به رغم ناروشنی ها و بدبینی ها نسبت به پایان جنگ در اوکراین، بنظر میرسد که دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا بگونه ای جدی برای پایان دادن به این جنگ تلاش میکند. با در نظر گرفتن این واقعیت که در هر جنگی چند طرف و یا دستکم دو طرف باید شرکت داشته باشند، جنگ اوکراین هم، برغم اینکه با حمله روسیه به اوکراین آغاز شد، ناشی از تحریکات چند دهه آمریکا در لباس ناتو بود. بنابراین جنگ اوکراین پیش از زمان حمله پوتین به اوکراین، که در واقع حمله ای به توسعه طلبی آمریکا و ناتو بود از حدود سه دهه پیش کلید خورده بود. گفته های دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا هم بگونه ای ضمنی این پیش زمینه های جنگ را تایید میکند.
امپراتوری رسانه ای غرب اما موفق شد، با فریب افکار عمومی، این جنگ، که نتیجه توسعه طلبی سه دهه آمریکا و ناتو بود، را نتیجه “آرزوهای” توسعه طلبانه پوتین جا بزند و با ادعایی احمقانه که “پوتین دیوانه است” توسعه طلبی ناتو را توجیه کند.
رسانه ها و نقش آنان در فریب افکار عمومی
آمریکا و کشورهای غربی با امپراتوری رسانه ای خود هر چیزی را که منافع شان ایجاد کند وارونه جلوه میدهند . به قول معروف از کاه کوه و از کوه کاه میسازند. شگرد دیگر رسانه ای غرب برای دروغ پراکنی و عوامفریبی افکار عمومی کشورهای خود و تحت تاثیر قراردادن افکار عمومی جهان این است که از رئیس جمهور و یا نخست وزیر یک کشوری که با آنان مخالفت میکند، هیولایی میسازند که میخواهد جهان و بشریت را ببلعد. بنابراین ولادیمیر پوتین به عنوان رئیس جمهور روسیه یک “هیولای دیوانه ای” میشود که هدفش خوردن کشورهای همسایه است! و این تبلیغات خود را تکرار و تکرار میکنند. در مورد عراق هم همین سناریوی عوامفریبانه را بکار گرفتند و حتی تصویرهای ساختگی آزمایشگاه های متحرک تولید سلاح های کشتار جمعی (شیمیائی) را به عنوان “سند” ساختند و تبلیغ کردند. از صدام حسین دیکتاتور، هیولایی ساختند که اگر از بین نرود دنیا را بخطر میاندازد و بعد هم گفتند اشتباه کردیم و دروغ های خود را اشتباه خواندند!
مکا نیسم موفقیت این عوام فریبی و تحمیق مصرف کنندگان رسانه در امکانات و رسانه ها و “روزنامه نگارانی” هستند که در اختیار دارند. روزنامه نگار سرشناس آمریکایی نورمن سولومون در کتاب خود، «جنگ پنهان میکند- چگونه آمریکا تلفات نظامی خود را پنهان میکند» مینویسد، وزارت دفاع و سازمان جاسوسی آمریکا بیش از هفتصد روزنامه نگار در گوشه و کنار جهان در اختیار دارند تا خبر بسازند و یا خبرها را دستکاری کنند.[۱]
تازه ترین شماره مجله لوموند دیپلماتیک در همین ماه فوریه گذشته در مقاله ای نشان میدهد که چگونه در زمان جنگ سرد، رسانه های غرب از مخالفین با سیاستهای آمریکا در فرانسه جاسوس شوروی میساختند و آن چنان افکار عمومی را فریب میدادند، که گویا همه جا جاسوس های شوروی در کشورهای غربی نفوذ کرده و همه مخالفین با سیاست های آمریکا جاسوس شوروی اند. [۲]
من خود در چارچوب پژوهشی دیگر به کتابی دست یافتم که در آن سندی افشا میشود که برابر آن سال ۱۹۵۱شورای عالی امنیت ملی آمریکا در مصوبه ای سازمان جاسوسی آمریکا، سیا، را موظف میکند، در تمام نهادهای غیردولتی که در سطح جهانی فعالیت می کنند نفوذ و نیازهای مالی آنان را، بدون اینکه خود آنها متوجه بشوند، تامین کند.[۳]
حال و با توجه به قطع کمک های مالی آمریکا به رسانه های خارج از کشور و چه بسا داخل کشور، میبینیم که آمریکا و کشورهای غربی گروه های اپوزیسیون همه کشورهایی که مطیع آنها نیستند، را حمایت میکنند، تا در روز مبادا از راه های گوناگون، بصورت عامل فشار، جانشین سازی و …. بهره برداری کنند. شما اگر روزنامه دنیای اقتصاد در ایران را هر روز ورق بزنید، دست کم یک روز در میان مقاله و یا مطلبی علیه چین و روسیه، حال به صورت ترجمه و یا تحلیل و غیره، چاپ میشود که این پرسش را برمی انگیزد که چرا و برپایه چه نیازی و چه منافعی این رسانه، همسو با پروپاگاندای غربی علیه چین وروسیه، این مطالب تبلیغاتی را بخورد مردم ایران میدهد؟ بسیاری از به اصطلاح تحلیلگران و استادان دانشگاه که خود را اپوزیسیون هم میدانند، مرتبا در مذمت “ایران خواری” چین وروسیه قلم و یا قـُــر میزنند، بدون این که بتوانند مدرکی ارائه کنند که ایران خواری چگونه و کجا انجام میشود!
ایران و موقعیت آن در جریان آشتی کنان آمریکا و روسیه
رژیم جمهوری اسلامی حاکم بر ایران در ۴۶ سال گذشته سیاست خارجی خود را نه بر مبنای منافع ملی، که بر پایه بینش ابتر ایدئولوژیک خود، بی خردی و بی توجهی به منافع دراز مدت کشورطراحی و هزینه کرده است و با آرزوی ابر قدرت منطقه شدن، به جنگ با آمریکا در منطقه رفته است، با این توهم که با بر باد دادن ده ها میلیارد دلار از داراییهای کشور و پرورش گروه های هوادار خود در منطقه، آمریکا و اسرائیل را به زانو در بیاورد. اما رویدادهای یکسال و نیم گذشته به همه این توهم ها پایان داد و جمهوری اسلامی مانند قمار بازی که همه دارایی خود را در قمار باخته است، اکنون حتی در تامین امنیت رهبر خود هم دچار چالش و نگرانی است. بنابراین در این پرده آخر تراژدی ج. ا.، تنها راه ممکن، رسیدن به توافقی با آمریکا و غرب بر سر برنامه هسته ای خود است، با این ویژگی که ج. ا. اگر به پشت میز مذاکره برگردد، در موقعیت بسیار ضعیف تری در مقایسه با چند سال پیش قرار گرفته است. مشکل اما این است که رهبران ج. ا. راهی دیگر جز توافق ندارند، مگر این که با حماقت دست به خودکشی و ویران کردن ایران توسط اسرائیل و آمریکا بزنند. به باور نگارنده یکی از هدف های سفر وزیر خارجه روسیه به ایران در آستانه آغاز گفت وگوها برای پایان جنگ در اوکراین میتواند شاید این بوده باشد که پیامی را از واشنگتن به ایران داده است که بایستی به توافق مورد نظر آمریکا تن دردهد.
سرگیجه اپوزیسیون خارج از کشور و توجیه سیاست های آمریکا علیه ایران
حال که چشم انداز توافقی احتمالی میان آمریکا و روسیه برای پایان دادن به جنگ در اوکراین هر روز روشن تر میشود، ناگهان همان هایی که تا بحال از “ایران خواری” روسیه میگفتند، روسیه را متهم به “خنجر زدن از پشت به ایران” می کنند.[۴] این گروه ها و باصطلاح تحلیلگران ظاهرا آن چنان گیج و منگ هستند که خود هم نمیدانند چه میگویند. خوب اگر روسیه داشت ایران خواری میکرد، حالا این حضرات منطقا باید خوشحال باشند که روسیه می خواهد ایران را رها کند! چرا مخالف “آزاد شدن ایران” از دست روسها هستند؟
مضحک ترین موضع گیری را که من دیدم موضع آقای علی کشتگر است که در قامت یکی از رهبران سازمان چریکهای فدایی بخش بزرگی از سازمان (اکثریت) را تحویل روس ها داد، حالا برای توضیح نزدیکی آمریکا و روسیه مینویسد: “در بحبوحه این طوفان به احتمال زیاد حکومت پوتین ایران را به ترامپ می فروشد و آن چنان که ترامپ می خواهد رفتار می کند. به این ترتیب بعید نیست که با حمله مشترک اسرائیل و آمریکا تاسیسات هسته ای و ساختارهای اقتصادی و نظامی ایران هدف قرار گیرند.”[۵]
نخست این که ایشان چون جرات حمله به سیاست های تهاجمی آمریکا و اسرائیل را ندارد، اول روسیه را “مینوازد” که می خواهد ایران را به ترامپ بفروشد، بدون این که هرگونه حمله بیگانگان به ایران را صریحا محکوم کند. دیگر این که: روسیه میخواهد ایران را به ترامپ بفروشد یعنی چه؟ شما که تا بحال با این تز من درآوردی “ایران خواری” روسیه و چین میخواستید خودتان را “مدافع منافع ملی” نشان دهید، چرا حالا که روسیه میخواهد ایران را به ترامپ بفروشد و از “ایران خواری” دست بردارد، نگران شده اید و دوباره تبلیغات ضد روسی در راستای منافع آمریکا و غرب خود را از سر میگیرید! قاعدتا شما باید حالا یخه ترامپ و اسرائیل را بگیرید که شما حق حمله به تمامیت ارضی ایران را ندارید و عطش خود برای حمله به روسیه را هم در کنارش یک جوری ارضا کنید. چرا طفره میروید آقای کشتگر؟
اینکه کمر جمهوری اسلامی به دلیل سیاست خارجی و برنامه هسته ای خود زیر بار صدها تحریم خورد شده و بالاجبار مجبور به تامین نیازهای اساسی خود با بهایی بسیار زیاد دست به دامان چین و روسیه شده است، چه ربطی به طرف ها و شرکای اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی دارد؟ همه کشورها در پی تامین منافع ملی خود هستند و تلاش دارند، با دست یابی به قراردادها با کشورهایی که زیر فشار غرب هستند، سودآوری کنند. بنابراین اگر جمهوری اسلامی به چین و روسیه اجازه “ایران خواری” میدهد، ربطی به طرف های قراردادها ندارد. آقای کشتگر و دیگران متوهم هستند و خیال میکنند کشورهای دیگر با نیت خوب منتظر کمک به کشورهایی که مانند ج. ا. خود را دچار دردسر کرده اند، مانده اند!
پنهان نگاه داشتن پیش زمینه های جنگ
یکی دیگر از روش های فریب افکار عمومی که رسانه ها در کشورهای غربی با کم و بیش اختلاف در پیش گرفته اند، سکوت و پنهان کردن پیشینه درگیری ها و جنگ ها است. آنها همه چیز را به یک موضوعی و عملیاتی محدود میکنند که بهترین نتیجه را برای بیشترین تحریک احساسات افکار عمومی و فریبکاری را با خود دارد. در جنگ اوکراین هم حمله روسیه به عنوان آغاز درگیری و اختلاف هایی که به جنگ کشیده شده است، معرفی میشود، همان گونه که برای توجیه جنایات اسرائیل در غزه، پنجاه- شصت سال تسخیر سرزمین های فلسطینی و آواره کردن میلیون ها فلسطینی از خانه و کاشانه خود را توسط اسرائیل مسکوت میگذارند و درگیری ها را به گونه ای کلی و منحصر به حمله وحشیانه حماس در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ کرده و از خبر رسانی در باره جنایات تلافی جویانه اسرائیل خودداری میکنند.
بنابراین حمله روسیه به اوکراین نتیجه شکست همه تلاش ها برای جلوگیری از ایجاد پایگاه های ناتو در اوکراین و در پشت مرزهای روسیه در سی سال گذشته بود.
برابر کرونو لوژی های در اختیار که توسط دانشمندان و اساتید دانشگاه ها و یا نهاد های بین المللی تهیه شده است، از همان روز فروپاشی امپراتوری شوروی و در ادامه آن انحلال پیمان ورشو، که نسخه مقابل ناتو در بلوک شرق بود، انتظار جهان و به ویژه رهبران شوروی از هم پاشیده آن زمان هم این بود که با انحلال پیمان ورشو، پیمان ناتو دیگر لزوم موجودیت خود را از دست میدهد، که البته انتظاری بیهوده بود.
اما سیاستمداران و رهبران کشورهای غربی و ناتو در برابر این خواست به رهبران شوروی- روسیه آن زمان اطمینان دادند که ناتو دیگر در پی گسترش حوزه نفوذ نظامی خود در اروپای شرقی نیست.
در سال ۱۹۹۰ هم وزیر خارجه آمریکا و آلمان و هم دبیر کل ناتو به روسیه اطمینان دادند که ناتو قصد گسترش حوزه نفوذ نظامی خود را ندارد. در یکم ژوئیه ۱۹۹۰ پارلمان اوکراین هم در بیانیه ای با عنوان تمامیت ارضی اعلام کرد، اوکراین برای همیشه یک دولت بیطرف میماند که عضو هیچ بلوک نظامی نخواهد شد و داشتن سلاح های هسته ای را نه میپذ یرد، نه تولید و یا خریداری میکند.
اما پس از مدت زمانی کوتاه همه این اطمینان ها بی اعتباری خود را نشان دادند و اواسط سال ۱۹۹۲ مقام های دولت جرج بوش در یک طرح محرمانه درونی بر سر گسترش حوزه نظامی ناتو به توافق رسیدند و در اجلاس ناتو در هشتم ژوئیه ۱۹۹۷ در مادرید، گفت و گوهای ناتو برای پیوستن لهستان، مجارستان و جمهوری چک به ناتو آغاز شد. در پاییز ۱۹۹۷ زبیگنیف برژینسکی جزئیات دقیق طرح گسترش ناتو و برنامه زمانبندی شده آن را تهیه میکند که بر پایه این طرح می بایست گفت و گوهای پیوستن اوکراین به ناتو در سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ آغاز شود. در ماه مارس ۲۰۰۰ لئونید کوچما رئیس جمهوری اوکراین بار دیگر اعلام میکند که در حال حاضر پیوستن اوکراین به ناتو غیر قابل بحث است.
ولادیمیر پوتین در دهم فوریه ۲۰۰۷ در کنفرانس امنیتی مونیخ به تلاش آمریکا برای یک قطبی کردن جهان که توسط ناتو پشتیبانی میشود اعتراض میکند و از جمله میگوید: “من فکر میکنم تلاش ناتو برای گسترش حوزه نفوذ خود یک تحریک جدی است که باعث کم کردن اعتماد د وجانبه میشود و ما حق داریم بپرسیم که این گسترش علیه چه کسی است؟ و اطمینان هایی که شرکای غربی ما هنگام انحلال پیمان ورشو بما دادند کجاست؟”
اول فوریه ۲۰۰۸ ویلیام برنز سفیر وقت آمریکا در مسکو در تلگرامی محرمانه به کاندولیزا رایس مینویسد: گسترش حوزه نفوذ ناتو خط قرمز روسیه است. به رغم آن، بیستم اوت ۲۰۰۸ آمریکا اعلام میکند میخواهد در لهستان و بعد تر در رومانی پایگاه سیستم پدافندی موشک های قاره پیما مستقر کند که مورد اعتراض روسیه قرار میگیرد.
در هفتم فوریه ۲۰۱۴ یک گفتگوی تلفنی ویکتوریا نولاند، معاون وزارت خارجه آمریکا با جفری پیات سفیر آمریکا در مسکو، که در بیست و هشتم ژانویه همان سال انجام گرفته بود، در یوتیوب افشا میشود. در این گفتگوی تلفنی پیرامون تغییر رژیم در اوکراین صحبت میشود.
در ماه مارس سال۲۰۱۴روسیه شبه جزیره کریمه را اشغال کرد، با این توجیه که این شبه جزیره به اوکراین هدیه داده شده بود و حالا ما پس می گیریم و با اجرای یک “همه پرسی” آن را ضمیمه خاک روسیه کرد.
دوازدهم فوریه ۲۰۱۵ قرارداد «مینسک دوم» به امضای روسیه، اوکراین، آلمان و فرانسه رسید. اما این قرارداد هم به جائی نرسید و اوکراین از دادن خود مختاری به ساکنین ایالت های روس زبان اوکراین که در این قرارداد متعهد شده بود، طفره رفت. به گفته خانم مرکل، صدراعظم پیشین آلمان هدف از قرارداد مینسک «خرید وقت برای مسلح کردن اوکراین بود.» [۱]
استقلال کشورها و تصمیم هایی که منافع ملی همسایگان را تهدید میکند
در اجلاس ناتو در سال ۲۰۲۱ در بروکسل، ناتو بار دیگر بر سیاست خود برا ی پیوستن اوکراین به این پیمان تاکید کرد. روسیه در اول سپتامبر ۲۰۲۱ پیش نویس یک قرارداد برای اعلام “همکاری راهبردی مشترک” را به آمریکا و اروپا ارائه و در آن قطع برنامه گسترش ناتو و محدود کردن ایجاد پایگاه های موشک های کوتاه برد و با برد مشترک را پیشنهاد کرد.
پاسخ آمریکا این بود که این کشور و ناتو دلیلی برای گفت وگو با روسیه پیرامون سیاست های ناتو نمیبینند. چون هر تصمیمی برای پیوستن یک کشور به ناتو در این پیمان و بدون دخالت کشوری خارج از پیمان ناتو صورت میگیرد. به زبان دیگر پاسخ آمریکا به روسیه این بود که پیوستن اوکراین به ناتو ربطی به روسیه ندارد. استدلال آمریکا و ناتو این بود که هرکشوری خود مجاز است، هر تصمیمی بگیرد و به ناتو هم بپیوندد.
درست در این استدلال هسته اصلی سیاست ناتو و آمریکا نهفته است که عوامفریبانه پیوستن یک کشور هم مرز با روسیه به ناتو را با استقلال اوکراین توجیه میکنند. این استدلال به ظاهر درست که امروز در بحث با هر مخالف روسیه تکرار میشود، این است که اوکراین کشور مستقلی است و هر کاری بخواهد میتواند بکند، عضو ناتو شود، پایگاه های پرتاب موشک، سلاح های هسته ای و هر سلاحی دیگر در پشت مرزهای روسیه ایجاد کند و … به روسیه مربوط نیست. در حالی که آمریکا و همه کشورهای عضو ناتو این استدلال بظاهر درست را قبول ندارند و به کشورهای همسایه خود همه چیز را اجازه نمیدهند. حقوق بین الملل هم حق هر کشوری را برسمیت میشناسد، در محدوده تمامیت ارضی خود، تصمیم های مبتنی بر منافع ملی خود را بگیرد، اما مشروط به این که، این تصمیمات امنیت و منافع ملی همسایگانش را به خطر نیندازد. آمریکا خود در سال ۱۹۶۳هنگامی که کوبا میخواست در خاک خود اجازه ایجاد پایگاه نظامی شوروی را بدهد، برای جلوگیری از آن تا پای قبول خطر جنگ هسته ای با شوروی پیش رفت.
گذشته از آن، کسانی که در اروپا زندگی کرده اند که بی تردید در آمریکا هم همین است، هیچکس اجازه تغییرات ساختمانی در خانه و حیاط شخصی خود، در صورتی که بگونه ای بمنافع همسایگانش لطمه بزند و یا بخطر بیاندازد، را ندارد. مثلا نمی تواند سایه با ن و یا دیواری در حیاط خانه اش احداث کند که باعث کاهش نور در خانه همسایه و یا اقدامی دیگر که باعث ایجاد صدای بیش از حد مجاز بشود. هر تغییر در نزدیکی (که مسافت آن قانونی تعیین شده است) دیوار همسایه باید به همسایه خبر داده شود و رضایت او جلب شود.
حال چگونه باید روسیه تحمل کند که دشمن دیرین او یعنی ناتو در اوکراین و در چند کیلومتری خاک روسیه پایگاه موشک پرانی مستقر کند و اگر روسیه با آن مخالفت کرد حق ملی اوکراین را نادیده گرفته است!
هدف دونالد ترامپ برای پایان جنگ اوکراین
جنگ همیشه و همه جا باعث کشتار، ویرانی و آوارگی است. به همین دلیل پایان هرچه زودتر جنگ بهتر است تا ادامه حتی یک ساعت بیشتر. بنابراین اگر رئیس جمهوری آمریکا واقعا موفق به پایان جنگ اوکراین بشود، باید استقبال کرد. به رغم این قاعده کلی اما هنوز هیچ جزئیاتی از چگونگی پایان دادن به جنگ اوکراین و شرط و شروطی که اوکراین و روسیه باید قبول کنند، در دست نیست. گمانه زنی ها تنها میتوانند از این زاویه صورت گیرد که آمریکا چه انتظاراتی از پایان احتمالی جنگ دارد. آقای ترامپ تا بحال تنها به هزینه های جنگ اوکراین که توسط آمریکا پرداخت شده، اشاره داشته و از اوکراین میخواهد که پانصد میلیارد دلار کمک های آمریکا را پس بدهد و راه تهیه این مبلغ هنگفت را هم به قراردادی با آمریکا برای استخراج مواد معدنی پیشنهاد کرده است. این خواست خواستی منطقی یک بیزینس من هست که میگوید چرا آمریکا باید منابع مالی خود را برای دیگران، آن هم برای جنگی که نباید شروع میشد، هزینه کند. چون ترامپ همین استدلال را هم در برابر اروپا کرده و میکند که آمریکا نباید هزینه ناتو برای تامین امنیت اروپا را به تنهایی بپردازد.
اما در ورای این تسویه حساب های مالی و پولی ترامپ در جدلی که با زلنسکی در کاخ سفید داشت، به زلنسکی پرخاش کرد که تو میخواهی باعث جنگ جهانی بشوی. این بخش از گفته دونالد ترامپ در رسانه های غرب چندان بازتابی مانند دیگر حرف های ترامپ پیدا نکرد. در حالیکه رهبران کشورهای اروپایی که این همه بر طبل جنگ میکوبند، به این پرسش حیاتی که چه رابطه ای میخواهند با همسایه دیوار به دیوار خود، روسیه، که آنها آن را “چموش، متجاوز، دیوانه…” میخوانند، داشته باشند.
سبک وزنی اروپا در سیاست جهانی و جنگ طلبی رهبران آن
رهبران امروز کشورهای اروپایی که به باور من در مقایسه با رهبران بزرگی که اروپا در چند دهه گذشته داشته است، مانند ویلی برانت، شارل دوگل، اولاف پالمه، کرایسکی، سوارز و…، کوتوله های سیاسی ای بیش نیستند و ظاهرا نمیفهمند که دو آلترناتیو بیشتر، برای زندگی با همسایه خود، هرچند هم همسایه “وحشتناکی” باشد، ندارند: جنگ و یا همزیستی مسالمت آمیز. راه سومی وجود ندارد.
اگر راه ادامه جنگ را انتخاب کرده اند، حرف آقای ترامپ بسیار درست و سنجیده است و بر خلاف توهم رهبران اروپا، این جنگ اگر ادامه پیدا کند، جنگ منطقه ای نمی ماند. چون جنگ طلبان اروپایی مانند احزاب سنتی آلمان و به ویژه حزب سبزها که با شعار ضد جنگ متولد و بزرگ شدند، و حال با شعار عوام فریبانه “جنگ جنگ تا پیروزی” آرزو میکنند، که روسیه را شکست دهند، در نفرت خود از روسیه، نمی فهمند که روسیه با زرادخانه اتمی اش نمی تواند که دست روی دست بگذارد، تا مسکو فتح شود.
حماقت و بی سوادی سیاستمداران مهم امروز در کشورهای اروپایی را میتوان از گفته های یکی از رهبران حزب سوسیال دموکرات آلمان (لارز کلینگ بایل) و در وقاحت گفته های او دید، که از “قراردادهای شرق” که ویلی برانت در سال ۱۹۷۲ میلادی با چهار کشور پیروز جنگ دوم جهانی و از جمله شوروی امضا کرد و باعث تنش زدایی در اروپا شد، ایراد میگیرد، بدون اینکه که بگوید اگر قرارداد امضا نمیشد، چه راهی ممکن بود.
در کنار همه مشکلاتی که کشورهای اروپایی با آن دست به گریبانند، مشکل دیگر اروپا وجود یک دستگاه عریض و طویل بوروکراتیک پارلمان اروپاست که تصمیم گیری های مهم کشورها در سطح ملی را با دشواری روبرو کرده است. به ویژه که خانم فون در لاین آلمانی با تجربه سه دوره مقام وزارتی (وزارت کار و امور اجتماعی و وزارت دفاع) که در آلمان داشته و همیشه با انتقادات شدید از ناتوانی او همراه بوده است، اکنون چند سال است که با رهبری کمیسیون اروپا عامل مشکلات بیشتر در اروپا شده است.
از این مهمتر این است که آمریکایی ها هیچگاه از پیدایش اتحادیه اروپا و وحدت اروپائیان خشنود نبوده و نیستند، چون وحدت اروپایی ها مانعی جدی برای پیشبرد سیاست ها ی آمریکا بوده و هست. خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا از جمله سیاست هایی بود که آمریکا از آن پشتیبانی کرد. هرچند که اروپایی ها به رغم نق زدن های خود به آمریکا، تقریبا همه سیاست های جنگ طلبانه آمریکا از زمان پس از جنگ دوم جهانی را تایید و به آن کمک کرده اند.
مشکل دیگر اروپا در حال حاضر این است که رهبران سه کشور بزرگ اروپا، آلمان، بریتانیا و فرانسه هر کدام ساز خود را میزنند. آلمان که تا پیش از صدر اعظمی اولاف شولتز به فرانسه خیلی نزدیک بود، در دوسه سال گذشته با فاصله گیری از فرانسه و ادعای رهبری اروپا به سرد شدن روابط دو کشور کمک کرده است. از سوی دیگر بریتانیا و فرانسه، با توجه به قدرت اقتصادی آلمان و سوابق تاریخی، سعی در کنترل آلمان دارند. در زمان گفت و گوهای وحدت دو آلمان مارگارت تاچر بشدت مخالف وحدت دو آلمان بود و مدت ها طول کشید تا با وحدت دو آلمان موافقت کرد و فرانسه هم چندان به این رویداد روی خوشی نشان نمیداد. در روزهای گذشته و در کنفرانس اوکراین در لندن که با ابتکار بریتانیا و فرانسه برگزارشد، آلمان مهمانی حاشیه ای بود. به هرحال جاروجنجال های تبلیغاتی اروپا علیه ترامپ را نباید بیش از آن چیزی که هست مهم دید و باید جنبه ای از چانه زنی و ابراز وجود ارزیابی کرد.
گمانه زنی دیگری که میشود این است که شاید ترامپ می خواهد بلوک چین – روسیه- ایران را که با تحریم ها علیه روسیه به نزدیکی این کشورها به یکدیگر کمک کرد، را بشکند. البته میتواند به عنوان یک گمانه زنی مورد توجه قرار گیرد، اما دور از انتظار خواهد بود که آمریکا بتواند روسیه را از چین جدا کند، تا بتواند سر فرصت سراغ چین برود! چون پیوند راهبردی چین و روسیه بسیار محکمتر از آن است که روسیه بتواند از آن بگذرد.
[۱] Norman Solomon: War Made Invisible-How America Hides the Human Toll of Its Military Machine
[۲] روزنامهنگاریای از نوع جنگ سرد
[۳] Eugene G. Schwartz: American Student Voices Influencing Organize: Founding the National Student Association NSA: The Political Movements after World War II. An Anthology…p. 812.
[۴] از جمله برنامه چشم انداز ایران اینترناسیونال
[۵] خبر نامه گویا
[۱] https://www.wsws.org/de/articles/2022/12/20/merk-d20.html
یک پاسخ
جناب کوروشی, مقاله شما تکرار مکررات جریان روسفیلی است که رهبرش در ایران از زمان رهبر شدن پیگیر آن است و هر روز و شب از جنایات آمریکا و اسراییل میگوید (که هیچ احدی با آن مخالف نیست) تاچیزی در باره روسیه و پوتین نگوید.