پرواز چون کنند ازین دامگه برون دو قاف را گرفته بچنگال میبرند.
اهل تمیز و عقل ازین دامگاه صعب غافل نیند گرچه بدین دامگه درند
از دیر باز قدرت ها چه در عصر قدیم ،چه در عصر معاصر، با سوء ظن به کشورهای همسایه و یا قدرت های رقیب،تلاش داشتند تا از حوادث و دگرگونی، دانش ،صنعت وقدرت و ضعف رقیب اطلاع «دقیق» کسب کنند. نهادهایی برای اهداف مورد نظر شکل گرفتند. افراد «ملی» آگاهانه و یا به اجبار به استخدام این نهادها در می آیند تا وظیفه جاسوسی(جمع آوری اطلاعات از اوضاع داخلی و شهروندان) و ضد جاسوسی« فعالیت اتباع خارجی» علیه «منافع» ملی را تعقیب کنند. یکی از راه های استخدام فرد یا افراد درغالب گروه و شبکه های نامرئی است. چه بسا برای این اهداف متحمل هزینه های مالی و جانی برغیر شوند. طرح و تلاش هر قدرت برای دستیابی به اهداف نامریی دوجانبه است.از یک سو، دولت رقیب و از سوی دیگر پیدا کردن فرد یا افرادی که حاضر به فروش اطلاعات و دراختیار گذاشتن خود به دولت بیگانه باشد.
در این جنگ پنهان، نیروی پشت پرده و هدایت کننده می داند تا کجا می تواند به دشمن ضربه زند و یا در مواقع حاد دست به عقب نشینی و مصالحه. عملیات خبرچینی(جاسوسی) در زمان جنگ سرد و گرم رایج بود و ادامه دارد.در کشورهای «دموکراتیک» در حذف سوژه روش های مهار و گردن زدن با پنبه را در پیش می گیرند،در کشورهای استبدادی روش مستقیم و اعدام. استفاده از روش های جاسوسی و اعلام هر ازگاه دستگیری عامل «بیگانه» برای اغفال افکار عمومی و «اطمینان» دادن به شهروندان در حفظ امنیت و جان و منافع ملی مطرح می شود.دراین هماورد استفاده از سیستم های شکنجه و اقرار گیری برای حاکمیت دیکتاتوری «مشروع» و در عین حال درجه «هوش» و بیداری سربازان «گمنام» به نمایش در می آید.
نوشتن در این موضوع مستلزم تحریر هزاران کتاب و فیلم است و جیمز باند ۰۰۷مُعرِف حضور ذهن همگان.
در سالهای اخیر جاسوسی و ضد جاسوسی فقط مختص کشورهای متخاصم نبود،بلکه ربایش از تکنولوژی دیجیتال در بین کشورهای «دوست» هم رایج شده است.
به اختصار به کشورمان،ایران برگردیم. یکی از نمونه های بارز پدیده جاسوسی و ضد جاسوسی قبل از ۱۳۵۷، سرلشکر «احمد مقربی» از نظامیان بلندپایه ارتش شاهنشاهی بود که «جذب» سرویسهای اطلاعاتی شوروی شد. وی تا درجات بالای نظامی پیش رفت و به سمت «جانشین رکن دوم ستاد بزرگ ارتشتاران» درآمده بود،و در سال ۱۳۵۶ به جرم فعالیتهای جاسوسی برای روسها،توسط ماموران ساواک بازداشت و پس از محاکمه در چهارم دی ماه همان سال اعدام شد. در این عرصه افراد سیاسی و منتصب به أحزاب مخالف نظام هم دیده می شوند.
پس از مقربی و بعد از انقلاب ۱۳۵۷، نوبت به محمد رضا سعادتی،از چهره های شاخص سازمان مجاهدین خلق رسید. او را درهنگام در«اختیار »گذاشتن پرونده سرلشکر مقربی به دبیر اول سفارت اتحاد شوروی سابق،توسط کمیته مستقر در سفارت آمریکا،گروه ماشالله قصاب دستگیر و متهم به جاسوسی شد.سران سازمان محاهدین در اولین واکنش به دستگیری سعادتی نزد خمینی که در قم اقامت داشت رفتند.دراین دیدار مسعود رجوی،موسی خیابانی و تنی چند از اعضای سازمان حضور داشتند. روزنامه کیهان،شنبه ۸ اردیبهشت ۵۸ نوشت: با به نتیجه نرسیدن تلاش سازمان مجاهدین خلق یکماه پس از دستگیری سعادتی، ضمن رد اتهام جاسوسی نسبت به جلوگیری از ملاقات وی با همسرش و عدم دسترسیاش به وکیل اعتراض نمود. در تیرماه ۵۸ هم اطلاعیهای با امضای ۴۲ تن از شاعران و نویسندگان چپگرا از جمله احمد شاملو،سیمین بهبهانی،گلی ترقی و… منتشر شد و سعادتی را«گروگان آزادی در چنبر تهمتها و افتراهای مرموز» خواندند و خواهان آزادی او شدند. سعادتی توسط موسوی تبریزی به ۱۰ سال زندان محکوم شد.اما دروقایع درگیری نیروهای مجاهدین در خرداد و تیرماه ۱۳۶۰ با بسیجی های وابسته به رژیم، اعدام شد.این گونه روشهای تصفیه رقبای سیاسی، فرهنگی و مدیریتی به سوی نویسندگان،هنرمندان،معلمین و اساتید دانشگاهها و دانشجویان و تشکلهای کارگری هم کشانده شد و تاکنون هم ادامه دارد.عده ای از شهروندان هم اکنون بدون محاکمه و ارائه مدارک متهم به جاسوسی و اقدام علیه نظام اسلامی در زندانهای جمهوری اسلامی به سر می برند.
جمهوری اسلامی در پیدایش و ساختارمندی نهادهای امنیتی خودهرگز رسما به نقش ماموران ساواک و الگوهای غربیاش (بویژه آمریکا و اسرائیل) اذعان نکرد. اما بعدها تیمسار منوچهر هاشمی،عبدالعلی بازرگان و ابراهیم یزدی در خاطرات خود براین نکته انگشت گذاشتند.
هنوزچند هفتهای ازانقلاب ۱۳۵۷ نگذشت که دو مدیر ارشد ساواک برای سازماندهی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی ایران با دولت موقت مهدی بازرگان به توافق رسیدند. یکی از این چهرهها، سرتیپ منوچهر هاشمی رییس اداره هشتم یعنی بخش ضدجاسوسی ساواک بود. او ۱۵ سال ریاست ادارهای را برعهده داشت که برای آمریکا و بلوک غرب اهمیت استراتژیک داشت و بخشی از ماموریتش مقابله با بلوک شرق تعریف شده بود.درست به همین خاطر،ماموران این اداره به طور مستمر ازآموزشهای آمریکا، اسرائیل و بریتانیا بهرهمند بودند.شناخته ترین چهره ساواک ارتشبد حسین فردوست قائم مقام ساواک و رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه، و رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی و دوست دوران کودکی و جوانی محمد رضا شاه بود. گفته میشود که مستقیما به خدمت جمهوری اسلامی درآمد و تا آخرعمرهم در ایران زندگی کرد.گزارشاتی درموردهمکاری ارتشبد قره باغی فرمانده نیروهای زمینی شاه با نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی نیز وجود دارد.هزاران نمونه و فاکت دیگر هم طی سالهای اخیر از استخدام ساواکی ها و وابستگان درباردر دستگاه جاسوسی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی به بیرون درزکرد.
شکلگیری نظام جمهوری اسلامی و یکدست کردن قدرت، بدون کمک بخشی از نیروهای ساواک غیرممکن بود.زیرا بازوی قوی ساواک پیش ازهر چیزی مبارزه علیه خطر«سرخ،اتحاد شوروی» بود.چه بسا در ایناهداف هزاران نفر ازدل شیفتگان زن، مرد،جوان و میانسال ایرانی به جرم «جاسوسی» برای عوامل بیگانه بدون محاکمه و وکیل به جوخه های اعدام سپرده شدند. نمونه های بارز ازنزدیکان دستگاه رهبری خمینی،صادق قطب زاده است. سپس در مرحله تشکیل دولت یکدست و در خط خمینی به سراغ بنی صدر و ابراهیم یزدی رفتند.آقای عباس امیرانتظام،سخنگوی دولت موقت بازرگان از ۲۷ آذر ۱۳۵۸ تا ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ در بازداشت بود و منتظر صدور حکم دادگاه بدون ارایه مدرک تا سال ۱۳۷۰ مانند دیگر زندانیان در سلول انفرادی و گاه همراه آنان در زندان اوین به سربرد و از ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۷ بیرون اززندان اما اصطلاحا در«خانۀ امن» ودر کناردیگر چهرههایی سیاسی در حصر خانگی بود.
با شکست و بن بست جنگ ایران و عراق،موج اعدام های دسته جمعی در دو ماه تابستان ۱۳۶۷ ادامه داشت.اکثر این زندانیان دربند ازجوانان پُرشور وکم دانش و کم تجربه بودند. چه بسا این به خاک خفته ها،امروز می توانستند سرمایه های انسانی کشور را تشکیل دهند.
با نعمیق جهالت سیاسی و عقیدتی کاست روحانیت حاکم در دهه هشتاد خورشیدی، کشورمان وارد تشدید کازاری شد که همان جنگ پنهان و نیابتی در«نابودی» اسراییل بود.این دو کشور جنگ نیابتی را علیه یگدیگر در پیش گرفتند.
عمق راهبردی سید علی خامنه ای در برافراشتن حلقه آتش به دور مرزهای اسراییل با هزینه های میلیاردها دلاری، با سقوط رژیم بشار اسد آرزوی ماجراجویانه روحانیون به سرکردگی سید علی خامنه ای دود هوا شد،خسارات جانبی انسانی و مالی درلبنان،نواره غزه واکنون دریمن دیگر برای حاکمیت روحانیون و ملت ایران جبران ناپذیر است. ثروت مردم ایران به دست مرد توهم زا و بیمارسید علی خامنه ای نابود شد.درعوض فقر،بیکاری،بحران ناکارآمدی، فساد و تاراج کشور به دست ایادی ووابستگان رژیم،خسارات بر روابط بین المللی،به ویژه علیه همسایگان به نقط غیر قابل برگشت رسید.
این جنگ نیابتی برای اسرائیل نعمتی بود از آسمان تا پایه های خود را درمنظقه گسترش دهد و با قربانی جلوه دادن خود،جهان غرب را به پشتیانی خوددرآورد. دراین جنگ نیابتی،اسرائیل با همکاری کشورهای غربی با توجه به سوابق حضورش درایران از یک سو، راه نفوذ در رده رهبری نظام حاکم برایران را افزایش داد و به موقع توانست مهره های محرز در گسترش حوزه هسته ای و نظامی را به قتل برساند، واز سوی دیگربا گسترش دامگه ها و سوء استفاده از جوانان با امید به انحلال نظام ،برخی را به قتلگاه نظام به کشاند.چه بسا دولت جنایتکار اسرائیل تلاش کرد تا نشان دهد که می تواند نیروهای نیابتی خود را ازبین این یا آن جوان ساکن خارج کشور،در این یا آن کشور تماس گرفته و راه تطمیع و فریب و راه بی برگشت برای سوژه را در تور امنیتی خود قرار دهد. با هر عملیات ترور مقامات کشور و لشکری نظام حاکم توسط اسرائیل، جوانی به دام «سربازان گمنام امام زمان» می افتد.جوان «اغفال شده» بدن مدرک و وکیل و زیر فشار شکنجه حرف های مورد نظر دستگاه امنیتی را با وعده تخفیف مجازات به روی کاغذ می آورد.اما سوژه با این عمل در واقع زمینه قتل خود را مهیا می کند.اسرائیل هم در خفا خوشحال است زیرا یک سرمایه انسانی ایرانی را از بین برده است ونظام جهل و جهالت هم خوشحال از پاکسازی و برداشتن «دشمن» خود.
تداوم اعدام جوانان تحصیلکرده و با استعداد،در تضاد با گفته های مسعود پزشکیان است که در ۱۵ اردیبهشت سال جاری گفت: اگر مردم وسط بیایند هیچ مشکلی نیست که نتوانیم حل کنیم. این قابل قبول نیست که ما در ایران، برای آموزش فرزندانمان فضا نداشته باشیم و کاری هم انجام ندهیم. اگر دولت نتوانست، ما نباید برای بچهها جایی درست کنیم که درس بخوانند؟ او با اشاره به افزایش مهاجرت نخبگان از کشورعنوان کرد: چرا نخبهها را طوری تربیت میکنیم که میخواهند به خارج بروند؟ این چه آموزشی است که ۹۰ درصد میخواهند مهاجرت کنند؟ این آب و خاک برای ماست. منِ تحصیلکرده باید برای این مملکت کاری کنم، نه اینکه درس بخوانم و بروم.اصلاح این از مدرسه و از نوع آموزش شروع میشود و ما باید این دلبستگی را درفرزندان ایجاد کنیم. سرمایه ما این فرزندان هستند».پزشکیان افزود: باید کاری کنیم فرزندان با شعور و آگاهی رشد کنند.امیدوارم این نهضت راه بیفتد، هرکس میتواند قدمی جلو بیاید تا همه چیز درست شود.ما میتوانیم در تمام جنبهها تغییر ایجاد کنیم، با انسانهایی که اعتقاد به این امر داشته باشند.هر کاری انسان اراده کند میتواند انجام دهد.تلاش کنید راه را پیدا خواهید کرد.دست به دست هم خواهیم داد و اگر این تیم درست شود خیلی از مشکلات دیگر را هم حل خواهیم کرد.».
آقای پزشکیان چرا دور می روید و سفسطه می کنید. جوانان تحصیلکرده ایرانی و بدون حمایت و نفوذ روحانیون و از ما بهتران، بیکار هستند و بارقه وتوشه علمی خود را جمع و به نزدیکترین «پناهگاه» دوبی و قطر و دیگر کشورها مهاجرت می کنند. با هزاران خفت و تحقیرعلم و دانش خود را به این کشورهای تازه به دوران رسیده و غارتگر ثروت ایران به میمنت تحریم ها نی برند. با حقوق و پاداش کم،به ویژه به کشورهای حوزه خلیج فارس،جایی که شکارچیان موساد در پناه امن مامورین اطلاعاتی کشورهای فوق با دامگه های بسیار تخصصی خود در انتظار جوانان ایرانی هستند.
روزنامه جمهوری اسلامی می نویسد:«یکی از بزرگترین مشکلات امروز ایران،محرومیت حکمرانی از شایسته سالاری است. مسئولان نظام جمهوری اسلامی درشعار و وعده همواره بر ضرورت شایسته سالاری تکیه و تأکید میکنند ولی آنچه درعمل اتفاق میافتد سپردن اموربه دست ضعیفترینهاست.این واقعیت تلخ راهم درانتصابات و هم درانتخابات میتوان مشاهده کرد.عمومأ دراحکامی که برای انتصابات نوشته میشوند خطاب به افراد موردنظر براین عبارت تأکید میشود که «بنا بر شایستگیها و تعهدی که در شما وجود دارد، مسئولیت گماشته میشوید. ولی بعد از مدت کوتاهی روشن میشودبسیاری ازاین افراد نه شایستگی آن مسئولیت را دارند و نه تعهدش را ودر نتیجه کشور دچار بیسروسامانی میشود…».
آری اغلب این جوانان تحصیلکرده و با هوش وقتی که با واقعیتهای تبعیض درکشور میزبان رو به رو می شوند با نا امیدی از رویای درسر،تصمیم به برگشت به کشوردرکنار خانه و خانواده می گیرند.اگر بر حسب اتفاق دارای دانش و تخصص در حوزه سایبری باشد،در هنگام ورود مامورین او را تعقیب و تهدید به همکاری می کنند.در صورت خودداری،ماشین اتهامات و پرونده سازی به حرکت در می آید. در نهایت قتل و داغدارشدن یک خانواده که با هزاران امید و قناعت،فرزند خود را به درجات علمی رساندند.اما در آنسوی جهل و استبداد یک گلوله بی ارزش نهال پر باررا از بین می برد تا دشمنان منافع ملی را خشنود کنند.
یکی ازآخرین این قربانی محسن لنگرنشین کارشناس امنیت شبکه سایبری است که در ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۳۴ سالگی به اتهام «جاسوس وافساد فرالأرض» درزندان قزل حصار اعدام شد.در حالیکه مفسدین فی الرض در همه نهادهای نظام با چپاول میلیاردهای دلار کشور،با به فقر نشاندن مردم و پرونده های کذایی در دلالان های قوای کشور در تردد هستند.
حکم اعدام او در دادگاه انقلاب تهران شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور توسط ابوالقاسم صلواتی، رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب صادر شده بود و شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور نیز آن را تأیید کرد.
از جمله «اتهامات» لنگرنشین مشارکت در کشته شدن حسن طهرانی مقدم، پدر برنامه موشکی جمهوری اسلامی در انفجار پادگان بید گنه در ملارد در آبان ۱۳۹۰ است. پرسش اینست که محسن لنگرنشین ۲۰ ساله چگونه می توانست درکشتن طهرانی مقدم شرکت کند،درحالیکه برای اینکار به مهارت و آموزش نظامی چندین ماهه لازمست. افزون براین ،گفته شده شماره تلفن برادرزاده حسن طهرانی مقدم در شماره تماسهای او بود.وی اعلام کرد که این شماره تماس مربوط به زمانی بوده که وی به عنوان کارشناس سایبری برای ارتقاء امنیت شبکه کامپیوتری این مجموعه با شرکت معرف برادرزده طهرانی به دانشگاه همکاری میکرده است. خُب نقش برادرزاده طهرانی مقدم در این دوره چه بود؟لنگرنشین همچنین با این اتهام رو به رو شد که در سال ۱۴۰۱ در ترور یکی از سرداران سپاه،بهنام حسن صیاد خدایی شرکت داشته است. یعنی لنگرنشین در مدت ۱۱ سال بدون اذیت و آزار از سوی مامورین به زندگی خود به طور معمول ادامه می داد اما به یکباره در ترور حسن صیاد خدایی شرکت کرد!؟
فکر می کنم اقدام به اتهام را باید به حساب نیافتن مجرمین اصلی گذاشت که از خود رد پایی نگذاشتند. دستگاه امنیتی مستاصل از شکست خود و برای اغفال افکار عمومی و تبرئه و ردگم کردن نفوذی های ردیف بالای حاکمیت،به دنبال قربانی می گشتند.به گفته خانواده محسن لنگرنشین،او«بهناحق» درگیر یک پرونده «پر از ایراد و ابهامات» شده است.
قوه قضائیه ایران میگوید محسن لنگرنشین پس از محاکمه، متهم به«جاسوسی برای موساد» شده است. به ادعای قوهٔ قضائیه جمهوری اسلامی، آقای لنگرنشین از«مهرماه ۱۳۹۹» به استخدام موساد درآمد و«اقدامات مهمی از جمله پشتیبانی ازعملیات تروریستی و حضوردر صحنه ترور شهید صیاد خدایی در تهران را برعهده داشته است».
بنابراین،اودر سال ۱۳۹۰ در ۲۰سالگی در قتل طهرانی مقدم دست داشت!. در حالیکه در این زمان دانشجو و با برادرزاده طهرانی رابطه تلفنی داشت. پس از ۱۱ سال در ارتباط با موساد«مرتکب» قتل سردار صیاد خدایی شد؟ ایا این تناقضات ادعایی«سرباران گمنام امام زمان»،حاکی از سردرگمی و شکست مبارزه مستقیم علیه موساد نیست؟
روزنامه نیویورک تایمز آن زمان به نقل از یک مقام اطلاعاتی گزارش داد که اسرائیل به ایالات متحده گفته که در کشته شدن صیاد خدایی دست داشته است.
چنانکه رسانههای اسرائیلی در روز سوءقصد، صیادخدایی را«از برنامهریزان کشتن اسرائیلیها و یهودیان و ضربه زدن به منافع یهودیان در برخی نقاط جهان» معرفی کردند. در حالیکه ایال خولاطا، مشاور امنیت ملی اسرائیل تصریح کرد: «ما ابایی نداریم از این که به آمریکاییها بگوییم که متفاوت فکر میکنیم، یا حتی در ایران اقدام میکنیم».او اضافه کرد:«اسرائیل هر طور که صلاح بداند عمل خواهد کرد. ما در یک سال گذشته اقدامات زیادی در ایران انجام دادهایم و ایالات متحده از ما حمایت میکند. ما با منطق و مسئولیت عمل میکنیم، و همه میتوانند ببینند که این به روابط بین رئیسجمهور آمریکا و اسرائیل آسیب نمیزند.»
اعدام این زندانی امنیتی چند روز پس از اعدام حمید حسیننژاد حیدرانلو است. پرونده حمید حسیننژاد حیدرانلو آغشته به ابهامها و تناقضهای حقوقی بود و خانواده و وکیل او با تاکید بر بیگناهیاش میگویند از آقای حسیننژاد اعتراف اجباری گرفتهاند.
نهادهای حقوق بشری بارها از مقامهای جمهوری اسلامی ایران برای اخذ «اعترافات اجباری» از زندانیان سیاسی و عقیدتی انتقاد کردهاند. درگزارش سالانه سازمان عفو بینالملل درباره مجازات اعدام در سال ۲۰۲۴،ایران بار دیگر در صدر فهرست کشورهایی قرار گرفت که بیشترین تعداد اعدامهای ثبتشده را اجرا کرده است.
انحلال باد نظام جهل و جنایت.