
زنده یاد حسن عرب زاده روز گذشته دراقدامی دردناک خود را همراه با پسر بیمارش از ساختمانی در برلین به پایین پرت نمود و هردو جان خود را از دست دادند. بنابر آنچه در این رابطه منتشر شده است، آقای عرب زاده و همسرش بیش از چهل سال از فرزند بیمارشان نگهداری میکردند، وسرسختانه از انتقال فرزندشان به محل های مخصوص نگهداری این بیماران مخالفت می نمودند. زنده یاد حسن که به علت پیری خود و همسرش قادر به ادامه کمک رسانی به فرزندشان نبوده، در اقدامی فردی و بدون مشورت و هماهنگی با همسرش، به زندگی خود و فرزندشان پایان می دهد. محتوای تاییدگرایانه و حتی تمجیدگرایانه در نوشته هایی که در این رابطه منتشر شده است مرا وادار به تهیه این نوشته کوتاه نمود.
با تاثر و تاسف از فقدان زنده یاد حسن عرب زاده و فرزندش محسن و با تسلیت به بازماندگان این عزیزان و بویژه به مادر و همسری داغدار، مایلم به چند نکته اشاره کنم:
۱- زنده یاد حسن می توانست در مورد زندگی خودش تصمیم بگیرد همانگونه که همه ماها درست یا نادرست و آگاهانه و یا از شدت بیماری و یاس، می توانیم در مورد زندگی خود تصمیم بگیریم واقدام به خودکشی کنیم. .این فارغ از اینکه آگاهانه باشد و یا ناآگاهانه، یک «خودکشی» است و هرچند برای بازماندگان تبعات دردناکی دارد اما به ظاهر به دیگری آسیبی نمی رساند و فرد مرتکب خودکشی فقط جسم خودش را در معرض نابودی قرار داده است.
۲- اما همراه کردن فرد دیگری در اقدام به خودکشی، حتی اگر فرزندمان باشد، دیگر خودکشی نیست ونام «قتل عمد» به خود می گیرد.
مسلما من و شما و همه آزاداندیشان و همچنین نویسندگان نوشته های مزبور، آنگونه که فقیهان اسلام و حکمرانان ج.ا معتقدند، معتقد نیستیم که پدران، صاحبان فرزندان خود هستند و مجاز به اخذ هر تصمیمی در مورد آنها.
۳- محسن بیمار بود و شاید خودش قادر به تصمیم گیری در مورد خود نبوده است. تصمیم گیری در مورد سلامتی و مرگ و زندگی این افراد بنابر قوانین دنیای آزاد، منجمله آلمان، به عهده پدر و مادر و پزشکان و سیستم قضایی است. حسن در تصمیمی انفرادی نه تنها پزشکان و سیستم قضایی که حتی همسر خود را نیز در این تصمیم گیری کنار گذارده است.
آیا همسرش نیز با این اقدام او موافق بوده است؟ آیا تحمل درد جانکاه ازدست دادن دو عزیز تا پایان عمر، انتخاب همسرش بوده است؟ آیا اقدام حسن اقدامی فداکارانه برای نجات فرزندش از درد زیستن بوده و یا وارد آوردن درد و رنج زیستن برای همسرش؟
به عنوان یک پزشک، معتقد به انجام عمل « مرگ خودخواسته» هستم و خود با کمال میل در کمک به بیمارانم که از درد و رنج بی انتها و ناعلاج رنج می برند، فعالانه شرکت می کنم اما این اقدام پدر در کاستن از درد و رنج فرزند را نمی توانم به هیچ صورتی توجیه نمایم.
۴- به عقیده من مخالفت با عدم انتقال محسن به کلینک مخصوص این بیماران، نه تنها این بیمار را از کمک رسانی خوب و حرفه ای محروم نموده بلکه باعث نابودی آرامش پدر و مادرو نهایتا به خاطر فشار جسمی و روحی منتج از این مراقبت های سخت، زنده یاد حسن را مجبور به اخذ سخت ترین و دردناکترین تصمیم زندگی اش نموده است. تصمیمی که منحر به نابودی زندگی پدر و پسر و سپس استمرار درد جانکاه مادر شده است.
۵- ماندن بر سر تفکرات سنتی و ناهمراهی با قانونمندیهاتی مدرن و پیشرفته برای هیچکس امتیازی نخواهد بود.
۶- ای کاش این عمل زنده یاد حسن نه سرمشق ما باشد و نه مورد تایید و تحسین ما. عمل او صادقانه و با گذشت از شیرین ترین دارایی انسان یعنی زندگی اش است، اما آنچه از این عمل صادقانه برجای مانده نابودی فیزیکی غیرضروری دو انسان و نابودی روحی انسانی دیگر است.
درد و رنج طاقت فرسای داشتن و نگهداری فرزند بیمار غیر قابل توصیف و گاه افزون از توان انسانی است. این درد و رنج توانفرسا و زندگی سوز را درک می کنیم و در مقابل بیش از چهل سال مشقت و رنجی که این پدر و مادر برای نگهداری فرزندشان کشیدند سر تعظیم فرود می آوریم و این عمل مقدس آنها را تحسین می کنیم اما همه اینها نمی تواند دلیلی بر درست بودن تصمیم آنها و توجیه گر تصمیم نهایی زنده یاد حسن باشد.
من شخصا بطور ویژه ای در تماس با چنین کودکان بیمار و والدین آنها هستم. پدر و مادرها تا زمانیکه می توانند در خانه از فرزندشان نگهداری کنند با کمال میل و با تمام توان اینکار را انجام می دهند و از زمانیکه دیگر قادر به نگهداری و ارائه خدمات درست و حرفه ای نیستند دردمندانه آنها را به خانه های مراقبت از چنین بیمارانی منتقل می کنند و در این خانه ها بی نهایت حرفه ای و مهربانانه از آنها نگهداری می شود و پدر و مادرها مرتب و گاه روزانه به عزیزان خود سر می زنند. این تصمیمی عاقلانه، عملی و حتی در محتوا انسانی و انساندوستانه و فارغ از خودخواهی های فردی است. در این میان نیز شاهد برخوردهای غیرواقع گرایانه و احساسی و حتی خودخواهانه بعضی از والدین در اصرار به عدم انتقال عزیزانشان به این مراکز بوده ام که تقریبا همه و همیشه از جانب اقلیت های آسیایی و دیگر کشورهای اسلامی بوده است.
در قضاوتی صریح، سرسخت و شاید برای عده ای غیر قابل قبول، ادعا می کنم که عمل پدر و مادرهایی که با دردمندی و برخلاف میل باطنی اشان حاضر به انتقال فرزندانشان به محل نگهداری بیماران می شوند، انساندوستانه و «فداکارانه» است و عمل پدر و مادرهایی که به هر شکل و به هرقیمتی می خواهند فرزند بیمارشان را در خانه نگهدارند، عملی «خودخواهانه» است.
8 پاسخ
درود بر شما،
با شما موافقم و چه دردناک است این واقعه. من تمام فکرم به مادر محسن نازنین است که بدینسان توسط پدرش بقتل رسید. زندگی و کیفیت زندگی هر کس فقط توسط خود او قابل ارزیابیست. ای بسا کسانی که رنجور و بیمار و یا خیلی پیر هستند، اما زندگی خود را دوست دارند؛ و ای بسا افرادی که نه بیمار و نه دردمند و یا پیر هستند، اما از زندگی بیزار. حسن شاید چیزهایی از محسن میدانست که ما نمیدانیم، اما آیا او واقعا میدانست که فرزندش بمانند خودش از زندگیش سیر شده و با آن نوع خودکشی موافق است؟😭😭 چرا پدرش چنین کرد؟ چرا چنین دردناک ؟ اگر چه میدانم قضاوت درین باره سخت است، سختر از این زندگی درین “بیدر کجا”.
یکی از دشوار ترین احساسات بشری،موجهه با گناهی ست که منجر به رنج دیگری می شود، پدری که خود را عامل تولد فرزندی اینچنین میداند، به این حرکت و استدلالش رسیده، شک ندارم هیچ کس نمی تواند او را درک کند، قضیه به این سادگی نیست،بی گمان روزها و ساعت ها به این موضوع فکر کرده و تصمیم گرفته. افسوس
با درود و تشکر از گزارش و راهنمایی مفید شما.
موضوع مهمی که بشریت نادیده می گیرد و باید نسبت به آن آگاه شود اینست: هیچ انسانی حق کشتن انسان دیگری را ندارد حتا اگر انسانی جنایتکار باشد حق کشتن آنرا نداریم نوع برخورد با موضوع جنایت آن فرد راهکارهای دیگری را پیش روی می گذارد.
معمولن بعضی جوامع در نظام آموزشی رسمی اشان این فرهنگ نکشتن دیگران را از همان ابتدای دوران یادگیری کودکان به آنها اموزش می دهند و..
طبیعتا کسانی که نواقص بشری سیستمهای فاسد را دقیقا درک نمی کنند داستان ها را از وسط اش تعریف می کنند. بیماران ذهنی را با درجات مختلف روانی و روان تنی یکجا نگهمیدارند و این یک فاجعه است همچنین خوراندن داروهای عقیم کننده مثل زیموکس …..
درود بر شما جناب زهرائی ، امیدوارم کسانی که غیر مسئولانه این تراژدی را به «مرگ باشکوه» توصیف کرده ، یا دیگری نوشته: “سپردن محسن به آسایشگاه معلولین چاره کار نبود.در آنجا به شکل بیرحمانه ترین روشها و ابزار زور و خشونت از چنین بیمارانی نگهداری میکنند” باید نوشته یُر مغز شما مخصوصا این را بخوانند :[ ۴- به عقیده من مخالفت با عدم انتقال محسن به کلینک مخصوص این بیماران، نه تنها این بیمار را از کمک رسانی خوب و حرفه ای محروم نموده بلکه باعث نابودی آرامش پدر و مادرو نهایتا به خاطر فشار جسمی و روحی منتج از این مراقبت های سخت، زنده یاد حسن را مجبور به اخذ سخت ترین و دردناکترین تصمیم زندگی اش نموده است.] 🙏🙏🙏
متاسفانه ما ایرانیان چندان اهمیتی به بحران های روانی نمی دهیم و فوری به قضاوت مشغول می شویم. این پدر دیگر تحمل این رنجها را نداشت و از انجا که بیش از ۴۰ سال از این فرزند مراقبت کرده بود و می دانست که در سن پیری خود و همسرش این امکان را نخواهد داشت به زندگی خود و فرزندش خاتمه داد. او می دانست در مراکز مراقبت ممکن است فرزند عزیزش اذیت شود و نمی خواست او سختی بکشد. راحت شدند و تراژدی زندگی آنها باعث تاسف هست. زمانی به جایی می رسید که ادامه زندگی جز تداوم زجر و غم چیزی ندارد و پایان آن را باید بپزیریم. یادشان گرامی و متاسفانه مادر رنجدیده سختی زیادی را تا پایان عمر خواهد دید. زندگی خیلی بیرحم می تواند باشد.
تصمیم دردناک و شوکهکننده و حیرتآوری بود. من با تمام آنچه که جناب آقای زهرایی نوشتند، موافقم و امیدوارم روایت مادر را در مواجهه با این رویداد تلخ بشنوم.