
مارکس جمله اى دارد با این مضمون که سیاستمداران وقتى در اتحاد با هم هستند نأن ما را غارت میکنند و چون به اختلاف میرسند جان ما را . و این به واقع تمامى جنگ ها بجز جنگ ( نبرد ) هاى رهایى بخش را در بر میگیرد . همان که بدنبال خروج از این چرخه غارتگرى و جنگ است.
آنتونیو گرامشى در دفترهاى زندان و در دیالوگى با پالمیرو تولیاتی براى واکاوى فاشیسم در حال ظهور، مفهوم بحران را در این میداند “کهنه رو به مرگ است و نو ناتوان از زاده شدن است و در این میان أنواع نشانه هاى خوفناک پدیدار میشود”.
مردم میهن ما در میانه بحران ها و فاجعه هاى مداوم و وقفه ناپذیر، همواره سوگوارند. قربانیان اصلى هم کارگران و زحمتکشان میهن ما هستند. سرمایه همانگونه که نیروى کار آنها را غارت مى کنند جان آنها را هم که به زعم ایشان کم ارزش است، مى گیرند. فاجعه أخیر انفجار در بندر شهید رجایى بندرعباس هم، قربانیان خود را از کارگران، رانندگان و کارکنان زحمتکش این بارانداز دست چین کرد.
میهن ما در شرایط بس دشوارى قرار گرفته است. مردم در بیم و امید زندگى مى کنند. امیدى که أفق آن عجالتا مى تواند یک توافق و نه یک جنگ مصیبت وار (در کشاکش امپریالیست هاى امریکایى و رژیم ولایى) که بدون شک هزینه هاى جانى و مالى آن بر گرده ایشان بار مى شود، باشد. هر گونه توافقى که سایه شوم جنگ را منتفى کند. در میانه شرایط بس دشوار، مردم و بویژه زحمتکشان، به تنها چیزى که هرگز احتیاج ندارند جنگى است که آرزوهاى فعلا کوچک آنها را کم مایه تر و کم سوتر مى کند.
چکیده
رژیم ولایى در آستانه تصمیم ورود به یک جنگ یا تمکین قرار دارد که محصول آن براى أمریکا (به مثابه یک دستاورد) و إسرائیل (با قلمداد تهدید وجودى تهران براى شکل دهى خاورمیانه اى مطلوب) حیاتى است، در حالى که دست رژیم کم مایه تر از هر زمانى است (با ارزیابى واشنگتن و تل آویو که تهران حلقه ضعیف در میان اهداف آنهاست) و مهمتر از همه مردم ایران جنگ احتمالى را جنگ خود نمیدانند. خامنه اى با تن دادن به مصالحه اى که حریف، خطوط قرمز نظامش را درهم شکسته باشد، نیروهاى همیشه در صحنه خود را مسئله دار میکند، کما اینکه با قبول مذاکره در پى انتساب بى شرفى و ناهوشمندى بدان در چند روز قبل از این، آنها را به تردید انداخته است. این در حالى است که برعکس آن صورت نمیگیرد به این معنا که منتقدین خواهان مذاکره، با ورود وى به مذاکره و توافق، به سمت وى گرایش نمى یابند (مطلق ریزش).
رژیم ولایى در حال حاضر مقهور دو عرصه متفاوت است:
* دیپلماسى نظامى (بسیج حداکثرى قواى جنگى و نمایش آن جهت مقهور کردن طرف مقابل در مذاکره) ایالات متحده بعنوان راهبر و میلیتاریسم رژیم راست افراطى إسرائیل بمثابه همکار در فشار و یا تعرض. ایالات متحده بوضوح خود را همزمان داراى أراده برخورد سخت و نرم نشان میدهد. در حالى که رژیم فاشیست إسرائیل را که اهتمام، انگیزه و آمادگى کافى براى برخورد تمام کننده علیه جمهورى اسلامى را دارد در حالت چنگ و دندان نشان دادن در کنار خود قرار داده تا ایفاى نقش کند.
* أراده مبارزاتى مردم ایران، که در پى چند بار خیزش هاى سراسرى یک دهه أخیر عزم خود را براى آزادى و عدالت اجتماعى و بر ضد استبداد – بمثابه آرمان هاى منکوب شده خود – دوچندان نشان داده اند .
در این میان رژیم ولایى که در هر دو میدان (داخلى و خارجى) خود را فرتوت تر از هر زمانى مى یابد بمانند موقعیت هاى مشابه در گذشته، بدنبال مصالحه اى با ایالات متحده است که اگر شده حتى با امتیازهایى دردناک که در شرایط عادى خطوط قرمز او تصویر میشد، با آرام کردن چالش خارجى، توان و فرصت لازم براى استمرار نظام ولایى با مشت آهنین را داشته باشد.
۳ خروجى از این معادلات، ویژگى مبارزات ضداستبدادى و آزادى خواهانه و رهایى بخش مردم را اعتلاء خواهد بخشید:
۱. هر چند قبل از این هم مردم ما در تجربه مبارزاتى شان به إشارات و تمایلات جریان هاى برانداز و سرنگونى طلب ارتجاعى / پادشاهى منجى / موعودگرایانه (مشابه امید باورمندان به ظهور منجى که معتقدند با افزایش فساد، بى عدالتى و فاجعه زمینه ظهور مهیا مى شود و شرایط براى براندازى و ظهور منجیان پروامپریالیست مهیا مى شود) در مبارزه “نه” گفته اند. امروز بدون هیچ پرده پوشى، آگاه اند که خصلت بده بستانى و معامله گرى این نظام جهانى غارتگرى با رژیم، آنگاه که منافع غارتگرانه آنها در میان باشد بالاتر از هر به اصطلاح تعهد و دغدغه اخلاقى عمل میکند.
۲. با عبور از هر مرحله مبارزاتى و با تجربیاتى اینچنین، صف بندى ها با عیار میهن دوستى و استقلال عمل و وفادارى صرف به منافع ملى به سنجه در مى آید.
۳. به تدریج رژیم ولایى ناچار به کنارنهادن نقاب دروغین مبارزه با امپریالیسم، غرب و أمریکا (که با اقتصاد سیاسى سرمایه دارى آلوده به فساد و غارتگرى اش که همواره با ارجاعات نولیبرالى همنوا و همراستا بوده و هست) بکلى بى تناسب و بى قواره بوده، میشود. با همگرایى بیشتر شکلى با سیستم جهانى سرمایه دارى (جدا از مضمون که همواره وفادارانه همسو بوده) امکان انتساب مبارزات ضداستبدادى به دشمن، ناکارآمد و بى اثر مى گردد.
دیباچه
از تمام آنچه که بعد از ۳ دور گفتگو بین نمایندگان ایالات متحده و رژیم ولایى میتوان دانست یک شکاف عمیق بین دو طرف در امرى که اگر موضوع حیثیتى و بنابراین حیاتى براى جمهورى اسلامى نبود، براى مردم ایران که هیچ، حتى براى رژیم ولایى نیز دیگر و من بعد، ابزار بازدارندگى هم نمیتواند باشد. رصد و پایش چند جانبه، انحراف برنامه هسته اى را به سمت استفاده نظامى به غایت دشوار و مى توان گفت غیرممکن مى کند، چرا که کمترین نشانه ها دست کم، عملیات بمباران آن را به میدان مى آورد. استفاده از موقعیت تحمیل شده توسط ایالات متحده، براى جبران اندکى از خسارات به بار آورده این برنامه، علیرغم خواست رژیم راست افراطى إسرائیل، کمترین درایتى است که رژیم ولایى میتواند صورت دهد.
استیو ویتکاف که بعد از پایان دور دوم گفتگو از امکان استمرار غنى سازى ۳.۶۷ ٪ توسط ایران گفت، خیلى زود و احتمالا با فشار مؤثر جریان تندروتر در کأخ سفید به انضمام خود ترامپ، با توئیتى در اپلیکیشن ایکس، از ضرورت پایان کامل غنى سازى نوشت. در ادامه مارکو روبیو وزیر خارجه ترامپ با تکرار همین خواسته، از امکان تامین سوخت توسط پیمانکاران سازنده نیروگاه هاى ایران (چنانکه تا کنون هم صورت گرفته) و بنابراین جمع شدن بساط غنى سازى سخن گفت.
ترامپ اگر چه بشدت نیاز به یک توافق (دستاورد) در میانه ناکامى ها از چند خیز تاکنونى خود (تعرفه ، اوکراین ، غزه و …) دارد، ولى توافقى که امکان غنى سازى در آن باشد مشابهت زیادى به برجام دارد که با وجود افزایش سقف زمانى و یا حتى دائمى شدن محدودیت در درصد غنى سازى، انتقاد منطقى مخالفین او را بدنبال خواهد داشت که پاسخى براى آن نخواهد داشت (بجز متحدین منطقه اى او ، یعنى کشورهاى ثروتمند عرب خلیج فارس که با این دست فرمان، ترامپ مى تواند در سفر پیش رو به این کشورها، هم موافقت سرمایه گذارى آنها در أمریکا و هم فروش تسلیحات مدرن به آنها را که تاکنون إسرائیل مانع آن بود بدست آورد. ضمنا این کشورها در صورت قبول أمریکا به ادامه غنى سازى محدود به ایران، مجوز امکانى مشابه – غنى سازى – را از ایالات متحده کسب مى کنند). البته موردى که ترامپ نمى گوید اما براى او حائز اهمیت است (و این از ترامپ شناسى رایج رژیم ولایى دور نمانده) عدم انتفاع امریکایى ها از امکان سرمایه گذارى امریکایى ها در ایران در فضاى پساتحریم هاى برجام است که با توجه به حضور اروپایى ها قبل از تحریم هاى هسته اى در بازار ایران، خیلى زود، هم آنها بودند که خود را در صف ورود مجدد قرار داده بودند. هر چند احتمالا آن زمان رهبر جمهورى اسلامى هم هنوز خود را در موقعیت ضعف مفرط کنونى (داخلى و منطقه اى) إحساس نمى کرد. چرا که با ورود امریکایى ها به اقتصاد ایران و بالطبع ورود به چرخه رفع بى اعتمادى ها و در نهایت بازگشایى سفارت هاى دو طرف، ابزار مهم ایدئولوژیک خود را که امکان فرافکنى همیشگى براى او مهیا مى کرد، از دست مى داد.
از سوى دیگر رهبر جمهورى اسلامى با جمع کردن بساط غنى سازى علاوه بر اینکه با هیچ شامورتى بازى نخواهد توانست چرایى بحران سازى مداوم ۳ دهه اى این ابزار (به گفته خود) اقتدار و ابربازدارندگى (غنى سازى) را پاسخ دهد که کارشناسان عدد ۲.۵ تریلیون دلارى (هزینه و عدم النفع) برآورد کرده اند. همچنین با هیچ ورد و آیه، روایت و حدیثى هم متحجرترین هوداران خود را نمیتواند مجاب کند، چه برسد آنهایى را که از سر آرمان و نه منفعت، دلبستگى هایى داشتند. این عده صادق تر تا همینجا نیز مایوس و سرخورده و ریزش کرده اند. البته بى تردید ذوب شدگانى کم تعداد ولى پر قدرت، با نفوذ و ثروتمند براى استمرار بساط غارتگرى شان، مؤمن به او و رژیم ولایى باقى مى مانند.
بنظر مى رسد ایالات متحده سعى مى کند به دغدغه هاى دیگر خود، رژیم إسرائیل و غرب جمعى، بمانند موضوعات موشکى، نیروهاى – به تعبیر آنها – نیابتى، تروریسم، حقوق بشرى و جز اینها (به ویژه برنامه موشکى که در صورت توافق با غنى سازى محدود، امکان ربط موشک هاى بالستیک دوربرد داراى کلاهک اتمى با برنامه هسته اى را ممکن مى کند)، بپردازد که ضمن نمایش همدلى با آنها، از این موضوعات جهت اعمال فشار بیشتر در موضوع هسته اى استفاده کند. ولى با توجه به محدودیت هم بینشى رهبر جمهورى اسلامى که فضاى هوادارى خود را با ارجاعات ایدئولوژیک و درهم تنیده کردن این – از نظر او – ابزارهاى اقتدار و بازدارندگى با هویت و موجودیت نظام جمهورى اسلامى و هم مشکل مدیریت این حجم تغییرات، احتمال توافقى چنین جامع ناممکن خواهد بود. از سوى ایالات متحده هم، فعلا تفکیک تحریم هاى اولیه و ثانویه أمریکا در موضوعات متنوع هسته اى، موشکى، دخالت هاى منطقه اى، سپاه، تروریسم و گروه هاى به زعم أمریکا نیابتى جمهورى اسلامى، حقوق بشرى و …، شاید براى ۱- سرعت در حصول یک نتیجه و ۲- عدم بهره مندى (عدم رفع تحریم گسترده) اثر گذار بر اقتصاد ایران، ترجیح داده تمرکز خود را بر موضوع هسته اى جمهورى اسلامى قرار دهد. در این حالت، در صورت حصول یک نتیجه، ملزم به رفع سایر تحریم ها نیست ۳- میزان مطالبات ترامپ / مجریان کأخ سفید هم به عمد مبهم است و چند صدایى، چرا که (در فاصله مذاکرات تا نتیجه نهایى) در صورت کسب دستاورد دیگرى خارج از مناقشه با ایران سقف انتظارات خود را بالاتر ببرد و برعکس و ضمنا ۴- امکان فشار روى موضوع هسته اى از سوى متحدین اروپایى او با فعال کردن مکانیسم ماشه (تا حداکثر پایان تابستان جارى) بر ایران امکان طرف بستن (سود جستن) ایالات متحده دو چندان مى شود .
ابهام
هنوز هم کسى به درستى نمیداند موضوع مذاکره بر سر چیست؟ رژیم دقیقا قرار است پیرامون چه چانه زنى کند، چه بدهد و چه بگیرد؟ سقف و کف انتظارات طرفین از همدیگر چیست؟ چرا که خط قرمزهاى نظام امرى سیال و مدام تغییرپذیر است و نمیتواند مبنایى براى انطباق یا عدم انطباق با منافع ملى باشد هر چند پس از ۳ دور گفتگو میتوان حدس و گمان هایى داشت. امریکایى ها گاه از اینکه رژیم ایران نمیتواند سلاح هسته اى داشته باشد و گاه از نداشتن هرگونه غنى سازى و ضرورت محدودیت برد موشکى و مهار نیروهاى نیابتى مى گویند. از سوى رژیم تنها به مذاکره میکنیم، نمیکنیم. غیر مستقیم مذاکره میکنیم. فقط موضوع اطمینان بخشى برنامه هسته اى مورد نظر است، در مسقط است و نه در رم و نه بیش از آن طرح شده است. خط قرمز هاى که خیلى زود نقض میشود و قس علیهذا (تا کنون گفتگوها در فضایى بشدت ایزوله و بدون هیچ خبرنگارى مدیریت شده و خود نیز هیچ اطلاع رسانى بى غرضانه صورت نداده است). بنابراین در موضوعى به این مهمى که تبدیل به دغدغه عمومى شده تلاش همگان این است که با حدس و گمان و تلاش تحلیلى، نورى بر تاریکى انداخته شود و در نتیجه میتواند حاوى خطا باشد. بنابراین شاید موثرترین و ارزشمندترین کنش که “مردم بى لبخند” را امیدى به فردا باشد:
۱) فشار به رژیم براى شفافیت موضوع و متن مذاکره جهت اظهار نظر عمومى است که بتواند تا حد ممکن موضوع و نتیجه مذاکره، منافع ملى ایران باشد و در صورت مغایرت، إفشاء این روند پیش گرفته شود. چرا که:
۲) موضوع براى ترامپ تضمین هژمونى است و براى رهبر جمهورى اسلامى ضرورت ادامه حیات رژیم ولایت فقیه. و:
۳) ما واقعا با رژیمى که علاوه بر اینکه تصمیم سازان آن اندک و آنهم تنها با یک بینش، تصمیم گیر تنها مقام ولایت و در پى تمامى آن، با عدم مسئولیت پذیرى مطلق از سوى آنها، مواجه هستیم.
تجربه تاریخى نشان مى دهد که ما با عدم درک، درایت و ناتوانى از موقعیت سنجى لازم در راستاى موقعیت خود رژیم نیز روبرو هستیم.
براى نمونه رهبر رژیم ولایى با وجود نشانه هاى زیاد مبنى بر احتمال انتخاب مجدد ترامپ و زمانى که ابزارهایش از نیروى نیابتى تا سامانه هاى موشکى و پهپادى موقعیت بازدارندگى بیشتر داشت، اقتصاد کشور چنین فروپاشیده نبود و خشم و نارضایتى توده ها در موقعیتى محدودتر قرار داشت مذاکرات با بایدن را تایید نکرد. محمود واعظى رئیس دفتر روحانى در مصاحبه با تارنگاشت انتخاب ۱۰ / ۱ / ۱۴۰۴ این موضوع را بوضوح بیان کرد.
در ادامه سعى مى شود:
* در بخش اول وضعیت در ایالات متحده و موقعیت ترامپ در این میان که او را وا مى دارد دستاوردى را براى ادامه سیاست هاى خود و نیز امکان تثبیت برترى خود در نهادهاى حاکمیتى با اخذ پیروزى در انتخابات میان دوره اى مجلس نمایندگان، قسمتى از سنا و قسمت زیادى از فرمانداران ایالت ها در نوامبر ۲۰۲۶ بدست آورد.
* در بخش دوم موقعیت جمهورى اسلامى و اینکه در میان انبوهى از بحران با وجود اینکه گفتگوها به رهبر جمهورى اسلامى تحمیل شده ولى او نیز تلاش دارد با حرکت در مرزهاى خطر، ضمن محدود کردن چانه زنى ها به برنامه هسته اى اش (که البته عملا محدوده رفع تحریم ها را هم محدود مى کند) در مقابل کنار نهادن کل غنى سازى که با ماهیت وجودى اش پیوند خورده بایستد و چه بسا فشارهاى بیشتر (و از جمله برخورد نظامى) را به چنین تحقیر و در ادامه سقوط رژیم ترجیح دهد. این انتخاب را قطعا، آنچه به استمرار رژیم ولایى اش کمک کند، تعیین مى کند.
* در بخش سوم هم بر کنش دو بخش بالایى بررسى مى شود و اینکه به نظر مى رسد ایالات متحده در میان انتخاب ها براى دستاورد، رژیم جمهورى را حلقه ضعیف ارزیابى کرده است.
امریکا ضمن آگاهى به بحران هاى متعدد و درهم تنیده جمهورى اسلامى، ازحمایت مطلوبى در بین متحدین و عدم واکنش فعال در رقباى خود برخوردار است.
حمایت از برخورد نرم تا سخت در سازمان غرب جمعى تا اجماع و حمایت در مهار (برخورد نرم) جمهورى اسلامى در بین کشورهاى منطقه و کشورهاى عرب خلیج فارس.
چین نیز ادامه تجارت و خرید نفت از ایران را، من بعد (با تحریم و جلوگیرى هر مقدار، حتى اندک نفت ایران به حتى پالایشگاه هاى کوچک و نفتکش هاى مربوطه که تجارت مهمتر چین با أمریکا را تهدید مى کند) مشکل زا دانسته و تمایل به حل آن دارد. روسیه به گمان من موافق فعال مذاکره و توافق است چرا که با توجه به نگاه مثبت ترامپ به پوتین، که أفق رابطه اى عادى با ایالات متحده را باز مى تابد و امید به حل جنگ اوکراین در حالى که پیروز میدان نبرد است را نمى خواهد در موقعیت خطر قرار دهد. این است که به صراحت از عدم کمک به ایران در صورت وقوع جنگ گفته و البته ترجیح مى دهد در چنین موقعیتى (جنگ) قرار نگیرد چرا که ممکن است در آینده، نمونه اى از رها کردن متحد در شرایط سخت توسط روسیه تلقى شود.
بخش اول (ایالات متحده)
در این بخش سعى میشود موضوع تشدید تنش بین جمهورى اسلامى و أمریکا / إسرائیل از موضع نیاز أمریکا (ترامپ) براى کسب یک دستاورد صحبت شود که بنظرم مهم است.
ایالات متحده از انباشت چندین بحران رنج میبرد که بسیارى از آنها درهم تنیده است. در پى فروپاشى اتحاد شوروى و متحدین آن، أمریکا و غرب جمعى از دوران جنگ سرد موفق بیرون آمدند. اما این دستاورد نه به دلیل کارآمدى و حل مشکلات واقعا موجود آنها بود (کم اهمیت شدن ادعاى فرانسیس فوکویاما در نظریه پایان تاریخ و برخورد تمدن هاى ساموئل هانتیگتون که لیبرال دمکراسى عاقبت تمامى نظام ها و براى همیشه است که در مدت کوتاهى نادرستى آن معلوم گردید. نمونه ترامپیسم در مهمترین نظم دولتى لیبرال دمکراسى جلو چشم همگان است)، بلکه به دلیل ضعیف شدن وضعیت اقتصادى بلوک شرق و مهمترین آن، اتحاد شوروى، و در نتیجه، عقب ماندن از انتظارات شکل گرفته و بدیهى فرض شده رفاه اجتماعى در اتحاد شوروى و جامعه کشورهاى سوسیالیستى بود. رسالتى که براى ایالات متحده أساسا تعریف نشده بود و نشده است. (میتوان گفت که تلاش غرب جمعى از جمله از طریق تحمیل هزینه بر رقیب، در تضعیف آنها مؤثر بود ولى در حل بحران و مشکلات و بهبود ساختارى وضعیت نامطلوب خودشان مؤثر نبود).
اما دوران این آرامش (نبود جنگ سرد) کوتاه بود. بزودی:
۱) یکجانبه گرایى (رهبرى على حده ایالات متحده در سطح جهان) به دو و چند جانبه گرایى میل نمود و:
۲) هژمونى أمریکا در خود سیستم جهانى سرمایه دارى مورد چالش قرار گرفت.
از این دو موضوع در همین لحظه، چند جانبه گرایى بقول معروف، تحصیل حاصل است (اقتصاد چین در ۲۰۱۶ به لحاظ تولید ناخالص داخلى – از نظر برابرى در ًقدرت خرید – از اقتصاد أمریکا پیشى گرفت، درسال ۲۰۲۵ میلادى یعنى در حال حاضر ، ۳۰٪ بالاتر است و کارشناسان پیش بینى مى کنند در سال ۲۰۳۵ میلادى حدود ۲ برابر اقتصاد أمریکا خواهد بود). از این روست که همه راهبردها و نگاه ها متمرکز بر چین و وحدت و افتراق هاى تاکتیکى معطوف به توقف چین است. تعرفه هایى که حتى دامان کشور کوچکى چون سائوتومه و پرینسیپ را گرفت (با این نگاه که هرگونه امکانى را از چین سلب کند که مبادا چین از طریق باز صادرات از سرزمین هاى هر چند کوچک دیگر عمل نماید). توقف موقتى تعرفه ها (به جز تعرفه پایه ۱۰٪) در پى واکنش منفى تمامى بازارها بجز تعرفه ۱۴۵ ٪ چین بیانگر تضاد اصلى براى ایالات متحده است.
ولى بحران هژمونى، موضوعى در جریان است و براى ایالات متحده که در پى نظم پسا جنگ جهانى دوم همواره دارنده آن بوده، بسیار بحران زا است اگر آن را از دست دهد و حتى اگر مشروط شود. نبود آن دومینووار سایر بحران هاى مدیریت / مهار شده و یا پس رانده را ، به مسئله که باید حل شود، مبدل میکند. بطور مثال حذف هژمونى دلار، آنهم دلار پسا برتون وودزى (که مبتنى بر پشتوانه طلا و یا کالا و منابع با ارزش واقعى و موجود نیست) اقتصاد أمریکا را زمین گیر میکند. اکنون اقتصاد أمریکا ۳۶ تریلیون دلار بدهى دارد که تنها ظرف یک سال (ژانویه ۲۰۲۴ تا ۲۰۲۵میلادى) ۲ تریلیون دلار افزایش یافته (دنیاى اقتصاد تاریخ ۵/۹/۱۴۰۳) که تاکنون با دلار بعنوان یگانه ارز در مبادلات جهانى، مدیریت شده است.
اگر این را در کنار بحرانهاى دیگر مثل ناترازى همیشگى بودجه، ناترازى تجارى، ناتوانى براى حفظ انحصار کسب و کارهاى فن آورانه / هاى تک (سیلیکون ولى) و هوش مصنوعى که قرار بود سایرین با فاصله و در صورت امکان تنها مصرف کننده توانمندى هوش مصنوعى آنها باشند (نمونه هوش مصنوعى دیپ سیک متعلق به چین که با ۳ ویژگى ارزان، منبع باز و با فن آورى جدید و خلاقانه ى غیر تقلیدى، منجر به سقوط سهام تمامى شرکت هاى استارت آپ سیلیکون ولى شد و شرکت جلودار اینویدیا تنها در یک روز با افت ارزش ۱۰۰۰ میلیارد دلارى روبرو شد و یا خیز چین براى نسل ۱۰ جى اینترنت – ۱۰ گیگا بیت بر ثانیه – و پیشتازى در فن آورى ۶ جى – نسل ششم فن آورى هاى ارتباطات بى سیم – که ۸ هزار برابر سریعتر از اینترنت ۵ جى عمل مى کند)، مناقشات مرزى و سرزمینى با کانادا، مکزیک، پاناما، گرینلند و دانمارک، بى ثباتى درارتباط با اتحادیه اروپا ناشى از أحاله هزینه ها از جمله در سازمان ناتو به دوش یکدیگر و مهمتر از آن جنگ اکراین و غزه که نشان داد خیز ترامپ براى خاموشى این مناقشه ها چقدر کار مشکلى است. (در مورد جنگ اکراین، روسیه دست بالا را دارد و پوتین هیچ تعجیلى براى آتش بس ندارد. امتیاز دهى بیشتر به روسیه اختلاف بلوک اروپایى را با ترامپ به مراتب بیشتر میکند و راه فشار بیشتر بر روسیه هم وجود ندارد زیرا قبلا امتحان شده. مگر تن دادن به زمزمه هاى جناح بشدت ضدروس در ناتو / اتحادیه اروپا مبنى بر ورود مستقیم ناتو به جنگ که ضمن اینکه معلوم نیست به شکست روسیه و در نتیجه خاتمه جنگ اکراین بیانجامد و صرف نظر از بالفعل شدن دوباره خطر جنگ هسته اى و موقعیت آخرالزمانى براى بشریت و کره زمین، اصولا با محور اصلى نگاه و همیشه تکرار شونده ترامپ مغایرت دارد و ممکن نیست. در مورد جنگ غزه نیز، ابتکار انتقال فلسطینیها از سرزمین خود، وسیعاً با واقعیت روی زمین منافات دارد. رنج فلسطینیها طی ۷۷ سال و چندین نسل، معطوف به حفظ خاک بوده و هر آرزوی دیگری تنها بر پایهی آن شکل گرفته است—هرچند ترامپ با طرح این موضوع تا همین جا توانسته از کمک به بازسازی غزهی پساجنگ شانه خالی کند و به محترمانهترین روش، کشورهای ثروتمند عرب را درگیر آن کند (که البته، آنگونه که توماس پیکتی [به نقل از سایت تحریریه، ۲۴/۱/۱۴۰۴، کد خبر: ۳۲۲۸۶؛ اقتباس از مقاله تحلیلی درجشده در لوموند] میگوید: در میانمدت و درازمدت، این موضوع از عوامل تنزدن ثروتمندان عرب از هژمونی آمریکا خواهد شد).
بیاد داشته باشیم که تنها یک قدم ترامپ براى حل ناترازى تجارى، بحران تعرفه ها را هم اضافه کرده است. و چند پارنوشته (پاراگراف) بیانگر سردرگمى ترامپ بدلیل پیچیدگى فقط یک موضوع یعنى تعرفه است.
جنگ تجارى که دور از دسترس مینمود اکنون یک امر موجود و واقع است. کارى که خود، در صورتى که به جنگ تجارى نیز فر انمى رویید از نظر کارشناسان تورم و افزایش هزینه خانوارها را هم به مشکلات أمریکا مى افزود. آنگاه که جنگ تجارى درمیگیرد اولین اثرش دو چندان شدن گرانى کالاها است. چرا که علاوه بر افزایش تعرفه به قیمّت نهایى براى مصرف کننده، بدلیل کاهش ارزش برابرى دلار در مقابل سبدى از ارزهاى مهم (که هم اکنون دلار به پایین ترین ارزش خود از زمان برگشت ترامپ به کأخ سفید رسیده یعنى از شاخص ۱۱۰ به ۹۹.۴) کاهش قدرت خرید دلار هم به آن افزوده شده است. اکسیوس به قلم نیل ایروین در ۱۱ آوریل ۲۰۲۵ (۲۲ فروردین ۱۴۰۴) با تحلیل اینکه: ارزش همه سهام ها سقوط کرده و سبدى از سهام ها کمک کننده نبوده و از سویى برخلاف گذشته امکان آویختن به دلار و أوراق قرضه خزانه دارى نیست چرا که هر دو کاهش ارزش داشته اند. این است که اکسیوس عنوان: “سرمایه گذاران جهانى دیگر به دلار اعتماد ندارند” را انتخاب کرده است.
ارزش اوراق قرضه دولت آمریکا به دلیل فروش گسترده این اوراق افتی قابل توجه داشته است.
بیبیسی فارسی (۹ آوریل ۲۰۲۵) در خصوص کاهش ارزش اوراق قرضه ایالات متحده آورده:
«این اوراق قرضه که در واقع بدهی دولت آمریکا است، معمولاً محلی امن برای سرمایهگذاری در زمانهای نگرانی بازار تلقی میشود؛ اما اکنون، به دلیل کاهش اعتماد سرمایهگذاران به چشمانداز آمریکا و همچنین احتمال فروش این اوراق از سوی کشورهایی مثل چین (که بزرگترین دارنده این اوراق پس از ژاپن است)، ارزش اوراق قرضه آمریکا سقوطی چشمگیر داشته است.
این امر، هزینه بدهی برای دولت آمریکا را بالا میبرد.»
(برای کنترل تورم، به افزایش نرخ بهره مبادرت میشود که ذینفعان آن دارندگان اوراق قرضه مثل چین و ژاپن هستند.)
حتی جروم پاول، رئیس بانک مرکزی آمریکا، درباره تأثیر تعرفههای جدید تجاری دولت ترامپ بر رشد اقتصادی ایالات متحده و افزایش تورم هشدار داده است.
در نتیجه بیاعتمادی بازارهای مالی به دلار، قدرت خرید با دلار کاهش مییابد. نمونه: هماکنون تعرفه ۱۴۵ درصدی بر کالای چین و رشد قیمت طلا ـ که خود از تبدیل سپردهها (افزایش تقاضا) به سمت طلا ناشی میشود ـ و کاهش قابلتوجه ارزش دلار، محصول آیفونِ شرکت اپلِ تولیدشده در چین را در معرض خطر قرار داده است؛ بهطوری که معلوم نیست این محصول با افزودن این ارقام به قیمت نهایی، بتواند بازار خود را حفظ کند.
البته آخرین واکنش ترامپ، توقف تعرفه برای بازار شرکتهای انفورماتیک/هایتک و سیلیکونولی است؛ که دموکراتها و منتقدین نیز پیشبینی میکردند که به دلیل اتکا و وابستگی ترامپ به صاحبان این بازارها ـ که عملاً نمایندگان آنها در دولت او نیز حضور دارند ـ او صاحبان حوزه فناوری را مستثنی خواهد کرد.
در همین چند روز اخیر، باز خبر رسید که قسمت مهمی از تعرفهها به مدت ۳ ماه معلق شده است و این نشان میدهد که دستیابی به موفقیت در سایر جبههها چقدر دشوار است و نیز با ریسک بالایی همراه است.
ارائه یک موفقیت در حال حاضر برای ترامپ ارزش راهبردی دارد. هزینه مصرفکننده افزایش یافته و بازگشت مشاغل به درون کشور، اگر هم شدنی باشد، زمان زیادی میبرد؛ در حالی که انتخابات میاندورهای کنگره در پیش است و اگر ترامپ نتواند یکپارچگی قدرت موجود را حفظ نماید، در ادامه برنامههای او راه به جایی نخواهد برد.
بنابراین، تمرکز او بر جمهوری اسلامی ـ بهعنوان ضعیفترین حلقه ـ حال با توافق (در اولویت خیلی بالاتر) و یا از طریق جنگ (به گمان من با اکراه)، البته نه به دلیل صلحطلبی، بلکه به دلیل کمارزش شدن آن دستاورد (دستاوردی خونین و بهاحتمال زیاد ناتمام)، برای ترامپ حیاتی است؛ و این در حالی است که در این مورد، مؤلفههای قدرت در ایالات متحده همسو و همنوا هستند و اختلافات آنها در روش و میزان انتظارات از جمهوری اسلامی است.
بخش دوم (جمهوری اسلامی)
اما در سوی جمهوری اسلامی، رژیم در نامتعادلترین موقعیت خود قرار دارد.
بحران بیاعتمادی مردم
انباشت تورم ۴۰ تا ۵۰ درصدی در طی دههها بهصورت متداوم و متوالی، در کنار سقوط وحشتناک ارزش پول ملی، کاهش یا بیاثر شدن یارانهها، تقریباً هفت دهک جامعه را در وضعیت ناترازی دخلوخرج و کاهش هزینهکرد برای مایحتاج ضروری قرار داده است. پنجاه درصد جمعیت در شرایط فقر مطلق یا نسبی و دو دهک بالاتر (دهکهای هشتم و نهم) نیز در شرایط احتیاط در خرید قرار دارند.
وجود کمبودهای گاز، برق، انرژی و آب که حکومت تحت عنوان «ناترازی» از آن یاد میکند، هماکنون زندگیها را مختل کرده و حتی صنایع و خدمات را در شرایطی بدتر از گذشته قرار داده است؛ بهطوری که رشد اقتصادی نه تنها متوقف، بلکه منفی شده است.
این موارد، در کنار ادامه سختگیری در سبک زندگی و غارت و فساد ناتمام، تودهها را بهشدت خشمگین کرده است. پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی در شرایط پیشاجنگ تقریباً صفر است و این را طرفهای مقابل بهخوبی میدانند و بخشی از آن را نتیجه فشارهای تحریمی پیشین خود دانسته و به اثربخشی این ابزار در نظام ولایی اطمینان دارند.
آخرین گزارش صندوق بینالمللی پول در آوریل ۲۰۲۵ ــ که برگرفته از آمار و دادههای نهادهای رسمی مانند بانک مرکزی، مرکز آمار و وزارت اقتصاد جمهوری اسلامی است ــ بیانگر پیشبینی رشد اقتصادی ۰/۳٪ برای سال ۱۴۰۴ و ۱/۱٪ برای سال ۱۴۰۵ است. نرخ تورم ۴۳/۳٪ برای سال ۱۴۰۴ خورشیدی و ۴۲/۵٪ برای سال ۱۴۰۵ فاجعهبار توصیف شده است. ضمن اینکه نرخ بیکاری برای این دو سال بهصورت متوالی افزایشی و به ترتیب ۹/۵٪ و ۹/۲٪ پیشبینی شده است (البته بر مبنای تعریف وزارت کار رژیم که افراد با یک ساعت کار در هفته را شاغل محسوب کرده و افراد مایوس از جستجوی کار را اصولاً از آمار بیکاران حذف میکند).
تضعیف نیابتیها
از سوی دیگر، حذف یا دستکم تضعیف جریانهای شبهنظامی و نظامی محور مقاومت، و همچنین سقوط رژیم اسد، دست جمهوری اسلامی را پس از عملیات «طوفان الإقصاء» حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، خالیتر کرده است. عملیاتهای مداوم ایالات متحده علیه حوثیها در یمن نیز در حال حاضر با نگاه ویژه به ایران صورت میگیرد.
وقوف آمریکا و اسرائیل به کموکیف توانمندی موشکی و پهپادی ایران و اتخاذ تمهیدات لازم
ایالات متحده با اتخاذ یک دیپلماسی نظامی حداکثری ــ بهگونهای که بتواند تا حد امکان بدون عملیات نظامی تمامعیار بازدارنده بهنظر برسد ــ وارد گفتوگو شده است. توان موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی، پس از دو بار «وعده صادق»، مورد ارزیابی و تحلیل قرار گرفته و نیاز پدافندی لازم برای خنثیسازی واکنش احتمالی ایران در صورت عملیات تعرضی آمریکا یا اسرائیل، سنجیده و حتی مستقر شده است (سامانههای پاتریوت و THAAD از کره جنوبی).
رژیم اسرائیل نیز در دو نوبت، سامانههای راداری و پدافندی ایران را تضعیف کرده است. همزمان، دو ناوگروه با ناوهای هواپیمابر «هری ترومن» و «کارل وینسون» در منطقه مستقر شدهاند و یکسوم هواپیماهای B-2 آمریکا و شمار زیادی B-52، به همراه تسلیحات دیگر، در جزیره دیگو گارسیا آماده عملیات شدهاند.
دوگانگی بهرهمندان از اقتصاد سیاسی
یکپارچگی منافع در میان بهرهمندان از اقتصاد سیاسی در موضوع جنگ یا توافق وجود ندارد.
در اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، بهطور همزمان دو بخش فعالاند:
۱. بخش عملگراتر بورژوازی که اکثریت عددی را شامل میشود و صاحبان عرصههای تولیدی، صنعتی و تجاریـخدماتیِ غیرمنتفع از نظام رانتی و غیرمتصل به باندهای مافیاییاند. اینان حتی با ارائه وثیقه نیز نمیتوانند از نظام بانکی ــ که کاملاً در خدمت سفارششدگان است ــ سرمایه در گردش برای حفظ کسبوکار تأمین کنند. در کنار آنها، حتی برخی فعالان کسبوکار که در گذشته از سرریز دلارهای نفتی منتفع شده بودند، با کمرنگ شدن این دلارها، به حاشیه رانده شدهاند و ادامه وضعیت را «خوفناک» ارزیابی میکنند.
این گروه، به همراه فعالان و دارندگان موقعیت در اتاق بازرگانی و تکنوکراتهایی که در خدمت بخش مدرنتر سرمایهداری هستند، آیندهنگرترند و تمایل دارند تجارت و مبادله در نظام سرمایهداری جهانی بهصورت عرف و دور از انواع تحریم و انسداد مسیر شکل گیرد.
۲. بخش دوم، که مؤثرتر است، هرچند از نظر عددی کمتر هستند اما یا خود منتفع از تحریم بودهاند، یا همراستا با کاسبان تحریم و بهرهمندان از ویژهخواری عمل کرده و از امکانات موجود بهره بردهاند. اینان تمایل شدید دارند که از هرگونه مصالحه یا توافق اجتناب شود، بهویژه که پیوند تنگاتنگی با بخش تندرو و ایدئولوژیک حاکمیت دارند و با تکیه بر دو منبع: منابع مالی و منابع نیروی انسانی ایدئولوژیک، از قدرت تأثیرگذاری بالایی برخوردارند.
این دو بخش متنافر عمل میکنند؛ یک بخش با تمایل به پیوستگی به نظام جهانی و بخش دیگر با تمایل به ادامه گسست از سیستم رایج تجارت غرب.
خطاهای فاحش و تصمیمات گاه متناقض رهبر جمهوری اسلامی و عوامل اصلی تصمیمگیرنده، برخاسته از همین دوگانگی هستند. همین مسئله موجب نشستن میان دو صندلی و ارسال پیامها و پالسهای دوگانه شده که باعث میشود نه در میان جامعه غرب جمعی و نه در میان جامعه رقیب آن، جایگاهی پیدا نکند (هیچیک از این دو به وفاداریاش اعتماد ندارند).
این به معنای استقلال سیاسی یا اقتصادی رژیم ــ یا آنگونه که خود دوست دارد بگوید: «نه شرقی، نه غربی» ــ نیست. بلکه، اتفاقاً دلایل بیشماری وجود دارد که این وضعیت بیهویتی، عملاً در بزنگاه، به کارتی برای یکی از آن دو تبدیل میشود؛ رژیمی که مجبور است به نگاه شرق توجه کند و حتی با آن هماهنگ شود، در حالی که «نه غربی» بودن آن، تأثیر منفی ژرفی بر تمام وجوه اقتصادی و سیاسی کشور دارد، حتی هنگامی که ایالات متحده یا غرب جمعی کوچکترین تصمیمی بگیرند که گاهی هم مستقیم به ایران مربوط نیست.
تحرک قابل توجه بخش اول که چراغ سبز به غرب جمعى به آمادگى به استحاله اقتصاد سیاسى رژیم جمهورى اسلامى ارزیابى مى شود ، اگر چه منتقدینى آن را حرکتى تاکتیکى رژیم براى کم کردن مطالبات ترامپ (با این ارزیابى که ترامپ به دستیابى بازارهاى پر منفعت و پر نیاز ایران براى سرمایه گذارى تراست ها و کنسرن هاى آمریکایى در رقابت با متحدین اروپایى و ژاپنى و نیز رقیب مهم او یعنى چین، در نهایت بیش از به اصطلاح ارزش هاى غربى بها مى دهد) مى دانند ولى به گمان من حاوى نکاتى مهم است که ارزش تمرکز به بعضى از اظهار نظرها را دارد.
آمادگى براى استحاله یا فریب
محمد هاشمى (برادر اکبر هاشمى رفسنجانى) در مصاحبه با ایسنا که در تارنگاشت خبرآنلاین در ۲۶/۱/۱۴۰۴ آمده مى گوید:
ایران نیاز به سرمایه گذار دارد و آمریکایى ها اعلام آمادگى کردند.
“فکر می کنم که ترامپ به دنبال این است که فضای همکاری اقتصادی با ایران داشته باشد.
در برجام نیز آمریکایی ها به دنبال سرمایه گذاری در ایران بودند که با آمدن اروپایی ها، سرمایه گذارهای آمریکایی حذف شدند.”
فیاض زاهد اصلاح طلب در گفتگو با خبرآنلاین در۲۶/۱/۱۴۰۴ از افزایش تولید نفت ایران به ۷ میلیون بشکه در پى تخصیص بخشى از ۱ تریلیون دلارى پیشنهادى آمریکا مى گوید.
“بر اساس برخی گزارشها، دولت ایران پروژههایی به ارزش ۲۰۰۰ میلیارد دلار برای جذب سرمایهگذاری خارجی تعریف کرده است که نیمی از آن، یعنی ۱۰۰۰ میلیارد دلار، بهطور خاص برای مشارکت سرمایهگذاران آمریکایی در نظر گرفته شده است. این پروژهها عمدتاً در حوزههای انرژی، نفت، گاز، پتروشیمی، حمل و نقل، گردشگری و زیرساختهای کلان تعریف شدهاند.
اشتباهی که در برجام مرتکب شدیم، صرفنظر از تحلیلهای دیگر، این بود که آمریکاییها نتوانستند از بازار ایران بهرهبرداری کنند. اما اکنون با مذاکراتی که رئیسجمهور با رهبر انقلاب داشتهاند، این محدودیت تقریباً برطرف شده و ایران آماده جذب سرمایهگذاری از سوی شرکتهای آمریکایی است.
پیشنهادات غیررسمی و غیرمستقیم مطرح شده شامل این موارد است: آمریکاییها میتوانند در زمینه استخراج و توسعه صنعت نفت، گاز و پتروشیمی ایران سرمایهگذاری کنند؛ همچنین میتوانند میادین نفتی را گسترش دهند و تکنولوژی استخراج گاز را بهبود بخشند که این پروژه به تنهایی حدود ۴۰۰ میلیارد دلار هزینه خواهد داشت.
از دیگر پیشنهادات میتوان به توسعه ۱۰ هزار متر راهآهن باری و ۱۰ تا ۱۲ هزار کیلومتر راهآهن سریعالسیر اشاره کرد که بتواند غرب و شرق و شمال و جنوب ایران را به هم متصل کند. علاوه بر این، احداث یک فرودگاه جدید در تهران با ظرفیت جابجایی ۵۰ میلیون مسافر در سال نیز مطرح شده است. همچنین، ایجاد ۵ نیروگاه سیکل ترکیبی و تولید حدود ۵۰ هزار مگاوات انرژی خورشیدی، و راهاندازی یک مگاپورت، یک ابر بندر در جنوب ایران در مناطق مکران و همچنین یک دو بند دیگر که هر کدام می تواند منجر به شکوفایی راهبردی در اقتصاد ایران شود.
باید به یاد داشت که ایران و آمریکا مهمترین کشورهایی هستند که میتوانند این مسیر استراتژیک و حیاتی را تضمین کنند. “
على شکورى راد دبیرکل سابق حزب اتحاد ملت اسلامى در مصاحبه با خبرآنلاین در ۲۶/۱/۱۴۰۴ مى گوید: ” اگر در زمان برجام تاحدی مثلا میشد این را فهمید، الان با توجه به تجربه بعد از برجام کاملا مشخص است که ما بدون داشتن یک توافق با آمریکا نمیتوانیم مسیر پیشرفت و توسعه را برای ایران هموار کنیم.
همه میدانند که اگر قرار باشد از این نابسامانی، که شایسته کشور ایران و مردم آن نیست، خارج شویم باید مسیر آن را هموار کنیم. اولین قدم در هموار کردن مسیر، رفع تنش با آمریکا است که به هرحال در همهجای این کره برای خود جایگاه و پایگاه دارد. “
بخش سوم : برهم کنش موقعیت دو کشور ، جنگ یا توافق
در این بخش بطور مشخص موضوع جنگ میشود یا توافق که همان احتمالات و حدس و گمان بر مبناى شواهد و نشانه ها است، پرداخته میشود .
یک ویژگى که از حکومت ولایى تا کنون دیده شده، ممکن بودن سرکشیدن جام زهر است البته با ۲ ویژگى:
۱- عموما در مقابل فشار خارجى بوده (بجز استثناء حجاب و تفریح توام با رقص و آواز در نوروز سال جارى که ناشى از استمرار مقاومت زنان و تغییر تناسب نیروها پس از خیزش ‘ زن زندگى آزادى ‘ بوده و البته هنوز ناپایدار است) و:
۲- همواره پس از إیجاد خسارت انبوه صورت گرفته است.
تاکنون با ۲ حرکت از “مذاکره نمیکنیم” و “مذاکره مستقیم نمیکنیم” به مذاکره مستقیم عقب نشینى شده و این خود مخابره امکان عملى شدن خواست هاى بیشتر به طرف مقابل است.
۱. احتمال ضعیف:
اگر رژیم درخواست ها را بکلى دور از امکان هضم خود ارزیابى کند و بخواهد با پافشارى بر حفظ داشته ها بر مذاکره نقطه پایان گذارد (گزینه وقت کشى که جزو مطلوبات رژیم است بنظر بلا وجه است و تعیین زمانى ترامپ بیانگر آن است) در اینصورت رژیم ضمن قبول ۲ نوبت عقب نشینى از مواضع خود، بسوى جنگ میرود. عوارض آن علاوه بر قرارگیرى در نقطه اول (با همه پیامدها) منجر به ریزش نسبى افرادى با علقه مذهبى که به هر دلیلى تا کنون در مجموع در کنار رژیم بوده اند (ویژگى آنها عدم بهره مندى از امتیازات است). عوارض منفى این حالت براى مردم ضمن اینکه ممکن است رژیم منکر عقب نشینى شود (توجیه اینکه خواستیم وقت بخریم) با قرارگیرى درموقعیت جنگى و به بهانه آن، تنگناهاى بمراتب بیشترى را بر مردم اعمال مى کند و کنش هاى اعتراضى / مبارزاتى را همسویى با دشمن ارزیابى و خاموش مى سازد. در این حالت احتمال ماندگارى رژیم به مراتب بیشتر است چرا که هدف متعرضین (أمریکا / إسرائیل) نه تغییر رژیم بلکه نابودى إمکانات آفندى / پدافندى و بازدارندگى نظامى رژیم است که میتواند تا خسارات عمیق به زیرساخت ها (فرودگاه ها ، نیروگاه ها، بنادر و اسلکه ها) به بهانه جلوگیرى از واکنش متقابل نظامى و پایانه هاى نفتى، مجتمع هاى پالایشگاهى و پتروشیمى و … به بهانه جلوگیرى از تجهیز مالى ناشى از امکان صادرات منابع نفتى و غیرنفتى که به کار تجهیز مجدد رژیم بیاید، باشد. در این صورت بى گمان وضعیت میهن ما چند دهه از وضعیت موجود (که دچار عقب ماندگى فاجعه بار است) به عقب میرود.
البته در این حالت (وضعیت عدم توافق و بروز تعرض از سوى أمریکا / إسرائیل) یک احتمال (البته به مراتب کمتر) هم وجود دارد و آن هم سقوط رژیم (ناشى از انفجار اجتماعى همزمان با تعرض خارجى) است که چون إطلاق آزادسازى با توان و بسترسازى از سوى أمریکا و إسرائیل خواهد بود، انتخاب محدودى براى انتخاب واقعى مردم وجود خواهد داشت و رژیم مطلوب أمریکا انتخاب میشود (رژیمى چلبى وار).
۲. احتمال قوى:
اگر میزان انتظارات در محدوده قابل هضم (مدیریت) رژیم باشد که دایره اعتبار رژیم و بویژه رهبر جمهورى اسلامى را مخدوش نکند، توافق کاملا امکان پذیر است. کما اینکه گفتگوها با کمترین درز اطلاعات از سوى طرفین تاکنون که بنظر میرسد از خواست هاى طرف ایرانى است. چرا که بتواند در صورت ورود خواست ها به محدوده غیرقابل هضم آن (بدون آنکه مردم ایران بدانند رژیم تا کجا تمکین را پذیرفته) به آن پایان دهد.
اجتناب از جنگ به هر قسمى هم خواست و هم به نفع مردم ما است. این عقب نشینى ضمن تحقیر رژیم و بیان ضعف رژیم، واجد دستاورد رفع و یا کاهش تحریم است. این موقعیت با بازیابى حداقل زیست توده ها امکان مبارزه و مقاومت مردم را ممکن میسازد.
آیا رژیم ولایى عرفى مى شود؟
با یک نامعادله در این موقعیت تاریخى مواجه هستیم:
* جمهورى اسلامى در موقعیت ضعف قرار دارد
* ایالات متحده در تجدید ساختار خود، وقت و انرژى زیادى بر روى این حلقه ضعیف بکار مى برد.
دیپلماسى نظامى أمریکا از نوع حداکثرى آن، تهى شدن دست رژیم ولایى از هر آنچه سابق بر این ابزارهاى اعمال سیاست به شکل تا کنونى آن بود، در کنار نارضایتى آمیخته به خشم مردم که احتمال قیام آنها را کاملا ممکن کرده است، رژیم ولایى را در وضعیت تصمیم گیرى قرار داده است. خامنه اى تمام ابزارها و إمکانات براى بازى به عنوان یک رژیم غیر عرفى، شورشى یا آنچه خود دوست داشت به آن متصف گردد یعنى انقلابى را از دست داده است.
صداهاى گاه مختلف از سوى ایالات متحده بیانگر ۲ سیاست دلپذیر است.
یک سیاست همان سیاست نئوکان ها است که خواهان برچیدن کامل برنامه هسته اى، موشکى و نیروهاى نیابتى رژیم ایران هستند. این جریان وضعیت را بگونه اى مناسب میدانند که هم آوا با نتانیاهو همه را ممکن و حتى وضعیت رژیم چنج را در أفق ممکن میدانند. تمایلاتى اینگونه در وزرا و افراد کلیدى ترامپ هم به مانند مارکو روبیو وزیر خارجه، مایک والتز مشاور امنیت ملى و مورگان اورتگاس معاون استیو ویتکاف ملاحظه میشود. آنها با اینکه از وفاداران و معتمدین ترامپ هستند ولى از نظر بینشى همچنان با ابزار ایدئولوژیکى رشد یافته خود به أوضاع مینگرند. ترامپ ایدئولوژى مدون و خودویژه دست کم فعلا ندارد و عملکرد و سیاست هایش هست که عملا در آینده مجموعه کاملى از بینش ترامپ را میسازد. جان بولتون مشاور امنیت ملى در دور اول ریاست جمهورى ترامپ مى گوید: «ترامپ فلسفه مشخصی ندارد. او نظراتی دارد اما از یک الگوی منسجم پیروی نمیکند. او هیچ استراتژی اساسی ندارد.»
اما سیاست دیگر، سیاست خود ترامپ است که علیرغم هیاهو، هرگاه انتظار او را از جمهورى اسلامى پرسیده اند پاسخش “نداشتن سلاح هسته اى” بوده است. او در کنار خود، ویتکاف (که معتمد کامل او هم هست) را دارد و نیز انزواگرایانى چون جى دى ونس معاون او (که دوست نزدیک و هم اندیش دونالد ترامپ جونیور است که بنظر مى رسد بواسطه ترامپ پسر به پست معاونت رسیده باشد)، تولسى گابارد رئیس اطلاعات ملى و تاکر کارلسون مجرى سرشناس در خارج از مقامات اجرایى کأخ سفید. (انزواگرایان نامبرده اصولا انطباق شعار “ماگا” را در پرهیز از ورود به جنگ هاى پر هزینه و بى پایان غیر مرتبط با اولویت هاى آمریکا مى دانند و این گرایش عمومى احتمالا آنها را در موضوع ایران هم در میانه قرار دهد).
اما این سیاست در ۲ سطح عمل میکند که مرتبط با هم و جداناپذیر است:
۱- دستاورد فورى، چیزى در حد ورژن بالاتر از برجام با شروط سخت راست آزمایى که انتقال کامل اورانیوم غنى شده بالاى ۳.۶۷ درصد به خارج از ایران است و در مقابل، آزاد شدن قسمتى از پول هاى بلوکه شده و تحریم هاى مرتبط با موضوع برنامه هسته اى است. این موضوعى است علنى و در توافق مى آید. باضافه محدودیت بر پروژه موشکى و عدم تجهیز نیابتى ها که بصورت دوفاکتو خواهد بود بگونه اى که اعتبار هر دو طرف حفظ مى شود. این باعث شگفت زدگى همگان میشود، اعتبار براى خامنه اى مى آورد که بتواند اعلام موفقیت کند و با اعلام اینکه با تغییر رویکرد و رفتار أمریکا، امکان ورود مستقیم به حل اختلافات با أمریکا فرارسیده است. پس:
۲- نورمالایز یا عرفى و متعارف شدن رژیم فرا میرسد که موضوع جانشینى با توجه به سن و بیمارى رهبر کنونى جمهورى اسلامى به آن سرعت مى دهد (با روان شناسى شخصیتى رهبر جمهورى اسلامى که تمایل دارد به عنوان رهبرى با عزم راسخ و مؤمن و سرسخت به أصول شناخته شود، وى همچنان به عنوان یک سرعت گیر در مقابل اشتیاق وافر طیف وسیعى از هواداران سینه چاک سرمایه دارى قائل به ممزوج شدن در تجارت جهانى غرب عمل مى کند. خامنه اى از نظر سنى و سلامتی در شرایطى نیست که بتواند با عرفى شدن، نامى همتراز ماهاتیر محمد در مالزى بعنوان رهبرى تمدن ساز از خود بسازد). بنابراین هم این موضوع و هم جهت توجیه بخشى و مهار بخشى دیگر از نیروهاى ایدئولوژیک این فرایندى میان مدت خواهد بود. قبول دستاورد کم رمق فورى براى دو طرف متصل است به انجام این فرایند دوم که با وجود بستر عینى و ذهنى لازم و اطمینان از فعال شدن آن (از خود رهبر جمهورى اسلامى تا رئیس جمهور پزشکیان، از أصول گرایان پراگماتیست ممزوج با سرمایه دارى تا تمامى اصلاح طلبان ایده پرداز، صاحب و یا مدیر موسسات و کارخانجات در کشور که حامى امتزاج بیشتر با جامعه جهانى سرمایه دارى هستند، از غالب بروکرات ها تا تکنوکراتهاى در خدمت صاحبان سرمایه و … بارها از زمینه گسترده سرمایه گذارى شرکت هاى امریکایى گفته اند) البته ترامپ از فعال شدن مکانیسم ماشه به عنوان تضمین فعال شدن این فرایند که عبارت از دورى مجدد از فشار است، بمانند شمشیر داموکلس بهره خواهد برد.
استیو ویتکاف، جى دى ونس هم اکنون با این سیاست همراهند و البته تمام وزراى نام برده بالا در صورت لزوم در کنار او خواهند بود چرا که با وجود نگرش نئوکانى وفادار به ترامپ هستند.
این آن بزرگترین دستاوردى است که ترامپ در پى آن است و با تمام ویژگى و خصلت هاى ترامپ همخوانى دارد.
اقتصاد سیاسى رژیم ولایى جدا از شلختگى ها و ناهمگونى و ناهماهنگى ها هم اکنون هم در چارچوب اقتصاد سیاسى سرمایه دارى عمل میکند. اقتصاد سیاسى ولایى داراى یک مضمون و محتوایى است که شکل متناسب آن را دارا نیست. به مرور شکل قاعده مند مورد نیاز امتزاج در سرمایه دارى جهانى را بخود میگیرد و پیشاپیش خامنه اى در امکان پذیر بودن سرمایه گذارى یک هزار میلیارد دلارى توسط ایالات متحده که متعاقب یک دو جین منصب داران رژیم از جمله پزشکیان بیان شد حاوى همین نکته است. شکرخدایى رئیس کمیسیون سرمایه گذارى اتاق بازرگانى ایران در گفتگو با ایلنا (خبرآنلاین ۲۵ /۱/۱۴۰۴) با شور و حرارت تقریبا هیچ حوزه اى را نامناسب سرمایه آمریکا ندانست و متعاقب آن رفاه و آسایش را در دسترس نشان داد. از سویى تعلل و عدم توجه به پیشنهاد سرمایه گذارى ۴۰۰ میلیارد دلارى چین از سوى همین اتاق بازرگانى که کفر ابلیس تلقى شد را شاهد بودیم. ترامپ که خود زمزمه ۶۰۰ میلیارد دلارى سعودى در آمریکا را قاپید و براى اجرایى شدن آن تقاضا داشت سعودى آن را به ۱۰۰۰ میلیارد دلار افزایش دهد. خیلى ساده است کشورى که خود خواهان سرمایه است، سود سرمایه اش براى سرمایه گذارى در کشورى مثل ایران بالا خواهد بود. ولى این بهره مندان از رانت و چسبیده هاى به دلارهاى نفتى هستند که اسب را به سمت دلخواه میرانند.
آیا خبر روز یکشنبه (روز بعد از اولین دیدار عمان) که حسن یونسى فرزند على یونسى وزیر اطلاعات اسبق داد مبنى بر درخواست خروج از تمام نهادها و سازمان هایى که در مجموعه سفارت أمریکا هستند حاکى از خبر مهمى نیست. بقول وى: چه خبر است؟
سپهر جمشیدى ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴