ناگاه،
شمیمِ شکوفهی لیمو،
و حبابِ سبزِ جوانه
به شاخِ برهنهی آلو،
و شکوهِ شکفتنِ نقلک
بر متنِ بوتهی یاس،
و نقشِ طراوتِ صبحدم
در آبگینهی شبنم،
و هرمِ عاطفه در طلیعهی خورشید…
و رقصِ رنگهای بنفشهی باغچه،
به نمایش
در زمینهی ذهن:
آنک
بهار
به پیشباز فرا میخواندم
انگار.
تیبوران- ۲۲ فوریه ۲۰۱۹
2 پاسخ
دریغ و درد
اصرار انتخاب خاص همیشه گی
تزریق واژه به مخاطب
دشواری همراه صداقت فر که شاید برند بسازد در گریز از تنهایی…
دوستِ نادیده، ع.ا.ط
صادقانه هستو می شوم که منظورتان را متوجه نمی شوم تا پاسخی درخور بگویم .
در هر حال سپاس از توجهتان .