
حیفام آمد
زیرِ این بارانِ آهسته
یک ذره
زیرِ لب
برای خودم نخوانم،
خاصه مرا ببوس…!
فوقاش
از این همه رهگذر
یکی خیال کند:
خُل مزاج… خُل مزاج!
حیفام آمد نگویم
فعال شدنِ سیستم کنترلِ کرونا
مبارک!
اما پاییزِ پنجاه و هشت کجا وُ
این کرونای بیشرف کجا…!
آن سالها
تلفظِ واژهٔ ووهان
برای همه مشکل بود.
نباید به بعضی امورِ ممنوعه
چشمک زد،
دردسر دارد،
تو تازه از کفرِ کرونا
به پیادهروِ میدانِ هِرَوی رسیدهای،
حرف نزن،
راهِ خودت را برو…!
مثل سالهای دورِ دانشکده:
معاشقه در آسانسورِ متروک،
سَق زدنِ باگت بیکالباس،
تخمه شکستن در تالارِ رودکی،
و چشمکی پنهان
به دختری که تو را
جایِ سیدعلی صالحی
اشتباه گرفته است.
۱۴ آذرماه ۱۴۰۰