
آنچه ذیلاً میآید پاره توضیحاتی است پیرامون مندرجات اطلاعیهای که سازمان مجاهدین خلق ایران اخیراً زیر عنوان «تحریف حقایق در یک مصاحبه با سایت شرق در مورد مجاهدین خلق» انتشار داده است. بنا به اظهارات این اطلاعیه که در نوشتهی حاضر از آن با مشخصهی «اطلاعیه» یاد خواهد شد، اینجانب طی گفتگویی که با سایت مزبور در برنامهی «عصر چریکها» داشتهام، «نکاتی عاری از واقعیت» «در رابطه با مجاهدین خلق» مطرح کردهام. «اطلاعیه» ایرادات برشمردهاش را در ۸ گزاره صورتبندی کرده است، اما درنگ من بر آنها در ۹ فقره خواهد آمد.
۱- فقرهی نخست، نه در مورد یک گزاره از «اطلاعیه» بلکه زبان و ادبیات متین بکار رفته در کلیت متن است که فراتر از هر برشمرده دیگر در آن توجه برمیانگیزد. گزینش چنین زبانی و امضای پای «اطلاعیه»، رفتاری متفاوت با هنجار تاکنونی این سازمان در قبال غیر خود به تماشا مینهد و سایبانی است بر سلامت فضای گفتگو، مایهی خرسندی و موجب استقبال. نوع مواجههای که، میتواند نشانهی وزش نسیمی در ذهن و نتیجتاٌ زبان سازمان مجاهدین خلق ایران با منتقدین و چه بسا مخالفانش تلقی شود. اگر این برداشت درست از آب درآید و چنین روالی ادامه یابد، نوید از طلوع فصلی تازه میدهد و دلبستن به تغییرات در سلوک این سازمان را پیش میکشد.
۲- البته جای تاسف است که «اطلاعیه» هنوز هم رهایی از رسوبات شیوهی مرسوم این سازمان در نیت خوانیها ندارد. جز این بود اگر، اشارات من مبنی بر آشنا بودنم با زنده یادان موسی خیابانی و رسول مشکین فام را به «بهزاد کریمی برای این که خودش را با سازمان مجاهدین آشنا نشان دهد» تعبیر نمیکرد. گرچه چنین احتجاجاتی نه چیزی از ارزشهای آن دو شیفته جان میکاهد و نه چیزی عاید اینجانب میکند، با اینهمه و فقط هم محض اطلاع این سازمان، خود را ناچار از تصریح نکاتی چند در موضوع «آشنایی»ها میبینم.
زندهیاد موسی نصیراوغلی خیابانی و من، هممحلهای، همسن و همکلاسی یکدیگر در دبیرستان فردوسی تبریز بودیم و دوستان رقیب هم در انشاء نویسی. با هم بحثهای سیاسی نوجوانانه داشتیم و یکبار نیز من به دعوت او پای سخن زنده یاد حنیف نژاد – این هم محلهای ما و دوست برادر بزرگم – نشستم که اختصاص به تشریح کتابی از مهندس بازرگان داشت. اما موسی و من اگر در مخالفت با شاه همراهی داشتیم، از نظر اعتقادی همسو نبودیم. او دیندار بود و من ناباور به هر دین. آخرین بحثمان سال ۴۷ در خانهی ما صورت گرفت و واپسین دیدارمان اوایل بهار ۵۴ در بند بالای زندان قصر. چند روز بعد این دیدار بود که او را به زندان اوین بُردند و مرا دوباره به «کمیته مشترک» فراخواندند. موسی از انسانهای مورد احترام من بود، خاطرهاش در ذهنم باقی است و خواهد ماند.
در مورد زنده یاد رسول مشکین فام اما سهو از سوی «شرق» بود که در نوشتاریشدهی آن مصاحبه، او و مرا هم زندانی در سال ۴۸ کردستان معرفی کرد. من چنین چیزی نگفته بودم و «اطلاعیه» درست نوشته است که رسول در کردستان زندانی نبود، فقط اضافه کنم که او به عنوان افسر وظیفهی سپاه ترویج در حوزهی سنندج خدمت میکرد. رسول به وساطت دوستی مشترک سه روز مهمان من در روستای محل خدمتم واقع در شهر بانه شد و خاطرهی نیک نازدودنی در ذهن من نشاند. بخشی از پاسخهای من به سئوالات تحقیقاتی مشکین فام در مورد اوضاع اقتصادی – اجتماعی آن منطقه از کردستان در جزوهای درون سازمانی از مجاهدین آمد که توسط او نگارش یافته بود. در آن سه روز بیادماندنی، ما با هم از هر چیزی سخن گفتیم مگر تعلق گروهی که هر کداممان داشتیم.
در بارهی آشناییهایم با اکثر کادرهای قدیمی مجاهدین خلق، کسانی از آنها خوشبختانه هنوز هم زنده هستند و در زمره رهبران کنونی این سازماناند که اگر بخواهند میتوانند در این باره شهادت دهند. با اینهمه مکرر کنم که نه مرا نیازی به تایید آشناییام با کادرهایی از سازمان مجاهدین خلق است و نه این سازمان احتیاجی به اثبات عدم آشناییاش با من را دارد. مفید، همانا اعلام اراده برای گفتگو حول هر مورد از تاریخ و به ویژه وضعیت روز کشور و فردای ایران است.
۳- «اطلاعیه» آدرس دادن من پیرامون برخورد زندهیاد جزنی با تحولات سالهای ۵۳ و ۵۴ سازمان مجاهدین را نادرست خوانده و نوشته است که جزنی وقتی حیات داشت هنوز چیزی از رُخدادهای مربوط به مسایل عقیدتی در این سازمان بیرونی نشده بود تا او بتواند نسبت به آنها موضع بگیرد. این ایرادگیری «اطلاعیه» وارد است و اگر مصاحبهی من باعث چنین برداشتی شده، به بی دقتی من در بیان برمیگردد. اما حرف من در اصل، نوع نگرش جزنی بود نسبت به ایدئولوژی مجاهدین خلق که او در دستنوشتهی «مارکسیسم و مذهب» خود بر جنبهی التقاطی این ایدئولوژی انگشت نهاد و ناگزیر از تجزیه در دو پایهی متشکلهاش یعنی متافیزیک و ماتریالیسم تاریخی دانست. جزوهای که اتفاقاً دست رهبری زندانیان مجاهدین افتاد و باعث دلخوری شدید آنها از فدائیان شد. با اینهمه اما، همه میدانند که زنده یاد جزنی تا چه میزان بر حساسیت امر اتحاد سیاسی فدائیان خلق با مجاهدین خلق تاکید داشته است. داوری حمید اشرف در مورد وقایع درونی مجاهدین هم، چیزی نبود مگر بازتاب برگرفتهها و آموختههای او از آموزگارش رفیق بیژن جزنی.
۴- «اطلاعیه» با این انتقاد از سازمان چریکهای فدایی خلق در آن برهه که چرا «موضع گیری علنی و رسمی» نسبت به نحوه برخورد رهبری تغییر ایدئولوژی دادهی سازمان مجاهدین خلق با بخش مذهبی آن نکرد، به من این ایراد گرفته که گویا گریز از رونمایی واقعیت دارم. این داوری اما درست نیست، چرا که حرف من در مصاحبه با «شرق» نه حول رسمیت و علنیت موضع چریکهای فدایی در این زمینه بلکه ارزیابی و باور ما بود. باوری که در نوارهای گفتگوی دو سازمان طی سال ۵۴ به بیان در آمد و در آن، حمید اشرف رهبر بلامنازع وقت سازمان بگونهی رودررو و بی هیچ اما و اگری به تقی شهرام انتقاد کرد که مصادرهی یک تشکل شناخته شده به اسلام در سطح جامعه از سوی تغییر ایدئولوژی دادههای این سازمان، رفتاری است مغایر مصالح جنبش. این موضوع، در نوار گفتگوها صراحت کامل دارد.
۵- «اطلاعیه» در ادامهی اصرارش بر اینکه چریک فدایی خلق در مورد تحولات درون مجاهدین لب به سخن نگشود، اعلام کرده است که هرگاه من و یا «هر کس دیگر» بتوانند «سندی در مورد محکومیت» عمل تغییر ایدئولوژی دادههای سازمان مجاهدین نشان دهند، «موجب امتنان» این سازمان خواهد شد. من البته به یاد ندارم که سازمان ما در این باره مطلبی انتشار داد یا نه، اما به وجود نقدی در همین زمینه از سوی حمید اشرف یقین دارم که در خانههای تیمی چرخید و اگر ضربات مهلک دی ۵۴ تا تیر ۵۵ نبود، چه بسا میتوانست دستمایهی اعلام موضع سازمان در این باره شود.
در عوض اما سئوالی هم از رهبری مجاهدین خلق دارم و البته به این امید که تعبیر به توجیه رفتار آن زمان سازمان از سوی این پرسنده نشود. این پرسش که در شرایط بستن هر راست و دروغ توسط ساواک شاه به این دو سازمان برای زمین زدن آنان، انتظار اتخاذ موضع علنی نسبت به مسئلهای «درون جنبشی» چقدر واقع بینانه است؟ نیز با توجه به حد بلوغ سیاسی نیم قرن قبل ماها، چنین چشمداشتی چه نشانهای از واقع نگری دارد؟ اینها را از سازمانی میپرسم که خود زیر شعار مبادا دشمن بهرهبرداری کند، کم هم خود را در موقعیت اختفاء موضوعات گاه تا حد انکار قرار نداده است.
۶ و ۷ و ۸ – این سه فقره که به گزارههای ۵ و ۶ و ۷ «اطلاعیه» برمیگردد مشابه همند و در محتوی ادامهی همان انتقاد که چرا فدائیان خلق از رشته تحولات عقیدتی به سود مارکسیسم در فضای سیاسی کشور ابراز خرسندی میکردند؟ «اطلاعیه» فاکت از «نبرد خلق» میآورد تا بگوید فدائیان خلق از رشد مارکسیسم استقبال میکردند. اما پرسیدنی است که کجای ابراز علاقه نسبت به رشد عقیدتی نزد جریانات مکتبی جای تعجب دارد؟ آیا حتی یک جریان ایدئولوژیک هم سراغ داریم که از باورآوردن افراد بیشتری از جامعه به مکتب ارزشیاش به وجد نیاید؟ خود مجاهدین خلق در این رابطه چه؟ مگر نفس سوگیری عقیدتی جریان ارزشی نسبت به دامنهیابی باورهایش در جامعه امری بدیهی نیست؟ سئوال درست این باید باشد که آیا فدائی خلق در امور مجاهدین خلق مداخلهی تشکیلاتی داشت و یا دست به تحریک و تفرقهافکنی علیه آن زد یا نه؟ تاریخ گواهی میدهد که چنین نبوده است. درستی یا نادرستی نحوه برخورد جریانات اپوزیسیون رژیم شاه با تحولات درون مجاهدین خلق در آن بزنگاه، میبایست در این رفتار سیاسی محک زده میشد که آیا سازمان مجاهدین خلق کماکان متعلق به مذهبیها و حق آنهاست یا نه؟ فدائی خلق، آزمون خود در این زمینه را درست پس داد.
۹- سرانجام به فقرهی ۹ از سخن خود میرسم که به گزارهی ۸ «اطلاعیه» برمیگردد.
این حقیقت دارد که رفتار ماجراجویانهی تغییر ایدئولوژی دادههای سازمان در قبال بخش مذهبی آن، باعث ذهنیت انتقامجویانه در اسلامگرایان و عملی کردن آن مخصوصاً در دورهی قدرقدرتی ولایت شد. اما شکستن هر کاسه و کوزه بر سر بعداً «پیکار»یها و ندیدن رفتارهای بعدی خود مجاهدین، نمیتواند درست و منصفانه باشد.
جای گفتن هم ندارد که در آزادیکشی و واپسگرا بودن حکومت ولایی خمینی ذرهای نیز نباید تردید کرد. حکومتی که از همان آغاز، در پی تحمیل حاکمیت انحصاری و استبدادی خود بر هر دیگری و از جمله مجاهدین خلق بود و در پی حذف سیاسی بقیه اعم از رقیب و حریف و دشمن، مترصد توسل جُستن به تیغکشی.
اما ابعاد کشتار مجاهدین خلق توسط ولاییها را آدرس دادن ولو که بطور ضمنی در انباشت بُغض و کین پیش از انقلاب، عملاً ندیدن همهی حقیقت تاریخ است. در آسیب شناسی رفتارهای پس از انقلاب نباید از یاد برد که دُمل چرکین سالهای ۵۴ و ۵۵ تنها بر متن سیاستی میتوانسته متورم آنچنانی شود که مجاهدین خلق از اوایل سال ۵۹ و برمبنای خطای استراتژیک در ارزیابی از توازن قوا در پیش گرفتند. سیاستی که، گزک لازم به دست مجاهدستیزترین جریانات جمهوری اسلامی داد تا این نظام مستعد جنایت، مرتکب سلاخیها در بالاترین سطوح علیه هر دیگری شود.
اینجا البته قصد ورود به بررسی نقادانهی هر عملکرد در آن سالها نیست و همانگونه که در بالا اشاره شد میتوان هر راه طی شده از سوی همهمان را موضوع گفتگوی علنی و سالم و بمنظور درسآموزیها دانست و پیش هم بُرد. اما این اشارهی اولیه شاید بی مورد نباشد که مجاهدین خلق در تبیین عملکرد ۴۶ سال گذشته لازم است از خود بپرسند که: بر چه مبنایی در طول این ۴۶ سال، حکومت را مدام در آستانهی سقوط دیدهاند؟ حال آنکه زمان نیم قرنه زیر مقوله تاریخ قرار میگیرد و نه ظرف زمانی برای استراتژی سیاسی. جمهوری اسلامی، خونریز جان هر غیر خود بود، در اکنونش نیز همانست و تا بقا دارد خون خواهد ریخت. چنین کراهتی اما، نافی بازبینی اعمال اپوزیسیون از سوی خود آن نیست.
همهی ما و البته از جهاتی مختلف ناگزیر از نشستن در برابر آئینهی کردههایمان هستیم تا منتقدانه دریابیم که کدامها بودهاند آن نارساییهای کرداری و کژتابیها در رفتارهایمان؟ همهی ما ناگزیر از درک این واقعیتایم که رو به آینده داشتن، از گذرگاه نقد میگذرد و با عبور از معبر نقد است که میتوان امید رسیدن به مقصد را داشت. سخن را هم با تاکید بر این نیاز همگانی و محوری پایان میبرم که: کلید ورود به مناسبات دمکراتیک در اپوزیسیون جمهوری اسلامی بمنظور رساندن ایران به سکولار دمکراسی، سخن گفتن نوع تفاهمی است با هم و پرسشگری سازنده از هم.
بهزاد کریمی ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ برابر با ۴ ماه مه ۲۰۲۵
18 پاسخ
من نه طرفدار مجاهدینم و نه طرفدار فدائیان و حزب چپ، از جناب کریمی یک سؤال دارم: مجاهدین با «خطای استراتژیک در ارزیابی از توازن قوا» دست به اسلحه برد و مبارزۀ مسلحانه را برگزید. در مقابل حزب توده شاید به خاطر “ارزیابی درست از توازن قوا” راه دیگری را برگزید و در بالاترین سطح ممکن همرنگ نظام شد و هیچ گزکی به دست نظام نداد. آیا سرنوشت توده بهتر از مجاهدین بود؟! وقتی رادیکال ترین برخورد و کانفورمیستی ترین برخورد پاسخی یکسان گرفته اندچطور میتوان از «خطا در ارزیابی» صحبت کرد؟
چگونه میتوان به این اطلاعیه دسترسی یافت.
با عرض معذرت ، اطلاعیه در پایین مطلب قرمز آورده شده است.
آنچه که در این مباحث به ان اشاره و نادیده گرفته میشود دیکتاتوری؛ساواک؛سانسور؛اختناق؛شکنجه در دوره پهلوی و خمینی میباشد.که منجر به درگیریهای میان گروهی در سازمانهای مختلف شد.ترس از لو رفتن؛ از دست دادن چاپخانه؛ایستگاه رادیویی؛اسلحه و…(فجایع مرگبار حزب دموکرات به سازمانهای خط ۳ ودرگیری درسازمان اقلیت روستای گاپیلون).نزدیک به ۸۰% از مجاهدین به م.ل گرویده بودند.این اقلیت بود که باید سازمان را رها میکرد.که نهایتا منجر به ان اتفاقات تلخ شد.در اوج مسجد؛منبر و مدرسه مذهبی ساختنهای شاه؛رد اسلام و گرویدن به م.ل مشت محکمی بر دهان شاه و فیضیه بود. تقی شهرام از سازمان م.ل کنار گذاشته و لغزشهای وی محکوم شد. فرار تاریخی او از زندان ساری سال ۵۲ و برسمیت نشناختن قضاییه جلادان در زمان محاکمه سال ۵۹ و تحلیهای درست وی از حاکمین جدید نکات مثبت زندگی او بود.
از مقاله:”دُمل چرکین سالهای ۵۵-۵۴ تنها بر متن سیاستی میتوانسته متورم آنچنانی شود که مجاهدین خلق از اوایل سال ۵۹ و بر مبنای خطای استراتژیک در ارزیابی از توازن قوا در پیش گرفتند. تا این نظام مستعد جنایت مرتکب سلاخیها در بالاترین سطوح علیه هر دیگری شود”
و شوربختانه سازمان اکثریت تا سال ۶۲ (نه بر مبنای خطای استراتژیک) و آگاهانه از این نظام مستعد جنایت جانانه دفاع میکرد(نشریات کار۶۲-۵۹). آقای بهزاد کریمی گرامی از آنجایی که منتقد برخورد زمخت و دُمل چرکین سالهای ۵۵-۵۴ هستید،کماکان منتظر روشنگری شما در مورد علت و نحوه به قتل رسیدن زنده یاد عبدالله پنجه شاهی در عصر چریکها هستیم.۴ انقلابی فدایی دیگر هم ازخانواده گرانقدر پنجه شاهی (نسرین،سیمین،جعفر و اسدالله) قبل سال ۵۷ و دهه ۶۰ توسط حاکمان وقت به قتل رسیدند.ممنون
چرا هم بهزاد کریمی و هم سازمان مجاهدی در باره تغییر ایدولوژی سازمان مجاهدین حقیقت آشکاری در این باره وجود دارد و آنها از ان مطلع اند بدان اشاره ای نمی کنند؟
در آن زمان گروه مارکسیست که در “جبهه ملی بخش خاور میان” فعال بود به نام ” گروه اتحاد کمونیستی” در رادیو میهن پرستان با هر دو سازمان فدائی و مجاهد همکار میکرد.تنها سازمان چپ ایرانی بود که در همان زمان به تحوه “تغییر ایدولوژی” مارکسیستها محکوم کرد در طی سه جزوه: ۱ ــ پیرامون تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ۲ ـ «مسائل حاد مجاهدین ! یا «مسائل حاد جنبش ما ۳ــ مشکلات و مسائل جنبش https://vahdatcommunisti.com/2021/08/23/%d9%86%d9%82%d8%af-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d9%87%d8%af%db%8c%d9%86-%d8%ae%d9%84%d9%82/
آقای کریمی، در مورد بند شماره ی ۵ نوشته تان توجه شما و دیگر خوانندگان را به سر مقاله ی “نبرد خلق ۶” صفحه ی ۲ با زیر عنوان “همکاری هرچه بیشتر…” جلب می کنم. اتصال به این شماره ی “نبرد خلق” در زیر آمده.
https://www.iran-archive.com/sites/default/files/2021-08/cherikha-ta-1357-nabarde-khalgh-06.pdf
این بحث ها پرسشی می آفریند
اقدامات افرادی که آن اقدامات را آن افراد نوعی مبارزه گری می دانستند در خدمت روند تحولخواهی جامعه ایران بود یا اقداماتشان تحت تاثیر رویا پردازی هایی بوده که شاید سرگرمی برای گروهی شده بود که در سرگرمی اشان بیشترشان جان خود را از دست دادند.
با سلام،
خوشبختانه پوچ بودن “ادعاهای علمی بودن” همه جوانهای موجود در طرفهای منازعات آن روزگاران را امروز میتوان دید و آن چیزی که برای پیرانهسران باقی مانده، افسوس اشتباههای گذشته است. حیف.
با احترام – حسین جرجانی
من تعجبم در این است که آقای کریمی مصاحبه ای را با روزنامه شرق که در داخل ایران منتشر می شود را انجام داده، اما جوابیه به سازمان مجاهدین خلق را در سایت اخبار روز منتشر کرده است. شاید بهتر بود این جوابیه را برای روزنامه شرق می فرستاد.
در روند مبارزاتی هر جنبشی خط تمایز بین دوست و دشمن از اصول مقدماتی است در غیر اینصورت مار در آستین پروراندن خواهد بود. مقالات هر نویسنده و یا هر مشی سیاسی را نیز بر همین مبنا قیاس مینمایید . در دنیای امروزی ایدئولوژی ها شناخته شده و روند تکاملی آنها مشخص است و لزومی هم نخواهد داشت که تجربیات منفی آنها را دنبال یا تبیین شود. افراد مسئول و متعهد نمیتوانند در این موارد بیطرف باشند. بطور مشخص بازبینی مجاهدین هیچگونه کمکی به جنبش تکاملی آینده ایران نخواهد داشت .
در مورد آقای بهزاد کریمی هم ، هر مقاله ای بنویسند تفسیر سه موضوع مهم از جمله : به رسمیت شمردن تمامیت ارضی ایران، سرنگونی رژیم فقط بدست مردم ایران ، تغییر سیستم اقتصادی نئولیبرالیستی ایران مبهم و قابل پرسش است.
آقای کریمی دمتان گرم که اشتباه را تصحیح میکنید. نه با کله شقی فئودالی انکار میکنید. در یک مورد موافق نیستم که حرکات مجاهدین خلق سبب وحشی گری این حکومت شد. همه ما برخورد حکومت با دانشگاه و بعد از آن با جبهه ملی , روزنامه آیندگان ,منتظری , رفسنجانی … را دیدیم. این حکومت ماهیتش حذف کردن بود و هست. تعادل قوا بعد از دفاع جانانه سازمان اکثریت و حزب توده… که آدم خوار های اسلامی را تقویت کردند, پدیدار تر گشت. همه گروه ها از جمله مجاهدین خلق به خمینی توهم داشتند ولی ادامه توهم گروهها متفاوت بود.
در گذشته ماندن و آنرا قرقره کردن کمکی به حال و آینده این کشور نمیکند.
دنبال نقاط مشترک باشیم و به سمت هم بیاییم ،دمکراسی را در عمل و نه در حرف و تئوری محقق سازیم.
این نوشته و آن اطلاعیه میتواند نقطه شروع شود.
افرادی یک سازمان یا خود ان حق تغییر ایدئولوژی دارند در باره این تغییر در سازمان مجاهدین اشکال در قائل نشدن این حق برای مذهبی ها و ترور و کشتن انهاست .
این سازمان به جای بیرون کشیدن پرونده کهنه های ۶۰ سال پیش توضیح دهد چه شد که از پیکار با امپریالیسم امریکا امروز دل به راست ترین جناح های سیاسی امریکا بسته و با پواهای باد اورده ؟؟ نمایندگان ان را در گردهمایی هایش دعوت می کند و نیز چه شد که به ولایت مطلقه مسعود و مریم و رئیس جمهور نا بر گزیده مادادم عمر رسیده است
مبارزه ضد امپریالیستی جدی, در کشور امپریالیستی ا یدالیسم محض است. نشستن با سیاستمداران امپریالیستی هم گناه کبیره نیست, اگر منظور فشار آوردن به حکومت اسلامی ایران باشد. در ضمن آقای کریمی نمیتواند در مورد سیاست سازمان مجاهدین خلق پاسخ گو باشد. جای این سؤال اینجا نیست .
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
حد اقل انقلاب اسلامی باید به شما آموخته باشد
که ای دوستان ، راه نه آن است و نه این
_ و اگر همچنان سر همان بحث های عهد بوق جزنی ، حزب توده ، جامعه بی طبقه توحیدی ، موتور کوچک و بزرگ گیر کرده اید ، خدا همه شما را مورد رحمت واسعه خود قرار دهد انشائالله .
چپ اپوزیسیون ایران دیگر آن چپی نیست که مردم به آنها امیدوار باشند . چپی که فقط مخالفت خود را با رژیم بعنوان چپ بودن بداند الزاما چپ یا انقلابی و یا حتی مردمی هم نمیتواند باشد . اگر از آنها پرسیده شود الگوی چپ شما در تاریخ مبارزاتی جهانی کدامین بوده است جوابی ندارند . آیا میتوان خود را چپ دانست و حتی از حقوق بشر که دستاوردی بورژوازی هم هست دفاع نکر؟ چرا این گونه چپ ها از فلسطین و دیگر جنبشهای رهائی بخش دفاع نمیکنند و حتی آنها را تروریست میدانند ؟ چه کسی آنان را برای اولین بار تروریست نامیده که آنها مراجع تقلید چپ هایی چونان شما شده اند ؟
قابل توجه آقای بهزاد کریمی، آیا شما هنوز نمی دانید که چرا احمد غلامی مصاحبه های «عصر چریکها » با فعالان مختلف سیاسی مانند فرخ نگهدار، بهزاد نبوی، مهدی فتاپور ، بهرام قبادی ، اکبر معصوم بیگی ، بهمن بازرگانی ، علیرضا رئیس دانا، لطف الله میثمی ، رضا کیانیان و… را با چه هدفی انجام می دهد؟ دیروز که مصاحبه ی او با رضا کیانیان را دیدم .بعداز دیدن آن خیلی از پیشینه ی این هنرپیشه خنده ام گرفت . در گوگل تحقیق کردم و فهمیدم که حضرت ادعا می کند. از زمان دبیرستان در مشهد تا دانشگاه در تهران با تمام چریکها و مجاهدین و دیگرنیروهای سیاسی در ارتباط بوده که فقط ابتذال مصاحبه ی احمد غلامی را نشان میدهد و دائم با خودم درگیر بودم این کجا و آن جانهای شیفته که ما دیدیم کجا. احمد علامی «مبتذل» ساز ست.