
مسئلهی اصلی که در تحلیلها جای خالیاش بیش از پیش حس میشود، بررسی امر اجتماعی در میان اتفاقات ژئوپولیتیک است. همه نشستهاند تا ببینند کدام طرف دست چربتری دارد به جای آنکه به طریقی اولیٰ به دینامیکهای موجود اجتماعی نظر دوزند
مذاکرهی ترامپ و پوتین پیرامون جنگ اوکراین را جمع قابل توجهی از مفسران داخلی به تبانی دو دولت امریکا و روسیه بر سر رابطهی تهران و مسکو گره میزنند و این نشانگر درکِ گمانهزنانه، سطحی و متکی به نظریههای توطئه نزد آنان است؛ درکی فاقد تاریخیت و بدون داشتن کوچکترین دانشی از ماهیت جنگ مذکور و اصل تعادل قوا روی زمین.
نه فقط برای مفسران مارکسیست که همیشه هر رویدادی را در تاریخیت آن میسنجند و تحلیل میکنند، بلکه حتی برای مفسران راستکیش اما صادق جناح لیبرال مانند جان میرشایمر و جفری ساکس از همان روز نخست جنگ آشکار بود که اوکراین بازندهی این جنگ است. حتی اگر نخواهیم به سال ۲۰۱۴ و کودتای علیه دولت وقت اوکراین با برنامهریزی و مشارکت مستقیم ناتو(ایالات متحده) بازگردیم، و تنها به عدم تعادل قوای نظامی بین دو کشور متخاصم نظر اندازیم، و یا تنها به نقشهی جغرافیایی نگاه کنیم و مساحت و جمعیت دو کشور را با یکدیگر مقایسه کنیم، پیشبینیاش دشوار نبود که عاقبت کار به کجا میکشد. وزارت خارجهی فعلی امریکا با زبانی دیپلماتیک وضعیت کنونی را در یک جمله خلاصه کرد: «از حیث قوای نظامی، صحنهی میدان نبرد در نقطهی دشواری است.» این جمله، چیزی نیست جز اعتراف به شکست ناتو(امریکا) در جنگ.
این است که وقتی هیئتهای مذاکرهکنندهی امریکا و روسیه برای بار اول در ریاض روبروی یکدیگر نشستند، واضح بود که طرفی که کارتهای برنده را در دست دارد، روسیه است و نه امریکا. یا امریکا باید وارد جنگ اتمی با روسیه میشد و یا تن به مذاکره میداد. دولت جدید امریکا راه دوم را انتخاب کرد، اما نه به خاطر مسائل بشردوستانه. صاحب این قلم در همین رسانه خیلی پیشتر از جابهجاییِ دولت در امریکا، در یادداشتی پیشبینی کرده بود که واشنگتن از آغاز چشم به معادن غنی اوکراین بسته است، و دهها برابر کمک مالیای را که به اوکراین کرده است، با غارت معادن آنجا پس خواهد گرفت. چه چیز برای ترامپِ کاسبکار بهتر از این؟
بنابراین، علت موجهی وجود ندارد که ما ایران را نیز وارد این معادله/معامله بکنیم. زیرا همانطور که گفته شد مسکو دست بالا را در مذاکرات دارد. به عبارت دیگر، نیازی نمیبیند که از موضعش در قبال رژیم تهران کوتاه بیاید.
سیاستهای دستگاه اداریِ جدید ایالات متحده، در جهت کم کردن مخارج بوروکراتیک و نظامی، و تقویت بخش بازرگانی است. رئیس ستاد ارتش در همین راستا از کار برکنار شد، و در همین راستا روزی نیست که ایلان ماسک برای نفرات شبکهی عظیم برورکراسی امریکا شاخ و شانه نکشد. ترامپ به مثابهی یک تاجر قلدر تمام همّ و غمش را در جنگ اقتصادی به کار میبندد و تنها هدفش بزرگتر کردن ثروت خود و ابرمیلیاردرهای هموطنش است. در این راه، او هیچ ابایی ندارد که متحدان تاریخی خود مانند کانادا و اتحادیهی اروپا را طلاق دهد. او در فکر است که نظمی جدید در جهان برپا کند با سه قطب اصلی امریکا، چین و روسیه. برای بریتانیا هنوز یک در را نیمهباز گذاشته است، اما چنان عجلهاش زیاد است که این در، مدتی طولانی باز نمیماند و همه چیز بستگی به وقتشناسی سیاستمداران انگلیس دارد.
میماند موضع ترامپ در برابر جمهوری اسلامی: گزینهی جنگ روی میزش نیست و بسیار بعید است که بهطور جدی روی آن فکر کند. تمام گفتمان او و اصحاب دور و برش به استفاده از فشار اهرم اقتصادی محدود میشود تا رژیم ملاها را به میز «مذاکره» بکشاند.
اوضاع اجتماعی ایران و ضعیف شدن پایگاههای اجتماعی رژیم از نظر تاریخی شباهت بسیار زیادی نه با سال ۵۷ که با پایان دورهی قاجار، دههی ۱۲۹۰ و سالهای مقدماتی بر سر کار آوردهشدنِ رضاخان دارد. از همین روست که از یک طرف هم دارد از اهرم روانیِ رضا پهلوی در برابر جمهوری اسلامی بهره میبرد. اما خوب میداند که فرق ایران امروز با ایران پایان دورهی قاجار در این است که مردمان ایران، بهخصوص مرزنشینان، محال است زیر بار سلطنت بروند. میرپنج هر چه بود سربازی از داخل ایران بود و محدودیتِ قابلیتهای نوهاش را همه، حتی هوادارانش خوب میدانند. در تحلیلهای مخالفانِ او معمولا از یک نکته چشمپوشی میشود و آن، میزان نسبی هوادارانش در میان طبقهی متوسطِ مرفّهِ مرکزنشین است. وقتی ما در تحلیلهای خود به طور ابژکتیو میگوییم حدود بیست درصد آلمانیها گرایش آشکار به راست افراطی دارند، همین راستی را در خصوص هواداران رضا پهلوی چرا از خود نشان نمیدهیم؟ علل گوناگون آن قابل بحث است، اما این بحث در کوتاه مدت تغییری در معادلات به وجود نخواهد آورد. از «مهدیگرایی» ایرانیان میتوان گفت؛ از شباهت دوران حاضر با سالهای پس از شکست انقلابیون مشروطیت میتوان گفت؛ سالهایی که به پراکندگی نیروهای انقلابی انجامید و امیدها را چنان بر باد داد که بخشی از روشنفکران به ناچار گرد رضاخانِ امّی جمع شدند، و برخی دیگر زیر بار استعمار انگلیس نرفتند و به مبارزه ادامه دادند، و گروه سومی به ادبیات و فرهنگ پناه بردند. امروز در «مرکز» هوا تغییر چندانی نکرده است، اما مسئله اینجاست که دیگر به تنهایی «مرکز»، تعیینکنندهی مسیر آینده نیست. این را غرب فهمیده است، و عملا شانسی برای رضا پهلوی نمیبیند. بهتر از رضا پهلوی برای آنان همین رژیم فعلی است، زیرا در خطوط کلی (سرمایهداریِ سرکوبگرانه، چپستیزی، بیتوجهی به مسائل حقوق بشری و اقلیمی) و اصل یکپارچگی مرزهای ایران شانه به شانهی امریکا ایستاده است. مسئلهی اسرائیل و صنایع هستهای آنچنان بزرگ نیست که قابل حل و فصل نباشد. آیندهی نزدیک نشان خواهد داد چه راحت در این موارد به تفاهم خواهند رسید. تاکتیکهای عهد بوق ترامپ در سیاستورزی، یعنی سیاست هویج کوچک و چماقهای چندگانه(فشار اقتصادی و تحریم، اسرائیل و جنگ روانی به مدد سلطنتطلبان) به احتمال زیاد جواب خواهد داد.
تردیدی نیست که هم اکنون در اتاقهای دربسته مذاکره بین نمایندگان ترامپ و خامنهای شروع شده است، و ترامپ به «زرنگیِ» ایرانیمآبانه اعتمادِ بسیار دارد.
یک بار دیگر باید برگشت به سالهای پایانی دورهی قاجار، و تردید و دودلیهای پیر استعمار، دولت بریتانیا، را در یکپارچه نگه داشتن ایران یا تجزیه کردنش از نظر گذراند. از این منظر، سیاست آنان در قبال ایران همچنان همان است که بود: خوشبختانه ایرانِ یکپارچه همچنان به نفع آنان است، و امید بسیار دارند که رژیم را در برابر خواستهای خود به زانو در آورند. رضا پهلوی مأموریتش را دارد به نحو احسن پیش میبرد و خود متوجه نیست که در چه وضع تراژیکمیکی قرار گرفته است: دلقکی که چهل و پنج سال و بیشتر بود که انقلاب ۵۷ را یک شورش توطئهآمیز علیه «دروازههای تمدن» میخواند، امروز امیدوارانه دارد موقعیت ایران را با حال و هوای جنبش انقلابی ۵۷ مقایسه میکند… به هر حال به نظر میرسد این دست و پا زدنها آخرین شعلهوریهای این شمع کوتاه قد پیش از فروکشیدناش باشد.
از طرف دیگر مسئلهی اصلی که در تحلیلها جای خالیاش بیش از پیش حس میشود، بررسی امر اجتماعی در میان اتفاقات ژئوپولیتیک است. همه نشستهاند تا ببینند کدام طرف دست چربتری دارد به جای آنکه به طریقی اولیٰ به دینامیکهای موجود اجتماعی نظر دوزند.
یک پاسخ
جناب کوبان; با عرض ادب، بجای نقدی بر مطلب شما, شما را به خواندن مقالهء ” معامله ترامپ با پوتین بر سر اوکراین و مخاطراتی که در انتظار ایران است – داوید پارسیان” در همین سایت جلب میکنم.