
انیمیشین «در سایه سرو»، ساختهی شیرین سوهانی و حسین ملایمی، برندهی جایزهی اسکار بهترین انیمیشین کوتاه سال ۲۰۲۵
اثر کوتاه است و به فراخور کوتاهیاش، خلوت و ساده. جهانِ آن چیزی نیست مگر خانهای کوچک در ساحلی برهنه، کشتیای شکسته، پدری پیر بهمراه دختر جوانش، و نهنگی که زیر آفتاب سوزان، کمی آنسوتر به گل نشسته است. با همین چند عنصر ساده، سازندگان آن توانستهاند کشمکشی جذاب و داستانی تاثیرگذار خلق کنند که همزمان کنجکاوی و احساس همدردی را در بیننده بوجود میآورد. از روی صحنهها میتوان به راحتی فهمید که جغرافیای آن، جنوب ایران است. لباسهای محلی، دار قالی، چراغ علاءالدین و بسیاری عناصر دیگر، چاشنی ایرانی دلچسبی به آن داده است.
داستان، با نشان دادن اختلاف میان پدر و دخترش شروع میشود: دختر، که از حملههای عصبی پدرش به ستوه آمده، چمدان بدست، خانه را ترک میکند، اما به محض خروج از خانه، با حادثهای روبرو میشود که به محور اصلی کشمکش در داستان تبدیل میگردد و در مقایسه با آن، اختلاف بین پدر و دختر، دیگر محلی از اعراب ندارد: نهنگی عظیم، روبروی خانهی کوچکشان در ساحل به گل نشسته است.
اکنون تنها دغدغهی آن دو، نجات نهنگ است.
اما بزرگی چشمگیر نهنگ، در مقابل کوچکی عناصر دیگرِ درون داستان، چه شخصیتها، چه خانه، چه قایق، دردآور است. در مقابل آن عظمت، تلاشهای خستگیناپذیر دختر و پدر، چه کاری میتواند پیش ببرد؟
ناخدای پیر، هر بار پس از اندکی تلاش، ناامیدانه دست از کار میکشد، اما دختر، همچنان تا اخر ماجرا، علیرغم شکستهای پیدرپی، نگهبان سرسخت و ناطور ساحلی این موجود باشکوه باقی میماند. این ایمان محکم دختر به مبارزه است که داستان را تا انتها به پیش میبرد. به راستی که آن بیل، آن سطل، آن تکهپارچههای خیس، در انجام ماموریتشان چقدر ناتوان و در عینحال شکوهمندند.

ناخدا، از ناامیدی به لنج کهنهاش پناه میبرد و سعی میکند از یاد ببرد که نهنگی آنسوتر در ساحل دارد جان میسپارد. خود را با کارهای بیهوده مشغول نگه میدارد. درضمن، مرتب به تابلوی جوانیِ کِشتیاش، آنزمان که هنوز سالم بود و سه بادبان سفید زیبا داشت، نگاه میکند؛ تابلویی که یادآور روزگار خوش گذشته، رفاه و آسایش است. اما تابلو مرتب از روی دیوار زمین میافتد و به میخ بند نمیماند.
جنگ، همه چیز ناخدا را از او گرفته و بجز دخترِ جوانش چیز دیگری برایش باقی نگذاشته است. پس در چنین شرایطی، تکلیف او چیست؟ باید چه اقدامی کند؟ آیا میخواهد با پشت کردن به دختر، او را نیز از دست بدهد؟
«در سایهی سرو»، داستانی نمادین است. تمامِ زندگیست. جهانیست در قابی کوچک؛ با رنجها، تلاشها، امیدها، ناامیدیها، دلبستگیها و آسیبهایش. تندیسِ شکوهمندیِ انسان است در عین ناتوانی او. آن نهنگ گیر افتاده در ساحل، چیزی نیست مگر نمادی از عظمت جهان در برابر خُردیِ انسان؛ همان وظیفهایست که بر دوش او سنگینی میکند- به قول شاملو: انسان دشواری وظیفه است- اما این وظیفه، تنها با تحقق آزادی است که به سرانجام خواهد رسید؛ هیچ چیز زیباتر از پیوستن نهنگ به دریا نیست؛ حتی به قیمت بزرگترین فداکاریها؛ حتی به قیمت جان!
این داستان شباهت عجیبی نیز با داستان «پیرمرد و دریا»ی همینگوی دارد. روح و سرشت هر دو داستان یکیست. با این تفاوت که پیرمرد همینگوی نهنگی را صید میکند تا به ساحل بیاورد و پیرمرد داستان «در سایهی سرو» بعکس تلاش دارد نهنگی را از ساحل به دریا بیندازد. شرح و بسط شباهتها و تفاوتهای این دو داستان، نیازمند متنی جداگانه است که اگر فرصت کنم، در آینده خواهم نوشت.
یک پاسخ
شاد باش به عزیزان شیرین سوهانی و حسین ملایمی، و سپاس از خانم نیکی فتاحی، برای معرفی این انیمیشن، و در انتظار شرح و بسط بعدی ایشان، کلیپ زیر را که مصاحبه ای با آقای رضا کیانیان است را میفرستم، تا کاربران آنرا ببینند و بشنوند. آنرا در شرایط کنونی جامعه، در رابطه با فیلم و سیما و هنر بسیار مفید یافتم. وقت همگان خوش!
https://www.dailyvideoreports.net/interview-march-4-2/