شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴

شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴

فروپاشی لیبرالیسم  – جاشوا اسپربر؛ برگردان: رضا فانی یزدی

در حدود بیست سال پیش در دوره‌ی درس «تاریخ خاورمیانه‌ی مدرن» در دانشگاه کلمبیا که توسط دکتر رشید خالدی تدریس می شد شرکت کردم و هنوز هم به آن فکر می‌کنم. در دریایی با حضور استادان برجسته و در اوج خود در کلمبیا، خالدی برجسته و درخشان بود؛ تمامی سخنرانی او بسیار روشن، منسجم و جذاب بود. اما فراتر از توانایی‌اش به‌عنوان یک سخنران، آنچه بیشتر جلب توجه می‌کرد، متانت، سنجیدگی، و حتی در مواقعی احتیاط او بود. او و دیگر اعضای دپارتمان MEALAC کلمبیا هیچ شباهتی به تصویر کاریکاتوری که راست‌گرایان از آنان ساخته‌ بودند, نداشتند. گرچه  آموزش آنان به نحوی «بحث‌برانگیز» بود، اما این نه به‌خاطر ایدئولوژی یا خلق‌وخوی خاصشان بود, چه برسد به اینکه بتوان به آنها اتهام بی‌اساس و بدخواهانه‌ی یهودستیزی زد. دلیل اصلی اتهامات به آنها بیشتر فقط به این دلیل بود که واقعیتی تاریخی را به‌درستی روایت می‌کردند، واقعیتی شکل‌گرفته از جنایات عظیم و مداومی که توسط صاحبان قدرت رخ داده است.

در همین رابطه است که، اعتراض اخیر خالدی به تسلیم دانشگاه کلمبیا در برابر حمله‌ی دولت ترامپ به دانشجویان، کارکنان، و آزادی آکادمیک و آزادی بیان، به‌مراتب قابل‌توجه‌تر است. خالدی می‌نویسد، کلمبیا به «ویشی کنار رود هادسون» تبدیل شده؛(اشاره به جمهوری ویشی به رهبری ژنرال پتن در فرانسه که با نازی ها همکاری می کرد) همکاری فاجعه‌بار و سازش‌کاری که دیگر فقط نامی از یک دانشگاه را با خود یدک می‌کشد. روشن است که این عقب‌گرد شتاب‌زده‌ی استبدادی به رهبری دولت ترامپ انجام شده، اما باید به یاد داشت که حملات تاریخی به این دپارتمان و منتقدان اسرائیل همواره وجهه‌ای دوحزبی داشته‌اند. همین مسئولیت مشترک دو حزب است که پوچی مقاومت پر ادعا، اما سطحی علیه ترامپ در دوره‌ی اول را آشکار می‌کند و مانع از آن می‌شود که نهادهای لیبرال بتوانند با دولت ترامپ امروز بطور موثر مقابله کنند.

ماهیت بی‌خاصیت دموکرات‌ها اکنون بوضوح در ماجرای سوء مدیریت دولت ترامپ در ارتباطات طبقه‌بندی‌شده‌اش پیش از حمله به یمن قابل مشاهده است. دموکرات‌ها و رسانه‌هایشان نمی‌توانند به اصل ماجرا – یعنی بمباران یک کشور خارجی و کشتار غیرنظامیان – اعتراض موثری داشته باشند. چرا که همین دموکرات‌ها، به‌ویژه در دوره‌ی باراک اوباما، جنگ علیه یمن را مستقیماً و از طریق سگ‌ هار و مهاجم خودشان، یعنی رژیم عربستان سعودی، تسهیل کردند. دلیل این که دموکرات‌ها امروز نمی‌توانند با قاطعیت بگویند این حمله باید از کانال‌های قانونی می‌گذشت یا نیاز به تایید کنگره داشت، این است که خود در دوران اوباما  با بی‌اعتنایی به قانون اختیارات جنگی و با ادعای اینکه حمله به لیبی «جنگ» محسوب نمی‌شود، این قانون را به مسخره گرفتند – ترفندی زبانی که حتی از جمله‌ی معروف بیل کلینتون که می‌گفت «همه‌چیز بستگی دارد به معنای کلمه‌ی ‘است’» نیز تحقیرآمیزتر و مرگبارتر بود. بایدن نیز، علی‌رغم وعده‌های پوچ همیشگی‌اش، به تداوم این یورش کمک کرد.(اشاره به استدلال مسخره کلینتون در رابطه با افتضاح رابطه او با خانم لوینسکی)**

در نتیجه، دموکرات‌ها تنها می‌توانند با اتهام «بی‌کفایتی در مدیریت امپراتوری» به ترامپ حمله کنند – نسخه‌ی مدرن نمایش میهن‌پرستی جان کری با شعار «در حال انجام وظیفه‌ام»، که هم مضحک است و هم بی‌اثر.

شاید بهتر است اعلام انزجار و وحشت لیبرال‌ها را کاملاً ریاکارانه نبینیم,وقتی که با طوفانی از گستاخی و حماقت دولت ترامپ روبه‌رو هستیم؟ اما با با این حال، نوعی اعتراض اغراق‌آمیز در لحن آن‌ها وجود دارد؛ رفتار آنها شبیه شوهری  عصبانی‌ از دست همسرش است که سر زنش فریاد می‌زند چون برنج را بیرون گذاشته، اما در حقیقت خشم واقعی‌ او از این است که می‌داند زن با همکارش رابطه دارد, اما خود او نیز با دوست همسرش سر و سری دارد، پس نمی‌تواند خشمش را آنچنان که هست بیان کند.

دموکرات‌ها، و همین‌طور دانشگاه کلمبیا و در معنای وسیع‌تر آن تمامی نهادهای لیبرال، در این بازی شریک‌اند، و طبیعی است که نمی‌توانند ناجی ما باشند. ما تنها هستیم در مواجهه با جنبش اقتدارگرایی‌ای که، علیرغم ضعف‌هایش، تا جایی که بتواند در جهت نابودی امنیت، آزادی و کرامت انسانی پیش خواهد رفت.

این به هیچ وجه دعوتی به سر فرو بردن, تسلیم و سکوت نیست. برعکس، چنین کاری خودکشی سیاسی و روانی است. این نکته به‌زیبایی در مقاله‌ی سال ۱۹۶۰ برونو بتلهایم در مجله‌ی هارپرز با عنوان «درس نادیده‌ی آنه فرانک» بیان شده است. این مقاله بحث‌برانگیز بود، چون آنه فرانک به نمادی از پاکی دوران جنگ تبدیل شده بود، و انتقاد از انتخاب‌های خانواده‌اش ظالمانه یا حتی کفرآمیز به نظر می‌رسید. اما بتلهایم با هدف گرفتن تحسین همگانی از «روش کنار آمدن – یا بهتر بگوییم، کنار نیامدن» آن‌ها، به تناقضی بزرگ اشاره می‌کند: اینکله کسانی که مثل خانواده‌ی فرانک تصور می کردند که  با مخفی شدن در امان خواهند بود، در واقع بیشتر در معرض خطر بودند. چیزی که برای بتلهایم اهمیت بیشتری داشت، پیامدهای روانی این انتخاب‌ها بود. او می‌نویسد:

«با افزایش ناامیدی‌شان، بیشتر به سبک زندگی سابق و یکدیگر چسبیدند، کمتر قادر بودند دست از اموالی بکشند که با زحمت عمرشان به دست آورده بودند. هر چه آزادی عملشان کاهش یافت و آن اندک چیزهایی هم که مجاز به انجام آن بودند با مقررات تحقیرآمیز نازی‌ها محدود شد، توانایی‌شان برای اقدام مستقل کمتر شد. انرژی حیاتی‌شان از اضطراب روزافزون تهی شد. هر چه کمتر در خود قدرت می‌یافتند، بیشتر به چیزهایی که پیش‌تر به آن‌ها حس امنیت می‌داد – محیط آشنا، سبک زندگی قدیمی، دارایی‌ها – چنگ می‌زدند. اما آنچه روزی نماد امنیت بود، اکنون جانشان را به خطر می‌انداخت، چرا که بهانه‌ای برای پرهیز از تغییر شده بود. در هر دیدار جدید، آن جوان بستگانش را ناتوان‌تر، کمتر مایل یا قادر به پذیرش توصیه‌هایش، و بیشتر منجمد در بی‌عملی می‌دید؛ و این بی‌عملی آن‌ها را یک گام دیگر به سوی کوره‌های آدم‌سوزی نزدیک‌تر می‌کرد – جایی که در نهایت همه‌شان جان باختند.»

یعنی، درسی که جهان از داستان آنه فرانک گرفت – ستایش توانایی پناه بردن به دنیایی خصوصی، لطیف و حساس – نه‌تنها خودخواهانه، بلکه اشتباه بود: انکار واقعیت و پرهیز از رویارویی با نظامی که می‌تواند ناگهان به شکلی هولناک سرکوبگر شود. در مقابل، کسانی که بر اصول ایستادند و خطر کردند، یا دشواری‌های فرار را به جان خریدند – انتخاب‌هایی که آن زمان پرمخاطره‌تر به نظر می‌رسید – نه‌تنها بیشتر شانس بقا داشتند، بلکه سلامت روانی‌شان را نیز حفظ کردند.

* جاشوا اسپربر استاد علوم سیاسی و تاریخ است. او نویسنده‌ی کتاب مدیریت مصرف‌کننده در عصر اینترنت است.

این مطلب در کانترپانچ یک مجله آنلاین چپ‌گرا چند روز پیش چاپ شده است که نسخه انگلیسی آن را در لینک زیر می توانید ملاحظه کنید. 

**https://slate.com/news-and-politics/1998/09/bill-clinton-and-the-meaning-of-is.html

برچسب ها

روزنامه‌های اصلی کشور تغییرات گسترده‌ای در سیاست‌های تحریریه‌ی خود اعمال کرده‌اند؛ از جمله در بخش نظرات دستور توقف پوشش اخبار مربوط به رئیس‌جمهور یا ممنوعیت دیدگاه‌هایی که منتقد «بازار آزاد» هستند را داده اند. برنامه‌ها، قراردادها، و حتی سمت‌هایی به‌دلیل استفاده از واژگانی خاص حذف شده‌اند، واژگانی که موجب حساسیت شخصی رئیس‌جمهور و متحدان او شده‌اند، از جمله: «برابری»، «جنسیت»، «آب آشامیدنی سالم» و ...
در نگاه نخست، دور کردن روسیه از چین برای تغییر موازنه قدرت به نفع ایالات متحده جذاب به نظر می‌رسد. اما در واقعیت، این ایده بدی است. مهم‌تر از همه، این قیاس با جنگ سرد دهه ۱۹۷۰ ناقص است...

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن نظرات بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را محل تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. ديدگاه هایی که از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

توجه: کامنت هایی که بيشتر از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز باشند، به دليل نقض ضوابط حاکم بر بخش ديدگاه های اخبار روز منتشر نمی شوند.

8 پاسخ

  1. بعضی رخدادها باعث می شود افرادی ذوق زده شوند و آرمان خواهه بیان کنند که فلان نگرش در حال فروپاشی است و باید خوشحال باشیم چون ایده و نگرش خودمان جلو خواهد آمد.
    که باید گفت تجربه های تاریخی به می گوید اینطور نیست فروپاشی هم لوازمات خودش را می خواهد؛
    اگر ارزو دارید، که چنین شود ، این آرزو داشتن عیب نیست اما …

  2. امیر ایرانی عزیز، شما انگار متوجه منظور نویسنده نشده اید؟ منظور او فروپاشی یک‌سیستم ارزشی است که متاسفانه در جامعه امریکا اتفاق افتاده و البته نویسنده خود مدافع این سیستم ارزشی است. مثل این است که ما می‌گوییم نظام اخلاقی در ایران و با نظام ارزش ها در ایران فروپاشی کرده است، این به‌معنای این است که نظام سیاسی فروپاشی کرده و با چیز دیگری جایش را گرفته. وقتی در قلب اروپا یعنی آلمان تظاهرات در محکومیت جنایت اسرایئل در دورانی که ائتلاف سبزها و سوسیال دمکرات ها قدرت را در دست دارند غیر قانونی اعلام می شود باید گفت لیبرالیسم فروپاشی کرده است. رفتار دمکرات ها و جمهوریخواهان در امریکا در دو دهه اخیر نیز نشان از فروپاشی لیبرالیسم است. لیبرالیسم یک‌نظام اقتصادی-اجتماعی-سیاسی نیست. یک نظام ارزشی است که مدعی است که بر پایه یک نظامی اقتصادی و آنهم با تمدن اروپایی موجودیت پیدا کرده است.

    1. هر کس که مخالف نظر شما بود “انگار متوجه منطور نویسنده نشده” است!!! شده اید مثل خامنه و جمهوری اسلامی که ۲۴ ساعته از سوء برداشت ها شاکی هستند.
      امیر ایرانی منظور و حتی هدف شما از این مقاله را که بدنام کردن لیبرالیسم است بخوبی متوجه شده و سیستم دیکتاتوری را افشا کرده است.
      شما طرفدار شوروی و جمهوری اسلامی و حماس و کوبا و ونزوئلا هستید چون همگی یک ماهیت دارند: دیکتاتوری علیه اراده اکثریت و حکمرانی با جنایت و ویرانی.
      زشت ترین قسمت کار امثال شما بدنام کردن سوسیالیسم و مترادف کردن آن با وحشیگری و عقب ماندگی و کشتار است.

      1. امیر گرامی،
        متن اصلی مقاله را در اینجا می تواند ببینید که متاسفانه از پایین مقاله حذف شده است.
        https://www.counterpunch.org/2025/04/02/the-collapse-of-liberalism/
        نویسنده خود نوشته است سقوط لیبرالیسم و می توان فروپاشی هم ترجمه کرد. من در ترجمه ها سعی می کنم که تحریفی صورت نگیرد.

    2. آقا فانی گرامی
      در نوشتار ترجمه شده، نگرانی خاصی از وقایع رخ داده دیده می شود که شاید در ترجمه عنوان باید گفته می شد انحراف در لیبرالیسم نه فروپاشی لیبرالیسم،
      سپاس از پاسختان شاد و تندرست باشید

  3. جناب فانی ی. خب خامنه ای هم مدام دارد همین حرف و دید شما را نفرت پراکنی علیه لیبرالیسم و دمکراسی غرب را می‌زند که گویا پیروی میکنید. تشریف ببرید چین کمونیستی ببینید تعداد دوربین های توی خیابان برای کنترل و مهار مردمش از تعداد ساکنین بعضی شهرها بیشتر است. آن سیستم و ساختار پلیسی و امنیتی و سرکوبگری که جنابعالی مدام به دنبالش هستید برای ما ایرانیان آزادی خواه ایده آل نیست. آزادی بیان و اندیشه فقط در دمکراسی و لیبرالیسم است که خودتان هم از آن سود میبرید با اقامت تان در اروپا! چرا از دیکتاتوری منشی دل نمی‌کنید جناب فانی؟

  4. اگر دفاع از “لیبرالیسم ” لیبرالیسم موجود در کشورهای عضو ناتو باشد ، همان بهتر که برای ما نباشد . هر چه مردم کشورهای مصیبت دیده و عقب نگاه داشته شده می‌کشند از همین لیبرالیسم “مدافعان حقوق” بشر و آورنده “صلح و آزادی” بوده است . ” تونی بلر “در دفاع از سیاست مداخله انگلستان در جنگ افغانستان میگفت ” war is bloody business ” جنگ بیزینس خونی است . سارکوزی رئیس جمهور فرانسه که برای انتخاباتش ۶۰ میلیون دلار از قذافی دریافت کرده بود و بخاطر برملا نشدن به نفوذها دستور قتل قذافی را داد و … ایران نمی‌تواند و نباید در فکر لیبرالیسم از نوع اروپائی باشد . رشد دمکراسی بر توان و ظرفیت پذیرش مردم ایران در زمان خود را دارد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *