شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴

شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴

پاپ لئو چهاردهم: در خدمت یک تحول بنیادی یا عاملی در جهت بازگشت به گذشته؟ – جمشید خون جوش


پاپ جدید رابرت اف. پرووست، اهل ایالات متحده به عنوان پاپ جدید نام «لئون چهاردهم» (Leo XIV) را برای خود برگزیده است

امروز کُنکلاو (جلسه محرمانه کاردینال‌های کلیسای کاتولیک) ۲۶۸مین پاپ در تاریخ کلیسای کاتولیک را انتخاب کرد. او  رابرت فرانسیس پرووست (Robert Francis Prevost) اهل ایالات متحده آمریکاست که نام «لئون چهاردهم» (Leo XIV) را برای خود برگزیده است. با مروری بر تاریخ گذشته کلیسای کاتولیک، به نظر می‌رسد که با توجه به شرایط ناآرامی که دنیای امروز در آن بسر میبرد، انتخاب این نام از سوی او تصادفی نباشد.

مروری تاریخی

۲۵۶مین پاپ کلیسا، وینچنتزو جواکینو رافائله لوئیجی پیچّی (Vincenzo Gioacchino Raffaele Luigi Pecci) بود که نام لئو سیزدهم (Leo XIII) را برای خود انتخاب کرد و  از سال ۱۸۷۸ تا ۱۹۰۳ میلادی، در دورانی پرتلاطم و پرفراز و نشیب عهده‌دار این مقام بود؛ زمانی که کلیسای کاتولیک نیز ناچار شد تا نقش خود را بازاندیشی کند و تلاش کند تا با نیروهای گریز از مرکز جامعه سازگار شود.

در آن دوره، سکولاریزاسیون جوامع، پایان نظام فئودالی و شتاب روزافزون صنعتی‌‌ شدن، معیارهای تازه‌ای برای روابط قدرت و بی‌قدرتی، مشارکت و انزوا تعیین کردند. نگاه انسان به کار، ارتباط شهر و روستا، درک از سرعت و فاصله، و شیوه‌های ارتباط و اطلاعات با ورود انسان به عصر نوپای صنعتی دگرگون شده بودند.

لئو سیزدهم یک پاپ سیاسی بود و به عنوان یکی از تاثیرگذارترین پاپ‌های قرن نوزدهم شناخته می‌شود. او دارای اندیشه‌های نوگرایانه در مسائل اجتماعی، فلسفی و سیاسی بود و برخلاف پاپ پیش از خود که موضعی بسته در برابر مدرنیته داشت، سعی کرد پلی بین کلیسا و علم، فلسفه و دولت‌های مدرن برقرار کند. 

یکی از مهم‌ترین دستاوردهای لئو سیزدهم صدور فرمان پاپی Rerum Novarum در سال ۱۸۹۱ بود که در آن به مسائل کار و حقوق کارگران پرداخته شد و پایه‌گذار آموزه‌های اجتماعی کلیسای کاتولیک شد.

در زمینه دیپلماسی و سیاست خارجی نیز لئو سیزدهم در روابط میان دولتها فعال بود و تلاش کرد تا روابط واتیکان را با کشورهای اروپایی که دچار سکولاریسم شده بودند (مانند فرانسه، آلمان و ایتالیا) بهبود دهد.

کلیسا از تاریخ دوهزار ساله‌اش به خوبی می‌داند که دوران‌های دگرگونی همواره دوران‌هایی خطرناک برای صاحبان قدرت بوده‌اند. روحانیونی که روزگاری در کنار شاهزادگان و دربارها جای داشتند، در اواخر قرن نوزدهم دیگر به گذشته تعلق داشتند. با این وجود و به رغم وجود جنبه‌های مثبت پیش‌گفته، پاپ لئو سیزدهم در بسیاری از موضوعات چهره‌ای محافظه‌کار باقی ماند و نخواست یا نتوانست نشانه‌های زمانه را بپذیرد. او این نشان‌ها را به عنوان تهدیدی برای نظم سنتی کلیسا می‌دید و در نتیجه مسیر بازگشت به گذشته و «رستاوراسیون» را برگزید. کلیسا در دوران او وارد نبردی با جریان مدرنیزاسیون شد که بیشتر جنبه‌ی تدافعی داشت.

پلی به دنیای کنونی

امروز نیز دورانی مشابه در حال تکرار شدن است: تنش میان نوگرایی و پایبندی، که در اواخر قرن نوزدهم ملموس بود، بی‌شباهت به بحران‌های کنونی نیست. جوامع ناآرام تر شده‌اند و دست به مقاومت می‌زنند، نزاع‌های توزیعی، سیاست را تحت سلطه خود گرفته‌اند، انقلاب فناوری با واکنش‌هایی روبه‌رو شده و مفهوم کار در عصر هوش مصنوعی به کلی دگرگون شده است. اینکه دونالد ترامپ بارها خود را با روسای جمهور آمریکا در آن دوره مقایسه می‌کند، سمبولیک و قابل توجه است. 

پاپ درگذشته، فرانسیس، به‌ویژه به‌عنوان پاپی سیاسی مورد تجلیل قرار می‌گرفت. از یک سو این حقیقتی بدیهی است: در رأس سازمانی که نمایندگی ۱٫۴ میلیارد انسان را بر عهده دارد و قدرت در آنجا متمرکز شده است، منطقه‌ای بدون سیاست نمی‌تواند وجود داشته باشد. طبیعی است که یک پاپ همیشه سیاسی باشد؛ او نمی‌تواند غیرسیاسی بماند. از سوی دیگر، پاپ فرانسیس، به احتمال زیاد تنها پیش‌درآمدی بر یک نبرد سمت گیری در درون کلیسای کاتولیک بود که آن را با تمام شدت فرا گرفته است. فرانسیس از سوی طیف نسبتاً چپ‌گرای لیبرال مورد ستایش قرار می‌گرفت؛ به‌خاطر مواضعش در قبال فقر، مهاجرت و به دلیل صلح‌طلبیش. او پاپ جهان جنوب بود، دنیای در حال صعود، اما همچنین دنیایی درهم‌تنیده؛ پاپی که وعده‌ میداد تمرکز سلسله مراتب‌ها را کمتر کند – اما نیروی لازم برای تحقق آن را نداشت.

موضوع بر سر چیست؟

در ظاهر، موضوع بر سر موضوعاتی نمادین و تأثیرگذار مانند مجاز بودن اجرای آیین لاتین یا نقش زنان در کلیساست – مسائلی که به‌ سرعت می‌توانند به یک جنگ فرهنگی در جامعه و به‌تبع آن در درون کلیسا دامن بزنند. اما در واقع، شکاف بسیار عمیق‌تر است. موضوعات پدیده‌‌هایی هستند که با وضعیت جوامع‌مدنی یا گروه‌های قومی با هر گرایشی متفاوت نیستند: موضوع در هسته اصلی خود، تنش بنیادین زندگی است که امروزه در سراسر جهان احساس می‌شود – کشمکشی میان تغییر و حفظ وضع موجود.

سوالات مطرح این هستند که چه چیزی جهان را در کنار هم نگه می‌دارد و هویت می‌بخشد؟ چه چیزی آن را از هم می‌پاشد و در جدال و دشمنی رها می‌‌سازد؟ کاتولیک‌ها در سراسر جهان، همراه با ساختار پیچیده سلسله‌مراتبی کلیسا، در همان ترسی از بحران زندگی می‌کنند که دیگر ساکنان این سیاره. چه کسی می‌تواند این ترس را از آن‌ها بگیرد و موفق شود این ناهمزمانی میان چشم‌‌اندازهای گوناگون زندگی را به هم پیوند دهد؟

برای کلیسای کاتولیک، این نه یک پرسش اساسی، بلکه حیاتی است. اکنون که اقتدار کلیسا در حال فروپاشی است و سلسله‌‌ مراتب آسیب‌دیده کلیسای جهانی نیز دیگر ضامنی برای ثبات نیست، کلیسا نیاز به شخصیتی دارد که بتواند در برابر نیروهای گریز از مرکز این دوران مقاومت کند و از به انزوا کشیده شدن کلیسا ممانعت کند. به زبانی دیگر، شاید بتوان گفت، کُنکلاوی که امروز پاپ جدید را انتخاب کرد شاخصی بود برای وضعیت جهان و در بهترین حالت، یک گردهمایی برای آغاز تحولی نو در کلیسای کاتولیک، که صرفاً بازتاب روح زمانه نباشد.

آینده نشان خواهد داد که آیا انتخاب لئو چهاردهم پاسخی به این نیاز بوده است یا نه. به عبارتی دیگر، این انتخاب آیا آغازی در جهت یک تحول بنیادی در کلیسای کاتولیک بوده است یا قدمی در جهت بازگشت به گذشته و یک «رستاوراسیون» از نوع لئو سیزدهم؟

برچسب ها

چینی‌ها بر این باورند که می‌توانند از حملات ترامپ جان سالم به در ببرند. در واقع، بسیاری معتقدند که این حملات ممکن است به نفع آن‌ها تمام شود، زیرا اعتبار ایالات متحده و تصورات درباره توانمندی‌های آن را از بین خواهد برد. با این حال، این به معنای پیروزی قطعی چین نیست. اما همان‌طور که معمولاً در مورد قدرت‌های بزرگ صدق می‌کند، بزرگ‌ترین چالش‌های آن‌ها در داخل کشورشان است، نه در خارج

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز باشند، منتشر نمی شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *