
درآمد
مردم ایران با وجود تمامی تلخ کامی ها و رنج ها ی بسیاری که در درازنای تاریخ از سوی حاکمان بر آنان تحمیل شده است، همواره از ستایش گران شادی بوده اند و به هر انگیزه و مناسبتی، جشنی به پا کرده اند و دمی شاد زیسته اند. هر چند تا آن جا که بیاد می آوریم، در شب ِ تیره و تار خودکامه گی، زنده گی را تجربه کرده ایم، اما همواره ستاینده ی روز و نور بوده ایم.به گفته ی حافظ شیرین سخن:
صحبت حُکّام، ظلمتِ شبِ یلداست/ نور ز خورشید جوی بو که بر آید. گرچه زمستانْ طولانی ترین فصل ِ تاریخ زنده گی مان بوده است، اما، همیشه ستایش گر بهار و بهار آیین بوده ایم. درست است که همواره به بندمان کشیده اند و پای در بند زیسته ایم، اما هرگز شوق پرواز از تن زخمی و روان فرسوده مان رخت بر نبسته است و چون رستم فریاد زده ایم: نبندد مرا دست چرخ بلند.هر چند خودکامه گان، کوشیده اند ما را از مِحنت دیگران بی خبر و بیگانه سازند، اما سرود: تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نام ات نهند آدمی! همواره بر لبان خونین و بی قرار آزاده گان ما جاری بوده است. با وجود تمامی کوشش های بی وقفه ی حاکمان در پاسداری از امر کهنه و ترویج کهنه جویی و کهنه خویی، مردم اما سرانجام در تکاپوی بهتر زیستنْ از امر کهنه گسسته اند و به امر نو خوش آمد گفته اند.
نوروز، باززایی و بازآفرینی زمان
جشن نوروز، از سویی با بُن مایه های اسطوره ای و ساختار آیینی، و از سوی دیگر به مثابه رخدادی کیهانی و گاه شمارانه، به معنای باز زایی و باز آفرینی زمان است. در واقع باز زایی و باز آفرینی زمان و نو شده گی، درون مایه ی بخش بزرگی از فرهنگ مردمان آسیایی، به ویژه هند، ایران و میان رودان/ بین النهرین بوده است. به عبارت دیگر فرا رسیدن هر نوروز، برابر با از نو آغاز کردنِ زمان پنداشته می شده، که همانا تکرار بُندِهش و تکوین جهان است. بر این پایه می توان گفت، بُن مایه ی اساطیری نوروز، اسطوره ی آفرینش به ویژه ی آفرینش انسان است. ( اسماعیل پور، ۱۳۸۷: ۹۵- ۱۰۵)نوروز، به گفته ی استاد مهرداد بهار، به احتمال بسیار یکی از جشن های رایج در میان بومیان فلات ایران ِ پیش از ورود آریایی ها بوده است. ( بهار، ۱۳۷۶: ۲۲۹) نوروز در آن هنگام جشنی بوده در ستایش ِ شادی و کام جویی، نو جویی و هم بسته گی با انسان و جهان.
نوروز جمشیدی
افزون بر این، می دانیم یٓمه یا جم یکی از درون مایه های اساطیر هند و ایرانی است که به روایت شاهنامه، با نوروز نیز پیوند دارد. پیوند جمشید با نوروز از این نظر قابل توجه است که بر پایه ی روایت های اسطوره ای، جمشید، جامعه را به چهار گروه در درون دو طبقه ی اصلی تقسیم می کند. گروه اول، آثوربان/ دین یاران/ روحانیان، گروه دوم نیساریان/ جنگ جویان، گروه سوم پٓسُوِی/ پسویی/ گوسفند داران و کشاورزان، و چهارمین گروه اُهتوخوشی/ پیشه وران و صنعت گران. گروه اول و دوم و در رأس آنان شهریار، هر یک بخشی از فرادستان بهره کش حاکم اند و پاسبانان یک دیگر. کار ویژه ی این دو گروه، پاس داری از نظم و نظام شهریاری و باز تولید بهره کشی است، چرا که به گفته ی فردوسی، شاهی بدون وجود و حضور فعال این دو گروه به پای و به جای نمی ماند.دو گروه دیگر که از قدرت سیاسی بهره ای ندارند و فرودست و بهره ده شمرده می شوند، تولید کننده گان جامعه اند، که به گفته ی فردوسی، گیتی با کار آن ها آباد می شود، هر چند خود ژنده پوش اند. خلاصه، پس از آن که جمشید زمین و آسمان را فتح می کند، جهانیان گرد تخت وی جمع می شوند و بزرگان به شادی می پردازند و آن روز را روز نو می خوانند. بر این پایه می توان گفت، نوروز ، روز فروپاشیِ با همستان / جامعه ی اشتراکی نخستین و زایش و پویش ناگزیر جامعه ی طبقاتی بوده است. چنان که می دانیم، در دوره ی هخامنشیان نیز جشن نوروز در تخت جمشید برگزار می شده است. در حقیقت با طبقاتی شدن جامعه، معنا و مفهوم نوروز نیز تاریخی- طبقاتی می شود. معنای برپایی نوروز در دربارها و کاخ ها، نمایش قدرت و شکوه، پای بندی و سر سپرده گی، چاپلوسی و ریاکاری، تعیین و تقسیم باج و خراج بوده و نزد مردم فرودست و خاک نشین، پشت سر گذاشتن سرما و پژمرده گیِ زمستان، آغاز کار و کوشش برای بقا و پرداخت باج و خراج. و صد البته شادی و پای کوبی در دل طبیعت.
نوروز، دیالک تیکِ انطباق و ایستاده گی
پس از حمله و تسخیر ایران توسط اعراب مسلمان، چون بخش بزرگی از مردم ایران، تا یکی دو سه قرن، هم چنان به آیین کهن خود پای بند بودند، جشن نوروز را به سان گذشته پاس می داشتند. حتا آن گاه که بسیاری اسلام را پذیرفتند، با جرح و تعدیل هایی که حاکی از کوشش آنان برای حفظ جشن نوروز بود، چون بر داشتن شراب و گذاردن قرآن در سفره ی هفت سین و دعای تحویل سال نو و… به برگزاری جشن نوروز می پرداختند. در حقیقت می توان گفت، حفظ و برگزاری جشن نوروز در تاریخ ایرانِ پس از اسلام، به نمادی از دیالک تیک ِ انطباق و ایستاده گی اجتماعی- فرهنگی در برابر فاتحان مسلمان تبدیل شد. برخورد فاتحان و حاکمان مسلمان نیز با مراسم و آیین های نوروز در خور توجه است. بسیاری از خلفای اموی و عباسی، با جان و دل هدایای نوروزی را می پذیرفتند و در همین ایام خراج سال پیش رو را تعیین و مشخص می کردند. اما با بر پایی جشن و پای کوبی مردمان، مخالف بودند، و بارها آنان را به هنگام روشن کردن آتش و ریختن آب سرکوب و دستگیر کردند. ( جعفریان، ۱۳۷۶)
در بین علما و فقهای سنی و شیعه نیز در دوره های متفاوت، شاهد صدور فتواها و احکام متناقضی درباره ی برگزاری جشن نوروز و آیین های نوروزی بوده ایم، از نفی و نهی تا کوشش برای از آن خود سازی. به ویژه برخی از علمای شیعه، روز بعثت محمد، روز غدیر خم و تعیین امامت علی، قیام قائم آل محمد و… را مصادف با نوروز اعلام کردند، و نماز و روزه ی استحبابی برای بزرگ داشت نوروز تعیین و مقرر کردند. ( جعفریان، ۱۳۷۶ ؛ مهریزی، ۱۳۷۹ ؛ محمدی اشتهاردی، ۱۳۷۶)
اینک نوروز
پس از شکست انقلاب بهمن و استقرار فاجعه بار جمهوری خون و سرمایه ی اسلامی، به ویژه در دو دهه ی گذشته، برگزاری جشن نوروز و تجدید حیات آیین های نوروزی، واجد معنا و کارکردی فراخ تر و فراتر از معنا و کارکرد تاریخی آن شده است.
نخست آن که برگزاری جشن و آیین های نوروزی، از سوی مردم، برای حاکمان به رخدادی سیاسی- اجتماعی – امنیتی تبدیل شده است. به ویژه تصادفات جاده ای در این ایام، بیان گر ناکارآمدی حکومت در تأمین زیر ساخت های جاده ای و افشای بیش از پیش مافیای خود رو سازهای مرگ آفرین است. به همین سبب حاکمان از چالش های امنیتی چهارشنبه سوری و بر پایی آیین های نوروزی، به دلیل برجسته تر شدن تضاد مردم و حکومت، می هراسند.حاکمان خون جنون کده ی اسلامی، هر سال درمانده تر از پیش، می کوشند با سرکوب جوانان و حذف و ادغام جشن نوروز با معیارهای دین دولتی و دولت دینی، بر هراس ها و چالش های امنیتی- سیاسی نوروزی خود غلبه کنند. مردم نیز می کوشند با برگزاری هر چه باشکوه تر این جشن، و احیای آیین ها و جشن های باستانی چون مهرگان و سده و… بیزاری خود را از ارزش ها و فرمان های دین ِ دولتی و دولت ِ دینی آشکارا بیان کنند. برخی از سلطنت طلبان نیز با برگزاری و احیای چنین آیین های باستانی و ترویج فرهنگ ایران پیش از اسلام، می کوشند از سویی به نفی تاریخ و فرهنگ ایران پس از اسلام پرداخته و از سوی دیگر، تصویری طلایی از تاریخ و تمدن ایران پیش از اسلام ارائه دهند، تا بدین وسیله بتوانند سلطنت از دست رفته و ارزش های سلطنتی را احیا کنند.
دوم آن که، ایام نوروز و به ویژه خریدها و سفرهای نوروزی، فرصتی برای ترویج و تبلیغ مصرف گرایی بورژوایی فراهم می سازد. فرصتی که بازار بخش وسیعی از بورژوازی خُرد و متوسط و کلان ایران را گرم می کند. اما همین فرصت، در موقعیت و شرایطی که فقر و فلاکت، دامن بخش وسیعی از مزد و حقوق بگیران را فرا گرفته است، می تواند به خطری علیه نظم و نظام سرمایه بدل شود. زیرا در ایام نوروز، فاصله ها و تضادهای طبقاتی جامعه عریان تر از پیش، آشکار و افشا می شود. در نوروز، درد آورتر و رنج بارتر از پیش، کارگران و تهی دستان، با پوست و گوشت خود این حقیقت را فریاد می کشند که فقر، نه فقط احتضار فضیلت، بل احتضار شادی است، و برای شاد زیستن باید آزاد و برابر بود. و برای آزاد و برابر بودن باید به زیستن در گرداب جامعه ی طبقاتی خاتمه داد و با در انداختن طرحی نو، روز نویی دیگر را آغازید.
سوم آن که، هر چند با ثبت جهانی نوروز این فرصت و امکان فراهم شده است تا برگزاری نوروز به مثابه امری جهانی و فراملی درک شود؛ اما ناسیونالیست های عظمت طلب آریایی، می کوشند نوروز را به درفش ِ تهیجی- ترویجی آموزه های برتری جویانه و تنگ نظرانه ی ملی- نژادی خود بدل کنند.
و اما کلام آخر : نوروز آن گاه خجسته و فرخنده است که پیام آور شادی و رهایی، هم بسته گی انسانی و نو جویی باشد. بی شک انسان ها آن گاه می توانند از “بهار کام گیرند” و “چون گل با نسیم برقصند” و “مست شوند از آفتاب” که نشانی از زمستان ِ سرمایه نباشد. با این اوصاف، تا فرا رسیدن چنان بهار ِ رهایی بخشی، امیدوارم هر نوروزتان گامی به سوی آن بهار دل انگیز باشد.
علی چگینی
آثاری که در نوشتن پاره یادداشت ام از آنان بهره گرفته ام :
– اسماعیل پور، ابوالقاسم، اسطوره بیان نمادین، انتشارات سروش، چاپ دوم ۱۳۷۷.
– بهار، مهرداد، جستاری چند در فرهنگ ایران، انتشارات فکر روز، چاپ سوم ۱۳۷۶.
– جعفریان، رسول، نوروز در فرهنگ شیعه، نامه مفید، شماره ی ۹، سال ۱۳۷۶.
– مهریزی، مهدی، نوروز در روایات اسلامی، علوم حدیث، شماره ۱۵، بهار ۱۳۷۹.
– محمدی اشتهاردی، محمد، نوروز در اسلام، پاسدار اسلام، شماره ۱۸۳ و ۱۸۴، سال ۱۳۷۶.