دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

ناسیونالیسم و وسوسه‌ی قدرت! – بهزاد کریمی

پیشگفتار

صف‌آرایی‌های ناسیونالیستی اخیر ارومیه فقط به سوگیری‌های میدانی در آنجا‌ محدود نماند. بلکه طراز بالایی از تکراری مشابه به نمایش گذاشت و‌ دریچه‌‌ی تازه‌ای برای رودررویی‌ دیدگاه‌ها حول «مسئله‌ی ملی» در کشور گشود. این واقعه‌،  داوری‌های سیاسی ناهمساز و بعضاً ستیزنده در مورد چیستی و چرایی شکل‌گیری‌‌ آن را در پی داشت و انباشتی درس‌آموز از تنوع نگرشی در زمینه برخورد با «مسئله ملی» فراهم آورد که دستمایه‌ی ارزشمندی برای پژوهشی جامع در مورد بغرنجی‌های «مسئله‌‌‌»اند. ارومیه که تک نمونه در کشور نیست، جام تَرَک خورده‌ای از نِقار ملی را می‌ماند که در امروزه روز فقط نوک کوه یخ آنها را می‌بینیم و باید چشم براه فجایعی در چنین جاهایی بود هرگاه «مسئله ملی» در سطح کشور نتواند بموقع و بگونه‌ی دمکراتیک حل شود. نوشتار حاضر نیز که بازخوردی از رخداد هشداردهنده‌ی ارومیه است، به وجهی از «مسئله‌ی ملی» می‌‍‎‌‌پردازد و آن را از زاویه‌ی ناسیونالیسم و وسوسه‌ی قدرت برمی‌رسد.  

نه ماندن در جزئیات، ایستادن بر اصل مسئله

واقعیت دارد که چند و چون حوادثِ فاصله‌ی چهارشنبه سوری تا روز سوگواری قتل امام اول علی در ارومیه، تا مدتی زیر پرده‌ای از ابهامات بود و چه بسا گوشه‌هایی از آن اتفاقات هنوز هم ناروشن باشد. با این همه، جای تردید نیست که ارومیه‌ی بدواً رُخ‌نمون در نوروز ملی‌گرایانه‌ی کُردها و سپس رونما در واکنش ملی آذربایجانی‌ها و قسماً به شکل شیعی، پدیده‌ی خودجوشی نبوده‌است. در واقع، رقابت جویی‌های ژئوپلتیکی جمهوری اسلامی با ترکیه اردوغان بر سر برگزاری نوروز در وقوع تشنجات دخالت داشته و اعمال نفوذ حلقات بومی منطقه هم عمل کرده است. ترکیبی از تصمیمات متخذه در بالای حکومت بر متن تقابل‌های دو سوی مرز و نیز اقدامات محافلی در محل با توجه به پتانسیل رقابت‌ اتنیکی ترک و کرد، دست به دست هم دادند و زمینه‌ساز بروز آن تنش‌ها شدند. اگر «پاستور» به هیچ شهر کردنشین اجازه‌ی گردهمایی رسمی نوروزانه نداد، در ارومیه اما بی سنجش عوارض آن، سخاوتی پرسش‌برانگیز به خرج داد! 

در تحلیل این نوع رُخدادها نکته آنست که بُنمایه‌ی تنش‌های اتنیکی هر از چند رونما در کشور، نخواهد بگونه‌ی تقلیل‌گرایانه به دعوای حکومت و ملت و یا حکومت با بخشی از ملت فروبکاهد. چرا که محافل ذینفع در قدرت هر اندازه هم بخواهند روی ناهمگونی‌ها در جابه‌جای کشور سرمایه‌گذاری کنند که قطعاً نیز می‌کنند، ولی بازیگر چندانی نخواهند شد هرگاه که میدان برای بازی کردن‌هایشان گشوده نشود. گرهگاه را در وجود خود «مسئله ملی» و تداوم تبعیض ملی و قومی باید جُست و تنش‌ بین تبعیض دیدگان را هم نمود و پیامدی از کارکرد همین «مسئله» دید‌. «مسئله»‌ای که تا بگونه‌ی بنیادین حل نشود مردمان کماکان درگیر بازتولیدهای موضعی آن خواهند شد. موضوع، فقط تخاصم حکومت حامی حفظ و دوام تبعیضات علیه تبعیض دیده‌ها نیست. عوارض این تبعیض نهادینه، دامن همه‌ی آنهایی را هم می‌گیرد که با زیست در منطقه‌‌ای واحد، همزمان از تعارضات ملی بین خود نیز در رنج‌اند. ارومیه‌، نمادی از این بغرنجی است‌.‌

درنگی بر فعل و انفعالاتی در زمینه‌ی این معضل 

در پیوند با همین رخداد، بیانیه‌ها، امضاء جمعی‌ها و مصاحبه‌های متعددی توسط تشکل‌ها و افراد سیاسی انتشار یافته است؛ چه از سوی آنانی که بر قدرت‌ هستند‌ و چه کسانی که به این یا آن شکل با قدرت‌اند و آویزان از جناح‌هایی از آن. توسل به قدرت و پیوند زدن ناسیونالیسم و نهاد قدرت البته پیشینه‌ی طولانی‌ دارد و جدا از زمان‌های دور، حتی تاریخ نزدیک نیز وقایع نمایش قدرت در نقده میان “پیشمرگه»‌ی کرد و لشگر ۶۴ را ثبت خود دارد. طی سال‌های گذشته نیز، متهم کردن‌های همدیگر از سوی طرفین در بکارگیری قدرت کم  نبوده است. تشکل‌ها و اشخاصی از کُردها بارها گفته‌اند که تُرک‌ها از ستون پایه‌های سرکوب جمهوری اسلامی در این منطقه‌اند و در مقابل محافل و جریاناتی از ترک‌های منطقه نیز استدلال کرده و می‌کنند که در معرض قدرت نمایی مسلح و تهدیدات ناشی از آنند. می‌بینیم که توسل به بازوی قدرت خودی در کار است چونان ملازمه‌ی ناسیونالیسم خودی! 

موضوع را از زاویه‌ی دیگری هم می‌توان زیر ذره‌بین برد تا به این نکته‌ی ظریف رسید که مد نظر نوشتار حاضر نیز همان است: بهره‌گیری و بهره‌مندی رقبای اتنیکی از ابزار جمهوری اسلامی علیه هم! تا اسفند ۱۴۰۲ بیشترین اعزامی‌های ارومیه به مجلس شورای اسلامی را سنتاً تُرک زبان‌های این شهرستان تشکیل می‌داد و در آن کُرد زبان‌ها یا بکلی غایب بودند و یا دارای سهمی کمتر از نسبت جمعیتی خود و این نیز، از جمله متاثر از احساس منفی  کُردها نسبت به جمهوری اسلامی. در آخرین انتخابات مجلس اما ورق برگشت و با آنکه احزاب سیاسی کُرد آن را تحریم کرده‌بودند، کُردهای محل یا بطور خودجوش و یا با عاملیت متنفذهایی بومی، علیرغم فضای غالب تحریم در شهر، با شگرد هجوم به صندوق رای موفق شدند تقریباً همه‌ی کرسی‌های ارومیه در مجلس را به تسخیر خود درآورند! و این یعنی فرصت‌جویی و این یعنی قراردادن ابزارهایی از قدرت در خدمت ناسیونالیسم خودی ولو قلباً نه یگانه با همان قدرت!

دو بیانیه‌ی چند صد امضایی معنادار

در پی رُخدادهای ارومیه، بیانیه‌هایی درآمدند که رابطه‌گیری مستقیم ناسیونالیستی با قدرت به نمایش ‌گذاشتند. از میان اینان متنی بوده‌ منتشره با ۸۰۰ امضاء (*) که مناسب است از آن با عنوان «ایرانشهری» نام برد و متن دیگری با برخورداری از حدوداً ۱۱۰۰ امضاء که زیر تیتر: «به تعلیق سیاست تن نخواهیم داد» انتشار یافت. اولی‌ در عین تعلق خاطر اکثریت قاطع امضاء کنندگانش به جمهوری اسلامی حاوی اعتراض به دولت پزشکیان‌ که چرا با ابراز هویت جریانات «قومی و قبیله‌ای» مسامحه می‌کند، و به تحرکات «تجزیه‌طلبی» آنها بهاء نمی‌دهد و بر چنین «خطر»هایی چشم می‌بندد؟! بیانیه‌ی دوم اما زیر نام «جمعی از دمکراسی‌خواهان آذربایجان» پزشکیان‌ را برکشیده‌ی «آذربایجان و پیرامونی‌ها» ‌دانسته‌ و بیانیه‌ی مرکزگرای «ایرانشهری» را به تندی نقد کرده‌ است. این دو بیانیه که در رابطه‌ با ناسیونالیسم و وسوسه‌ی قدرت خصلت نماترین‌اند، هر دو چشم به قدرت مستقر دارند‌ و انگیزه‌ی جنگ امضاءهایشان، یارگیری به سود ناسیونالیسم خودی است از درون قدرت. 

خلاصه‌ی بیانیه‌ی «ایرانشهری» با خطابیه‌ی آغازین «هم‌میهنان پاکنهاد» این چند گزاره‌‌‌اند: «ورود غیر کارشناسی بخش‌هایی از حاکمیت از جمله قوه مجریه به «مباحث قومی» … زمینه‌ساز چالش‌های بزرگ‌تری شده است»؛ «در مجموعۀ ده‌ها سخنرانی و نوشتۀ عالی‌ترین مقام اجرایی کشور، بارها واژگانی چون «قومیت»، «قوم»، « اقلیت» و مانند آن … به کار رفته است»؛ «آموزش زبان‌های قومی و محلی»، «آن‌گونه که مطرح‌کنندگانش در هیئت وزیران … و برخی نمایندگان مجلس می‌گویند و اصرار می‌کنند، بی هیچ گمان و گزافه‌ای، موجب تضعیف زبان ملی و رسمی کشور، یعنی زبان تمدنی، دیرسال، نجیب و بارور فارسی می‌گردد»؛ « شوربختانه شنیده ‌شده که استانداران و مدیران برخی مناطق و اعضای شورای شهرِ برخی شهرها، در نشست‌های رسمی اداری … به زبان محلی سخن می‌گویند!». «حتی استاندار خوزستان … عید سعید فطر را به یک زبان محلی تبریک گفته است و با این کار خود «عیدی دینی» را به «عیدی قومی» تقلیل داده است!»؛ «شاهد آنیم که بخشی از دولتمردان … به بحث‌های نابه‌هنگام و تفرقه‌افکن و انسجام‌سوزی چون طرح بحثِ «فدرالیسم» … وارد شده‌اند» و بلاخره هم بیانیه‌ی «ایرانشهری» تهدیدوار و با کلام «هشدار می‌دهیم» این پرسش را پیش می‌کشد که: «آیا وقت آن نرسیده است تا مسئولان و مدیران ناکارآمد و بعضاً موافق با رخدادهای ناگوار پیش‌گفته در برخی استان‌ها، از کار برکنار و … مواخذه شوند؟». 

بیانیه‌ی دوم («بخشی از آذربایجان») اما با تاکیداتی سنجیده بر خواست حل «مسئله ملی» در ایرانِ متکثر و متنوع و نیز اشاره‌‌ی تاییدوار به بیانیه‌ی ۲۲۳ تن از «اساتید دانشگاه‌های تبریز» (**) که چندی پیش صادر شد، در عین نقد درست و صریح ناسیونالیسم برتری جویانه‌‌ی بیانیه‌ی اول، خود اما آنجایی که موضوع به انتخاب جایگاه و رفتار سیاسی‌ برمی‌گردد، آویزان از جمهوری اسلامی می‌شود. این بیانیه را، که سوار بر سودای قدرت در رکاب ناسیونالیسم خودی است، در گزاره‌هایی از آن، این چنین می‌خوانیم: «نکته‌ی درخشان و محوری انتخابات اخیر این بود که آذربایجان و مردمان پیرامونی در بدترین شرایط ایران حاضر نشدند تن به تعلیق سیاست بدهند…[آنها] نشان دادند که هنوز هم می‌توان از دل ساختار رسمی قدرت، دریچه‌ای هرچند کوچک برای شنیدن صداهایی متفاوت …  در مسیری حداقلی در زمانه‌ی انسداد سیاسی و اجتماعی … برای حل مسائل کشور… گشود»؛ در مقابل اما «از همان روزهای نخستین …، جریان‌هایی که با ایده‌ی عدالت، تمرکز زدایی و توسعه‌ی متوازن و منطقه‌ای سر ناسازگاری دارند پروژه‌ای تمام عیار برای بی‌اعتبارسازی دولت را آغاز کرده‌اند.». بیانیه با تصریح و تاکید بر ناسازگاری‌ «ایران شهری»های مرکزگرا با دولت کنونی، می‌پرسد چرا از سوی آنها « پزشکیان حامل «خطر قوم گرایی» و عاملی علیه «وحدت ملی» معرفی می‌شود»؟ 

نه استحاله در قدرت دولتی که تکیه بر قدرت مردمی   

بیانیه‌ی اول که بر پایه‌ی‌ ناسیونالیسم خودشیفته‌ی «ایرانشهری» تنظیم شده، نه تنها منکر تنوع ملی در ترکیب ملت ایران است و نه فقط واژه‌ی «قوم» برای مردمانی از کشور را هم زیادی می‌داند، حتی اطلاق عنوان «اقلیت» به «اقوام» را نیز نالازم می‌شمرد. در این نگاه، مقوله‌ی «شهروند» برای هر ایرانی کافی است و بهیچوجه نباید موجودیت جمعی هیچ هویت اتنیکی در ایران را برتافت! این دیدگاه، با اتمیزه کردن خودسرانه‌ی هویت‌های ایرانیان در فردیت، مقوله‌ی ارزشمند «شهروندی» را نه جانمایه و پشتوانه‌ای برای امر برابر حقوقی اتنیکی، بلکه دست افزار نفی هرنوع هویت  زیر مجموعه‌ای از ملت ایران قرار می‌دهد. در این نگاه آلوده به شوینیسم، فقط مطالبه‌ی «آموزش به زبان مادری» نیست که «کفر ابلیس» تلقی می‌شود، بلکه خود اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ناظر بر حق آموزش زبان مادری نیز می‌باید همانند ۴۶ سال گذشته در پستوهای «کارشناسی» نظام خاک بخورد تا آن حداقل حقی هم که در فضای اوایل انقلاب بر نظام تحمیل شد کماکان مسکوت بماند. بیانیه‌ی «ایرانشهری»، مراوده‌ی کلامی مسئولان همزبان در ادارات محلی با زبان مادری به‌ جای زبان «نجیب» فارسی را نمونه‌ای از خلافکاری می‌انگارد و جُرمی قابل پیگیری می‌داند! نویسندگان بیانیه‌‌ی «پاکنهاد» که بهره‌گیری طبیعی این یا آن هویت قومی از نوروز را «تقلیل دادن جشن ملی» به سطح «قوم و قبیله» می‌شناسند‌ و تهدیدی علیه «یکپارچگی ایران» برمی‌شمرند، در همان حال خود معترض به این هستند که چرا باید «عید سعید دینی فطر» در فلان جای کشور به زبان «قومی و قبیله‌ای» مردمانی از همان منطقه تبریک گفته ‌شود؟! این بیانیه‌ی مرکزگرا و فارسی‌محور و بطور پوشیده شیعه محور، گرچه مزین به انتقادات کلی تعارف‌گونه نسبت به سیاست‌هایی از جمهوری اسلامی است، در اصل اما مشکلی با بقای این نظام تبعیض بنیاد ندارد چرا که آن را از آنِ خود و خود را جزو آن می‌داند. نگرانی‌‌ بیانیه‌نویسان فقط آنست که مبادا قدرت کنونی بجای پاسداری تام و تمام از اقتدار مرکزی و تداوم تبعیضات ملی و قومی علیه چندین ده میلیون ایرانی، زیر نفوذ «قومی»های «تجزیه طلب» قرار گیرد و بدینسان «تمامیت» این کشور بر باد رود! حساسیت این نگاه «ایرانشهری» به اینست که نکند جمهوری اسلامی شیعه محور در پاسداری تاکنونی‌ از تداوم تبعیضات ملی، جاهایی را سست آید!

و اما بیانیه‌ی «بخشی از آذربایجان» که دست به انتشار متن تقابلی بالای هزار امضایی علیه مرکزگرایان همیشه دلواپس «مسئلۀ ملی»‌ زده است، نگران مورد تاخت و تاز قرار گرفتن پاره «دستاورد»هایی در زمینه‌ی میدان یابی مطالبات ناسیونالیسم منطقه‌ای‌اش‌‌ است که گویا با سرکار آمدن پزشکیان به دست آمده است بی آنکه نشان دهد این «دستاورد»ها کدام‌هایند. انگیزه‌ی محوری این بیانیه نیز همانند آن یکی، نهایتاً جاگیری در ارکانی از قدرت است در خدمت ناسیونالیسم خودی و بگونه‌ی خودپندار بر این گمان که گویا چالش دیرپای «مسئله‌ی ملی» در کشور را می‌توان با دریچه‌ گشایی‌هایی در جمهوری اسلامی تعدیل و شاید هم حل کرد! این بیانیه زیر عَلَمِ مخالفت با «تعلیق سیاسی»، پرچم استحاله‌ در جمهوری اسلامی به ازاء حضور پزشکیان آذربایجانی در ساختمان پاستور بر‌ دوش می‌کشد. درواقع دعوای این دو بیانیه نه بر سر امر «تعلیق سیاسی»، بلکه رقابت ناسیونالیستی کاهیده در قالب تنگ قدرت مستقر است. چرا که مبتنی بر شناخت از چند چهره‌ی اصلی و سازمانگر بیانیه‌ی «ایران شهری»، اینها خود از مدافعان پرو پا قرص انتصاب – انتخاب پزشکیان بودند. 

آدرسی که این بیانیه‌ در رابطه با موضوع «تعلیق سیاسی» می‌دهد در واقعیت امر نه به نویسندگان بیانیه اول، بلکه به آن ۵۰ درصدی از مردم کشور می‌خورد که به انواع فراخوان‌های تحریم شکن روزنه گشایانه یک «نه!» قاطعانه گفتند. بنابراین با واکاوی عمق و پشت مفاد سخنان دمکراتیک بیانیه‌‌ی «بخشی از آذربایجان» می‌توان دید که انگیزه‌‌ی آن در اصل، کشاکش ناسیونالیسم تحت تبعیض خود با ناسیونالیسم تبعیض‌گر «ایران شهری» است. مشکل رویکردِ بیانیه‌ی «بخشی از آذربایجانی‌ها»، که البته در ادبیاتش دمکراتیک، صلح طلب و عدالت خواه است، متوهمانه بودنش است در سیاست میدانی. داعیه‌‌ای اگر به لحاظ برنامه‌ای دمکراتیک، در سیاست اما بجای تکیه بر جامعه و نیروی مردم، روزنه‌گشایانه چشم دوخته به قدرت و انواع جناح‌هایی از آن. جناح‌هایی با هر حد از تفاوت‌ها و تمایزات، جملگی‌ امتحان پس داده‌‌ و بیگانه با دمکراسی و علیه دمکراسی‌. این نگاه اگر در وجه برنامه‌ای برحق، در روش سیاسی‌ اما نه فقط خودفریب که توهم‌پراکن. این داعیه در اصل، رفع تبعیض ملی را نه اول در استقرار دمکراسی، بلکه در تزریق ناسیونالیسم خود به قدرت ضد دمکراتیک مستقر می‌جوید. حال آنکه، رفع تبعیض ملی، به عبور آنست از معبر دمکراسی و درآمیخته با دمکراسی و نه که برعکس، دمکراسی را در قفس ناسیونالیسم سترون کردن.

بیانیه‌ی «ایرانشهری» برای تداوم تبعیض ناسیونالیستی مرکزگرا، جمهوری اسلامی را پناهگاه خود می‌داند. بیانیه‌ی «بخشی از آذربایجان» اما به نیت غلبه بر تبعیض ملی، پناه به جمهوری اسلامی می‌برد. اولی مظهر تداوم ستم و دومی نماد سترونی عقل سیاسی زیر عنوان علیه «تعلیق سیاسی». همین است ناسیونالیسم و وسوسه‌ی قدرت!  

بهزاد کریمی ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۲۶ آوریل ۲۰۲۵                  

 (*) هشدار صدها نفر از اندیشمندان، دانشگاهیان،‌ متخصصان، هنرمندان، نویسندگان و کارشناسان به دولت چهاردهم: نوروز را قربانی سیاست نکنید

(**) بیانیه ۱۹۶ استاد دانشگاه تبریز خطاب به رییس‌جمهور پزشکیان

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز باشند، منتشر نمی شوند.

4 پاسخ

  1. در ماههای اخیر در بازی فوتبال تراختور در تهران و شهرهای فارس نشین مثلا دو هفته قبل در یزد در بازی چادرملو اردکان و تراختور تمامی استادیم شعار توهین آمیز تورک خر میدادند و تلویزیون هم بطور زنده پخش میکرد و این عمل ننگین باعث نفرت بسیاری در آذربایجان شده که عواقبش نا معلوم است و تمامی جریانهای چپ و راست مرگز گرای ایرانی فارس محور سکوت کرده اند منتها همین جریانهای مرگزگرا مثل راه کارگر و حزب کمونیست در جریان اعتراض ملت آذربایجان در اورمیه بر علیه تورکها خیلی فعال بودند و اطلاعیه صادر کردند ولی امروز سکوت مطلق کرده اند و این سکوت مطلق بعبارت دیگر رضایت خاطر این جریانات میباشد .

    1. از اپوزیسیون چپ آمریکایی هیچ انتظاری نداشته باشید آنها بدنبال فروپاشی همه چیز و بعد از آن در انتظار امدادهای غیبی ” بشردوستانه ” از آسمانها برای تدارک به یک انقلاب رنکین از نوع یوگسلاوی می‌باشند . آنها نمی‌دانند و نمی‌خواهند بدانند و شاید هم بدانند که چه می‌خواهند. ولی در عصر امپریالیسم خودمختاری برای یکی از اقلیت‌ها ، ” اوکراین ” دومی در ایران بوجود خواهد آمد . ولی اگر انقلابی دموکراتیک در ایران صورت گیرد نیازی به خودمختاری دیگر ملیت‌ها نخواهد بود .

  2. درود بر شما بهزاد گرامی،

    متأسفانه ، همانطور که شما به درستی بیان کرده اید، هم حکومت به این اختلافات ، بر اساس مثل معروف: اختلاف بینداز و حکومت کن، دامن میزند و هم ناسیونالیسم کور .
    حفظ نظام ، حفظ قدرت ، جهت ادامه ی غارت و جنایت و مفت خوردن و مفت چریدن و…، از دیدگاه حکومت، اوجب واجبات است و در این راه ، هدف، وسیله را توجیح میکند!
    خلق ها و نیز اپوزیسیون، نباید به دام تفرقه افکنی های رژیم جنایتکار اسلامی بیفتند.

  3. دستت درد نکنه بهزاد جان به درست نوشتی که” رفع تبعیض ملی، به عبور آنست از معبر دمکراسی و درآمیخته با دمکراسی و نه که برعکس، دمکراسی را در قفس ناسیونالیسم سترون کردن.”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *