پاهایت
در برفچاله های زمان مانده
و دست هایت
کرخت و بنفش از برودت و تنهایی ست
دستت را به من بده!
بگذار تا بگدازد
قندیل های مژگانت
از التهاب نفس ها و بوسه ها!
لب های چاک چاک
و پنجه های چاییده
با لمس دست های نوازشگر
از زیر برف
چون لاله های آخر اسفند
می شکفند
ما با هم
از فصل های یخبندان
می گذریم!