آن را بپردازند. اتفاقا ژاپن با تسلیم شدن, اشتباه سنگین خود در حمله به پرل هاربر را جبران کرد و مانع نابود شدن همه زیرساخت های کشور شد و با دنبال نکردن میلیتاریسم توانست در تکنولوژی , صنایع الکترونیک و اتومبیل از امریکا پیشی بگیرد.
شما چرا با تجربه تاریخی اینگونه قضاوت کردید
در جنگ جهانی دوم ژاپن با هواپیما ها ی تک شهرنشین انتحاری بندر پرهاربل آمریکا را منهدم کردن. آمریکا عز ترس قدرت برتر هوایی ژاپن برای اولین بار لا بمب اتمی ناکازاکی و هیروشیما را بمباران میکند و ۱۵۰۰۰۰ نفر کشته میشوند.ایزنهاور ریس جمهور آمریکا با امپراتوران ژاپن هیروهیتو اعلام میکند یا تسلیم یا توکیو را هم بمباران خواهد کرد. هیرو هیتو با سامورایی ها شمشیرهایشان را غلاف کردن و تسلیم شدن.
آمریکا با شکست ژاپن تمام زیر ساخت های آن کشور را منهدم کرد و ژاپن تا امروز تحت سلطه امریکاست و حق غنی شدن انرژی هسته ایی ندارد ، هرچند نیروگاههای اتمی ۲۶ واحد دارد.
آری دوست عزیز اگر تسلیم شوی نابود خواهید شد
تفاوت هیر هیتو و سامورایی هایش با خامنه ای و سردارانش اینست که اولی دلش برای ملت و کشور ژاپن میسوخت ، ولی دومی هیچ نگرانی از اینکه چه بلایی سر ملت و کشور ایران خواهد آمد ندارد.
با سپاس از اخبار روز بخاطر این مصاحبه حرفهای با آقای بیات .
با نظریات منطقی و درست ایشان در تمام موارد فوق هم عقیده هستم .
سیاست نانوشته آمریکا، تغییر رژیم در ایران است. رژیم جمهوری اسلامی ضد مردمی است و پایگاهی در بین مردم ندارد. پروژه هستهای ایران برای حفظ رژیم است. سود و زیان آن هم مهم نیست. حالا اگر مجبور شود کنار بگذارد بحث دیگری است. قذافی دست کشید و سرنگون شد. سرنوشت قذافی مهم نیست اما این کشور هنوز در هرج و مرج است. ایران نیازمند یک دولت مردمی و دمکراتیک است. توافق و عدم توافق منافع ملی و امنیت مردم را تامین نمی کند. ایران میان یک دولت سرکوبگر و نیروهای امپریالیستی به یک دولت مردمی احتیاج دارد. توقف غنیسازی یعنی خلع سلاح. ادامه غنی سازی فقر و فلاکت. خطر حمله و دخالت نظامی در هر دو صورت محتمل است. ادامه تحریم یعنی مرگ آرام و پنهان مردم عادی. برپایی یک دولت مردمی هم فعلآ دور از دسترس است. به جهنم خوش آمدید.
بسیار عال