
در زمانهای که تاریخ را بیشتر فاتحان مینویسند تا فرودستان و عدالتطلبانی که از صفحات رسمی تاریخ حذف شدهاند، بازخوانی صدای سرکوبشدگان، خاموششدگان و مبارزان راه عدالتخواهی، ضرورتی تاریخی است. «چپ» در ایران، با همهی خطاها و فراز و فرودهایش، تبلور آرزوی دیرپای انسان برای برابری، آزادی و جهانی عاری از سلطه و استثمار بوده است؛ رؤیایی جمعی که در برابر ماشین خشونت استبداد، مناسبات نابرابر سرمایهداری و سازوکارهای نظاممند تبعیض ایستاده و با وجود سرکوب، تحریف و فراموشی تحمیلی، همچنان زنده و در حال چالش است.
مجموعه تازهی «اخبار روز» با عنوان «چهرههای ماندگار چپ در ایران»، تلاشی است برای بازشناسی و بازخوانی زندگی، اندیشه، مبارزه و میراث فرهنگی ـ سیاسی زنان و مردان بزرگی که با قلم، تفکر، مقاومت و گاه با جان خویش، چراغی در تاریکیهای تاریخ افروختند.
انتخاب کسانی که در این مجموعه از آنان با عنوان “چهره ماندگار چپ” یاد می شود به معنای ارزشگذاری بیشتر نسبت به صدها و هزاران چهره دیگری که فرصتی برای معرفی آن ها پیش نمی آید نیست. این گزینش محدود از میان هزاران نام تنها کوششی است برای بازتاب بخشی از حافظهی جمعی یک جنبش تاریخی.
این مجموعه، نه برای اسطورهسازی، که برای تأمل، آموختن و بازاندیشی فراهم شده است. ما میخواهیم به یاد آوریم که حتی در تلخترین لحظات تاریخ، کسانی بودند که به فردای روشن باور داشتند.
چهرههای ماندگار چپ در ایران؛ ۲. آوتیس سلطانزاده، انترناسیونالیستی پرشور با رویاهای زودهنگام
نامهایی هستند که در هیاهوی دههها سیاستزدگی و فراموشی تاریخی، غبار گرفتهاند. آوتیس سلطانزاده، یا آوتیس سلطانوویچ میکائیلیان، یکی از آنهاست. کمونیست پرشوری که از ارمنستان تا تهران، از باکو تا پتروگراد، و از مسکو تا گولاگ، برای آرمان برابری و سوسیالیسم مبارزه کرد.
آوتیس در سال ۱۸۸۹ در تبریز، در خانوادهای ارمنی دیده به جهان گشود. در باکو، زادگاه انقلابیون نفتی و کارگری، تحصیل کرد و در جوانی به حزب سوسیال دموکرات روسیه (جناح بلشویک) پیوست. در همان دوران، با لنین آشنا شد؛ در جلسات حزبی در پترزبورگ شرکت کرد و زودتر از بسیاری فهمید که انقلاب نیازمند سازمان، نظریه و حزب است.
نخستین ایرانیای بود که به کمینترن پیوست — انترناسیونال سوم کارگران جهان که به رهبری بلشویکها تأسیس شده بود. در ۱۹۲۰، در کنگرهٔ دوم کمینترن، سلطانزاده بهعنوان نمایندهٔ ایرانیان سخنرانی پرشوری ایراد کرد. او خواهان گسست ریشهای با مشروطهطلبی بورژوازی ایران شد و به تحلیل امپریالیسم در خاورمیانه پرداخت.
از بنیانگذاران حزب عدالت در ایران بود. از سال ۱۹۱۹ به عنوان عضو این جریان به آسیای میانه رفت و به تشویق کارگران ایرانی برای پیوستن به ارتش سرخ پرداخت. در آوریل ۱۹۲۰ در تاشکند کنفرانس عدالت را برگزار کرد که در آن ۷ هزار ایرانی در تشکیلات حزبی آن سازمان داده شدند. این کنفرانس زمینهای برای برگزاری نخستین کنگرهٔ حزب کمونیست ایران به حساب میآمد.
به دنبال کنفرانس عدالت در تاشکند، در ژوئن ۱۹۲۰ در بندر انزلی کنگرهٔ مؤسس حزب کمونیست ایران برگزار و سلطان زاده به دبیر اولی حزب برگزیده شد. او جزو جناحی از حزب به شمار میرفت که خواهان مبارزه فوری برای استقرار سوسیالیسم در ایران بود. سلطان زاده به همراه کریم نیکبین و عوض زاده به عنوان نمایندهٔ این حزب در دومین کنگرهٔ کمینترن شرکت کرد و به عضویت هیئت اجرایی کمینترن نیز در آمد.
اختلاف عقیده و به تفاهم نرسیدن اعضای کنگره با مقامات شوروی و نیز حزب کمونیست جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان سبب شد تنها به فاصلهٔ ۲ ماه و نیم پس از برگزاری کنگرهٔ انزلی، ۱۲ نفر از ۱۵ نفر اعضای کمیتهٔ مرکزی منتخب کنگرهٔ انزلی (و از آنجمله آوتیس سلطانزاده) از ترکیب رهبری خارج شوند. کمیتهٔ مرکزی بر موجودیت قانونی خود پافشاری میکرد. اما طیفی متمایل به حزب کمونیست آذربایجان در درون مرکزیت شکل گرفت و سلطانزاده به مسکو فرستاده شد.
سلطانزاده در ۲۵ ژانویهٔ ۱۹۲۲ با تصمیم هیئت اجراییهٔ کمینترن به عنوان نمایندهٔ حزب در کمینترن برگزیده شد. اما در همین زمان به انتقاد سخت از سیاستهای شوروی در برابر ایران و پشتیبانی آن از حکومت رضاخان پرداخت. او همچنین همسویی حزب کمونیست ایران با این سیاست را نیز مورد انتقاد قرار داد.
بر اساس منابع قابل اتکاء مانند پژوهشهای موسسهٔ مارکس–انگلس–لنین در مسکو، سلطانزاده در سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۲ با لنین چند بار دیدار و مذاکره داشت.
او در کنگره دوم کمینترن (۱۹۲۰) از نمایندگان فعال بود و در جلساتی که به تدوین تزهای لنین درباره «مسئلهٔ ملی و مستعمراتی» میپرداخت، مشارکت کرد. بعضی از پژوهشگران اشاره کردهاند دیدگاههای تند سلطانزاده درباره انقلاب فوری در شرق، گرچه مورد نقد قرار گرفت، اما بخشی از گفتمان آن زمان را در فضای پرشور و امیدواریهای «پیروزی فوری سوسیالیسم» که بعد از انقلاب اکتبر به وجودآمده بود، شکل میداد.
هرچند مشخص نیست او نویسنده یا تدوینگر اصلی این تزها بوده باشد، اما دیدگاههایش در جلسات مقدماتی و بحثهای نظری کمینترن، مورد توجه قرار گرفت و لنین نیز در برخی نوشتهها، به برخی این نظرات واکنش نشان داده است.
سلطانزاده در سخنرانی خود در جلسهی پنجم دومین کنگرهی کمینترن از نظریهی خود دفاع کرد و خواهان یک «جنبش خالص کمونیستی» در کشورهایی نظیر ایران شد:
بند مربوط به حمایت از جنبش بورژوا-دموکراتیک در کشورهای عقبمانده در تزها، بهنظر من، فقط میتواند مربوط به کشورهایی باشد که این جنبشها در مراحل ابتدایی خود هستند. اگر کسی بخواهد بر پایه این تزها در کشورهایی عمل کند که بیش از ده سال تجربه انقلابی دارند یا در آنها جنبش بورژوایی به قدرت رسیده، نتیجه این خواهد بود که تودهها به دامن ضدانقلاب رانده شوند. وظیفه ما ایجاد و حفظ یک جنبش خالص کمونیستی است، در برابر جنبش بورژوایی-دموکراتیک. هر قضاوت دیگری ممکن است به نتایج تأسفبار منجر شود.
سلطانزاده در جریان جنبش انقلابی گیلان با توجه به این دیدگاهها در موضع مخالف حیدر عمواوغلی قرار گرفت که همکاری با میرزا کوچک خان جنگلی را توصیه میکرد. وی مخالف همکاری با جناح میرزا بود و انجام فوری اصلاحات ارضی را به عنوان نخستین گام از انقلاب اجتماعی در ایران توصیه میکرد.
او حکومت رضاشاه را نیز ارتجاعی و واپسگرا ارزیابی میکرد.
سلطانزاده در این سالها دست کم ۷ کتاب نوشت که از مهمترین آنها میتوان به ایران معاصر، امپریالیسم انگلیس در ایران، نفت و زغالسنگ و کارگران اشاره کرد. همچنین چندین کتاب مارکسیستی از جمله مزد، بها، سود، کار و سرمایه و مانیفست کمونیست تحت سرپرستی او به فارسی برگردان شدند.
در دوران پاکسازیهای خونین دههٔ ۱۹۳۰، سرنوشت او نیز رنگی تاریک گرفت. در ۱۹۳۸، سلطانزاده به اتهامهای ساختگی در دادگاههای فرمایشی دوران استالین محاکمه و به جوخهٔ اعدام سپرده شد.
تنها پس از مرگ استالین و در جریان تجدیدنظرهای تاریخی حزب کمونیست شوروی، از او در دههٔ ۱۹۵۰ اعادهٔ حیثیت شد.
سلطانزاده انقلابی؛ نظریهپرداز، مترجم، و سیاستمداری جهانی بود که در دورانی پرآشوب، کوشید در تعیین سیاست های کمینترن نسبت به کشورهای عقب مانده شرق نقش ایفا کند و جنبش چپ ایران را با جنبش جهانی کمونیستی که بر اثر انقلاب اکتبر به رودخانهی خروشانی تبدیل شده بود، پیوند بزند. او را میتوان از برجستهترین انترناسیونالیستهای ایرانی نامید که در دورهای اعتباری بلند برای جنبش چپ نوپای ایران در جنبشهای خاورمیانهای و چپ جهان به همراه آورد.
تهیه شده در تحریریه اخبار روز
مجموعه کامل «چهرههای ماندگار چپ در ایران» را در اینجا بخوانید.
3 پاسخ
گویا مادرش ارمنی و پدرش آذری و زاده شده ارومیه بود و نه تبریز.
حزب کمونیست شوروی و حتی خود لنین و به پیروی از آنها احزاب کمونیست در کشورهای دورادور شوروی حکومتهای رضا شاه، آتاتورک و دیگران در چین، افغانستان، بلغارستان و لهستان را مترقی دانسته که می کوشند تا جوامع خودشان را بسوی صنعت و سرمایه داری بکشانند. اما سلطانزاده آن متفکر بی نظیر تنها کسی بود که به بی پایه بودن آن تحلیل اسرار نموده و در عوض همه آن حکومتها را واپسگرا و نمایندگان بورژوازی وابسته و عمال امپریالیسم مسلط زمان یعنی انگلیس می پنداشت. در نهایت تحلیلش از ماهیت رژیم رضا شاه مورد قبول همه مبارزان راستین ایران قرار گرفت. اما دریغا هنوز در ترکیه، آتاتورک مزدور انگلیس را مترقی و مستقل می پندارند؟!
سلطان زاده اولین ایرانی است که نماینده واقعی مارکسیسم ولنینیسم تلقی می شود.ازدیدگاه جریان کمونیسم بین الملل (تمام جریانها اعم هلندی وآلمانی وایتالیایی )ایشان نماینده کمونیسم چپ یا همان کمونیسم بین الملل می دانند.
سلطان زاده اولین ایرانی عضو کمینترن نبوده ایت. قبل از وی میرزا باقر خسین اوغلی در سال ۱۹۱۹ از طرف سازمان کمونیستی مسلمانان به نماینده گی از ایرانیان با رای مشورتی شرکت کرد.
سلطان زاده خواهان استقرار سوسیالیسم در ۱۹۲۰ در شرق نبود. او معتقد بود که در جوامع پیشاسرمایه داری با تکیه بر شوراهای دهقانی در روستاها و شوراهای زحمتکشان ( کارگران، صنعتگران خرد و پیشه وران) می توان نوعی راه رشد غیر سرمایه داری را با پستیبانی روسیه شوروی مستقر کرد.