
دورانِ سنگ
.
تندیس های خفته که بیدار می شوند
رادیوها اعلام می کنند: دورانِ سنگ تمام است
[دوران سنگ تمام است؟]
.
پسرک باد دوچرخه اش را میزان می کند
دخترک
با دامنی سپید در دشتِ گل سرخ بال می گیرد
.
زن می گوید: ما ایستاده بودیم سد سال
حالا براه بیفتیم در خیابانی که فاصله ها را پُر می کند
[ پُر می کنیم فاصله ها را؟]
. کلاغ می غارد
چترم را می بندم
وَ دربارانِ صبح دوش می گیرم
.
* سیب
ماه می ماند و سیب می افتد
نیوتن گفت
.
من سیب را گاز می زنم – وَ چرا نه؟
حوا گفت
.
ماه می ماند تا سیب برگردد وَ آدم – که آدم است
خدا گفت
.
من تازه مزه ی سیب را چشیده ام
آدم گفت
وَ حوا را میان دو ستون مرمر دراز کرد
.
نیکو
نیکو
شیتان گفت