
وضعیت موجود سیاسی در ایران
در ایران، وضعیت بن بست سیاسی حاکم است. دامنه این بن بست شامل حال جامعه سیاسی در قدرت و خارج از قدرت است.
ولی فقیه (رهبر) این نظام، در آستانه مرگ سیاسی است و از سوی دیگر به دلیل کهولت، مسئله جانشینی او یک معضل دیگر برای این نظام است.
بحران در اسلام سیاسی منجر به بن بست درن یروهای سیاسی مذهبی اسلام گرا از راست سنتی، راست مدرن، اصول گرا، چپ سنتی، چپ مدرن و اصلاح طلبی شده است.
جریان اصلاحات در دو حوزه نظریه پردازی و استراتژی به بن بست رسیده است. اسلام پساسیاسی خاتمی و حجاریان و… در امر سیاسی بی نتیجه شکست خورد.
در اقلیت کوچکی از هسته سخت قدرت در طیف های تندرو اصول گرا، هنوز این تصورحاکم است که هیچ اتفاق جدیدی رخ نداده است و همچنان روش گذشته را باید ادامه داد و با حفظ قدرت باید از بن بست کنونی عبور کرد.
بنبست در هماهنگی و همکاری بین نهادهای مختلف بین “علما و نظام”، “تکنوکراتها و مذهبیها”، “نهادهای انتخابی و انتصابی راه هرگونه تغییر مثبت را بسته است.
در یک کلام وجود نخبگان گسیخته، مشخصه ویژه اوضاع فعلی در نظام است. اما بن بست منازعات هنوز رخ نداده است، زیرا که جناح رهبر هنوز می تواند قدرت خود را هرچند به سختی به دیگر جناح های سیاسی تحمیل کند. برکناری ولی فقیه (رهبر) آغاز بن بست منازعات در ایران خواهد بود.
تجربه گذارهای دموکراتیک حاکی از این است که در شراط بن بست منازعات نخبگان، بحران و بن بست سیاسی، وجود جامعه سیاسی حاضر برای نبرد قدرت و همچنین مقاومت و مبارزه مدنی، دست یابی به یک “پیمان دموکراتیک” از طریق مذاکره ممکن است.
این سناریو زمانی اتفاق می افتد که توازن نسبی قدرت بین حکومت و مخالفان در جامعه سیاسی و مدنی به وجود آمده و هیچ کدام توان حذف یکدیگر را ندارند، لذا چاره ای جز تن دادن به توافق نیست.
برکناری و حذف ولی فقیه
دامنه و شدت بحران در نظام، به تنهایی تعیین کننده برای روند برکناری نیست، برای موفقیت در این روند توازن قوا باید تغییر کند.
تغییر توازن قوا بدون مذاکره با قدرت حاکم ممکن نیست. از این رو راهی جز استفاده از شکاف بین هسته سخت و غیرانتخابی قدرت (ولی فقیه) و هسته نرم و انتخابی قدرت وجود ندارد.
شرایط سیاسی در لحظه فعلی به گونه ای است که:
– جامعه مدنی بسیار ضعیف است. حرکت های نیمه سازمان یافته و ابتدایی چه در جنبش کارگری و چه در جنبش های متعلق به طبقات متوسط (زنان، معلمان، کارمندان، دانشجویان، دانش آموزان و نیروهای قومی) وجود دارد، اما فاقد رهبری سراسری است.
– تشکل ها و احزاب سیاسی نیز در موفعیت بلنسبه ضعیفی قرار دارند.
– اصلاح طلبان راست می دانند که در شرایط بی ثباتی سیاسی، هزینه حفظ نظام بسیار بالا است، اما هنوزحاضر نیستند با نیروهای رادیکال تر این گروه همراهی کنند.
– دولت پزشکیان نه می خواهد و نه می تواند موضع بی طرفی داشته باشد. وزارت اطلاعات او در کنار سپاه و بسیج و قوه قضائیه مهمترین مانع جنبش های اعتراضی هستند.
– نیروهای سرکوب به رهبری ولی فقیه با تمام قدرت می خواهند وضع موجود را حفظ کنند. سرنگونی و براندازی نه تنها راه حل مفید نیستند، بلکه به دلیل حجم سرکوب بالا، ممکن نیست.
با توجه به این وضعیت، سئوال اساسی در لحظه فعلی این است که: چگونه می توان در یک چالش تدریجی ولی فقیه را حذف نمود؟
تجربه مبارزاتی ما و دیگر ملت ها به ما آموخته است، که بهترین و کمهزینهترین و کارآمدترین راه مواجهه با این بن بست سیاسی اضطرابآفرین در کشور ما، آغاز گفتگوی ملی بین نظرات و دیدگاه های گوناگون است. در این مسیر است که می توان راه های میان رو برونرفت را استخراج نمود و سپس با انتخاب هدف استراتژیک آن را عملیاتی کرد.
این گفتگوی ملی به دلیل وجود نخبگان دلسوز و متعهد برای روشنگری و تبیین اوضاع در ایران ممکن است. ایران امروز از نظر شناخت مشکل و معضلات و دردها از سرمایه بسیار کم نظیری به نام کارشناسان و نخبگان و صاحبنظران در طیفهای فکری گوناگون برخوردار است، که برای برونرفت از بحرانها سرمایه ارزشمندی هستند.
جامعه سیاسی ایران ” انحلال سیاست” و ناتوانی برای تصمیم گیری های کلان
در شرایط بن بست کنونی در ایران، جامعه سیاسی بیرون از قدرت، هیچ راهی دیگر، جز تدارک برای فرادستی بر حاکمیت وقت و در دست گرفتن تمامی اهرمها و ابزارهای اعمال قدرت سیاسی، به میانجی پشتیبانی اکثرت مردم ندارد.
در این میان هنوز همه جریانات جامعه سیاسی ایران، در نیافتهاند که شرط انکارناپذیر نبرد نهایی برای قدرت، بسیج حداکثری و ائتلاف گسترده همه نیروهای مخالف است.
برپایی ائتلافات گسترده با گفتگوی ملی، اولین قدم در راه نبرد قدرت، در شرایط بن بست کنونی است. این شالوده ریزی بدون تصمیم گیری و اعمال تصمیمات سیاسی کلان که ویژگی یک جامعه سیاسی اپوزیسیونی است، ممکن نیست.
تصمیمات سیاسی کلان، به طور معمول و اما به خصوص در شرایط حساس سیاسی، تاثیرات مهمی بر حیات سیاسی و اجتماعی، برجا می گذارند.
تصمیم گیری دارای سطوح مختلف از جمله: تصمیمات استراتژیک، تصمیمات مدیریتی و تصمیمات عملیاتی است. در میان تصمیمات، تصمیم گیری سیاسی استراتژیک از آن دست تصمیماتی هستند، که خواسته و ناخواسته، تاثیرات مهمی بر جا می گذارند و پیامدهای آن بر مشروعیت و مقبولیت نهاد تصمیم گیر، تاثیر به سزایی دارد.
در شرایط کنونی در جامعه سیاسی ایران (درون و برونمرز) با وجود فعالیت های مثبت و استمراری شامل افشاگری ها، آگاهی رسانی، صدور بیانیه و برگزاری نشست ها و سمینارها، با نوغی از “انحلال سیاست ” مواجه هستیم.
این “انحلال سیاست” را می توان در بحث های اقنائی، جدل های موازی و گفتگوهای بی هدف، برای تصحیح نظرات دیگران، انتقاد یا ارشاد و همچنین دفاع از خود، مشاهده نمود.
سالیانی دور رضا سیاوشی و امیرحسین گنج بخش در مقالهای با عنوان “انحلال سیاست: جایگزینی دمکراسی خواهی با دمکراسی سازی” به درستی می نویسند:
“یکی از مشخصههای جوامع مدرن، تقسیم کار اجتماعی و تخصصی شدن آن است… در این تقسیم جامعه مدنی مطالباتش را مطرح میکند و جامعه سیاسی راه حل و برنامه برای برآورده کردن آن مطالبات را. در این تصویر وظیفۀ اصلی نیروهای جامعهی مدنی جمع آوری و طرح مطالبات صنفی و گروهی خود و بسیج برای کسب آن مطالبات از طریق چانه زدن و فشار گذاشتن بر قدرت سیاسی، یعنی حاکمیت و احزاب است. در مقایسه، جامعه سیاسی مسئول ساختن شرایطی است که امکان تحقق چنین مطالباتی را مهیا میکند. در این چهارچوب جامعهی مدنی، اهرم اصلی جنبش دموکراسی خواهی است و جامعه سیاسی مدیریت کلان این فرآیند را به عهده دارد و وظیفهی اصلی آن جلب نظر سازمانهای مدنی و متحد کردن آنها در وسیع ترین جبههها برای پیش برد پروژههای کلان سیاسی و کشورداری است. از این رو سازمان سیاسی از جنس دولت است و نه از جنس سازمان های مدنی. فشرده سخن آن که تعیین هدف کلان جنبش، تدوین استراتژِی کلان برای رسیدن به آن و هدایت گام به گام استراتژی تا موفقیت کامل وظیفه و مسئولیت جریانات سیاسی است. این کارها وظیفه جامعه مدنی نیست”.
سیاوشی و گنج بخش در ادامه می نویسند: “هیچ پروژه سیاسی بدون داشتن حامل و عامل خاص خود سرانجام نمییابد. تعیین هدف استراتژیک و راهبرد رسیدن به آن در خلاء انجام نمیشود. سرانجام یک نیروی جامعه و یا یک جنبش باید بار سنگین مبارزه را بر دوش گیرد و به مقصد رساند”.
هدف استراتژیک خروج از بن بست سیاسی کنونی در ایران، برکناری و حذف ولی فقیه است. سئوال این است که آیا جامعه سیاسی درون یعنی اپوزیسیون رقیب و اصلاح طلبان راست در قدرت و برون قدرت و اپوزیسیون کم توان برونمرز از جمله جمهوری خواهان قادر به شالوده سازی و درون سازی به تصمیم گیری برای این هدف استراتژیک هستند؟
4 پاسخ
مطلقه فقیه، نهاد های حکومت رادیکتاتوری میکند.باید به ایجاد صنوف و اتحادیه ها و شوراه پرداخت. به حزب کارگر برادر در جهان.به انسانهاو ادیان اهانت نکرد ریشه اصول انسانی را نشان داد.جهان،انسان و تفکر و اقتصاد، قابل کنترل نیستند.
مسببان جنگها بنام رهبر و روسای حکومت ها همیشه سلامت میمانند در صورتیکه بزرگترین قاتلان هستند.ما مردم راضی به ازبین رفتنِ عزیزانمان درجبهه ها، ویرانیِ شهرهامان نیستیم.باز تقسیم جهان بین تمرکزقدرت اقتصادی.(روسیه) ( اکراین ناتو)
جناب هاشمی محترم با مرگ خامنه ای یا کنار گذاشتن او تا زمانیکه ستون اصلی نظام سپاه هست بعید است کمتر چیزی بطور مثبت تغییر بکند.آیتالله هم که در ایران کم نیست! این نشد آن دیگری را یک شبه رهبر اعلام میکنند چون مقام رهبری یا ولی فقیه که توسط مردم انتخاب نمیشود که با مرگ رهبر نظام فاسد دچار بحران شود.بعد از مرگ خمینی مرتجع هم فکر میکردیم ج.ا. قادر به ادامه نیست و حتی شش ماه طول نمیکشد که سرنگون میشود ولی از آن زمان بیش از ۳۵ سال گذشته و رژیم ملایی هنوز پابرجاست. شما همزمان با حذف ولی فقیه باید خواستار منحل شدن سپاه هم باشید چون ج.ا. یعنی سپاه، سپاه یعنی ج.ا.! ولی فقیه و سپاه دو طرف یک سکه دیکتاتوری اسلامی یا فاشیزم شیعی هستند!
از مقاله:
“اصلاح طلبان راست می دانند که در شرایط بی ثباتی سیاسی، هزینه حفظ نظام بسیار بالا است، اما هنوزحاضر نیستند با نیروهای رادیکال تر این گروه همراهی کنند.”
جناب هاشمی ممکن است “اصلاح طلبان راست و رادیکال تر” را بیشتر معرفی کنید. ممنون