سه شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴

سه شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴

ترامپ، مجری سیاستهای تهاجی نئوامپریالیستی علیه روابط بین المللی؟ – حسن نادری

شکلی از سرمایه داری مرده است، زنده باد سرمایه داری «ترامپیستی»! تجارت آزاد بین المللی تاکنونی رو به زوال است، اما مرکانتیلیسم، که ترکیبی از چانه زنی، جنگ های تعرفه ای و تهدیدات نظامی (بلند کردن چماق و هویج)، در حال افزایش است. کمپانیهای انحصاری قدرتمند شکوفا می شوند، دریاها بیش از پیش بسته و در اختیار و مدیریت امپراتوریهای سرمایه قرار می گیرند. آیا ترامپ،رئیس جمهور کنونی آمریکا مسئول این وضع است؟ بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید تولد شکلی از سرمایه داری قرن ۱۸ و نوزدهم را تقدیس می کند.

من در ژانویه ۲۰۲۰ در مقاله ای با عنوان «ترامپ مجری سیاستهای برخورد تمدن ها در خاورمیانه است» نوشتم : «آیا می توان سیاست حاکم در دولت کنونی آمریکا را پیروی از سیاست  سنتی دفاع از منافع امپریالیستی دانست یا زایش ایدئولوژی جدیدی بنام “ترامپیسم” است که در هر شرایط به منافع گروهی از یک طبقه خاص می اندیشد؟ چنانکه از پرخاشگری و تحرکات ترامپ بر می آید، شاید بتوان “ترامپیسم” به معنای  ملی گرایی سیاسی- تجاری و یکجانبه گرایانه جنگ طلب دانست که مشروعیت بین المللی و آینده خاورمیانه را تحت الشعاع قرار خواهد داد.اما  ترامپیسم آنقدر ها هم یک چیز عجیب و غریبی به نظر نمی رسد. این افول جامعه دموکراتیک آمریکا به پوپولیسم نیز بخشی از یک سنت قدیمی مُعَرِف جهان کنونی است.. . “ترامپیسم” به معنای ملی گرایی سیاسی- تجاری و یکجانبه گرایانه جنگ طلبانه است که مشروعیت روابط بین المللی و آینده خاورمیانه را تحت شعاع قرار می دهد».

رویکرد او به نوعی سرمایه داری غالب قرن ۱۶ تا ۱۸، سپس بین ۱۸۸۰ و ۱۹۴۵،ظهور دوباره آن حدود پانزده سال پیش با(نئو)لیبرالیسم است که فرض می‌کرد فراوانی کالاها و رقابت،«صلح و رفاه» را برای همه تضمین می‌کند.این سرمایه‌داری غیرلیبرال که خود را به خوبی با رژیم‌های استبدادی سازگار می‌کند،از این اصل غلط شروع می‌کند که منابع کافی برای همه وجود نخواهد داشت و دراین اقتصاد با منابع کمیاب، مبارزه تا پای جان برای انحصار آنها ضروری است.

ترامپ، مرد خودخوانده « تعرفه ای» به وعده انتخاباتی خود عمل می کند: روز شنبه، ۱ فوریه، او عوارض گمرکی سنگینی را برای واردات از چین (۱۰٪)، کانادا و مکزیک (۲۵٪) صادر کرد که شبیه به اعلان جنگ است. اگرصلح مطمئناً تضمینی برای رفاه است، اما در درجه اول برای کشورخود (“اول آمریکا”) در یک بازی اقتصادی برد- باخت برای دیگران در نظر گرفته شده است، با اهداف امپریالیستی. او در سخنرانی تحلیف خود اظهار داشت: «ایالات متحده یک بار دیگر خود را به عنوان یک ملت(…) در نظر خواهد گرفت که ثروت ما را افزایش می دهد، قلمرو ما را گسترش می دهد». وی با حضور چند تن از سران دولت آمریکایی و دولت های خارجی که برای نخستی بار بی سابقه بود، اعلام کرد:«پیام من امروز به آمریکایی ها این است که زمان آن فرا رسیده است که دوباره با شجاعت،نشاط و سرزندگی به بزرگترین تمدن تاریخ وارد عمل شویم». 

اشتهای بلعیدن هر آنچه از دیگرانست، او را برآندشت تا از حلقه های سرمایه داری ضعیف اما غتی از منابع طبیعی و استراتژی نظیر گرینلند، غنی از هیدروکربن ها و مواد معدنی  شروع کند.هیچ دلیل دیگری جز رقابت دیوانه وار برای انباشت ثروت ندارد، امنیت آمریکا در برابر روسیه و چین می تواند با افزایش حضور ناتو – و در نتیجه ایالات متحده – تضمین می شود. اندی اوگلز(Andy Ogles)، یکی از مقامات منتخب جمهوری‌خواه از تنسی، کلماتی را که شایسته استعمارگران قرن‌های گذشته است، در توجیح اشتهای دولت ترامپ می گوید: «ما شکارچی مسلط هستیم». در مورد خلیج مکزیک که می‌خواهد آن را «خلیج آمریکا» بنامد، همین‌طور است.یا کانال پاناما که توسط واشنگتن درسال ۱۹۹۹ به پاناما واگذار شد یک تنگه «حیاتی» برای واشنگتن ارزیابی می شود.بی محابا فرمان کوچ فلسطینیان از سر زمین هایشان می دهد تا زمینه فاجعه ۱۹۴۸ را به سود اسرائیل به اجرا در آورد.

ترامپ چند ساعت پس از ادای سوگند، فرمان‌هایی را امضا کرد. از جمله خروجی از توافق پاریس در کاهش گاز کربنیک، اولویت با استخراج هیدروکربن و فسیلی، خروج از سازمان بهداشت جهانی، مسدود کردن تمام کمک های خارجی؛ پایان حق برخورداری از ملیت آمریکا در خاک آمریکا؛ اخراج دادستان هایی که ترامپ را متهم کردند؛عفو همه کسانی که در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ در واشنگتن به خاطر اعمال خشونت آمیز محکوم شدند، از جمله رهبران گروه های شبه نظامی راست افراطی. در ۲۸ ژانویه۲۰۲۵، با اعلام توقف تمام یارانه‌هایی که در کنگره تصویب و سپس توسط دولت فدرال به صدها برنامه اجتماعی، بورسیه‌ها، پروژه‌های تحقیقاتی پزشکی و غیره پرداخت می شد، دست به اقدام خودسرانه زد. این امر باعث سردرگمی هزاران نفر از ذینفعان برنامه ها شد.

ترامپ دوم، لحن اقتدارگرایانه را با دوبرابر کردن اقدامات قوی علیه جریان های مهاجرتی از جنوب آمریکا و علیه خود مهاجران ایجاد می کند: اخراج سریع هزاران مهاجر غیرقانونی. اعزام نیروهای نظامی به مرز مکزیک؛ تحمیل برنامه ای مانند سال ۲۰۱۹ که مکزیک را موظف می کند همه پناهجویانی را که قرار است به ایالات متحده  بیایند در مرز خود نگه دارد.

در حالی که “پوپولیسم” ترامپ از نظر واژه شناسی قابل بحث است،اما آنچه غیرقابل انکار است، تمایلات اقتدارگرایانه او به راست افراطی است. او به وضوح در حال آزمایش حدود اختیارات ریاست جمهوری خود است. اکثریت فوق محافظه کار دیوان عالی او را مصون از پیگرد قانونی برای اعمالی می دانند که در حین انجام وظایفش مرتکب شد.او دراین دوره از ریاست جمهوریش، همراه با یک تیم با انگیزه ایدئولوژیک با یک استراتژی برای تغییر جهت عمیق در ایالت فدرال وارد می شود. این دولت، در کنار الیگارش های مرتبط خود، محدودیت ها را در همه زمینه ها آزمایش خواهد کرد. اما او مطمئن نیست که اراده خود را در همه جا تحمیل کند. توقف کامل بودجه کنگره که آشکارا غیرقانونی بود و قبلاً شکست خورده بود. او در مورد لغو شهروندی و حق تولد برای فرزندان مهاجران غیرقانونی، برای رسیدن به آرزوی راست افراطی،مستلزم اصلاح قانون اساسی است که هیچ شانسی برای تصویب ندارد.

با این حال،بازیگران طیف وسیعی از جنبش‌های اجتماعی می‌دانند که اکنون در شرایط خطرناک‌تری نسبت به قبل هستند و باید در مقابل اقدامات غیر قانونی او پر تلاش باشند. اپوزیسیون حزب دموکرات می داند که باید خود را دوباره با برنامه های جدید بازسازی کند تا به یک آلترناتیو جدی مردمی تبدیل شود. چنانکه می بینیم جناح چپ حزب دموکرات قصد دارد حزب را به سمت رادیکالیزم سوق دهد. همه اعضای حزب دموکرات واقفند که ترامپ برای جامعه آمریکا و روابط و دیپلماسی بین المللی تهدید استثنایی است.

در حالی که ترامپ فرمان هدایت ایالات متحده را برای چهار ساله دیگر در دست می گیرد، اما او با مشکلاتی مواجه است. ترامپ در اوج سرمایه سیاسی خود است. او به پیروزی چشمگیری در انتخابات دست یافت. برخلاف سال ۲۰۱۶، او نه تنها کالج الکترال، بلکه رای مردم را نیز به دست آورد. بیش از ۷۷ میلیون رای دهنده را به خود جذب کرد که دومین رای پرطرفدار در تاریخ این کشور است. او با ۱۴ میلیون رأی بیشتر نسبت به سال ۲۰۱۶، رأی دهندگان خود را از نظر جمعیتی و جغرافیایی متنوع کرد. حزب  جمهوریخواه سنا را پس گرفت و مجلس را حفظ کرد. ترامپ علاوه بر قوه مجریه و مقننه، یک دیوان عالی دارد که اکثر قضات توسط او و دیگر روسای جمهوریخواه منصوب شده اند. او همچنین برخوردار از یک مجموعه ای  بی سابقه ای از چهره ها و کمک های مالی  برخی ازثروتمند ،حتی از حزب دمکرات است. به ویژه ایلان ماسک  که پیش از این در طیف حزب دموکرات بود و همچنین دو نامزد سابق ریاست جمهوری، رابرت کندی جونیور(Robert Kennedy Jr)و تولسی گابارد(Tulsi Gabbard). حزب دمکرات در یک حالت شوک قرار گرفته،واز علل و عوامل شکست خود آچمزشد. 

با این حال، دام های بسیاری در مسیر رسیدن به «موفقیت» اعلام شده توسط ترامپ وجود دارد. اکثریت او در کنگره بسیار محدود است. حزب او دو پاراست. در سنا، جمهوری خواهان میانه رو پس از نامزدی مت گاتز( Matt Gaetz) برای وزارت دادگستری،می توانند برخی از نامزدهای او را مسدود کنند. افزون بر این، ترامپ یک هم تیمی بسیار دست و پا گیری از ثروتمندترین مرد جهان را در اطراف خود انتخاب کرده است. وقتی ایلان ماسک، از حزب راست افراطی آلمان (AfD) حمایت می کند یا در مورد چیزی غیر از کاهش هزینه های فدرال که دستور کار او است صحبت می کند، آیا او به جای رئیس جمهور در سیاست داخلی و خارجی صحبت می کند؟ آیا ترامپ می تواند از تضاد منافع با امپراتوری خصوصی غول پیکر او که پیمانکار فرعی دولت است جلوگیری کند؟ اتحاد با ماسک همچنین خطراتی را برای ترامپ در داخل ائتلاف خود به همراه خواهد داشت. همانطور که خشم بسیاری از جمهوری خواهان به دلیل عقب نشینی ترامپ به نفع گسترش ویزا برای کارگران خارجی مورد توجه ماسک و بخش فناوری پیشرفته، نشان می دهد.فراتر ازآن، آیا ترامپ می تواند با جمع اضداد طبقاتی هم میلیاردرهایی را که از او حمایت می‌کنند و هم رای‌دهندگان کم‌درآمدی که بیش از ۵۰ درصد به او رای داده‌اند را آشتی دهد؟

پرسش اما اینست که برآمد «ترمپیسم» از کجا و از چه هنگامی آغاز شد؟ رادیکال شدن حزب جمهوری خواه در راستای تاریخ معلصر. گرچه دونالد ترامپ اغلب به عنوان یک جمهوری خواه خارج از اصول کلی حزب معرفی می شود و شخصیت و رفتار او گاهی اوقات گریز از مرکز است، با این وجود او بخشی از منطق تغییر و دگردیسی به سمت راست حزب قدیمی بزرگ است که  ازنیم قرن پیش آغاز شده بود. بنابراین،پرسش اینست که چگونه یک حزب محافظه کار سنتی  به یک جنبش پوپولیستی راست افراطی تبدیل شد. 

ـ ۱۹۷۱ نقشه راه انقلاب محافظه کار. داستان تغییر بی پایان به راست حزب بزرگ قدیمی با یک یادداشت محرمانه آغاز می شود. اتاق بازرگانی، لابی کارفرمایان، لوئیس پاول( Lewis Powell)، وکیل متخصص در قانون تجارت را (به ویژه به نفع صنعت دخانیات) مأمور کرد تا زمینه های تدوین مقررات جدید را تهیه کند. تشخیص او اینست که: با توجه به چالش های جدید که از زمان روزولت و جنبش‌های اعتراضی دهه ۱۹۶۰ (حقوق مدنی، فمینیسم، صلح‌طلبی) شروع و همچنان در جریان است، «سیستم سرمایه‌گذاری آزاد آمریکا» از همه طرف مورد حمله قرار گرفته است. ریچارد نیکسون در سال بعد او را به دیوان عالی منصوب کرد. او از جنبش محافظه کار که یک ضد حمله همه جانبه را رهبری می کند، دفاع می کرد.در واقع یک فراخوان به”سلاح نئولیبرالی”بودکه توسط اندیشکده هایی مانند بنیاد هریتیج(Heritage Foundation )موسسه کاتو( Cato)، موسسه منهتن(Manhattan) و به ویژه توسط حزب جمهوری خواه ایجاد شدند. این نهادها به سنگر همه جنبش های ارتجاعی تبدیل شدند.

ـ ۱۹۷۶ : «رفاه طلبی» نماد تغییر نژادپرستانه.از اوایل دهه ۱۹۷۰، حزب جمهوری استراتژی جنوب خود را اجرا کرد.  به این معنا که با قوانین حقوق مدنی – جهت‌گیری تاریخ – مخالفت نکند، بلکه از نژادپرستی سفیدپوستان جنوبی که به طور سنتی دموکرات‌ها هستند، بهره‌برداری کند وآنها را به سوی خود جذب کند. در این بازه ما با تغییر فرصت طلبانه این طیف روبه رو هستیم. یکی از نامزدهای انتخابات مقدماتی جمهوری خواهان در سال ۱۹۷۶ با تمسک به شعار بی پایه « رفاه طلبی» و« کمک های اجتماعی» به رنگین پوستان،مدعی شد که این کمک ها کلاهبرداری ها را چند برابر می کند، کادیلاک به وفور می خرند و بهتر از مرد سفید پوست سخت کوش فقیر زندگی می کنند».گرچه او بطور مستقیم به کلمه رنگین پوست در کلاه برداری ساختگی اشاره نمی کند،اما برای مخاطبانی که او هدف قرار می دهد آشکار است که هدفش رنگین پوستان است. این مرد در انتخابات مقدماتی از جرالد فورد شکست خورد، اما چهار سال بعد راه خود را به کاخ سفید پیدا کرد. این فرد رونالد ریگان بود.

ـ ۱۹۸۱ریگان و مرگ مالیات تصاعدی. ریگان با شعار« دولت راه حل نیست،بلکه یک مشکل است» انقلاب « محافظه کارانه» را راه اندازی کرد. نظریه «قطره چکان» یکی از ارکان این نظریه است. بر اساس این نظریه دولت باید به ثروتمندترین افراد اجازه دهد تا ثروتمندتر شوند تا بتوانند درآمدی را که به دست آورده اند – از طریق پس انداز (سرمایه گذاری) یا مصرف – به سیستم اقتصادی تزریق کنند. این امر به افزایش فعالیت های اقتصادی و اشتغال در بقیه جامعه کمک می کند، بیش از اینکه درآمد سرمایه گذاری شده از طریق مالیات و سهم تامین اجتماعی جمع آوری و توزیع شود.  ـ گرچه این نظریه فقط توسط آرتور اوکان ( Arthur Okun) مطرح شد اما اقتصاددانان جدی حتی نظریه پردازان سرمایه داری اعتقادی به آن ندارند. اما نظریه ایست که از چند دهه پیش همه رهبران سیاسی راست و سوسیال دموکرات ها عمل می کنند و بیش از پیش مشکل کسری بودجه و ریاضت اقتصادی را در جامعه تشدید می کنند ـ . ریگان با شروع به کار، اولین قانونی را تصویب کرد که نرخ مالیات بر درآمد را از ۷۰ به ۵۰ درصد کاهش داد. پنج سال بعد، قانون دوم آن را به ۲۸ درصد کاهش داد. جورج دبلیو بوش که در سال ۲۰۰۰ انتخاب شد، قانون جدید کاهش مالیات را تصویب کرد. دونالد ترامپ به محض رسیدن به قدرت، همین کار را کرد. آمریکا که پیشگام مالیات تصاعدی در سال ۱۹۱۳ معرفی می شد و حداکثر نرخ آن در جریان «نیو دیل» روزولت به ۹۳ درصد افزایش یافت، اکنون وارد عصر مالیات قهقرایی شد، جایی که یک میلیاردر به نسبت منشی خود کمتر مالیات پرداخت می کند، همانطور که وارن بافت ( Warren Buffett)  یکی ازثروتمندان آمریکایی اشاره کرد. این مالیات قهقرایی منجر به انفجار نابرابری های اجتماعی می شود که به سطح خود در دهه ۱۹۲۰ بازگشت.

ـ ۱۹۹۲شعار بازگشت بومی گرایی.جورج بوش که «پیروزی» در جنگ خلیج فارس جشن می گرفت، فکر می کرد که قدرت او در حزب جمهوری خواه غیرقابل انکار است. با این حال، در جریان انتخابات مقدماتی، یک مفسر محافظه کار او را به چالش می کشد. پت بوکانان ( Pat Buchanan) تمام مبارزات انتخاباتی خود را در مورد رد مهاجرت لاتین تبارها در یک دوره پر تنش، بومی گرایی در ایالات متحده  را پیش برد. گرچه او در مرحله اولیه شکست خورد اما در نبرد ایده ها پیروز شد. اینک مسئله حاد مهاجرت به موضوع مرکزی و کشمکش همه جریان های سیاسی چه در آمریکا و چه در اروپا قرار دارد.

چهار سال بعد، ساموئل هانتینگتون در کتاب خود «برخورد تمدن ها» این تز را درباره دشمن داخلی لاتین که شخصیت سفیدپوست و پروتستان آمریکا را تهدید می کند، مطرح کرد. دونالد ترامپ با تمرکز بیانیه نامزدی خود بر مهاجرانی که به همه شرارت ها متهم هستند، در این راستا دنبال کرد. پیروزی او کمک کرد تا جنبش حاشیه ای آغاز شده توسط بوکانان به مرکز ائتلاف جمهوری خواهان برسد.

دو سال پس از موج فراز و نشیب ها  ارتباط دادن مهاجران ـ امنیت ملی ، کنگره برای نخستین بار در چهل سال گذشته به دست جمهوری خواهان افتاد.روپرت مرداک( Rupert Murdoch)، غول رسانه ای استرالیایی، کانال فاکس نیوز (Fox News ) را راه اندازی کرد که آشکارا محافظه کار بود. او زمام امور را به یک استراتژیست سیاسی جمهوری خواه سابق، راجر آیلس( Roger Ailes) سپرد.

تعداد کمی از مردم واقعاً به پایداری این “لانه تبلیغاتی” اعتقاد داشتند. اما آیلس قبل از دیگران فهمید که کشور وارد مرحله قطبی شدن است. فاکس نیوز هم بر این پدیده سوار شد و با تملق و دروغ و تشویق بخشی از رای دهندگان جمهوری خواه که پس از انتخاب باراک اوباما در حال رادیکال تر شدن بودند، در آمیزه ای از تئوری های توطئه، نژادپرستی، بومی گرایی و زن ستیزی، را تسریع کردند. فاکس نیوز قبل از هر چیز بلندگوی تلویزیونی ترامپ و راست افراطی است.ترامپ به محض ورود به عرصه سیاسی، سرمایه گذاری هنگفتی روی مگافونی که توسط این کانال حباب شکل ارائه می شد، انجام داد، که به تنها و تنها وسیله اطلاعاتی برای پایگاه “ماگا” (Make America Great Again) تبدیل شد.

قدرمسلم،در مقابل این تهاجمات همه جانبه تیم ترامپ که حتی زیست جامعه آمریکا را به مخاطره می اندازند،جامعه مدنی به خود می آید.ازسویدیگر،نیروی سامان شده در حزب دموکرات و حضوردر نهادهای قدرت ازهم اکنون از دادگاه ها برای مهار تصمیمات ترامپ استفاده می کنند.اما برای رئیس‌جمهور، بزرگترین دام زیاده‌روی‌های خودش و گذشت زمان است. در میان این «افراط»، وعده‌های پرسر و صدایی است که از«عصر طلایی جدید» تا «اخراج میلیون‌ها »مهاجرغیرقانونی دشوار خواهد بود. افزون براین،ترامپ در حال حاضر شروع به آزمایش محدودیت های قدرت خود است. به ویژه با تفسیر حق خاک مندرج در قانون اساسی.

در عین حال، ترامپ کمتر از دو سال فرصت دارد تا برنامه خود را اجرا کند. انتخابات قانونگذاری در نوامبر ۲۰۲۶ برگزار خواهد شد. نمایندگان و سناتورها به سرعت آینده خود را در ذهن خواهند داشت. اما در صورت رد نامزدی دوباره ترامپ برای سال ۲۰۲۸ میدان نبردی گشوده می شود که برنده آن از هم اکنون از نظر صف بندی اجتماعی ـ اقتصادی قابل پیش بینی نیست .

با این حال، ما باید به دنبال درک آنچه در خطر است باشیم. در داخل، معادله سیاسی ترامپیسم جدید مبتنی بر شکل جدیدی از «سزاریسم» است که عمیقاً تحت تأثیر فناوری دیجیتال، فرهنگ آمریکایی، زیرساخت آن و مدل‌های اقتصادی به شدت انحصاری قرار دارد. در این نظام جدید، نوآوری های تکنولوژیکی و تمرکز شدید ثروت با حاکمیت گسترده، نظامی و سیاست تهاجمی حفاظت از هویت خود را نشان می دهد.در کنه فکری دونالد ترامپ و نخبگانی که در تحکیم دکترین جدید مشارکت می کنند –می توانیم آن را «تکنو سزاریسم» بنامیم – شاهد حمایت تبدیل یک جمهوری «زائد و ناکارآمد» به یک جمهوری اقتدارگرا و فاشیسم آمریکایی خواهیم بود. شاید بیان من در باره فاشیسم آمریکایی افراطی و بی پایه ارزیابی شود. اما چه کسی می‌توانست بگوید در سال ۱۷۹۳، زمانی که با اعلام جمهوری فرانسه لویی شانزدهم اعدام شد، بیست و دو سال بعد سلطنت برگشت، و سی و یک سال بعد، سیر قهقرایی سیاسی در دستور روزبود؟ چه کسی می‌توانست بگوید عصر برگشت ناپذیری «سوسیالیسم واقعأ موجود» ممکن می شود، و نظام دیکتاتوری ارتجاعی قرون وسطایی جمهوری اسلامی جای دیکتاتوری مدرن سلطنت در ایران را می گیرد. 

بنابر علوم اجتماعی، تاریخ هرگز تکرار نمی شود، این قابل درک است، اما این علوم اجتماعی مبتنی بر قوانین سختگیرانه به ما می آموزند که از مطلق گرایی پرهیز کنیم. با این حال دویست سال بعد،یعنی زمانیکه جیمز مونرو،پنجمین رئیس جمهور آمریکا از سال ۱۸۱۷ تا ۱۸۲۵، یکی از بزرگترین کشاورز آمریکایی بود که برده‌دار بود و صدها برده داشت. در سال ۱۸۶۵ـ۱۸۶۴ برده داری برای همیشه لفو شد. اما تبعیض نژادی تا سال ۱۹۶۴ ادامه داشت. در سال ۲۰۲۴، در شرایطی کاملاً متفاوت و در فضایی دیگر ما شاهد آن هستیم که در ایالات متحده آمریکا، ناآگاهانه ترین، وحشیانه ترین، تاریک اندیش ترین جریان ارتجاعی سرمایه داری، حتی با حمله و به زیان زیست محیطی دوباره سر جای خود برمی گردد. انتخاب ترامپ نشان‌دهنده یک پسرفت جدی در تاریخ آمریکا، شکست شدید دموکرات‌ها و قدرت یافتن احتمالی روان رنجورهای «سیاه جامگان»‌ در برخی از کشورهای اروپایی،اسرائیلی و آرژانتینی با گرایش به سمت دولت‌های راست افراطی هستیم.

با بازگشت چشمگیر دونالد ترامپ به کاخ سفید، پدر شعار MAGA، آمریکا را دوباره بزرگ می کنیم، روزنه چراغی برای راه راست افراطی اروپایی شد. در نشست سران «میهن پرستان برای اروپا»، سومین گروه در پارلمان اروپا، در روز شنبه ۸ فوریه در مادرید، فریاد تجمع «مگا»اروپایی تصویب شد. آیا شاخه اروپایی ترامپیسم در حال ظهور است؟ فضای پیروزمندانه ای که پیرامون این نشست عمومی به میزبانی حزب راست افراطی اسپانیایی Vox احاطه شده است، بدون شک می تواند با باد قدرتمندی که از آن سوی اقیانوس اطلس می وزد توضیح داد. جنگ صلیبی نئولیبرال افراطی خاویر مایلی، رئیس‌جمهور آرژانتین، یک پیام ویدئویی در حمایت از «برادران اروپایی»‌اش ارسال کرد، و طوفان ترامپ این احساس را به رهبران ملی-پوپولیست اروپایی ارائه داد که زمان «Reconquista» -فتح دوباره اروپا، اصطلاحی که چندین نفر از آنها استفاده ‌کردند – به قاره کهن رسیده است. مارین لوپن، بنیانگذار اجماع ملی (RN)،راست افراطی فرانسه به دلایلی که بدون شک ملی است،اصطلاح «رنسانس» را به عبارت «فتح دوباره» ترجیح داد.او دراین گردهمآیی «چالش قدرت» را می‌بیند که پیروزی ترامپ نشان‌دهنده «تصویری است از آینده جهان که در حال نوشتن است». به مقاله آیا راست افراطی به یاری سرمایه داری می آید؟ منتشر شده در ۲ ژانویه ۲۰۲۴=۱۳ بهمن ۱۴۰۲ رجوع شود. 

بنابراین،عارضه  ترامپیست ازکجا ناشی می شود؟ چرا تعداد زیادی از آمریکاییهای محروم و فقیر با پرداخت هزینه های گزاف خود،دشمن طبقاتی خود را انتخاب کرده‌اند؟ در حالی که دموکرات‌های آمریکایی برای دهه‌ها قادر به دفاع از این طیف و طبقه کارگران نبودند. این راست افراطی برتری طلب نژادی، با مردان سفیدپوست، چسبیده به رمان ملی فتح و حقارت بومیان اصیل آمریکا و آمریکایی های آفریقایی تبار،عمیقاً تلاش های دهه ۱۹۶۰ قرن بیستم و پیامدهای طولانی آن در تسخیر حقوق شهروندی را مردود می دانند. این راست افراطی، اعتراضات جوانان آمریکایی به جنگ ویتنام و بُعد استعماری و توسعه طلبانه آن را مردود می شمارند. در نهایت،این راست افرطی انزجار خود را از جنبش بازگشت به زندگی نزدیک به هماهنگی با طبیعت،اعلام می کند. مسلماً از آن زمان تاکنون وقایع بسیار دیگری رخ داده است که مورخ باید به آنها توجه کند و ورود شخصیتی  مثل ترامپ به قدرت را پیچیده می کند. بنابراین، ما شاهد برگشت موجی هستیم که هرگز از بین نرفته بود و امروز قدرت را دوباره به دست می‌آورد و خطوطی را ترسیم می‌کند که باید نامش را گذاشت: فاشیسم آمریکایی.

افزون براین، بخش بزرگی از افکار عمومی این کشور در یک  جو ضد کمونیسم زندگی می کند که اثربخشی آن به شکلی مخرب عمل می کند. این جریان امروزه با به زیر پرسش بردن شرایط وخیم جو اقلیمی، چهره جدیدی از طرد علم و دانش را نشان می دهد. شصت سال پس از موج امید، رهایی، شورش، اعتراض، فتوحات، آگاهی از کار برای جهانی برابری طلب که بیشتر به طبیعت احترام بگذارد، اینک چهره ای جدید فاشیستی در آمریکا به قدرت برگشته است. 

 آیا «مسک اییسم» نوپا خطرناکتر از ترامپیسم نوظهور است؟ آیا اقدامات اخیر ماسک و اظهارات ترامپ منجر به بازنگری در اشکال گسترش فاشیسم جدید در دستور کار ربع دوم قرن بیست و یکم قرار دارد؟ باید افزوده شود در استفاده از اصطلاحات لازم است تا دچار آشفتگی سیاسی که بسیاری از دموکراسی‌ها ی سرمایه داری  و سوسیال دموکراسی که مبارزه برای عدالت اجتماعی را رها کرده و زمینه‌های روزافزونی را در برابر دیکته‌های بازار مافوق لیبرال به وجود آورده اند، نشویم . ناامیدی مردم و دروغ گویی های حاکمان، زمینه  زایش و پرورش خشم ناشی از همه اشکال پوپولیسم است. راست افراطی از این شکست  و سرخوردگی ها پیروزی های ناسالمی را درو می کند.

امروز، باید نئوفاشیسمی را که بیداد می‌کند،باز تعریف کنیم که اشکال قدیمی را به خود می‌گیرد و با جهانی که دستخوش تغییرات عمیق صنعتی، فناوری، بیولوژیکی و زیست‌محیطی است، سازگار می‌شود. بین سال‌های ۱۹۱۹ و ۱۹۲۲، موسولینی و همدستانش وقت داشتند تا دکترینی را بر اساس ناسیونالیسم جنگ‌ طلب، بیگانه‌هراس، ضد روشنگری، نفرت از کمونیسم، خشونت کلامی و تمایل یک حکومت توتالیتر برای ایجاد دگرگونی انسان‌شناختی و اجتماعی توصیف کنند. به عبارت دیگر،افق جدیدی از تسلیم کامل افراد به دولت و تجسم آن در شمایل «دولچه»  ـ موسولینی ـ گسترش یافت. در آن زمان و به شکلی کلی، جامعه  به یک موجودیت واحدی از دیکتاتوری دریک حزب فاشیستی تقلیل یافت. تلقین و بنیادگرایی فاشیستی در کل یک کشور با اراده گسترش آن در سطح  بین المللی فاشیستی، یهودستیز و جنگ طلب ساخته شد.

ترامپ و ماسک، پوپولیست ها، ملی گرایان، بیگانه هراسی، پرخاشگران نژادی، چه کار دیگری می کنند؟ آیا ترامپ می خواهد انقلابی را به مفهوم واقعی آن راه باندازد ؟ یک گام به عقب، یک انقلاب محافظه کارانه علیه همه اشکالی که او آن را ووکیسم( wokisme)، فمینیسم، امتزاج و ازدواج های نژادی می‌داند. همه این کنش های ارتجاعی  به منظور ایجاد یک «آمریکا دوباره بزرگ» که بگوید « جامعه پیش از این بهتر» بود تا جامعه رابه جهنم حقوق اقلیت‌ها سرکوب شده تبدیل کند؟ آیا او قصد دارد مانند موسولینی، گرینلند را اتیوپی خود بسازد، آرزوی گسترش به سمت Pax Romana  است که از طریق الحاق کانادا یا سرزمین های دیگربه Pax Americana  دست یابد؟

ایلان ماسک حتی خطرناک تر به نظر می رسد. این مخلوق ابرسرمایه‌داری رسانه‌ای، دارای شبکه‌های اجتماعی است که می‌توانند با انتشار جهانی شعارهای تهوع‌آور خود، ذهن‌ها را تغییر دهند و مردم را در معرض افکار توتالیتاریسم قرار دهند. هدف اینها، انقلابی است که دیگر محافظه کارانه نیست، بلکه ایجاد یک « انسان ماسک»ی است، شبیه تلاش موسولینی، انسانی تلقین شده توسط تصاویر، هیپنوتیزم شده توسط فناوری های جدید، در یک کلام، بدون مغز توسط صفحه نمایش ها، که به ابزاری جامع برای فاشیسم تجدید شده آن تبدیل شده است. او به نخست‌وزیر انگلیس توهین می‌کند، از دولت مجارستان حمایت می‌کند، نخست‌وزیر مستعفی کانادا را به شیوه‌ای خام تمسخر می‌کند، همدستی با نخست‌وزیر پسا فاشیست ایتالیا،جرجیا ملونی دارد.هر دو نشان می‌دهند، یکی از نظر تاریخی به آنچه دیگری برای آینده وعده می‌دهد مشروعیت می‌بخشد. 

بیایید قبول کنیم، همانطور که بسیاری از مردم فکر می کنند،ما  از این ابتذال سیاسی بسیار واقعی در امان نخواهیم بود.اروپایی ها در دهه ۱۹۶۰ برای در هم کوبیدن فرهنگ و سیاست اقدارگرایانه مبارزه مدنی و بطور قابل اغماضی مبارزه مسلحانه را پیش بردند، در کشورهای جهان سوم به علت فضای خفقان و اقتدارگرایی فردی، طیف کوچکی از روشنفکران راه رسیدن به آزادی و عدالت را با اقدام مسلحانه پیش بردند وهزینه هایی غیر قابل تصور را پرداختند. اما از هم اکنون و برای سالهای در پیش چه چیزی را از نظر دگرگونی ارتجاعی و تجمع فاشیستی باید تحمل کنیم؟ یا راه گریزی از این خطر وجود خواهد داشت؟

به تاسی از تحلیل آقای برتراند بدیع( Bertrand Badie)، یکی از کارشناسان معتبر در روابط بین المللی،که می گوید:« دونالد ترامپ سیاست بین المللی ثابتی ندارد. رئیس‌جمهور تازه منتخب محصول بحران عمیقی است که از اوایل دهه ۲۰۰۰، زمانی که آمریکای «طبقه‌های متوسط» متوجه شد که جهانی‌سازی،اگرچه توسط «ابرقدرت» پیشین آغاز شده است،به نفع آن نبوده است .ترامپ توانست با ابراز و ابزار تشدید «تنش هویتی» و « خشم نسبت به نفوذ بازیگران جدید به نظام بین‌الملل»، تأثیرات این سرخوردگی را به تصویر بکشد. این ناسیونالیسم تشنه انتقام جویی است که در شعار او منعکس شده است: «آمریکا را دوباره بزرگ می کنیم!» آقای بدیع توصیه می کند که باید به چند موضوع مهم در این زمینه به دقت پیگیری شود: 

ـ اول خاورمیانه  با جنگ های نتانیاهو، هر چند وحشیانه و جنایتکارانه باشد، اما در دفن آرمان فلسطین موفق نخواهد بود. بن بست کامل است، اما هیچ اهرمی برای خروج از آن وجود ندارد. تنها فشار بین‌المللی می‌تواند وضعیت را تغییر دهد و ترامپ را برای دامن زدن به تنش تردید وادارد.

ـ سپس قضیه ایران است. تهران در (ابتداء) با اعتدال به انتخاب رئیس جمهور آمریکا واکنش نشان داد و رئیس جمهور آمریکا در مقابل اطمینان داد که “به دنبال آسیب رساندن به ایران نیست.” در این خصوص چه باید فکر کرد ؟ اسرائیل رویای دیوانه وار بمباران تاسیسات هسته ای این کشور را دارد، اما برای انجام این کار به کمک آمریکا نیاز دارد. پرسش اصلی این است که آیا می توان توافق هسته ای جدید و قابل قبول دوجانبه با ایران را در نظر گرفت؟

ـ سوم موضوع مهم چین است. مارک روبیو، وزیر امور خارجه ترامپ، که در جمع «عقاب ها»ی واشنگتن قرار دارد، رهبران چین را با نازی ها مقایسه کرده و قول داده تایوان را مسلح کند. آیا ترامپ می تواند عواقب اقدامات خود را بسنجد؟ آیا او به سادگی با پکن جنگ اقتصادی خواهد کرد و با چه عواقبی؟ آیا اروپا از این روند پیروی خواهد کرد یا با چین مذاکره خواهد کرد؟

ـ چهارم موضوع کلیدی «پایان دادن بیست و چهار ساعته» جنگ روسیه و اوکراین است. آیا ترامپ تلاش خواهد کرد تا به طور یکجانبه دست کشیدن از دونباس را به اوکراین تحمیل کند؟ در این مورد، تشنگی اوکراینی برای انتقام، صلح را متزلزل می کند. آیا او به عنوان غرامت قول خواهد داد که درهای ناتو را در کی یف باز کند؟ آیا تیری که به سوی مسکو پرتاب شد دوباره به سمت پرتاب کننده بر نمی گردد؟. آیا ایده حل و فصل جهانی امنیت اروپا، با حمایت مشترک کشورهای غربی و جنوب جهانی، تحت حمایت سازمان ملل، ظهور خواهد کرد؟ آیا ترامپ سعی دارد کمک های نظامی آمریکا به اوکراین را به «استقراض» ۵۰۰ میلیاردی بنامد که در مقابل آن خواهان حق استخراج از معادن خاک و فلزات کمیاب برای صنایع مسک و شرکا است؟

ـ پنجم جایگاه سازمان ملل متحد در نگرش ترامپ نسبت به سازمان ملل و به طور کلی چندجانبه گرایی نیز یک موضوع تعیین کننده است. در مورد آب و هوا، اول از همه: متأسفانه فردی مثل  کریس رایت(Chris Wright )، وزیر انرژی جدید ترامپ، یک سال پیش گفته بود که: «هیچ بحران آب و هوایی وجود ندارد». آیا جهان به واشنگتن اجازه می‌دهد تا بار دیگر بدون هیچ واکنشی تمامی مسئولیت‌های خود در مبارزه با گرمایش جهانی سلب کند؟ در مورد سازمان ملل، به طور کلی، اگر ترامپ جرأت کند لفاظی خود در سال ۲۰۲۰ را در تریبون سازمان ملل تکرار کند که گفته بود – «شکوفایی آمریکا پایه آزادی و امنیت در سراسر جهان است»- چه واکنشی باید داشت؟ باید امیدوار باشیم که یک جریان به اندازه کافی قوی،از شهروندان،حتی دولت ها، با اعتراضات جمعی علیه “یکجانبه گرایی نابهنگام در جامعه انسانی را، آنطوریکه ادگار مورن ( Edgar Morin) جامعه شناس شناخته شده فرانسوی می گوید: «اجماع سرنوشت همه بشریت » را به درستی ترویج کند.

باید هوشیار و زنگ های خطر را پیگیر باشیم و از سهل انگاری پرهیز کنیم. یک انقلاب مافوق لیبرال با پشتیبانی فناوری جدید و تسلیم دولت آمریکا به یک سیستم رسانه ای توتالیتر در حال انجام است. ما باید در برابر این فاشیسم دوباره متولد شده با چهره ای جدید وارد مقاومت شویم و باید علیه آن مبارزه کنیم.این هم به میزان دگردیسی و تحولات فکری هرجامعه در راستای مواضع مثبت یا منفی و تلاش روشنگران و پیشتازان جهانگرا و جهانشمولی بستگی دارد. احترام به حقوق همه شهروندان در جهانِ جهانی شده، حق برابری زنان و مردان، استقرار واقعی دموکراسی و عدالت اجتماعی،تلاش برای حفظ زیست محیطی و خطرات ناشی از تخریب آن برای حیات بشر…. دستیابی به همه این موارد به نوبه خود مشروط به بیان آزادی و مشارکت همه هموندان جهانی است.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *