
.
پیروزِ اصلی در انتخاباتِ مجلسِ فدرالِ در آلمان در ۰۵/اسفند/۱۴۰۳ (۲۳/فوریه/۲۰۲۵) آن جریانهایی هستند که در ادبیاتِ مرسومِ سیاسی، آنها را “راست”، “راستِ میانه”، “راستِ افراطی”، و “راستِ محافظهکار” مینامند. ولی به نظر میرسد که برای نشاندادنِ ماهیتِ این جریانهای “پیروز”، این عنوانها دیگر کفایت نمیکنند و بلکه سببِ سر در گمی و تیرهشدنِ ماهیّتِ آنها میشوند. دگرگونیهایی که در گذشتهی نزدیک رخ دادهاند این عنوانها را به سرعت کهنه ساختهاند. به نظر میرسد که درستتر این باشد که گفته شود: پیروزهای اصلیِ این انتخابات، “فاشیسمِ آشکار” و “فاشیسمِ محافظهکار” هستند. پیروزیِ انتخاباتیِ این فاشیسمِ آشکار و فاشیسمِ محافظهکار، آن نتیجهی اصلی و خطرناکی است که این انتخاباتِ به بار آورده است.
کاربُردِ عنوانِ فاشیسم در آلمان برای این جریانها امروزه دیگر محدود به مُشتی گروههای کوچکِ چپ نیست. این عنوان -اگرچه هنوز بسیار با کُندی- ولی هر دَم جای خود را در کلامِ بخشهایی از باشندهگانِِ این کشور بیشتر باز میکند. این عنوان نه تنها در راهپیماییهای ضدِ فاشیستی از زبانِ راهپیمایان به گوش میرسد بلکه حتّی در جدالهای سیاسیِ نمایندهگانِ مجلسِ فدرالِ آلمان هم جا باز کرده است و هشدارهای آییننامهیی و پِی در پِیِ رییسِ مجلسِ فدرال هم نتوانست از کاربُردِ آن از سوی برخی از نمایندهگان جلوگیری کند.
مجموعهی آن گفتارها و رفتارهایی که این جریانها در طولِ هفتههای پیش، به بهانهی مبارزهی انتخاباتی به نمایش گذاشتند، کمتر به گفتارها و رفتارهای راست، راستِ افراطی، راستِ میانه، راستِ محافظه کار… شباهت دارند و بیشتر به فاشیسمِ آشکار و فاشیسمِ محافظهکار نزدیک هستند. نباید و نمیتوان به این دلیل که این گفتارها و رفتارها جزیی از مبارزهی انتخاباتی بودند و از اینرو نبایستی چندان جدّی گرفته شوند، نسبت به خطرِ جدّیِ آنها سهلانگاری کرد. بسا که این گفتارها و رفتارها در موقعیتهای غیرِانتخاباتی بیشتر هم باشند.
تحریفِ عامدانه و نقشهمند و جنونآمیزِ موضوعِ “امنیتِ اجتماعی” از سوی این جریانها، و بزرگنماییِ عامدانه و نقشهمند و جنونآمیزِ “خطرِ مهاجران” بهمثابهِ خطرِ اصلی و بلکه بهمثابهِ تنها خطر برای “امنیتِ اجتماعی” هرگز و ذرّهای به بحث و کوششِ جدّی و انسانی (حتّی با گرایشهای راستروانه) برای ساماندادن به موضوعِ مهاجران شباهت نداشته است. این فقط یک نژادپرستیِ فاشیستی بود.
کوششِ عامدانه و نقشهمند و جنونآمیزِ این جریانها برای نپرداختن به بیرونکردنِ فلّهییِ کارگران و کارکنان، بیکاری، گرانی، شکافهای طبقاتی، بهرهکشیهای افسارگسیخته از انسانها، تقسیمِ هر دَم غیرِ انسانیترِ ثروتِ اجتماعی، و در همانحال، ستایشِ از ملّت و از همبستهگیِ ملّت برای پوشاندنِ شکافهای اجتماعیِ نامبرده، هرگز و ذرّهای به بحث و کوششِ جدّی و انسانی برای گشایشِ دشواریهای اقتصادی/اجتماعی نداشته است و بلکه شباهتهای بنیادین با تَرفَندهای شناختهشدهی فاشیسم داشته است.
این جریانها در راهِ کوششِ هدفمند برای عادّیساختنِ نمودها و نمادهای فاشسیم در آلمانِ کنونی، تنها به عادّیساختنِ اندیشهها و چهرههای فاشیسم بسنده نکردند. این جریانها با دستکاری در تاریخِ این جامعه، هر آن دورهی سیاه و ویرانگر در تاریخِ این جامعه که سببِ فجایعِ گسترده در گسترهی جهان داشتهاند را به چیزی مختصر و تصادفی و بیاهمیّت پایین بیاورند. برای نمونه، “الکساندر گائولَند” (Alexander Gauland) رییسِ “آ. اِف. دِ.” (AfD آلترناتیو برای آلمان) در ۲۰۱۸ (۱۳۹۷) در یک گِردِهمآییِ جوانانِ حزباش گفته بود:
«ما نمی خواهیم در جهان و در اروپا مُستَحیل شویم. ما یک تاریخِ پُر افتخار داریم که طولانیتر از 12 سال است. تنها آن کسانی که به این تاریخ باور دارند میتوانند آینده را رقم بزنند … آری، ما مسئولیتِمان برای آن 12 سال را میپذیریم… ولی هیتلر و نازیها فقط یک فَضلهی پرنده بودند در تاریخِ پُر بارِ ۱۰۰۰ سالهی آلمان…». (متنِ آلمانی)
این فاشیستِ شناختهشده این حرف را پس از آن به زبان آورده بود که میخواست برای جوانان در بارهی پذیرشِ مسئولیتِ آلمان در جنایتهای جهانیاش در دورانِ رژیمِ هیتلری سخن بگوید. او آن جنایتهای عظیمِ دورانِ -بهگفتهی تحقیرکنندهی خودش- “۱۲ساله”ی رژیمِ فاشیستی را تا سطحِ “یک فضلهی پرنده” کاهش داد که تازه آن هم گویا در اقیانوسِ «هزارسالِ افتخار» افتاده بود!
آن چه که از این آدم نقل شد، فقط یک نمونه از خروارها نمونه است. ولی حتّی همین این نمونه از سخنانِ آشکارا وحشتناک هم در آن سالها با هیچ اعتراضِ جدّی در جامعهی سیاسیِ آلمان رو به رو نشد. تنها و تنها سَر دَم دارانِ احزابِ “دموکرات” به این حرفهای این نژادپرست اعتراضهایی آن هم “اداری و رسمی” کردند، و به آن، با تبختری مشکوک، خندیدند. امروز آن سخنانِ آشکارِ هواداری از جنایتهای فاشیسمِ آلمان، به یُمنِ آن اعتراضهای بیخاصیتِ دموکراتها و لیبرالها، و به یُمنِ غُر و لُندهای بدتر از سکوتِ محافلِ مدّعیِ حقوقِ بشر و آزادی، و به یُمنِ مافیای مطبوعاتی توانست به درونِ داوریهای روزمرهی بخشِ بزرگی از جامعه، به عنوانِ یک داوریِ معمولیِ بیخطر، نفوذ کند (یا بهتر گفته شود: نفوذ داده شود).

.
این انتخاباتِ تازه، فقط یک “پیروزیِ انتخاباتی” را برای نمایندهگانِ سیاسیِ فاشیسم در آلمان بهبار نیاورده است. این انتخابات، همزمان، از سوی جریانها و محافل و نهادهای راستِ فاشیستی، به عمد، به مَحمِلی بَدَل شد تا بتوانند بسیاری از دیوارها و مرزها و موانع را از سرِ راهِ عادیساختن و معمولیساختنِ اندیشهها، چهرهها، حزبها و نهادهای فاشیستی بردارند؛ همانطور که این محافل توانستند لشکرکشیِ حکومتِ روسیه به اوکراین را به مَحمِلی بَدَل سازند تا بتوانند نظامیساختنِ جامعهی آلمان را -که تا پیش از آن در پرده و به کُندی به پیش میبردند- آشکارا و شتابان به انجام برسانند.
بهرغمِ تبلیغاتِ سالیانِ سالِ محافلِ معیّنی در آلمان، فاشیسم -چه نوعِ آشکار و چه نوعِ محافظه کارِ آن- تنها در حزبِ فاشیستیِ “آ. اِف. دِ.” نمایندهگی نمیشود. آنچه که در بارهی این حزب باید گفت این است که بهرغمِ تبلیغاتِ سالیانِ سالِ محافلِ معیّنی در آلمان، رشدِ حزبِ فاشیستیِ “آ. اِف. د.” پدیدهای از و محدود به شرقِ آلمان [آلمانِ شرقی) نیست. این که آثار و پیامدهای سیاستهای فاسد و نامَردِمیِ آن جریانهای فاسدی که در پوششِ “حزبِ اتّحادِ سوسیالیستی آلمان” قدرتِ سیاسی را در “جمهوریِ دموکراتیکِ آلمان” در دست داشتند، در رشدِ حزبِ فاشیستیِ “آ. اِف. دِ.” در این منطقهی شرقی نقش داشتهاند هیچ تردیدی نیست ولی باید هوشیار بود که این فاشیسم یک پدیدهی زاییدهشده در کلّ جامعهی آلمان است و از آبِشخورِ تاریخِ کلّ این کشور سیراب شده و میشود. فاشیسم دیری است که در تار و پودِ احزابِ بزرگ، در تار و پودِ بسیاری از دستگاههای دولتی، و در تار و پودِ نهادهای آموزشی نفوذ کرده است.
اگرچه این آشکار است که به برکتِ این انتخابات، خطرِ فاشیسم در آلمان به مراتب افزایش یافته است، در همانحال، این هم آشکار است که توان و بنیههای فکری/سیاسیِ جامعهی آلمان برای مبارزه با آن، نه چنان است که لازم است. وجودِ سندیکاهای بزرگِ کارگران و کارکنانِ بخشهای گوناگونِ اقتصادی/اجتماعی… نباید و نمیتواند بر این واقعیت پرده اندازد. به نظر میرسد که در جامعهی آلمان ابهامها و تردیدها و ناروشنیهای فراوانی از میزانِ آمادهگیِ جامعهی آلمان برای رو در رویی و مبارزهی کارساز با فاشیسمِ رو به گسترش، دیده میشود. سادهنگریها، خوشبینیها، و ارزیابیهای مبالغهآمیز از تواناییِ خودی -که به خودستاییهای بیپایه پهلو میزنند- هنوز نیرومند هستند. افزون بر اینها، آدم دچارِ تعجّبی آمیخته به ترس میشود وقتی که میبیند هنوز در این جامعه فراوان هستند آلمانیهایی که گمان میکنند و باور دارند و امیدوار هستند که دشمنیِ فاشیسمِ کنونی فقط با خارجیان و مهاجران است و نه با آنها به مثابهِ آلمانی. از سویی هم، اتّکای تام و بیپایهی بخشِ بزرگی از مَردُمِ آلمان به احزابِ سیاسی و سپردنِ نقشی مبالغهآمیز به احزاب، سبب شده است که اعتماد به خود و جسارتِ دستزدن به ابتکارِ عملِِِ خودی و غیرِ حزبی و مستقل از احزاب را بسیار کمرنگ کرده و حتّی میشود گفت که در بسیاری از ذهنها مظنون ساخته است؛ و این در حالی است که ناتوانیِ احزابِ رسمی در گشایشِ گِرِههای اجتماعی، سالیان سال است که موضوعی آشکار است و فساد در درونِ احزاب بیداد میکند. به نظر میرسد که آن نیرویی که میشود آن را “مَردُمِِ آگاه” آلمان نامید، بسیار از رمق افتاده است.
(ـ)
برای آن کسانی که دل در گِرویِ انسانیترساختنِ جهان دارند، شایسته نیست که نتایجِ وحشتآورِ انتخاباتِ مجلسِ فدرالِ آلمان در ۰۵/اسفند/۱۴۰۳ (۲۳/فوریه/۲۰۲۵) را در درونِ شادمانی از نتیجهی مثبتی که این انتخابات برای «”حزبِ چپِ” آلمان (Die Linke)» به بار آورده است غرقه سازند و یا خود حتّی آن نتایجِ وحشتآور را کمرنگ کنند.
“حزبِ چپِ” آلمان، هنوز بسیار ناتوانتر از آن است که بتواند حتّی با ۶۴ نمایندهای که احتمالاً میتواند بر پایهی میزانِ رأیی که به دست آورده است به مجلسِ ۶۳۰ نفرهی فدرالِ آلمان بفرستد، کارِ چندانی انجام دهد. این حزب هنوز از آن اندیشهی جسارتآمیز و از آن ارادهی جسورانه برخوردار نیست که به آن نیاز است. آن جسارت و دلیریِ چشمگیری که خانمِ جوانی (۳۶ساله) به نامِ هایدی رایشینِک (Heidi Reichinnek) -از مسئولانِ این حزب و نمایندهی مجلسِ فدرال- در چند روز پیش از انتخاباتِ ۲۳ فوریه در هنگامِ مخالفت با همکاری ائتلافِ راستِ محافظهکار (فاشیسم محافظهکار) با حزبِ راستِ افراطیِ (فاشیسم آشکار) در مجلسِ فدرال به خرج داد و جملهی معروفِ “به سوی سنگربندیِ خیابانی” را بر زبان راند، یک جسارت و دلیریِ باورنکردنی و بیسابقه است که هنوز ریشهی نیرومندی در درونِ این حزب و در اندیشه و ارادهی آن ندارد.
آن پیروزیای که در این انتخابات نصیبِ “حزبِ چپِ” آلمان شده است، یک پیروزی است که حتّی برای خودِ گردانندهگانِ این حزب هم یک پیروزیِ غافلگیرکننده است. صدای خندهی شادمانیِ گردانندهگانِ این حزب در پیرامونِ این پیروزی، نباید و نمیتواند آن “خبرِ دهشتناک” را در سایه بگذارد، همان “خبرِ دهشتناک” را که “ب. برِشت” در شعرِ “به آیندهگان” از آن سخن گفته است: «آن که میخندد، هنوز خبرِ دهشتناک را نشنیده است». حقیقت این است که در کنارِ طنینِ محدودِ خندهی این حزب، نمیتوان و نباید آن طنینِ گسترده و وحشتناکِ خندهی فاشیسم را در سراسرِ جامعهی آلمان نشنید؛ خندهی پُر طنینی که هیچ سنخیتی با خندهی آن کسی ندارد که گویا «هنوز خبرِ دهشتناک را نشنیده است». آن سخنِ درست ب. برِشت در شعرِ “با آیندهگان” در اینجا هیچ مناسبتی ندارد زیرا که ب. برِشت در این شعر یک گروهِ معیّنِ به کلّی دیگری را در نظر دارد اگرچه این گروهِ معیّن که ب. برِشت در این شعر به آن نظر دارد البتّه متأسّفانه هنوز هم در آلمان بسیار فراوان هستند؛ ولی این خندهی وحشتانگیز که در این نوشته موردِ نظر است خندهی آن کسانی است که آن «خبرِ دهشتناک» را “شنیدهاند” و درست به این دلیل که آن را «شنیدهاند» است که دارند چنین با قهقهه میخندند.
نه همیشه “آن کسی که میخندد
خبرِ دهشتناک را نشنیده است”؛
این کس، این کس که دارد میخندد
او باری خبرِ دهشتناک را شنیده است.
نگاه کن که چهگونه از شنیدنِ خبرِ دهشتناک، سَرمَستی در رگهایش دویده است.
نگاه کن که چهگونه از شنیدنِ خبرِ دهشتناک، آب از لوچهاش فرو چکیده است.
ــــــــــ
محمّدرضا مهجوریان، اسفند ۱۴۰۳
یک پاسخ
کسی که این مقاله را نوشته است -صرف نظر از محتوای مقاله- متاسفانه در مورد در هنگام چسبیدنش به یای نسبت یا بی اعتنا بوده است و ی ا دستور را نمی داند!! پیشنهاد می کنم حداقل به دستور زبان “پنج استاد” مراجعه کند که در نسل جوان ایرانی اینگونه اغلاط گسترش نیاببند.
متاسفانه اینگونه اغلاط دستوری در خیلی از مقالات مندرج در سایت شما مشاهده میشود که از آنها می توان چنین استنباط کرد که گرچه نویسندگان مقالات احاطه نسبی به مسائل سیاسی دارند ولی در مفاهیم دستور زبان فارسی ضعیف هستند.
معذرت می خواهم اگر کلمات نوشته من قدری نزدیک هم هستند زیرا من امکان این را ندارم که نیم-فاصله و فاصله را رعایت کنم و ایضا اعراب گذاری