چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴

چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴

 تهدید اکولوژیک و تهدید قدرت‌ها – امیر مُمبینی

 همانطور که گزارش‌های زیست محیطی سالیانه‌ی سازمان ملل متحد نشان میدهد، محیط زیست در بحرانی سخت گرفتار شده است. گزارش زیست محیطی سال ۲۰۲۲ سازمان ملل متحد را میتوان نگران‌کننده‌ترین اعلام خطر به جهانیان دانست. در آن گزارش، در باره‌ی خطر فروپاشی اکوسیستم و به هم ریختن سامان اجتماعی در نتیجه‌ی پیشرفت این بحران شدیداً هشدار داده شد. بر پایه‌ی این گزارش، دبیرکل سازمان ملل متحد، آقای آنتونیو گوترش، هشدار داده‌بود که دنیا سه سال بیشتر فرصت ندارد تا برای جلوگیری از فروپاشی اقلیمی اقدام کند. 

اکنون ما در سال سوم آن اخطار سه ساله به سر می‌بریم. طی این مدت، این هشدار مدفون شد. برعکس انتظار، دولت‌ها در رقابت با همدیگر بیش از پیش به ویران کردن طبیعت پرداختند. در این مدت میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای بیشتر شده است. حتی مهار و ممنوعیت استفاده از زغال سنگ، که همچون یک شاخص اصلی در رأس لیست سوخت‌های ممنوع شونده قرار داشت، روی کاغذ باقی ماند و سوخت‌های فسیلی زغال سنگ و نفت و گاز همچنان منبع عمده تامین انرژی در جهان هستند. در این مدت، شتاب گرمایش زمین از مرزهای‌ مورد نظر کنفرانس اقلیمی پاریس بالاتر رفت. تا حدی که امروز خطر افزایش سه و نیم درجه‌ای جهان را تهدید می‌کند. در این روند، بحران زیست محیطی با دو پدیده‌ی بحران‌افزای دیگر پیوند خورده است:

 یک: کمیابی و نایابی مواد معدنی لازم برای صنایع سبز.

دو: خطر خارج شدن کنترل هوش مصنوعی و ماشین‌های آن از دست انسان.

در مورد نخست میتوان گفت، کمیابی و نایابی فلزات و مواد معدنی و مصالح لازم برای صنایع مهارکننده‌ی محیط زیست به بخش جدایی ناپذیری از این بحران بدل شده است. طبق یک محاسبه‌ی برنامه‌ای، کاربرد سوخت‌های فسیلی تا سال ۲۰۴۰ باید به صفر برسد. طبق برآورد نهادهای علمی و تخصصی، تامین مواد معدنی لازم برای رسیدن به این هدف باید حداقل چهار برابر شود. مس که در پروسه تولید و انتقال برق یک فلز حتماً ضروری است تا پنج سال دیگر باید شش برابر بیشتر تولید شود. میزان استخراج و فرآوری لیتیوم، کبالت، گرافیت و دیگر مواد بسیار کمیاب، که برای تولید انواع باطری و نیز در صنایع بسیاری لازم هستند نیز باید چندین برابر شود. این در حالیست که فلزات نامبرده بسیار کمیاب هستند و فرآوری آنها نیازمند کار و هزینه‌ی بسیار است. برای مهار این بحران زنجیره‌ای، همه‌ی وسایل نقلیه، از خودرو تا هواپیما باید برقی شوند. برقی شدن این وسایل نیازمند باتری است و برای انتقال برق و تولید باتری مس و لیتیوم و انواع مواد کمیاب لازم است. پس، مشکل کمبود و دشواریابی این مواد معدنی مشکل مستقیم محیط زیست شده است.

 در چنین وضعیتی، تکاپوی شماری از دولت‌ها و قدرت‌ها برای فضای حیاتی و منابع حیاتی هر لحظه بیشتر و خطرناک‌تر می‌شود. قدرت‌های بزرگ صنعتی و نظامی که بیشتر از همه نیازمند دستیابی به گنج‌های لیتیوم و کبالت و گرافیت و ده‌ها ماده‌ی کمیاب دیگر هستند مشغول اسکن وجب به وجب خاک کشور خود برای یافتن این مواد هستند. بزرگترین این قدرت‌ها همچنین با ساتلیت‌های خود مشغول اسکن‌کردن خاک دیگر کشورها هم هستند. وجب به وجب خاک ایران نیز زیر اسکن است و گنج‌ها و ذخایر زمینی ما از چشم ماشین‌های آسمانی پنهان نمی‌ماند. کار اسکن کردن کره‌ی زمین برای این قدرت‌ها کاری تا حد زیاد انجام شده است. اکنون حرکتی جدید به چشم می‌خورد که نشانه‌ای فوق خطرناک از شروع زورگیری دولتی و تحمیل نوعی کلونیی سازی خود‌گردان، پیدایش نوعی کلنی کردن حوزه‌‌‌ای منابع و معابر کشورها است. جنگ روسیه با اوکراین و ادعاهای آمریکا و اروپا در رابطه با این کشور یک نمونه واضح از تلاش برای دست‌یابی به منابع و امکانات این کشور است. برابر تخمین‌های بیان شده در تلویزیون سوئد در بیستم آوریل، بزرگترین معدن گرافیت اروپا و شاید دنیا در اوکراین است و به حال خود رها شده است. تا همین حدی که کشاکش پیش‌رفته است تمامیت ارضی و استقلال اوکراین در خطر شدید قرار گرفته است. توافقنامه‌ی تملک معادن اوکراین توسط آمریکا منجر به ایجاد یک کلنی  منابعی در بخش بزرگی از کشور میشود که استقلال کشور را مخدوش می‌کند و قطعاً جنبه‌ی نظامی نیز خواهد یافت. ادعاهای دولت ترامپ در مورد گرینلند و کانادا و پاناما و جنگ غزه و سوریه و سودان و کشاکش ونزوئلا  همه ردی از ستیز بر سر منابع و ثروت‌های طبیعی دارند. گفته‌ی وزیر امور خارجه‌ی ایران آقای عراقچی در باره‌ی امکان کسب سودهای ترلیونی از طریق سرمایه‌گذاری در ایران، و هم زمان عیان کردن مجدد وجود معادن لیتیوم در ایران، یک نوع تطمیع شرآفرین است که مثل اعلام حراج است. هشدار آقای گوترش کاملا درست بود وقتی گفت، در تاریخ جهان هرگز ارزش و اخلاق تا بدین حد سقوط نکرده است. پیامد این تحولات هموار شدن راه تنازع بقا و فروپاشی فرهنگ و جامعه‌ی بشری است. به هرگونه، اگر ستیز و جنگ و اشغال و کلنی‌کردن حوزه‌های منابع کشورها پیش آید تاریخ وارد یک دوره‌ی سیاه‌تر از این خواهد شد. سرنوشت اوکراین و گرون لند درس بزرگی در شناخت سمت‌گیری تاریخ خواهد شد.

مورد دوم، یعنی تهدید‌های فزاینده‌ی هوش مصنوعی به موازات دستاوردهای مثبت آن، دارد به مسئله‌‌ی حاد بدل می‌شود. در سیر تکامل هوش مصنوعی، افزایش هوش و افزایش خودگردانی و خود بازسازی از رکن‌های اساسی هستند. سرانجام منطقی چنین تکاملی پیشی گرفتن ماشین از انسان در بسا زمینه‌ها است. مثل همیشه در روند تکامل تکنولوژی، این بار نیز ماشین جنگی بهره‌مند اصلی آن است. تا همینجا می‌بینیم که پهپادها و موشک‌ها و انواع جنگ‌افزار هوشمند و هدفیاب و مینیاتوری چه کشتار و ویرانی پدید می‌آورند. هوش مصنوعی جنگها را برای قدرت‌های برتر به لحاظ انسانی کم‌هزینه‌تر میکند و دشمن پرهیزین‌تر. دیجیتالیزه و ربوتی شدن جنگ‌ها، افزون بر کاستن از نقش میدانی انسان‌ها، مبین حذف بازدارنده‌هایی چون ارزش و اخلاق و نوع دوستی و قانون و مقررات است. ماشین جنگی هوشمند هم بر تعداد جنگ‌ها می‌افزاید و هم بر تخریب جنگ‌ها. این همه آسیب مستقیم به زیست و زیستگاه انسان‌ها و حیوانات است. آیا جامعه‌ی جهانی میتواند خود را از آسیب نابود کننده‌ی این خطر‌ها مصون بدارد؟ آیا پیش از آن که ماشین ما را کنترل کند میتوانیم تکامل ماشین را کنترل کنیم؟  

ایران بر زمینه‌ی بحران

در اوج بی برنامگی جهانی برای محیط‌ زیست حرف از این است که تا سال ۲۰۴۰ باید انتشار گازهای ناشی از سوخت فسیلی در جهان به صفر برسد. بر این پایه، منبع اصلی درآمد ایران که از نفت و گاز است، در آن زمان، خاصه با توجه به وضعیت سیاسی ایران، با منع و محدودیت و بی‌بازاری کامل روبرو میشود. پانزده سال پیش رو تا ۲۰۴۰ حدوداً به اندازه‌ی مدت زمان دوره‌ی پیشرفت و نوسازی حکومت پهلوی دوم است. دوره‌ای از اوایل دهه‌ی چهل تا نیمه دوم دهه‌ی پنجاه. اگر ایران در این پانزده سال بیشترین فروش سوخت های فسیلی را داشته باشد و درآمد ناشی از این فروش به بهترین وجهی صرف استوار کردن بنیانهای صنعتی و تکنیکی و اقتصادی کشور بشود، باز هم کشور نمی‌تواند بیشتر از آن چه رژیم گذشته انجام داد، انجام دهد. در آن دوره، رشد شتابان صنعتی و اقتصادی متکی شد بر درآمد کلان نفت و گاز، مناسبات گسترده و نزدیک و با اروپا و آمریکا، مناسبات متناسب با اتحاد شوروی و هدایت کشور توسط یک حکومت منظم و متجدد اگر چه دیکتاتور و سرکوبگر. حال در وضعیتی به کلی متفاوت، با حکومت فقاهتی امتی نامتکی به ملت، با این همه دشمنی آمریکا و اروپا و در شرایط تحریمهای کمرشکن و خطر مداوم جنگ کشور چه وضعیت و امکاناتی دارد. 

مجموع شرایط نشان میدهند که بازسازی و بهسازی محیط زیستی در ایران عمیقاً با ضرورت پایان یافتن نظام فقاهتی ـ امتی و تجهیز کشور به دولت ملتی منتخب مردم گره خورده است. چالش کلان محیط زیستی اکنون با چالش کلان معطوف به تحول و گذار پیوند دارد. مهم این است که درک شود، با گام برداری معمول اصلاحت کار پیش نمیرود، چرا که فرصتی باقی نمانده است. تنگی فرصت تحول را ضروری میکند. کشور نیازمند یک تحول سریع و مسالمت آمیز است. تحولی بدون آشوب و هرج و مرج. در این شرایط بغایت خطرناک زیان آشوب و هرج و مرج همتای زیان استبداد است. منطقی‌ترین راه برای گذار کم درد به دموکراسی آغاز این روند با الغای ولایت فقیه و سپردن مهار سیاسی و اداری کشور به دولت متکی بر انتخاب آزادانه‌ مردم است. امروز کنش کلان زیستبومی نیز با کنش کلان سیاسی در کشور همپیوسته است. کوشش در راه پاس‌داری از زیستبوم کوشش قاطع سیاسی برای گذار از قدرت‌های راست و سرکوبگر و ضد محیط زیست را در مقیاس ملی و جهانی ضروری و الزامی میکند.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز باشند، منتشر نمی شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *