با فرا رسیدن فروردین ۱۴۰۴، پنجاه سال از جنایت هولناک حکومت محمدرضاشاه پهلوی و دستگاه امنیتی آن، ساواک، در کشتار گروهی از مبارزان راستین راه آزادی میهن ما میگذرد. در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ روزنامهها مجاز حکومت شاهنشاهی خبر از کشتهشدن ۹ زندانی سیاسی در «جریان فرار از زندان» را منتشر کردند. دو نفر از کشتهشدگان یعنی کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل از کادرهای رده بالای سازمان مجاهدین خلق ایران و هفت نفر دیگر یعنی بیژن جزنی، حسن ضیاءظریفی، عباس سورکی، محمد چوپانزاده، احمدجلیل افشار، مشعوف کلانتری و عزیز سرمدی از اعضای بنیانگذار سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بودند.
در حالی پنجاهمین سالگرد کشتار این مبارزان راه آزادی برگزار می شود که کارزار گسترده ای در خارج از کشور برای محکومیت یکی از جنایتکاران مهم دستگاه ساواک حکومت پهلوی، پرویز ثابتی، رئیس ادارۀ سوم ساواک در آمریکا در جریان است. بر اساس اسنادی که در سال های اخیر منتشر شده است پرویز ثابتی مغز متفکر کشتار جزنی و یاران در سال ۱۳۵۴ بوده است. بهمن نادریپور، (شکنجه گر ساواک معروف به تهرانی) که پس از انقلاب ۱۳۵۷ دستگیر شد و شرح مفصلی از سوء قصد بیان کرد از جمله روشن کرد که پرویز ثابتی، رئیس اداره کل سوم ساواک، با این که در این اقدام مستقیماً مشارکت نداشت نه تنها مطلع بلکه مغز متفکر این جنایت هولناک بوده است. محکومیت پرویز ثابتی برای تمامی نیروهای آزادیخواه و ملی اهمیت دارد. نخست آنکه نشان دهندۀ چهرۀ مخوف ساواک و رژیم دیکتاتوری پهلوی است. دوم آنکه هشداری است به تمامی امر دهندگان دستگاه شکنجه و پلیس امنیتی رژیم فقها و اجرا کنندگان این جنایت ها که مهم نیست به کجا فرار کنند یا از ارتکاب به جنایتهایشان چند سال گذشته باشد در هر حال سرانجام از سوی مردم به دادگاه کشانده شده و محاکمه خواهند شد.
با وجود تلاش های شکنجه گران شاه تهرانی ها و ثابتی ها در زندان اوین برای درهم شکستن مقاومت و ایستادگی بیژن جزنی، او در دادگاه نظامی فرمایشی حکومت پهلوی در دفاع از حقانیت مبارزهای که برای آن به شکنجهگاه های ساواک کشانده شده بود، از جمله گفت: «من یک فرد سیاسی هستم و بە این افتخار میکنم. من خواستار آزادی، یعنی تأمین حقوق فردی و اجتماعی ملت ایران کە در قانون اساسی، اعلامیە حقوق بشر جهانی تصریح شدە است، میباشم. من این آزادی را لازمۀ حیات ملت بهشمار میآورم، چون هر اصلاح و اقدامی در هر زمینە بخواهد بە نتایج مطلوب برسد، این آزادی و دموکراسی ضروریست. فقط در سایۀ آزادی و دموکراسی است کە ملت ایران میتواند نیروی خلاقۀ خود را در ساختمان کشور بە حدّ کمال بە کار گیرد و ایرانی آباد و پیشرفتە بە دنیا عرضە کند؛ انتخاب آزاد کە باید مجلس ملی را به وجود آورد، باید به طور صحیح و بیطرفانە انجام شود. اینها مسائلی است کە از سالیان گذشتە برایشان فعالیت کردەام.»
رفیق علی خاوری در پاسخی به پرسش “کار آنلاین” (۲۳ فروردین ۱۳۷۴) و سپس در مصاحبهاش با “نامهٔ مردم”، شماره ۹۸۴، ۲۷ مهر ۱۳۹۴، دربارهٔ دیدارهایش با زندهیاد جزنی از جمله میگوید: «همان طور که در آن مصاحبه هم اشاره کردم، دو بار، در دو دوره فعالیت سیاسی، زندهیاد بیژن جزنی و یاران او را ملاقات کردم. نخستین بار، این ملاقاتها در زندان قزلقلعه در سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۵ [بود] و سپس در سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ در زندان قصر با او دیدار و بحثهای طولانی داشتم. بار نخست، او را به اتفاق چند نفر از فعالان کمیتهٔ دانشگاه و هیئت تحریریهٔ پیام دانشجو، برای مدّت چند ماه به قزلقلعه آورده بودند. ما توانستیم چند بار، در درون سلول من، از نیمههای شب تا صبح، به گفتگویی دوستانه و صمیمانه بنشینیم. او را جوانی پُرانرژی، بااستعداد، مشتاقِ مارکسیسم-لنینیسم و آرمانهای سوسیالیستی دیدم. او از دوران فعالیتش در سازمان جوانان حزب تودهٔ ایران به عنوان آموزشگاه سیاسی-اجتماعی و آشنایی با افکار سوسیالیستی که تعیین کنندهٔ سمتوسوی سرنوشت، علایق و دلبستگیهایش گردیده بود، یاد میکرد. تحت تأثیر شدید شکست نهضت ملی و جنبش تودهای در ۲۸ مرداد، در اندیشهٔ طرحی نو برای مقابلههای آینده با رژیم [شاه] بود. شبی از گرفتاریهای متنوع جامعه و چگونگی و نتایج احتمالی مبارزات سازمانهای سیاسی علیه رژیم صحبت میکردیم. صحبتی بود بسیار صمیمانه و با اعتماد متقابل… بار دوّم، مرحلهٔ بعدی دیدار در زندان قصر انجام شد. در اینجا، هم او و هم حسن ضیاءظریفی علیرغم تبلیغات متداول و روزمرهٔ ضدتودهای روابط نزدیک و صمیمانهٔ خودشان را با حکمتجو و من حفظ کرده بودند، و همچنان مذاکراتی جستجوگرایانه برای بهبود روابط سازمانهای چپ آن روز ایران انجام میدادیم. بهخوبی احساس میشد که از نمودهای صرفاً احساسی و چپنمایانه، که در آن دوران در زندانها کم به چشم نمیخورد، ناراضی و ناراحت است. او تحت تأثیر جنبش انقلابی به رهبری کاسترو و چهگوارا به شیوه و راهِ انقلابیون آمریکای لاتین میاندیشید و عشق میورزید. این علاقه را من در سال ۱۳۴۴ نیز همراه و همدم او میدیدم. او اوّلین کسی بود که با دفاعیات من برای ارائه به دادگاه نظامی آشنا شد. خوشحال و راضی بود و در عین حال نگران از نتیجهٔ دادگاه. متن دفاعیات من را جزنی به خارج از زندان رسانید. ما همکاریهای سیاسی دیگری هم داشتیم. ما ضمن حفظ روابطی دوستانه، سعی داشتیم که هر یک دیگری را به مواضع مورد اعتقاد خود برساند… شهادت رفیق حکمتجو در تابستان ۱۳۵۳ در واقع اعلام رسمی دور جدیدِ شکنجهها و فشارهای حیوانی و کشتار زندانیان سیاسی بود. جزنی، حکمتجو را در زندان کمیتهٔ شهربانی و ساواک دیده بود. پس از مراجعت از کمیته، به من گفت که حکمتجو را برای لحظهای در حال عبور دیده است. چیزهایی از او میخواهند که او نمیخواهد بدهد (طبیعی است که طبق معمول شرافتش را). به دنبال این شکنجهها در کمیته بود که پس از چند روز خبر شهادت حکمتجو اندوه عظیمی با خود به زندان آورد. زندان هر روز حادثهای نظیر [این] را در انتظار بود. وقتی که آخرین بار جزنی، حسن ضیاءظریفی، سورَکی، سرمدی،… را از بلندگوی زندان به ‘زیر ۸’ فراخواندند، همهٔ زندانیان از جمله جزنی و یارانش لحن شوم دعوت به شکنجه و نابودی را در این صدا بهخوبی احساس کردند. و همان شد.»
حزب تودهٔ ایران مبارزهٔ جزنی و یارانش در زندانهای محمدرضاشاه را نماد روشنی از پیکار مبارزان دلیر راه آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی می داند که در تاریخ میهن ما ماندگار بوده و خواهد بود. اعتقاد به داشتن اندیشههای متفاوت و در عین حال تلاش در راه همکاری و اتحاد عمل از جمله ویژگیهای بیژن جزنی است که حزب تودهٔ ایران همانطور که زنده یاد رفیق علی خاوری نیز به آن اشاره می کند، برای آن ارزش و اعتبار ویژه ای قائل است. حزب ما قبلا هم اشاره کرده است که در طی پنجاه سال گذشته، بسیاری تلاش کردهاند تا با ادّعای نزدیک بودن به جزنی و در واقع با پنهان شدن پشت نام زندهیاد بیژن جزنی، اندیشههای راستگرایانه، و فرصتطلبی و تودهای ستیزی خود را ارثیهٔ معنوی جزنی معرفی کنند. ولی واقعیتهای تاریخی چنین نیست. بیژن جزنی در ارزیابی خود از تاریخ سی سالهٔ ایران، از دههٔ ۱۳۲۰ تا دههٔ ۱۳۵۰، به برخوردی نقادانه با سیاستها و تاریخ حزب ما میپردازد ولی این برخورد نقادانه نه از سرِ دشمنی با حزب ما و نه از سر تنگنظری، بلکه تلاشی است در روند یافتن راهی برای پیشبُرد مبارزهٔ مردم ما برضد حکومت ضدمردمی و وابسته پهلوی.
حزب ما با وجود داشتن تفاوت نظر با ارزیابیهای زندهیاد بیژن جزنی از تاریخ مبارزات معاصر میهن ما و دیدگاههای او دربارهٔ تأثیر و نقش حزب تودهٔ ایران، برای مبارزهٔ راستین و ارزشمندی که او و یارانش در آن دوران تاریکِ میهنِ استبداد زدهٔ ما دنبال کردند، احترام قائل است و بر آن ارج میگذارد.
یاد این مبارزان راه آزادی گرامی و ماندگار باد!
حزب تودهٔ ایران ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
8 پاسخ
چه چیزی باعث میشود که هنوز پس از دههها از کاربرد کلمه “رفیق” در مورد کسی مثل جزنی جتناب میکنید و به “زنده یاد” اکتفا؟ غیر از این است که هنوز خود را در دوران غرور و تکبر سالهای ۳۰ به عنوان تنها حزب چپ ایران قلمداد میکنید؟
آیا بنظر شما با گفتن کلمه رفیق همه چیز حل میشود؟ آقای محترم! تا به کی باید بر تفتین و تفرقه کوبید و بیشه ی خود ساخت؟ مگر در فردای کودتای آمریکایی – انگلیسی دهها توده ای اعدام نشدند؟ مگر نامی از تیرباران و با به دار کشیدن صدها توده ای در دهه شصت به زبان و یا نوشته هایتان آورده اید ؟ آیا این درست است که بگوییم شما آقایان نه تنها از آن دهها زنده یاد توده ای به عنوان رفیق نام نبرده اید بلکه اصلا نامی از آنها هم نمی برید، پس…..؟ دوستان فکر کنیم که دشمنان واقعی زحمتکشان و کارگران و دهقانان چه سودی از این تفرقه ها میبرند؟
“زنده یاد” را برای جزنی بکار میبرند. برای مسعود احمد زاده و…هزاران دیگر دهه ۶۰ از “تربچه پوک” و “چپهای امریکایی” استفاده میشود.
دوست من البته اگر نگویید چرا مرا رفیق خطاب نکردی!!! اینکه میفرمایید: <> کاملا اشتباه است. لطفا مرجع توهین حزب به مسعود احمد زاده و هزاران انسان دیگر را نشان بدهید. ضمنا یاد آور میشود در توصیف رهبران مائوئیستی که در خدمت امپریالیسم بودند و مجری سیاستهای آنها در به انحراف کشاندن جنبش انقلابی، بنظر میآید هیچ توصیفی بهتر از تربچه های پوک و چپهای آمریکایی نمیتوان یافت.
اما من نمیدانم که چرا این دوست محترم خود را مخاطب چنین توصیفی میداند. آرزو میکنم از تجربیات تاریخی و دردناک جنبش چپ درس گرفته باشیم و بر طبل کین و تفرقه نیافزاییم.
البته که من دوست و رفیق مردم فروشان و قمه تیز کنان خط امام و خلخالی ها و لاجوردی ها نبوده و نخواهم بود. روز دادخواهی نزدیک است…….
جناب ناظر، با احترام، به اطلاعتان میرساند که دیر زمانی است که جنبش اصیل چپ و توده ای و کارگری در ایران -و البته در جهان – از روز دادخواهی مورد نظر حضرتعالی بهره مند شده اند. ما را از چیزی می ترسانید که جوهر زندگیشان در جستجوی حقیقت و بدست آوردن زندگی انسانی برای همه، بالاخص طبقه کارگر و سایر زحمتکشان شهر و روستا اعم از یدی و فکری است. و البته با سرافرازی این راه ادامه دارد.
سپری شد ان دوران که با کلمات کارگر و زحمتکش و جنبش اصیل چپ و…..ملتی را فریب دادید.
ابرویی برای چپ اصیل باقی نگذاشتید. یکبار دیگر به “مقالات” و “نشریات” و…..مراجعه کنید و با سرافکندگی به گوشه ای بنشینید و بیش از این نمک به زخم ستمدیدگان نپاشید. فجایعی را که به بار آوردید و همکاری با یکی از جنایتکارترین حکومتهای تاریخ برای همیشه در تاریخ ثبت و با هیچ نوع آب و رنگی پاک نخواهد شد.
“بر طبل کین و تفرقه نیافزاییم”؟؟ عجب!!
جناب ناظر ! متاسفانه و بی جهت به در و دیوار می کوبید. لطفا مدرکتان را برای تنویر افکار عمومی از ادعایی که کرده اید را نشان بدهید. لازم نیست خود را پشت جنبش چپ و انقلابی پنهان کنید و از پشت خنجر جهل و نادانی را فرو کنید. ولی در پایان یک پیام ناامید کننده برایتان دارم و آن این است که تاریخ دو بار تکرار نمیشود.