
نقش مردم و مداخلات خارجی
برخی از ایرانیان مخالف حکومت اسلامی، با وجود اعتقاد به دموکراسی، برای رهایی از این حکومت به حمایت برخی دولتهای خارجی دل بستهاند؛ دولتهایی که با وجود ساختارهای سیاسی و اجتماعی متفاوت، رهبرانی اقتدارگرا و شخصیتمحور مانند ترامپ دارند. آیا این الگوی رفتاری که در آن برای دفاع از خود به یک فرد یا سیستم قدرتمندتر متوسل میشویم، برای ما آشنا نیست؟ عواقب چنین رویکردی چیست؟
در بسیاری از جوامع، زمانی که فردی در محیط خانه، مدرسه، کار یا هر فضای دیگری مورد تعدی قرار میگیرد، معمولاً یکی از این سه واکنش را نشان میدهد: یا سکوت میکند، یا شخصاً به مقاومت و مبارزه میپردازد، یا از دیگران کمک میگیرد. این کمک میتواند از سوی بزرگترها در خانواده، معلمان، دوستان، یا در مواردی حتی پلیس باشد. در برخی موارد، افراد تحت تأثیر باورهای مذهبی خود به قدرتهای ماورایی نیز متوسل میشوند. اما آیا اتکا به قدرت خارجی، بهویژه در فرآیندهای سیاسی، راهی برای رسیدن به دموکراسی پایدار است؟
دخالت کشورهای خارجی؛ راهی به سوی دموکراسی یا بحران؟
برخی از ایرانیان واقعبینانه بر این باورند که فشارهای کشورهای قدرتمند خارجی، از طریق تحریمهای شدید اقتصادی یا حتی اقدامات نظامی، میتواند موجب فروپاشی حکومت شود. برای آنها، رهایی از حکومت اسلامی و فروپاشی سریعتر آن مهم است، حتی اگر این اقدامات و فشارها به طور مستقیم با دموکراسی یا حقوق بشر همخوانی نداشته باشد. در این تفکر، اولویت، رهایی از رژیم کنونی است، نه ضرورتا مسیری که پس از آن طی خواهد شد.
با این حال، تجربه تاریخی نشان داده است که مداخله نظامی و سرنگونی سریع حکومتهای استبدادی، لزوماً منجر به نتایج مطلوب، سالم و سازنده نمیشود. از عراق و لیبی گرفته تا افغانستان، دخالتهای نظامی خارجی، اگرچه به سرنگونی حکومتهای اقتدارگرا منجر شده، اما پیامدهای ناگوار و در برخی موارد بحرانهای طولانیمدت را برای مردم آن کشورها به همراه داشته است.
دولتهای خارجی میتوانند با حمایت سازنده و معقول از خواستههای مردم ایران، به تقویت جنبشهای مخالف حکومت اسلامی کمک کنند، از جمله فراهم کردن برنامههای آموزشی، ایجاد زمینههای لازم برای دسترسی آزادانه به اطلاعات، و افزایش توانمندیهای جامعه مدنی. اما این حمایت باید به گونهای باشد که بهانهای برای افزایش سرکوب از سوی حکومت اسلامی ایران فراهم نکند.
سوءاستفاده حکومت از دخالتهای خارجی
یکی از پیامدهای جدی اتکا به قدرتهای خارجی، این است که حکومت اسلامی میتواند از آن بهعنوان ابزاری برای سرکوب بیشتر استفاده کند. حکومت ایران همواره تلاش کرده است تا مخالفان خود را به وابستگی به بیگانگان متهم کند. هرگونه دخالت آشکار خارجی، بهویژه از سوی دولتهای غربی، ممکن است بهانهای برای سرکوب شدیدتر مخالفان و ایجاد فضای بستهتر سیاسی شود.
علاوه بر این، دخالت خارجی میتواند حس ملیگرایی را در میان مردم تحریک کند. بسیاری از مردم ایران، حتی آنهایی که مخالف حکومت هستند، ممکن است حمایتهای خارجی را به عنوان دخالت در امور داخلی کشور ببینند و این امر موجب کاهش مشروعیت جنبشهای دموکراسیخواهی شود. تاریخ نشان داده است که حکومتها از این احساسات ملیگرایانه برای بقای خود بهرهبرداری کردهاند.
از تاریخ بیاموزیم
گفته میشود «گذشته چراغ راه آینده است»، پس میبایست تاریخ خواند، درست تحلیل کرد، از آن آموخت و برای بازسازی جامعه و حرکت به سوی یک جامعه بهتر و دموکراتیک از دستاوردهای آن استفاده بهینه کرد.
به طور کلی، در صد سال گذشته، برخی کشورها از طریق کودتا، جنگ یا دخالت خارجی، تغییرات سیاسی بزرگی را تجربه کردهاند، اما بیشتر این کشورها نتوانستهاند بهصورت پایدار و واقعی به دموکراسی دست یابند.
در ادامه، به چند نمونه از کشورهایی که پس از گذار از جنگ، دخالت خارجی و بحرانهای شدید اقتصادی، به دلایل مختلف موفق به دموکراتیزه کردن جوامع خود شده یا نشدهاند، اشاره خواهد شد. البته باید در نظر داشت که دموکراتیزه شدن بعضی از این کشورها از جمله آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، لزوماً ناشی از خود جنگ نبوده بلکه دارای دلایل خاص زیربنایی آن کشورها بوده است.
نمونههایی از کشورهایی که کمابیش به سوی دموکراتیزه کردن جامعه خود حرکت کردهاند
از جمله کشورهایی که موفق به دموکراتیزه کردن جوامع خود شدهاند میتوان به آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، برخی از کشورهای اروپای شرقی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و آرژانتین بعد از دیکتاتوری اشاره کرد. تأکید میکنم که دموکراتیزه شدن این کشورها دارای دلایل خاص ملی و شرایط خاص بینالمللی بوده و به هیچ وجه استفاده از جنگ را برای ایجاد دموکراسی توجیه نمیکند.
علل پایدار ماندن دموکراسی انها
در این کشورها، بیشتر از هر چیز، ساختارهای نهادینهشدهی دموکراتیک و مشارکت اجتماعی مردم در فرآیندهای سیاسی و تصمیمگیریها، عامل اصلی پایداری دموکراسی بوده است. در کنار آن، دخالتهای خارجی، بهویژه در موارد بازسازی اقتصادی و ایجاد مؤسسات دموکراتیک، نقش داشتهاند. اما مهمترین عامل، اعتماد مردم به نهادهای دموکراتیک و شفافیت در تصمیمگیریهای حکومتی بوده است.
نمونههایی از کشورهایی که پس از جنگ، کودتا و تحریم، با وجود تغییر حکومتها، به سمت دموکراسی حرکت نکردهاند
عوامل مختلفی در این امر اثرگذار بودهاند از جمله شرایط خاص هر کشور، عدم وجود فرهنگ دموکراتیک، جنگهای داخلی و بیثباتی، مداخلات خارجی، بحرانهای اقتصادی و فقر، رقابتها و عدم اجماع نیروهای داخلی.
بسیاری از جوامع که دچار جنگ یا کودتا میشوند، به دلیل تاریخ طولانی حکمرانی استبدادی یا نبود نهادهای دموکراتیک، معمولاً به سمت دموکراسی حرکت نمیکنند، بعنوان نمونه مصر پس از انقلاب ۲۰۱۱، افغانستان پس از سقوط طالبان، عراق پس از جنگ ۲۰۰۳، زیمبابوه تحت حکمرانی رابرت موگابه و لیبی پس از سقوط معمر قذافی.
آیا دموکراسی از بیرون تحمیلشدنی است؟
دموکراسی فرآیندی است که از درون جامعه شکل میگیرد و نیازمند نهادهای مستقل، مشارکت فعال مردم و فرهنگ دموکراتیک است. تجربه نشان داده که تحولات پایدار زمانی رخ میدهند که مردم یک کشور خود برای تغییر اقدام کنند، نه زمانی که قدرتهای خارجی برایشان تصمیم بگیرند.
به جای تکیه بر دخالت خارجی، باید به راهکارهای داخلی پرداخت: تقویت جنبشهای مدنی، ارتقای آگاهی عمومی از طریق آموزش و رسانههای مستقل، ایجاد همبستگی میان گروههای سیاسی و اجتماعی، و بهرهگیری از مبارزات مسالمتآمیز برای افزایش فشار بر حکومت.
در نهایت، سرنگونی حکومت اسلامی و ایجاد یک جامعه سکولاردمکرات و پیرو حقوق بشر خواست به حق بسیاری از ایرانیان است. مداخله نظامی خارجی برای سرنگونی حکومت امری است ممکن با هزینه ای بسیار سنگین. ایجاد دموکراسی از طریق جنگ، اقدامی دور از انتظار است. هرچند حمایت بینالمللی از خواستههای به حق مردم مؤثر است، اما مسئولیت اصلی دستیابی به دموکراسی بر عهده خود مردم و جنبشهای مدنی است. برای رسیدن به ازادی و دمکراسی نبایستی بر طبل جنگ کوبید! بار کج به منزل نمی رسد!
علی سرکوهی
روانشناس، استاد دانشگاه، سوئد
5 پاسخ
سپاس آقای سرکوهی عزیز، همونطور که به خوبی اشاره کردهین کشورهای خارجی هر گز برای ما دمکراسی به ارمغان نخواهند آورد.بلکه این به عهده خود مردم و جنبشهای مدنیست.
💐
جناب سرکوهی با تشکر لازم است به مطالب صحیح شما اضافه کنم که گاه استیصال مردم سبب میشود که امر تغییر رژیم یا دولت حاکم بدون توجه به سمت این تغییر عمده شود و اینجاست که دور تسلسل رخ میدهد. هنگامی که اصول بنیادین دمکراسی از طرف مردم درک و پذیرفته نشده باشد دیکتاتوری شاه را با دیکتاتوری فقیه و سپس با دیکتاتوری صالح رضا شاهی عوض میکنند. و فاجعه آنجاست که جناحی از چپ ضمن بورژوایی دانستن دمکراسی مدل دیکتاتوری کارگری را نیز به به این منیو اضافه کرده است.
لطفن اقای سرکوهی یکی از ان نهادهای ساخته شده را در کشورمان را بما نشان دهند در کشوری که سه نفر نمی توانند در کافه ایی سر مشکلات کشوری بحث کنند چگونه نهادسازی را ممکن میدانند بعضی با بادهای غربی نشینی از افکار واندیشه های میان قشری کشورهای مرکزی نسخه هایی را اخذ و به کشوریکه غرقدر استبداد دین است < می پیچند<
مشکل ما ایرانیها نه شیخ است و نه شاه،
حافظ تو خود حجاب خودی از میان برخیز.
تا حالا هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نگرفته، تا زمانیکه ما مردم انتظار تغییر و کمک از برون را داریم و حاضر به تغییر خود نیستیم هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد و فقط جای افراد و اسامی عوض میشود.
آقای سرکوهی عزیز ، ممنون که به ابعاد مختلف برای رسیدن به دموکراسی بدرستی اشاره کردین ، خوشبختانه داریم روشنفکران قابل توجهی که دموکراسی را میشناسند و برای شناساندن آن تلاش میکنند. ولی تعداد آنها در میان نفوذ ۸۵ میلیونی که ۴۷ سال در انتظار یک فردای بهتر بودند و دراین چندماهه اخیر سفره اکثریت بدون قوت مانده ، حتا فرصت و حوصله فکر کردن به دموکراسی راهم ندارند! بخصوص با پروپاگاندایی که از هر طرف بگوش میرسه، الان ترامپ فرشته نجات است . فرق هم نخواهد داشت که برای دستمریزاد ،روی چه قسمت از ارزشهای کشور ما ” زوم ” کرده باشه .