چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴

چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴

«فلسفه آموزش و پرورش»؛ کتاب گمشده‌ی معلمی که اعدام شد

تاریخ سرکوب آموزگاران در ایران با تاریخ پیدایش آموزش‌وپرورش همزمان است. از نخستین روزهایی که میرزا حسن تبریزی (رشدیه)  مدارس نوین را در تبریز تأسیس کرد با مخالفت سخت آخوندهای مرتجع مواجه شد. دشمنی آخوندها با تعلیم و تربیت مدرن دانش‌آموزان ایرانی، که آن را رقیبی برای مکتب‌خانه‌هایشان می‌دیدند، با به قدرت رسیدنشان در پی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ با تغییر متن کتاب‌های آموزشی، اعمال حجاب اجباری به دختران دانش‌آموز و معلمان زن، اخراج آموزگاران روشنفکر با قلب عنوان «پاکسازی»، شروع شد که تا به امروز هم ادامه دارد.

جمهوری اسلامی به این مقدار هم بسنده نکرد و از نخستین روزهای روی کار آمدنش معلم‌های دگراندیش را اخراج کرد، زنان را به بهانه‌ی حجاب از مدرسه‌ها تصفیه و هزاران معلم را به بند کشید و تعداد زیادی از آن‌ها را اعدام کرد. نویسنده‌ی کتاب «فلسفه آموزش و پرورش» یکی از آن معلم‌های آزاده و دانایی‌ست که فقط به دلیل فعالیت سیاسی و اندیشه‌اش، از کار اخراج، زندانی و در قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ اعدام شد. کتاب «فلسفه آموزش و پرورش» او از معدود کتاب‌های تئوریک در زمینه‌ی آموزش‌وپرورش است که منتشر شده و متأسفانه سال‌ها دور از دست و در یورش گزمه‌های غارتگر حکومت اسلامی مفقود و نسخه‌هایش نابود شده بود. این اثر با وجود این‌که بیش از چهل سال پیش و از دیدگاه طبقاتی و چپ، نوشته شده است، همچنان تجربه‌ای علمی و عملی، حاوی نکات مهم و مفید و آموزنده‌ای‌ست که می‌تواند مبنای بحث و مرجعی برای تألیف متون دیگری در زمینه‌ی آموزش و پرورش شود.

نویسنده‌ی «فلسفه آموزش و پرورش معلمی گیلک (لنگرودی) است که با تخلص «گیلیار» یعنی یار و یاور گیلک‌ها، این کتاب را منتشر کرده است؛ اما همه‌ی دوستان و آشنایان که در پخش وسیع اثر در آن زمان با وی همراه بودند، می‌دانند نویسنده‌اش رفیق دانا، فکور و فروتن ایشان، زین‌العابدین کاظمی (عبدی) است.

چنان که از متن کتاب «فلسفه‌ی آموزش و پرورش» بر می‌آید زین‌العابدین کاظمی (عبدی) چند ماهی پس از هفده شهریور ۱۳۵۷ آن‌را نوشته است. ما در بازنشر نسخه‌ی PDF کتاب علاوه بر این‌که سعی کردیم به نثر و رسم‌الخط او وفادار مانیم، بخشی را همراه تصویر در معرفی ایشان به آخر کتاب افزوده و این کتاب ارزشمند را به مناسبت روز معلم برای انتشار در ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ آماده کرده‌ایم؛ که خود گرامی‌داشت یاد ابوالحسن خانعلی، معلمی‌ست که در چنین روزی در سال ۱۳۴۰ به دست مزدوران رژیم شاه به قتل رسید.

برای دریافت کتاب اینجا را کلیک کنید:

«فلسفه آموزش و پرورش» کتاب گمشده‌ی معلمی که اعدام شد

با یاد و خاطره‌ی جان‌سوز «بابک کاظمی»

درباره‌ی نویسنده‌: زین‌العابدین کاظمی

زین العابدین کاظمی (عبدی) نویسنده، معلم، کشتی گیر به‌نام و فارغ التحصیل دانشگاه تهران، در دی ماه سال ۱۳۱۷ در روستای «خراط محله» شهر «لنگرود» به دنیا آمد. زین‌العابدین کاظمی در سال ۱۳۴۸ با «قدسی» پیوند ازدواج بست و صاحب دو فرزند پسر به نام‌های بابک و مزدک شد. او دبیر دبیرستان های تهران بود و در ده‌های ۴۰ و ۵۰ و ۶۰ خورشیدی چهره‌ی نام آشنای و خوشنام مردم زادگاهش، لنگرود بود.

پدرش «حسین کاظمی» در لنگرود به سفال‌کاری بام خانه‌ها و همچنین کشاورزی مشغول بود. برادران عبدی نیز به مشاغلی از قبیل سفال‌کاری، کشاورزی و فروش ابزار آلات و یراق ساختمانی در بازار سبزی فروشان کنار قهوه خانه‌ی «مشدی رمضان» جنب «پل خشتی» لنگرود اشتغال داشتند. صاحبان خانه در سال‌هایی‌که برف سنگین می‌بارید و برف روبی با دشواری انجام می‌شد و سقف خانه‌های سفالی و سفال‌ها حین برف روبی آسیب می‌دید و می‌ریخت، مجبور می‌شدند بعد از آب شدن برف‌ها، برای پر کردن سفال‌ها و چیدمان دیگربار آن، مدت‌ها در صف انتظار آقایان کاظمی بماند تا نوبت به آن‌ها برسد.

زین العابدین تحصیلات ابتدایی را در شهرستان لنگرود سپری کرد. در مقطعی هم با سفر به شهر قم و اقامت در منزل یکی از اقوام، تحصیلات متوسطه را در مدارس قم ادامه داد، سپس در مقاطع پایانی تحصیلات متوسطه به لنگرود بازگشت و دیپلم را اخذ نمود. دوران دبیرستان را هر روز به همراه رفیق سالیانش «رحمت انباز» از «خراط محله» تا آن سوی شهر، «سبزه میدان» لنگرود به مدرسه می‌رفت. در ۱۳۴۱ به خدمت سربازی اعزام شد و تحت عنوان سپاهی دانش عازم روستاهای زنجان گردید. او در بین روستایان به دلیل آموزش آن‌ها و به خصوص به دلیل اقدام در ساخت مدرسه و حمام عمومی محبوبیت خاصی داشت. دوران سپاهی دانش با تجربه واقعی در آموزش روستاییان و درک فرهنگ مردم سبب کسب تجارب ارزشمند به منظور ایجاد ارتباط موثر و تعامل با مردم بود. از عبدی دست نوشته‌های بسیاری از تحلیل زندگی روستاییان و همچنین تأثیر اصلاحات ارضی بر زندگی آن‌ها و اثرات اجتماعی آن به یادگار مانده است.

دوران نوجوانی عبدی مصادف با دهه‌ی ۳۰ بود و عمده جوانانی که خواهان عدالت و مساوات بودند به گرایشات چپ تمایل پیدا می‌نمودند و بدین ترتیب عبدی از همان سال‌های نوجوانی با آموزه‌های مارکسیسم آشنا شد. پس از پایان سپاهی دانش و پس از اتمام دوره آموزشی معلمان در اصفهانک واقع در اصفهان، از سال ۱۳۴۳ در آموزش و پرورش تهران به عنوان معلم استخدام گردید. زین‌العابدین در این سال‌ها همزمان با تدریس در محدوده‌ی «دروازه غار» از مناطق محروم جنوب تهران، درس خواند و با موفقیت در کنکور سال ۴۶، در دانشگاه تهران در مقطع لیسانس در رشته‌ی جامعه شناسی به تحصیلاتش ادامه داد. با توجه به آغاز ورزش کُشتی در دوران سربازی، در دوران تحصیل با عضویت تیم دانشگاه نیز در مسابقات کشتی دانشگاه در سنگین وزن و همچنین در مسابقات شهری و استانی شرکت می‌کرد. در دورانی که جهان پهلوان «غلامرضا تختی» به دانشگاه تهران رفت و آمد پیدا کرد، حریف تمرینی وی شد. در این دوران در عرصه فعالیت‌های دانشجویی نیز شرکت مؤثر داشت و از فعالین جنبش دانشجوئی بود. او با برخورداری از مطالعات گسترده در عرصه تاریخ و مارکسیسم و تجربیاتی که از زندگی با روستائیان آموخته بود، شخصیتی با تجربه داشت و به خاطر برخورداری از این ویژگی‌ها محبوبیت خاصی در میان فعالین دانشجویی به دست آورده بود و کتاب‌های ممنوعه و جزوات مارکسیستی دست نویس را بین فعالین توزیع می‌کرد. همچنین در سال‌های ۴۶ – ۱۳۴۴ در محافل نسل پیشین فعالان سیاسی لنگرودی که در آن سال‌ها اغلب در تهران بودند، همراه با «محمود پاینده لنگرودی» شرکت می‌کرد. 

در سال ۱۳۵۰ در مقطع فوق لیسانس در رشته‌ی علوم تربیتی دانشسرای عالی مامازند واقع در پاکدشت ورامین به ادامه تحصیل پرداخت. عمده فعالین دانشجویی در دانشسرای عالی در آن مقطع از قبیل «صبا بیژن زاده»، «صدیقه صرافت» و «مرضیه احمدی اسکویی» در ارتباط با  گرایش «نادر شایگان» و «مصطفی شعاعیان» بودند که هنوز با چریکهای فدایی خلق ادغام نشده بودند. عبدی در سال ۱۳۵۲ در ارتباط با محافل دانشجویی فعال در دانشگاه مامازند و دانشگاه تهران دستگیر شد و در بازجوئی، مقاومت سرسختانه‌ای از خود نشان داد. «هدایت»، شکنجه گر معروف ساواک نتوانست او را به اعتراف مجبور کند و از این رو خیلی از رفقایش از دستگیری مصون ماندند. پس از اتمام دوران محکومیت در زندان قصر تهران و آزادی در سال ۱۳۵۳ از کار بر کنار و سپس به عنوان دستیار کارشناس آموزشی، تحقیق و پژوهش در سازمان پیکار با بیسوادی ادامه داد.

همزمان با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ با فعالان چریک‌های فدایی همراه گردید و نام مستعار «عبدی» را برای خود برگزید. با آغاز جنبش آزادیخواهی باتوجه به محبوبیتی که در میان آموزگاران و دبیران ناحیه آموزشی که زمانی در آن به تدریس مشغول بود با توجه به توانایی در امر سازماندهی، به سازماندهی آموزگاران و دبیران پرداخت و در سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ به هنگام خیزش جنبش انقلابی با توجه به ارتباط‌هایی که با معلمان داشت، در هدایت اعتصاب معلمان نقش مؤثری ایفا کرد. زین‌العابدین کاظمی پس از انقلاب به فداییان خلق پیوست و با توجه به محبوبیتی که در زادگاهش، لنگرود داشت از سوی این سازمان به عنوان کاندیدا برای شرکت در انتخابات مجلس معرفی گردید و علیرغم تقلبات گسترده، آرای قابل توجهی کسب کرد. عبدی در مقطع کوتاهی پس از انقلاب در سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸ دوباره به عنوان دبیر آموزش و پرورش منطقه ۱ تهران در منطقه تجریش و کن به آموزش مشغول گردید، که با شروع پاک‌سازی‌ها از سال ۱۳۵۸ مجداد از آموزش و پروش اخراج گردید.

چنان که از متن کتاب «فلسفه‌ی آموزش و پرورش» بر می‌آید زین‌العادبدین کاظمی چند ماهی پس از هفده شهریور ۱۳۵۷ آن‌را نوشته، یا آخرین ویرایش آن مربوط به همان زمان است؛ در صفحه‌ی ۴۲ [متن اصلی] دوره‌ی سرمایه‌داری آمده: «از ۱۷ شهریور چند ماهی بیشتر نگذشته است. ۱۷ شهریور مردم چه می‌خواستند؟ سینه‌ها را در راه چه چیزی سپر کرده بودند؟…» کتاب با تخلص «گیلیار» یعنی یار و یاور گیلک‌ها، منتشر شده؛ اما همه‌ی دوستان و آشنایان می‌دانستند نویسنده‌اش رفیق دانا، فکور و فروتن ایشان، زین‌العابدین کاظمی (عبدی) است و در پخش وسیع اثر در آن زمان با وی همراه بودند.

پس از انقلاب ۱۳۵۷ زین‌العابدین کاظمی در همایش‌های شهر لنگرود حضور می‌یافت و همزمان با نخستین دوره‌ی انتخابات مجلس، به دلیل محبوبیت و مقبولیت در نزد مردم و خاصه جوانان شهر، به عنوان کاندیدای سازمان معرفی شد و با وجود تقلب حکومت و هزار ترفند و تقلب در شمارش آراء خاصه در سطح روستاهای لنگرود، به عنوان چهره‌ی چپ و چریک فدایی، رأی بالایی از مردم کسب کرد. به عنوان مثال برابر نماینده حزب توده ایران (سید احمد رصدی اعتماد لنگرودی) عضو کمیته مرکزی حزب، با ۲۸۲ رأی، آقای عبدی بیش از ۲۰۰۰ رأی از مردم گرفت.

ستاد انتخاباتی او در طبقه دوم پاساژ مرادی در خیابان مرکزی شهر لنگرود بود که با پلاکادر بزرگی که رویش نوشته شده بود: «در انتخابات مجلس، به آقای زین العابدین کاظمی فرزند زحمتکشان، نماینده‌ی سازمان چریکهای فدایی خلق از لنگرود رأی بدهید» مشخص شده بود.

در مقطع انشعاب اکثریت و اقلیت سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، رفیق زین العابدین کاظمی با جرگه گرایش موسوم به «۱۶ آذر» همراه گردید و تا زمان دستگیری‌اش در آبان ماه سال ۱۳۶۳، در کمیته‌ی ایالتی تهران با همین گرایش همراه بود. در همین سال و در پی موج دستگیری‌های دهه‌ی شصت، او بعد از دستگیری به پای شکنجه رفت و پس از لغو حکم اولیه اعدام در کمیته تجدید نظر در دفترمنتظری در قم این‌بار به ۱۰ سال زندان محکوم شد.

زین العابدین کاظمی علیرغم این‌که با حکم در زندان بود، مانند هزاران سربه‌دار سرفراز، در جنایت حکومت جمهوری اسلامی در کشتار تابستان ۶۷ زندانیان سیاسی به قتل رسید و هرگز پیکر او به خانواده‌اش تحویل داده نشد و در گورهای دسته‌جمعی گورستان خاوران همراه رفقایش مدفون گشت.

نام و یاد زنده‌ی این انسان شریف و مبارز، زمزمه نیمه شب مستان باد!

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز باشند، منتشر نمی شوند.

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *