
شیوا ارسطویی، نویسنده، شاعر و مترجم برجسته، چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت در سن ۶۴ سالگی درگذشت. او متولد اردیبهشت ۱۳۴۰ بود. سبک منحصربهفرد او در تلفیق واقعیت و خیال، مخاطبان را مجذوب میکند. ارسطویی در داستانهایش به مسائل زنان پرداخت و با خلق شخصیتهایی مانند شهرزاد، چالشهای اجتماعی و هویتی زنان را با نگاهی ظریف و حماسی روایت کرد. او بر این باور بود که زنان نویسنده باید بدون ترس، دغدغههای خود را بیان کنند. مرگ او ضایعهای بزرگ برای ادبیات معاصر ایران محسوب میشود.
کانون نویسندگان ایران در اطلاعیه به مناسبت درگذشت شیوا ارسطویی نوشته است:
شیوا ارسطویی شاعر، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران درگذشت.
ارسطویی در ۹ اردیبهشت ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد. او دوران تحصیل را در همین شهر گذراند و در رشته مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد فارغالتحصیل شد.
او از آغاز دههی شصت در فعالیتهای بشردوستانه حضوری پیگیر داشت به طوری که به عنوان امدادگر داوطلب از سوی هلال احمر به مناطق جنگی اعزام شد و مدتی را در پشت جبهه جنگ ایران و عراق گذراند.
فعالیت ادبی ارسطویی از اواخر دههی شصت با حضور در کلاسهای شعر و داستان آغاز شد و نخستین رمان او با عنوان «او را که دیدم زیبا شدم» در سال ۱۳۷۱ منتشر شد که الهام گرفته از تجربیات او در جنگ بود. یک سال بعد در ۱۳۷۲ نخستین مجموعهی شعر ارسطویی با عنوان «گم» به چاپ رسید. در همین دوران شیوا ارسطویی با امضای بیانیه «ما نویسندهایم» با ۱۳۴ نویسندهی آزادیخواه همراه شد و در سال ۱۳۷۸ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
ارسطویی در دوران فعالیت خود رمانهای «نسخه اول»، «بیبی شهرزاد»، «آسمان خالی نیست»، «افیون»، «خوف»، «نی نا»، «من و سیمین و مصطفی» و «ولی دیوانهوار» را منتشر کرد که از این میانه رمان «من و سیمین و مصطفی» پس از انتشار توسط اداره سانسور ممنوع و از بازار جمع شد. او دو مجموعه داستان به نامهای «آمده بودم با دخترم چای بخورم» و «آفتاب مهتاب» و دو مجموعه شعر به نامهای «گم» و «بیا تمامش کنیم» را نیز در کارنامه داشت.
کانون نویسندگان ایران درگذشت این نویسنده را به خانواده، دوستان و دوستداران او و جامعه ادبی مستقل ایران تسلیت میگوید.
6 پاسخ
روانش شاد،
آیا مشخص شد که چرا ایشان آنطور که بستگانشان اعلام کرده اند، مرگ خود خواسته را انتخاب کرده؟
شاید وقتی فشار اجتماعی خیلی بالا میره بخاطر محدود بودن افق سیاسی دست به چنین نتجه ای میرسند.
چقدر حیف …از شنیدن خبر بسیار متأثر شدم ..
این روزگار چرا با اندیشمندان ناسازگار است.
پاسدار عشقش به خردواندیشه درعمر کوتاه ومفیدش هستم وامیدوارم که باشیم.
مدتی است یک سوال بزرگ برایم پیش آمده که چرا ، چرا و چطور آفت از دست دادن ها در جان نویسندگان ،هنرمندان و محققان مستقل و عاشق افتاده!؟
آیا ممکن است گرگان در لباس میش راهی پنهان را برای زدن به گله پیدا کرده و یکی و گاهی دو تا دوتا شکم مرگ را پر میکنند؟
بسیار متاسف شدیم 😞