چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴

چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴

شکست ۷ اکتبر، پیامد کودتای شهرک‌نشینان اسرائیل بود

سکوت مرکز سیاسی در قبال شهرک‌نشینان ناشی از ساده‌لوحی نیست، بلکه ناشی از شراکت کامل است. این مرکز به دنبال آشتی و وحدت است، هر چیزی به جز آنکه برچسب «چپ‌گرا» می خورد


در اینجا با یک خلأ عجیب در داستان روبه‌رو هستیم: در آستانه ۷ اکتبر، بیشتر گردان‌های پیاده‌نظام ارتش اسرائیل در کرانه باختری مستقر بودند، در حالی که فقط چهار گردان از مرزِ نوار غزه محافظت می‌کردند، و شمال کشور نیز تقریباً به حال خود رها شده بود.

تعداد دقیق گردان‌هایی که در کرانه باختری مستقر بودند از هیچ منبع عمومی قابل دسترسی مشخص نیست، اما معدود منابع معتبر در این زمینه گفته‌اند «حداقل ۲۰ گردان» در آن جا حضور داشته‌اند. این واقعیت که چندان هم بی‌اهمیت نیست، شایسته بحث است، حتی اگر فقط به این دلیل باشد که ثابت کند همه چیز به دلایل کاملاً شرافتمندانه انجام شده. با این حال، خیلی زود پس از آغاز جنگ، این واقعیت – که آن را «واقعیت ایکس» می‌نامیم – فراموش شد و از بحث درباره اینکه «ارتش کجا بود؟» ناپدید گشت.

شرلوک هلمز گفته بود: «هیچ چیز فریبنده‌تر از یک واقعیت آشکار نیست.» شایعات اگر بارها تکرار شوند می‌توانند جای واقعیت‌های آشکار را بگیرند – و در عصر تبلیغات دیجیتال، این وضعیت کابوس‌آور است.

اما حرف شرلوک هلمز یک معنای دیگر هم دارد: گاهی فراموش می‌کنیم به واقعیت‌های ملموس که جلوی چشم‌مان هستند نگاه کنیم، فقط چون خیلی واضح‌اند.

مثلاً واقعیت ایکس فراموش شد چون کسی را شگفت‌زده نکرد – همه می‌دانستند که ارتش عمیقاً در کرانه باختری غرق شده است. مثل مبلمان زشتی که در اتاق نشیمن گذاشته‌ایم و به آن عادت کرده‌ایم. به همین دلیل، حتی متوجه نشدیم که واقعیت ایکس از میزگردهای تلویزیونی درباره «ارتش کجا بود؟» حذف شده. و اگر کسی در محافل مرکزگرای سیاسی این موضوع را مطرح کند، احتمالاً به او خواهند گفت که پرداختن به چنین واقعیت پیش‌پاافتاده‌ای بیهوده است. همان‌طور که یک روزنامه‌نگار ارشد که سال‌ها مناطق را پوشش داده بود، تلخ می‌گفت: «آنچه در مناطق اتفاق می‌افتد در همان مناطق می‌ماند، چون خبر محسوب نمی‌شود؛ یک پاسگاه دیگر، یک ایست بازرسی دیگر، یک تحریک دیگر، یک زمین سوخته یا چاه مسموم شده دیگر – اینها درام خبری نیستند، بلکه روال عادی‌اند.»

پس واقعیت ایکس چنان عادی شده که حتی ناپدید شدنش هم قابل پیش‌بینی بود. بعلاوه، فاقد هاله اسطوره‌ای پیرامون موضوعات انتزاعی مثل «تصور غلط» یا «شکست اطلاعاتی» است – که برای بحث درباره ارتش مناسب‌ترند. اما ناپدید شدن واقعیت ایکس به نفع ارتش نیست؛ برعکس، به نفع رهبران سیاسی ارشدی است که می‌کوشند همه مسئولیت فاجعه ۷ اکتبر را گردن ارتش و دستگاه‌های امنیتی بیندازند.

در واقع، واقعیت ایکس نتیجه ترجیحات سیاستی متکبرانه و جاه‌طلبانه‌ای است که به حد غیرممکن رسیده بود. و روشن است که به روالی معیوب پیوند خورده که در آن بخش زیادی از پیاده‌نظام به نوعی ارتش نیمه‌خصوصی جنبش شهرک‌های غیرقانونی تبدیل شده‌اند؛ جنبشی که دهه‌ها بدون بحث درباره هزینه‌هایش، ارتش را مجبور به تامین امنیت شهرک‌های نامشروع خود کرده است.

از این رو، واقعیت ایکس مسئولیت دولت در قبال رها شدن جنوب کشور و نیز چیزی را نشان می‌دهد که حتی مرکز لیبرال نیز ترجیح داده نبیند: اینکه کودتای خزنده‌ای که در نوامبر ۱۹۹۵ آغاز شد، مدت‌هاست در خفا کامل شده است؛ و بهره‌برداران اصلی آن «اسرائیل دوم» یا «اسرائیل اول» (اصطلاحاتی برای توصیف حاشیه‌نشینان و نخبگان) نیستند، بلکه «دولت یهودا و سامره» هستند.

بر همین اساس، واقعیت ایکس به پرسشی حساس هم مربوط می‌شود که این روزها وجدان اسرائیلی‌ها را آزار می دهد: ارتش واقعاً برای چه کسی کار می‌کند؟ چرا که اکنون، دولت آشکارا و بی‌شرمانه ارتش مردمی را علیه مردم خود به کار گرفته: گروگان‌ها به دلیل فشار نظامی اسرائیل می‌میرند، طولانی شدن جنگ به دولت کمک می‌کند کودتای قضایی خود را تحکیم کند – و ما بهای جنایت‌های وحشتناکی را که به نام ما در غزه و مناطق اشغالی انجام می‌شود، خواهیم پرداخت.

در این میان، درخواست‌های نیروهای ذخیره برای اولویت دادن به آزادی گروگان‌ها از معدود نقاط امیدبخش بوده است؛ اما پذیرش محتاطانه این درخواست‌ها در مرکز لیبرال و برنامه‌های تلویزیونی، نشان می‌دهد اسرائیل تا چه حد از روبه‌رو شدن با واقعیت ایکس و عمق موفقیت کودتا فاصله دارد. جامعه به وضعیت جدید خو گرفته، جنون نرمال شده، و رسانه‌ها استاد شده‌اند که نشان دهند خدای نکرده چپ‌گرا نیستند.

تا حد زیادی، این همان چیزی است که نتانیاهو را این‌همه سال در قدرت نگه داشت. چون نتانیاهو مدت‌ها قبل از ائتلاف کابوس‌وار فعلی، بر بازیابی تدریجی جنبش کاخانیست‌ها * (طرفداران مئیر کهانا) تکیه داشت. این ائتلاف قرن ۲۱ اسرائیل را شکل داد و مرزهای گفتمانش را با شستشوی مغزی انزواگرایانه، تهدید و بسیج شبه‌نظامیان به نام مشروعیت‌زدایی از هر کسی که جرات کند نزاع را یادآوری کند، ترسیم کرد.

و هرچند این ابزارها غیردموکراتیک بودند، مرکز لیبرال با آن‌ها کنار آمد. برای نمونه، یائیر لاپید، رهبر حزب یش عتید، سرگرمی محبوبی داشت: حمله به سازمان‌های چپ‌گرا؛ و بنی گانتس، رهبر حزب وحدت ملی، رسماً اعلام می‌کرد که حاضر نیست با احزاب عربی ائتلاف کند – حتی به قیمت از دست دادن قدرت.

چرا چنین نیازی احساس شد؟ چون نتانیاهو تهدید کرده بود «گانتس با عرب‌ها می‌نشیند»، و بلافاصله تحلیلگران تلویزیونی فلسفه‌بافی کردند که «آیا گانتس با عرب‌ها ائتلاف خواهد کرد یا خیر»، گویی مشکل خود عرب‌ها بودند و نه بحث شرم‌آور در زمان پخش زنده.

همه این رفتارها محصول دوره نتانیاهو است. و حتی اعتراضات گسترده ۲۰۱۱ و ۲۰۲۳ نیز در همان اقلیم شکل گرفتند، یعنی در فضایی که بخشی از همان وضعیتی بودند که می‌خواستند نجاتش دهند.

همواره موضوعات بنیادی‌ای وجود داشت که معترضان درباره‌شان حرف نمی‌زدند، از ترس اینکه مبادا متهم به چپ‌گرایی شوند یا منازعه‌ای برانگیزند. ولی تهدیدها به هر حال محقق شدند. این جنگ داخلی مدت‌ها پیش شروع شده بود، اما فقط یک طرف واقعاً در آن جنگیده و پیشروی کرده، طرف دیگر فقط عقب‌نشینی کرده، کوتاه آمده یا سکوت کرده است.

این سبکی غیرقابل تحمل از کودتاست که شاید مشخصه موج جهانی فاشیسم امروز باشد. در عصر تبلیغات دیجیتال، نیازی به تانک در خیابان‌ها نیست؛ کافی است افکار عمومی را با روش‌های نرم‌تر از نو تربیت کرد.

اما اسرائیل به طور خاص آسیب‌پذیرتر بود: حیاط خلوتش در سرزمین‌های اشغالی، بهترین آزمایشگاه کودتای کاخانیستی شد؛ و درگیری اسرائیلی-فلسطینی ابزاری عالی برای ترویج کودتا.

هرچند می‌توان ادعا کرد که مردم اسرائیل خود به سوی راست حرکت کردند، اما این هم واقعیت دارد که دو دهه بحث جدی درباره سیاست‌های جاری وجود نداشت. کودتای سکوت چنان کامل بود که هیچ مقاومتی شکل نگرفت.

به همین دلیل است که واقعیت‌هایی مثل ایکس، هرچند بی‌اهمیت به نظر برسند، عمق فروپاشی عقل سلیم اسرائیل را آشکار می‌کنند. اسرائیل امروز خسته، سوگوار و دچار ترس داخلی است، و به جای اعتراض علیه ادامه جنگ، در حال خواندن آوازهای غمگین بر عرشه کشتی تایتانیک است.

در چنین فضایی، جنبش کاخانیستی می‌تواند گروگان‌ها را قربانی کند و ما را وارد جنگ‌های بی‌پایان کند – در حالی که ۷ اکتبر نشان داد ارتش اسرائیل حتی توان دفاع همزمان از جنوب، شمال و شهرک‌ها را ندارد.

این یکی از درس‌های ناگزیر شکست ۷ اکتبر و واقعیت ایکس است – و آن را به شدت انفجاری می‌کند.

اوفر رودنر، هاآرتص – برگردان برای اخبار روز: فرهاد صفاری

* جنبش کاخانیستی (Kahanist Movement) اشاره به پیروان و میراث فکری خاخام مئیر کاهانا دارد. مئیر کاهانا یک چهره بسیار تندرو، ملی‌گرای افراطی و نژادپرست یهودی آمریکایی-اسرائیلی بود که در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در اسرائیل فعالیت می‌کرد. او بنیان‌گذار حزب کاخ (Kach) بود، حزبی که آشکارا خواهان اخراج اجباری اعراب فلسطینی از اسرائیل و سرزمین‌های اشغالی بود. ویژگی‌های اصلی جنبش کاخانیستی عبارت بود: تأکید شدید بر برتری یهودیان بر غیریهودیان، درخواست اخراج کامل فلسطینی‌ها از اسرائیل و کرانه باختری، مخالفت با هرگونه امتیازدهی ارضی به فلسطینی‌ها، اعتقاد به این‌که قوانین دینی یهود باید مستقیماً بر سیاست اسرائیل حاکم باشد.
حزب کاخ در سال ۱۹۸۸ به دلیل نژادپرستی آشکار از شرکت در انتخابات اسرائیل منع شد و بعداً هم در آمریکا و هم در اسرائیل به عنوان یک سازمان تروریستی معرفی شد.
بعد از مرگ کاهانا در سال ۱۹۹۰ (در یک ترور در نیویورک)، طرفدارانش کاملاً محو نشدند. برخی از شاگردان فکری او بعدها احزاب و جنبش‌های افراطی دیگری را راه انداختند. در سال‌های اخیر، به ویژه تحت حکومت ائتلافی بنیامین نتانیاهو، افراد و احزاب نزدیک به اندیشه‌های کاخانیستی (مثل حزب “عوتسما یهودیت” به رهبری ایتامار بن گویر) وارد صحنه رسمی قدرت در اسرائیل شده‌اند.

برچسب ها

بحران سودان به‌ندرت در رسانه‌های بین‌المللی بازتاب می‌یابد، و در نتیجه، وحشت‌های آن – از جمله شمار زیاد قربانیان غیرنظامی، آدم‌ربایی‌ها، شکنجه، ناپدید شدن‌های اجباری و ویرانی‌های گسترده – تا حد زیادی از چشم جهان پنهان مانده است. اتحادیه اروپا و ایالات متحده به‌دلیل بی‌توجهی به بحران سودان مورد انتقاد قرار گرفته‌اند...

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز باشند، منتشر نمی شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *