پنجشنبه ۳۰ اسفند ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ اسفند ۱۴۰۳

کانون‌های صنفی و منازعات سیاسی – هسته‌ی اِدنا

درک محدودیت‌های رسانه و ابعاد بت‌واره‌ی آن نباید منجر به منزه طلبی گردد مخصوصاً که این فضای ایجاد شده از حسن نیت طبقه‌ی حاکم نیست و محصول مبارزاتی طولانی و تحمیل به آنان است. ثانیاً بازنشر این مصاحبه‌ها می‌تواند امکاناتی برای نقد و گفتگویی میان خود نیروهای چپ فراهم کند تا اتفاقاً از میان همین نقدها زمینه‌ی نظری و عملی بیشتری برای پیوندها و همبستگی‌های آتی فراهم شود. ثالثاً آراء کنشگران و پژوهشگران چپ در معرض نقد عمومی قرار می‌گیرد و امکان شیوع گفتمان چپ در سطحی فراگیرتر میسر خواهد شد…

اخیراً کانال یوتیوبیِ استودیو پات گفتگویی دو قسمتی با محمد حبیبی۱ منتشر کرد (بخش اول، بخش دوم) که به این بهانه تصمیم گرفتیم علاوه بر ارزیابی گفته‌های حبیبی، در رابطه با جهت‌گیری رسانه‌های داخلی و مواجهه‌ی نیروهای چپ نسبت به حضور برخی فعالین کارگری در این رسانه‌ها، نکاتی را به اختصار مطرح نماییم. از نظر ما بهتر بود انتشار این گفتگو در موقعیتی که محمد حبیبی در زندان است و محمودیان نیز به زندان فراخوانده شده انجام نمی‌شد به این خاطر که امکان نقد گفتگوی آنها به واسطه‌ی قرار گرفتن در معرض سرکوب پلیسی عریان دشوار است. اما اهمیت موضوع و احتمال تداوم این گفتگوها ما را به نوشتن این یادداشت ترغیب کرد. 

در یک ماه اخیر کانالی یوتیوبی با عنوان استودیو پات راه اندازی شده که توسط برخی چهره‌های «گذارطلب» همچون مهدی محمودیان، بهمن امویی، امیر سالار داوودی، مصطفی مهرآیین و… اداره می‌شود. (عبارت گذارطلب قبلاً توسط سعید مدنی در مصاحبه‌های زندان که با حسین رزاق انجام شده بود در تمایز با برانداز، اصلاح‌طلب استفاده می‌شود) از سوی دیگر اسفندیار عبدالهی که پیشتر در کانال دیدار نیوز مجری بود و با اسماعیل بخشی و یوسف بهمنی مصاحبه کرده بود،گرداننده‌ی کانالی با نام راه و چاه است که به‌نظر می‌رسد در عین استقلال دارای جهت‌گیری سیاسی مشترکی با گذارطلبان است. مشاهدات ما از فعالیت و رشد این کانال‌ها در چند ماه اخیر بیانگر این موضوع است که فضایی هر چند محدود در داخل برای حضور برخی چهره‌ها و فعالین اجتماعی و کارگری فراهم شده است. البته از اواخر سال ۱۴۰۲ کانال‌های آزاد و شرق حضور افرادی همچون محمد مالجو، اکبر معصوم بیگی، حسام سلامت، کیوان مهتدی و حتی محمدرضا نیکفر را فراهم کرده بوند، حضور این افراد در پلتفرم‌های تصویریِ داخلی در طی یک سال اخیر هم بی‌سابقه بوده و هم بسیار پرتکرار شده است. با این وصف سوال اینجاست؛ آنچنان که حبیبی در ابتدای گفتگو اشاره می‌کند قرار است افراد به‌عنوان شخصیت حقیقی در این رسانه‌ها حاضر شوند یا در مقام سخنگویِ سوژه‌ای جمعی و یا نماینده‌ی «صنفی» خاص؟

حتماً به خاطر دارید چه بحث‌های بی‌پایان و بی‌حاصلی در نفی یا تأیید حضور برخی چهره‌های چپ در تلویزیون‌های فارسی زبان خارج کشور وجود داشته است. برخی استدلال می‌کردند که نباید در رسانه‌های سلطنت طلب و دست راستی که بودجه آنها توسط نهادهای مشکوک و دولت‌هایی مثل عربستان تأمین می‌شود حضور پیدا کرد یا پس از نسل‌کشی اخیر اسرائیل در فلسطین تعداد زیادی از نیروهای سیاسی مصاحبه با ایران اینترنشنال( تلویزیون فارسی اسرائیل) را تحریم کردند. پرسش دیگری که ذهن ما را مشغول کرده این است که این مصاحبه‌ها (به‌خصوص در رابطه با فعالین کارگری) به چه دلیل توسط رسانه‌های مجازی چپ بازنشر نمی‌شود؟ تعهد به بازتابِ صدای حذف‌شدگان و زحمتکشان شامل اسماعیل بخشی و محمد حبیبی هم می‌شود یا خیر؟

پاسخ اجمالی ما به این پرسش‌ها بیشتر از بابت اضطرار مبارزاتی این مسئله است؛ به‌نظر می‌رسد اولاً در فضای داخلی ایران میزانی از آزادی عمل رسانه‌ای برای بیان برخی مواضع و رویکردهای سیاسی بیش از گذشته شده و برای مبارزانی که سابقه‌ی فعالیت علنی داشته‌اند ظرفیت بیشتری فراهم شده است. درک محدودیت‌های رسانه و ابعاد بت‌واره‌ی آن نباید منجر به منزه طلبی گردد مخصوصاً که این فضای ایجاد شده از حسن نیت طبقه‌ی حاکم نیست و محصول مبارزاتی طولانی و تحمیل به آنان است. ثانیاً بازنشر این مصاحبه‌ها می‌تواند امکاناتی برای نقد و گفتگویی میان خود نیروهای چپ فراهم کند تا اتفاقاً از میان همین نقدها زمینه‌ی نظری و عملی بیشتری برای پیوندها و همبستگی‌های آتی فراهم شود. ثالثاً آراء کنشگران و پژوهشگران چپ در معرض نقد عمومی قرار می‌گیرد و امکان شیوع گفتمان چپ در سطحی فراگیرتر میسر خواهد شد. حتماً مناظره‌ها و مصاحبه‌های افرادی همچون مهدی نصیری را دنبال کرده‌اید، ما تقریباً اطمینان داریم که این میزان از آزادی عمل برای نیروهای چپ وجود ندارد اما از سوی دیگر دقیقاً نمی‌دانیم میزان تاب‌آوری دستگاه سرکوب در مورد حضور کنشگرانِ چپ در رسانه‌های تصویری داخلی به چه میزانی است. پس یکی دیگر از ضرورت‌های پرداختن به این موضوع درک بهتر ابعاد سرکوب در این حوزه و ترسیم مسیر پیش رو است. ملاحظاتی که در رابطه با محدود نشدن به فعالیت رسانه‌ای صرف مطرح می‌شود را درک می‌کنیم اما توجه ما در اینجا بیش از اهمیت عام رسانه، جنبه‌ی خاص آن برای فعالین معلمان، کارگران و دانشجویان است که به دلیل سرکوب پلیسی از محیط‌های کار و فعالیت خود دور هستند و از این طریق می‌توانند تأثیر بسیار زیادی داشته باشند علاوه بر اینکه در میان مدت هم می‌توان برای بازگشت به کار یا تحصیل همین فعالین هم مبارزاتی را در دستور کار قرار داد. به هر رو از نظر ما وضعیت رسانه‌ای حاضر نتیجه‌ی شکاف میان جناح‌های بورژوازی ایران نیست بلکه (البته با احتیاط و به میزانی) نوعی منطقه‌ی آزاد شده است که برای تسخیر آن باید تلاش کرد. برای اثبات این ادعا و مثلاً تمایز آن با رسانه‌های مکتوب، فکت‌ها و دلایل بیشتری وجود دارد که شاید در فرصتی دیگر به آن بپردازیم.

تسلط ایدئولوژی چپ‌

یکی از مبتذل‌ترین عباراتی که در چند ساله‌ی اخیر توسط بخش بزرگی از نیروهای سیاسی به‌خصوص اپوزیسیون راست استفاده شده مفهوم ایدئولوژیک بودن این یا آن موضوع است. متأسفانه برخی فعالین معلمان از جمله حبیبی در نیمه‌ی دوم دهه‌ی نود با همین رویکرد در رابطه با آموزش ایدئولوژیک سخن گفته‌اند. حبیبی در مخالفت با آموزش ایدئولوژیک گفتگویی با رادیو زمانه داشته و در بعضی موضع‌گیری‌ها هم بر این مسئله تأکید کرده است. از ضعف نظریِ این شعار نزد امثال حبیبی صرف نظر می‌کنیم اما دقیقاً به همین واسطه است که سوالی سراسر مهمل توسط محمودیان، حبیبی را دچار چالش می‌کند. محمودیان می‌پرسد: «مطالبه‌ی خصوصی‌سازی و آموزش رایگان بیش از اینکه مطالبه‌ای از سر نیاز جامعه باشد به‌نظر می‌رسد برگرفته از ایدئولوژی چپ حاکم بر این تشکل‌ها است» «بیش از اینکه امکان‌یابی اجتماعی داشته باشد بیشتر بر اساس ایدئولوژی چپ است تا ممکن‌های جامعه» حبیبی در مخالف با محتوای پرسش، مقدمه‌ای از شکل‌گیری کانون‌های صنفی را بیان می‌کند و از معلمان به‌عنوان بخشی از جامعه و نه قشری مجزا نام می‌برد که متأثر از شرایط اجتماعی خاص هر دوره‌ای هستند، او می‌گوید«جامعه‌ی دهه‌ی شصت جامعه‌ای ایدئولوژیک و مذهبی بوده و معلمان هم احتمالاً همان نگاه را نمایندگی می‌کردند» و «دهه‌ی هفتاد و هشتاد گفتمان اصلاحات پرطرفدار بوده و معلمان هم آن را نمایندگی می‌کردند». برای ما روشن نیست نسبت میان ایدئولوژی و گفتمان در سخنان حبیبی چیست، اما شاید بهتر باشد ساختار ایدئولوژیِ حاکم را با دم و دستگاه ایدئولوژیک آن به‌مثابه کلیتی واحد درک کنیم و عناصر گفتمانی که در هر دوره از طریق تکنولوژی‌های اعمال قدرت برای تحکیم مناسبات استثمار، انقیاد به کار گرفته می‌شود را در نظر داشته باشیم. به هر حال مشکل در بخش نهایی پاسخ حبیبی است؛«در مجموعه‌ای که الان ما هستیم در سراسر کشور، ما سلطنت‌طلب داریم، چپ داریم، اصلاح‌طلب هم داریم. در واقع افرادی با گرایش‌های مختلف در حال فعالیت هستند. به هیچ عنوان قبول ندارم که این جریان هژمونی جریان چپ را دارد. اما قبول دارم به نوعی گرایش به عدالت اجتماعی در این مجموعه پررنگ است. آموزش رایگان و مقابله با خصوصی‌سازی را دیگر نمی‌شود درون کانتکست چپ قرار داد. من لیبرال‌هایی را می‌شناسم نه در ایران بلکه در کشورهای اروپایی که در مورد آموزش رایگان بحث‌های جدی می‌کنند» در ابتدا لازم است یادآور شویم هر مطالبه‌ای به خودی خود نه راست است و نه چپ. مثلاً افزایش دستمزد، رتبه بندی معلمان یا حتی حجاب اختیاری فی نفسه چپ یا راست نیستند. پس این مشکل در وهله‌ی اول مربوط به غلبه‌ی بنیادگرایی بازار بر عقلانیت محمودیان است تا موضوعی واقعی در میان جنبش معلمان. بخش ایجابی هر مطالبه‌ خصلت چپ و راست را به خود می‌گیرد، مثلاً دولتی شدن یا اجتماعی شدن دو وجه ایجابی مطالبه‌ی لغو خصوصی‌سازی است که تازه در اینجا بررسی گرایش سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن موضوعیت پیدا می‌کند. اگر محمودیان تصور می‌کندکانون‌ها با لیستی از خواسته‌های چپ به سراغ معلمان رفته و آنها را به‌سمت پذیرش ایدئولوژی چپ هدایت می‌کنند دچار اشتباه شده و منطق جاری در مبارزات آنها را با لیبرال‌هایی که با طرح موضوع رفراندوم قانون اساسی، تصور می‌کردند با بیان خواسته‌ای خاص بدون مبنایی سیاسی و حتی واقعی می‌توانند تبدیل به نیروی اجتماعی شوند، کاملاً متفاوت است.

در مقاطعی میان بخش‌هایی از معلمان، خواست اداره‌ی مدارس با همکاری دانش‌آموزان و والدین آنها مطرح بوده، ولی در عین حال شاید بهتر باشد مطالبه‌ی لغو خصوصی‌سازی را با برجسته‌کردن عناصر مبارزاتی و تشکیلاتی توضیح داد، ضعیف‌ترین حلقه‌ی معلمان از لحاظ رزمندگی در پیگیری مطالبات، مربوط به مدارس به اصطلاح غیر انتفاعی و خصوصی است، آموزش و پروش با تضعیف مدارس دولتی و افزایش مدارس خصوصی موقعیت شغلی معلمان را از طریق بی‌ثبات‌سازی و خارج‌کردن آنها از چارچوب استخدام رسمی بسیار متزلزل کرده است. به این معنا، حتی دولتی شدن با هدف افزایش قدرت چانه‌زنی معلمان به جهت فراروی در مبارزات آتی و کاهش اعمال کنترل دولت، قابل دفاع خواهد بود. از سوی دیگر موضوع آموزش رایگان در دهه‌ی 90 در پاسخ به افزایش سرسام آور نرخ تورم، کاهش ارزش پول ملی و نیز رشد سریع ترک تحصیل دانش آموزان مطرح شد و همین شعار را می‌توان در ادامه‌ی اعتراضات دانشجویان به فرایند پولی‌سازی آموزش و تدارک کارزار بیگارورزی هم مشاهده کرد. اتفاقاً در آن مقطع با همه‌ی اختلافاتی که در رابطه با نحوه‌ی پیوند معلمان با سایر بخش‌های جامعه وجود داشت، پیشبرد شعاری مثل آموزش رایگان در همبستگی با جنبش دانشجویی منجر به عمومی شدن و انعکاس آن در بیانیه‌ها و تجمعات معلمان شد. حبیبی در انتها سخنان خود را قدری مبهم به پایان رساند، او در رابطه با نبود هژمونی چپ و پررنگ بودن گرایش به عدالت اجتماعی در میان معلمان توضیحات بیشتری ارائه نداد اما سوال اینجاست که آیا اصلاً گفتمانی هژمونیک در میان معلمان وجود دارد؟ عدالت اجتماعی درون کدام چارچوب سیاسی در بین معلمان پررنگ است؟ اسلام‌گراها، سوسیال دموکرات‌ها و لیبرال‌ها همه بر عدالت اجتماعی تأکید دارند اما هریک افق متفاوتی را ترسیم می‌کنند. امیدواریم در آینده برای روشن‌تر شدن بحث گفتگوهای بیشتری انجام شود.

در بخش دیگری از گفتگو محمودیان در نقد به عملکرد معلمان برای عدم پیگیری مطالبات ملی می‌پرسد: «به غیر از این دو مطالبه، مطالبه‌ی ملی دیگری مطرح بوده؟ مثلاً در تجمعات شعاری داده شده مبنی بر اینکه چرا باید در آموزش و پرورش آموزش ایدئولوژیک داده شود؟». حبیبی به‌سرعت برای اصلاح محمودیان می‌گوید: «اسمش را نمی‌گذارم مطالبه‌ی ملی. چون در این بستری که ما داریم زندگی می‌کنیم خودش دیگر سویه‌ای ایدئولوژیک پیدا می‌کند، اسمش را می‌گذارم مطالبه‌ی عمومی» بسیار خب؛ اما شاید بهتر بود حبیبی همین حساسیت را در به‌کار بردن «آموزش ایدئولوژیک» و از آن بدتر «اقتصاد سیاسی غارت» هم به خرج می‌داد. حبیبی سعی می‌کند نشان دهد این خواسته در میان بخش پیشرو معلمان و در یک فرایند زمانی افزایش یافته است. اما ای کاش مشخص می‌شد این آموزش غیر ایدئولوژیک چیست؟ اگر منظور وجود عناصر مذهبی در محتوای کتب درسی باشد، آیا با تغییر آنها به عناصر ناسیونالیستی مشکل حل می‌شود؟ اصلاً آموزش و پرورش در چارچوب مناسبات سرمایه‌داری چه دستور کاری دارد؟ از نظر حبیبی و محمودیان تربیت شهروندان قانون‌مدار و به‌هنجار برای ورود به بازار کار غیر ایدئولوژیک است؟ یا اینکه آموزش و پرورش دارای رسالتی متعال برای تعلیم و تربیت انسان است؟ آموزش و پرورش به‌مثابه نهاد، جزیره‌ای جدا افتاده از منطق دولت و سرمایه نبوده و نیست و مثلاً اگر در مراسم صبحگاه به‌جای قرائت قرآن و سرود جمهوری اسلامی، ابیاتی از فردوسی و سرود ای ایران ای مرز پر گوهر خوانده شود تغییری در روابط قدرت حاکم بر فضای آموزشی ایجاد نخواهد شد بلکه تأکید بر حق آموزش همگانی رایگان و اعمالِ اراده‌ی جمعی سوژه‌های فعال در مدارس، شرطِ امکان فراتر رفتن از مناسبات جاری و تحقق شکل بدیلی از آموزش را فراهم خواهد کرد. برخلاف برداشت محمودیان که در بخشی از گفتگو آموزشِ «مدنیت» به معلمان را از وظایف نهادهای صنفی می‌داند، رزمندگی برای افزایش قدرت معلمان از جمله مهم‌ترین سویه‌های رادیکالیسم موجود در مبارزه‌ی معلمان است که زمینه را برای دگرگون ساختن رابطه‌ی معلم–دانش‌آموز فراهم خواهد کرد. مسئله بر سر آموزش مدنیت و یا آگاهی نیست بلکه تهاجمی سازمانیافته به مناسباتی در فضای آموزشی است که بدون خدشه دار کرد آن نمی‌توان تغییراتی بنیادین ایجاد کرد. به هر رو، در بخش اول گفتگو، جایگاه معلمان نزد حبیبی از سوژه‌ای صرفاً صنفی به سوژه‌ای بر فراز تاریخ در نوسان بود که دلالت‌های آن احتمالاً در بخش دوم بیشتر برجسته است.

حبیبی در قسمت دوم گفتگو انتقاداتی را متوجه جریان گذار‌طلب می‌کند و آنها را امتداد جریان اطلاح‌طلبی و بیانیه‌ی میرحسین موسوی در زمستان 1401 معرفی می‌کند که فاقد گفتمان منسجم و یکپارچه‌ای هستند. در ادامه اصلی‌ترین مشکل گذارطلبان را درک سیاست صرفاً به‌مثابه قدرت می‌داند و به عدم درک اجتماعی آنها اشاره می‌کند. حبیبی در بخشی دیگر از وجود نوعی رادیکالیسم خام در میان تشکل‌های صنفی و نیز به نقش راست افراطیِ سلطنت طلب در گسترش آن می‌پردازد که در نهایت کل فعالیت معلمان را در سرنگونی این نظام و استقرار نظامی دیگر خلاصه می‌کنند. تحمیل مواضع سرنگونی‌طلبانه به مبارزات معلمان که از سویی خارج از توانایی آنان است و از سوی دیگر پیگیری سایر مطالبات صنفی و معیشتی را به حاشیه می‌راند از دیگر مشکلاتی است که حبیبی بر آن تأکید می‌کند. اما شاید بهتر باشد بر بخش ایجابی سخنان حبیبی که بیانگر برداشت خود از مبارزات معلمان است توجه کنیم، او می‌گوید«جنبش‌های مطالبه‌گری کارشان دروازه‌بانی جامعه مدنی است، کارشان ورود به منازعات سیاسی نیست، کارشان راهبری سیاسی به معنایی که احزاب و سازمان‌های سیاسی دنبال می‌کنند نیست» حبیبی در ادامه دوری از منازعات سیاسی را نقطه قوت تشکل‌های صنفی می‌داند. او می‌گوید« حتی نقطه‌ی نهایی را فرض بگیرید که قرار باشد انتخاباتی برگزار شود که بین جمهوری یا سلطنت لازم است انتخاب کنیم، حتی آنجا هم آن نهاد مدنی، تشکل، سندیکا و اتحادیه نباید وارد منازعه‌ی سیاسی شوند». به این ترتیب کارکرد تشکل‌های صنفی از نگاه حبیبی در نهایت پیشبر پروژه‌ی دموکراسی خواهی در ایران است؛« بعد از جمهوری اسلامی می‌تواند حکومتی بیاید که در حوزه‌ی اقتصادی یا آزادی‌های اجتماعی بهتر از جمهوری اسلامی باشد ولی با اطمینان می‌گویم که نمی‌تواند دموکراسی ایجاد کند، چون دموکراسی زیرساخت می‌خواهد و زیرساخت اولیه تشکل‌یابی است»

به‌نظر می‌رسد حبیبی کماکان برداشتی لیبرال دموکرات یا فوردیستی از رابطه‌ی جامعه‌مدنی و دولت را متصور باشد، زیرا تغییر مناسبات تولید–قدرت در سرمایه‌داری متأخر و شدت‌یابی بحران‌های سرمایه‌داری اساساً این نقش‌آفرینی را به طور تاریخی بلاموضوع کرده است. حبیبی از عدم ورود به منازعات سیاسی در انتخاباتی مربوط به دوران پسا جمهوری اسلامی سخن می‌گوید، در حالی که اتفاقاً در این دوره‌ها که بالاترین سطح آنتاگونیسم‌های اجتماعی و سیاسی فعال شده چطور می‌توان وارد میدان سیاسی نشد؟ اگر منظور از سیاست، حرفه‌ای تخصصی است که به وسیله‌ی کارشناسان مدیریت می‌شود، ورود به منازعه‌ی متخصصان جایز نیست اما اگر سوژه‌های سیاسی‌ را به رسمیت می‌شناسیم که نوعی از سیاست ورزی دموکراتیک را به منظور افزایش اراده‌ی جمعی و کنترل بر دولت‌ها را دنبال می‌کنند چرا نباید در منازعات سیاسی مداخله کرد؟ حبیبی از دروازه‌بانی جامعه مدنی سخن می‌گوید، می‌توانیم به سال‌های میانی دهه‌ی هفتاد میلادی و تکوین نئولیبرالیسم برگردیم و شکست این پروژه را بررسی کنیم اما همین اوج‌گیری راست افراطی در اروپا برای بی‌اعتبار شدن عباراتی مثل دروازه‌بانی جامعه‌ی مدنی کافی نیست؟ به ایران بازگردیم؛ تقویت جامعه‌ی مدنی در ساختار سیاسی ایران بدون پاسخ به مسئله‌ی نمایندگی غیر قابل درک است. به عبارتی نهاد‌های مدنی یا در ارتباط با دولت‌ها و تحت پوشش کمک‌های مالی آنها قرار می‌گیرند و یا اینکه در پیوند با جناحی خاص و در راستای پروژه‌ی سیاسی آن جناح، عمل می‌کند. به‌نظر می‌رسد کانون‌های صنفی در این چارچوب قابل تعریف نباشند و کانون‌ها بیشتر در قالب سازمان طبقاتی–سیاسی معلمان قابل ارزیابی باشند. ما با حبیبی در رابطه با نفی مبارزه‌ای که صرفاً در پی کسب قدرت دولتی است موافقیم اما برای یک مبارزه‌ی اجتماعی لازم است در مقابل دولت و کارفرما، حوزه‌ی قدرت سیاسی آنان را محدود و در جهت تسخیر آن اقدام کرد، به این معنا کاهش قدرت سیاسی دولت از طریق مقابله‌ای سیاسی برای عقب نشینی دولت از اختیارات خود از جمله الزامات بقای هر سازمان طبقاتی–سیاسی است. اشاره‌ی حبیبی به دوران پسا جمهوری اسلامی که تغییرات مثبت اقتصادی و افزایش آزادی‌های اجتماعی را محتمل می‌داند و تحقق دموکراسی را به دلیل نبود زیرساخت غیر ممکن، از همین اعوجاج برخاسته است. میان آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و رفاه عمومی پیوند ناگسستنی وجود دارد و منوط به تغییر توازن قوای اجتماعی و آرایش جدید نیروهای سیاسی است. بهبود اقتصادی نیازمند یک سیاست طبقاتی به نفع جامعه است که در نبود دموکراسی، به معنی تداوم وضعیت موجود یعنی پیشبرد سیاست‌های نئولیبرالی با شدت و گستره‌ای بیش از گذشته خواهد بود. علاوه بر اینکه دموکراسی پارلمانی در بستر افزایش بحران‌های سرمایه‌داری و نارضایتی‌های عمومی ناتوان از بازآرایی خود همچون سال‌های پس از جنگ جهانی دوم است و در بستر تاریخی ایران نیز نباید نسبت به برقراری نوعی از لیبرال دموکراسی توهم داشت. از قضاء سازمان‌های طبقاتی باید نوعی از اراده‌ی سیاسی جمعی را بیرون از دولت برای نیروهای تولیدی و بازتولیدی ترسیم نمایند. با این وصف سخن گفتن از عدم ورود به منازعات سیاسی یا محصول خطایی نظری و یا نتیحه‌ی برداشتی آشتی‌جویانه از عرصه‌ی سیاسی است.

در نهایت لازم به یادآوریست که شورای هماهنگی و کانون‌ها در مبارزات درخشان سال‌های پایانی دهه‌ی 1390 تصویری اجتماعی و رزمنده به سایر بخش‌های جامعه ارائه دادند که متاسفانه با ضربه‌ی بهار 1401 این تصویر تا حدی کم رنگ شد. قیام ژینا و افزایش اعتراضات عمومی در این موضوع موثر بوده، اما شورای هماهنگی و کانون‌ها می‌توانستند علاوه بر توصیف دلایل و بررسی پیامدهای آن ضربه، دستاوردهای حاصل شده در مبارزات را بدون لکنت بیان کرده و چشم‌انداز آتی فعالیت معلمان را ترسیم نمایند. به‌عنوان مثال از مجموعه مطالبات فوری معلمان کدام یک و تا چه میزانی محقق شده و اصلی‌ترین مطالبات روز آنان چیست؟ اخیراً از جانب برخی معلمان اقداماتی پژوهشی در این زمینه صورت گرفته که بسیار مفید است اما در شرایطی که عمل معلمان در قالب اعتصاب یا تجمع ظهور و بروز ندارد این تلاش‌ها کماکان نابسنده خواهد بود.

* * *

۱مطالبه‌ی معلمان: صنفی یا سیاسی؟ محمد حبیبی در سه‌راه جمهوری با مهدی محمودیان؛ استودیو پات

قسمت اول: https://www.youtube.com/watch?v=GOCC8nUSURg

قسمت دوم: https://www.youtube.com/watch?v=vGRkNCKLZ4k

منبع: کارگاه دیالکتیک

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *