سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۳

سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۳

ترامپ؛ جمهوری اسلامی؛ جامعه جنبشی – بهزاد کریمی

۱) ترامپ و ترامپیسم

تلخ بود که دونالد ترامپ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را مقتدارانه ُبرد تا نمودی شود از اینکه ترامپیسم نرفته بود که بازنگردد. با اینهمه، مهم اما آن روند اصلی است که تثبیت بازگشت «فقط من» و «اول من» را برنمی‌تابد: ترامپ نیامده است که جا خوش کند. او فقط نماد دوره‌ا‌ی از واکنش خود جهانی شده‌ه است به عوارضی از جهانی شدن؛ یک بُرش از زمان: هم نماینده‌ی بالاترین‌ها و هم فریبنده‌ی فرودستان آسیب دیده از فرادستان. همانندهایش پیش‌تر در اینجا و آنجا سربرآورده‌ بودند و اروپایی‌هایش حالا به پشتگرمی عروج ینگه دنیا به ریاست پوپولیستی، در مادرید جام شراب سرخوشی از فتح سنگر به سنگر راست افراطی سر می‌کشند. اما گذراست زیرا که در خودش نیز متناقض است. میلیاردرهایی در دولت ترامپ میدانداری می‌کنند که حیات‌‌شان در گرو توسعۀ گلوبالیسم است؛ و همین، نشانه‌ی ناپایداری.   

حقیقت آنست که جهان علیرغم سنگ اندازی‌های جریانات «اول من»، راه را‌ همچنان در سمت گلوبالیزاسیون می‌پیماید. روندی دامن‌گستر، که حیات هر واحد ملی را هر چه بیشتر با داد و گرفت‌‌های مالی بین المللی گره می‌زند و متکی بر فناوری نوین، بشریت را روز به روز فزون‌تر در همدیگر می‌تند. این فرایند که زیر بار رقابت اقطاب قدرت، بلوک‌بندی‌ها و کانون‌های منطقه‌ای جریان دارد، در اینجا و آنجای جهان و حتی متروپل‌ها با واکنش‌های پوپولیستی و ناسیونالیستی مواجه است بی آنکه از ریل اصلی بیرون بزند. مسلماً که پرپیامد است ولی بی‌پایه هم است اگر پنداشت که دنیا می‌رود مجمع الجزایر منزوی شود. دگردیسی حال حاضر که در مسیری پر سنگلاخ و فضایی همه آشوب رخ می‌دهد و هنوز تصویر روشنی از کم و کیف و نوع  تعادل برآمده از دل آن در دست نیست، نهایتاً مستحیل در روند جهانی شدن است.

۲) کدام مواجهه‌ در قبال آشفته بازار «اول من» 

از ثابت‌های این جهانِ فراتر از هشت میلیاردی، همانا افزایش تصاعدی ثروت میلیاردرها و تعمیق شکاف بین یک درصد‌ی‌ها با جمعیت عظیم آنست. متغیر حال حاضر این تلخنا اما، چرخش‌ به راست افراطی است در مراکز نافذی از آن. هم اینک تهاجمات محافظه‌کارانه‌ی برتری‌طلب، ناسیونالیسمِ دگرستیز و بنیادگرایی، امر صلح، دمکراسی و محیط زیست را زیر‌‌ تهدید خود دارند. با اینهمه بشریت توانا به پشت سر ‌گذاشتن این‌ چالش است و دیر یا زود ظرفیت نهفته‌‌ در خود علیه استثمار بی‌امان انسان و تخریب طبیعت و برای دمکراتیزه و عادلانه کردن جهان را بکار می‌گیرد تا مبارزه‌ی همزمان با راست جهانی و واپسگرایی ثقل واقعی‌‌‌‌اش را باز یابد. تا آن زمان، مسئله‌ی ناتوان‌ها و کم توان‌های این جهان، عبور سالم از این تُند پیچ تاریخ و فراتر حتی، بهره‌گیری‌شان است از کشاکش‌های جاری برای رشد خود.

این بازه‌ی زمانی یعنی از دو دهه پیش برای کشورهای «جهان سوم» و «جنوب» و در بُرش کنونی بسی فزون‌تر، این فراورده‌ را هم داشته که آنها با استفاده‌ی روشمند از فرجه‌ها‌ی ناشی از فعل و انفعالات جهانی به توانمندی برسند. فرصتی که برای منطقه‌ی ما بخاطر نقطه تلاقی سه قاره و ثروت نهفته‌ در خود عملکرد بیشتری هم داشت. در این کانون غنی و ژئواستراتژیک‌، کشورهایی بر ریل توسعه قرار گرفتند که با محاسبه‌ی درست صف‌آرایی‌های جهانی به همسازی با انواع قدرت‌‌ها برآمدند و همزمان از امکانات و شکاف‌ها سودها بردند. در چنین وضعی، هر کشوری می‌بایست و می‌تواند جایگاه ملی را بدانسان برگزیند که نه گروگان هیچ بلوک و قدرت جهانی و آلت دست آنها ‌شود و نه با در پیش گرفتن ماجراجویی، از تنش‌زایی‌ و دشمن‌تراشی‌ها رنج ‌ُبرده و گزند ببیند؛ یعنی، بی بازیچه شدن میان شکاف‌ها بچرخد.

۳) نصیب ایران جز پسرفت و خسارت نشد

کشور ما در این مجال کشاکش، به اتکای حکومتی متعارف می‌توانست در جهانی که تعیین کننده‌ی روند ها در آن نه دو ابرقدرت و نه تک قدرت است‌، از همکاری‌های سازنده‌ی منطقه‌ای و جهانی در خدمت دمکراسی، توسعۀ پایدار و عدالت اجتماعی سود بسیار ببرد. اما جمهوری اسلامی حاکم بر این کشور- کشوری با ۱ درصد از جمعیت جهان و ۷ درصد منابع زیرزمینی آن، نه فقط هر فرصتی را برباد داد که پیش داشته‌هایمان را نیز هستی‌سوز کرد. هر امکان ما کور شد، در همه‌ی شاخص‌های جهانی بگونه‌ی دراماتیک پس رفتیم و نظام با ندانم کاری‌ها و سیه‌کاری‌ها کمر ده‌ها میلیون ایرانی را خم و کشور را در لبه‌ی پرتگاه قرار داد. ستیز با جهان و منطقه زیر عَلَمِ «محور مقاومت» به سودای «عمق استراتژیک» در جغرافیای «هلال شیعی»، نمی‌توانست فرجامی جز انزوا و به محاصره درآمدن کشور داشته باشد.

جمهوری اسلامی با «نه شرقی و نه غربی» آغاز کرد، ولی همانجا نماند چون نمی‌توانست بماند. این شعار بخاطر اینکه در بنیاد از تز موهوم اسلام علیه کفر مایه می‌گرفت، با فروریزی «شرق» بیشتر در «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» برجستگی یافت و طی دهه‌ی گذشته با وصل کردن خود به روسیه و چین عملاً تبدیل به وجه المصالحه آنها شد. این نظام از آنجا که به سودای امپراتوری شیعی خود را در جایگاهی خواسته که فرا توان آنست، ایران را به انزوای مرگبار کشانده است. اگر در همین منطقه‌ی ما، سعودی‌های تا مغز استخوان وابسته به آمریکا و ترکیه‌ی عضو ناتو و حتی کوچک کشورهای فوق ثروتمندی چون امارات متحده و قطر چونان پایگاه‌های نظامی امریکا، توانستند با هشیاری از مناسبات گسترده با غرب و شرق بهره‌‌‎‌های سرشار ببرند، جمهوری اسلامی اما کشور را در فلاکت شوم نشاند.       

۴) بنای پوشالی فرو ریخته است 

آنچه که پیامدهای تحریکات و فتنه‌های فاجعه‌آمیز نظام در برونمرز را بیشتر آشکار کرد، تحولات منطقه بود در ۱۶ ماه گذشته. فرصت یابی دولت دست راستی اسرائیل و حامیان غربی و آمریکایی آن از ماجرای ۷ اکتبر حماس که با قتل‌عام‌ وحشیانه و ویرانگری‌‌‌ مهیب همراه شد، فیل هوا کردن‌های جمهوری اسلامی را هم بکلی خاکستر کرد. جمهوری اسلامی با مشی هستی‌سوز چند دهه‌ای خود، نه فقط داروندار ایران را هزینه‌ی ناامن‌سازی منطقه و صرف تقویت مواضع افراطیون در اسرائیل و انحراف در نوع مقاومت فلسطینی‌ها ‌قرار داد، بلکه کشور را در معرض انواع تعرضات متقابل نهاد. در حال حاضر به برکت سر این نظام هر مرز از کشور، کمین‌گاه خطر است. مشی ماهیتاً متعرض جمهوری اسلامی با پیامد تعرضات متقابل که آتش آن دامن مردم و کشور را گرفته، برخاسته از علت وجودی این نظام است.   

بُن بست سیاست خارجی جمهوری اسلامی، به روشنی بی‌پایگی ماجراجویی بی چشم انداز و نیز بازیچه شدن آن به دست شریک پندارهایش را نشان داد. زمین خوردن در سوریه، زمینگیر شدن در لبنان، به دست انداز افتادن در عراق و شکست سیاسی و نظامی از اسرائیل، هر کشتزار مبتنی بر توهم طی سال‌های دراز را در عرض فقط چند ماه بدل به شوره‌زار کرد. این بدحاصلی نیز در شرایط نشستن دوباره‌ی ترامپ بر راس قدرتمندترین کشوری که، جمهوری اسلامی به آن لقب مرگ بر آمریکا داده است. این ناکامی‌های تاکتیکی نه تنها‌ شکست استراتژیک در اذهان حکومتیان به رسوب نشانده بلکه با کمانه کردن علیه اعتبار ته کشیده‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن، پایگاه اجتماعی لاغرش را هم در بحران فروبرده است. مسئله‌ی جمهوری اسلامی، رهایی از دامی شده که خود از همان اول دور خویش تنیده و حالا مانده که چگونه از آن بیرون زند.  

۵) بن‌بست دوسویه در خارج و داخل   

سیاست خارجی جمهوری اسلامی نه فقط ادامه‌ی مشی داخلی و چونان پشتوانه‌ی امنیتی – ایدئولوژیک برای این سیاست‌ها بوده که حتی چونان عامل درونی عمل می‌کرد. نظام که دستکم و مشخصاً از نیمه‌ی دهه‌ی ۹۰ شمسی با تقابل اکثریت جامعه روبروست، برگ برنده‌ی خود را در سیاست منطقه‌ای دخالت ورزانه و توسعه طلبانه‌اش قرار داد. راس نظام، برسازی و پروراندن نیروهای نیابتی و گسیل سپاه قدس و بسیجی ایرانی و «فاطمیون و زینبیون» به منطقه را زیر شعار نابودی اسرائیل، اهرم افتخاری برای خود کرده بود تا هر صدای انتقاد در جامعه به عنوان «دشمن» را خفه کند و با دامن زدن به «ناسیونالیسم ولایی» قدرت نمایی کند. «محور مقاومت» اگر سپری بوده دفاعی تا با اقتدارنمایی معجونی از توهم و ترس در کام ساده اندیشان بریزد، اکنون درهم شکستگی‌ در خارج، عاملی درونی علیه نظام است.

بیلان کار نظام در اقتصاد نیز، نشان از مردودی مطلق آن دارد و مشخصه‌ی اصلی‌‌اش همانا کوچک‌تر شدن هرساله‌ی حجم اقتصاد کشور است. ارزش پول ملی بی وقفه تنزل می‌کند و یک میلیون تومان امروز ارزش فقط صد تومان چهار دهه قبل را دارد. گرانی و بیکاری بیداد می‌کند و فاصله‌ی طبقاتی مدام به ضرر توده‌ی زحمتکش بهم می‌خورد. به گفته‌ی رئیس «تأمین اجتماعی»، حدود ۲۷ درصد از مردم کشور – ولی در واقعیت حتی ۴۰ درصد – ناتوان از تأمین مایحتاج اولیه‌اند و جمعیت زیر خط فقر در ایران بیش از میانگین جهانی آنست. رانت‌خواران خاک کشور را به توبره می‌کشند و در برابر، شیب سرازیری سقوط قشر متوسط به ورطه‌ی تهیدستی مدام شتاب بیشتری به خود می‌گیرد. فقر، تبدیل به قاعده شده است. نظام فقط درمانده در خود نیست، بلکه جامعه‌ای ناراضی و خشماگین در برابر خود دارد. 

۶) تحریم های حداکثری ترامپ و سرگیجی خامنه‌ای

شکست‌های نظام در سیاست خارجی‌‌ و ‌ورشکستگی‌هایش در قبال معضلات داخلی، اکنون با ستیزه‌جویی سیستماتیک دولت ترامپ همراه شده است. سیاستی که اروپا را نیز قسماً با خود دارد. ترامپ در پی برخورد نظامی با نظام نیست، اما آنچه که او به عنوان سیاست رسمی و عملی خود عنوان کرده و جهت اجرا به همه‌ی نهادهای تابعه‌ ابلاغ شده است، چیزی کم از جنگ ندارد. جنگ نظامی در میان نیست که جای مخالفت همیشگی دارد. ترامپ از تهدید نیاغازیده که اگر نظام پای مذاکره نیاید چنین و چنان خواهد کرد، بلکه دست به بیشترین حمله به آن زده تا تسلیم حداکثری را نتیجه بگیرد. ادعاهای او در مورد گرینلند، غزه و حتی سیاست تعرفه‌ی گمرکی می‌تواند توخالی و یا کم جان از آب درآید، در قبال جمهوری اسلامی اما وی اصرار بر نتیجه گرفتن و کارت برنده روکردن دارد. چشم را نباید بر واقعیت صحنه بست.

نظام مسلما مذاکره با آمریکا را می‌خواهد و فراتر حتی، ناچار از دادن امتیازات به ترامپ است بلکه بتواند از فشار تحریم‌های کمر شکن کنونی و به ویژه کابوس مضاعف شدن آن برهد. اما با دو مانع جدی روبروست. یک اینکه با کوتاه شدن دستش در استفاده از توان منطقه‌ای سابق، حالا دیگر امکان چانه‌زنی چندانی و اخذ امتیاز قابل توجه از طرف مقابل را ندارد. دو اینکه نظام طی دستکم سه دهه‌ی گذشته، نیرویی را پرورانده و متکی بر آن شده است که هویت در فریاد «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» دارند. نیرویی که از سوی سرکردگانی جاگرفته در نهادهای نظامی و امنیتی و عقیدتی با اسم با مسمای کاسبان تحریم‌ سازمان‌دهی شده‌اند. خامنه‌ای بر چنین پایگاهی اتکاء دارد و هم از اینرو، معرفه‌ی کنونی در مورد جمهوری اسلامی و شخص رهبر آن، سرگیجگی، درماندگی و واماندگی است.

۷) نظام در تنگنای جامعه‌ی ناراضی و گسیختگی درون سیستمی  

جامعه‌ی ایران با انباشت نارضایتی‌ها در آن، اکنون روند فراروئی به جنبش علیه حکومت را طی می‌کند. مطابق نظر سنجی رسمی، بیش از ۷۰ درصد جامعه حکومت دینی را پس می‌زنند و ناراضیان از نظام ۹۰ درصد ارزیابی می‌شود. برنامه‌ها‌ی انتخاباتی حکومت در یک سال گذشته علیرغم دستکاری در آمارها و نیز بازی سیاسی راس نظام در چینش پست رئیس جمهوری، با عدم شرکت بیش از ۵۰ درصد، نوعی از رفراندوم علیه نظام پاسخ گرفته است. از ۵۰ درصد مشارکت ادعایی دور دوم هم، حداکثر ۱۵ درصد از آن دل با نظام داشت. فضای کنونی کشور نه فقط تداوم ایستادگی‌های «زن – زندگی – آزادی» است، که زمینه‌ها‌ی مقاومت در ان باز هم تقویت شده و بروز در اشکال متنوع‌ دارد. جمهوری اسلامی در بیشتر اذهان، هیولا جنازه‌ای بیش نیست و این برافتادن در اذهان، پیش زمینه‌ی گذار عینی جامعه از آنست.

این نیز در حالیکه دسته‌بندی‌ها در سیستم قدرت تا حد پولاریزاسیون، موجد بحران انسجام در تصمیم‌گیری‌ها می‌شود. گرچه «فصل الخطاب» بودن خامنه‌ای هنوز نافذیت‌ دارد، اما او خود در فضای تعلیق به سر می‌برد. همین، موضوع جانشینی در نظام را بیش از هر وقت دیگر حادتر کرده است. هیچ ناخدایی نمی‌تواند این کشتی کژ و مژ بر اثر طوفان‌های داخلی و خارجی با کوتوله‌ سرنشین‌هایی نادان و فاقد کمترین صلاحیت در آن را به سوی ساحل نجات براند. این ضعف مضاعف نظام در قبال جامعه‌ای است که نه به کیستی ولی فقیه، بلکه محو ولایت همچون ستون پایه‌ی جمهوری اسلامی می‌اندیشد. نهادی که، در افکار عمومی دفن گورستان تاریخ است و نظامی که، در نقطه‌ی تکینگی و تکیدگی قرار دارد و از بیم پیامد عقب نشینی بر خود می‌لرزد. وضعیت کنونی با تعارض آشتی ناپذیر جامعه و این نظام توضیح ‌‍‌پذیر است.

۸) راهبرد اصلی و محتوی آن

هر مشی سیاسی نافذ برای این دوره‌، لازم است بر آن ارزیابی از وضعیت بنا شود که نظام را درمانده‌ای در مقابل فشارهای بیرون و وامانده‌ای در برابر اکثریت جامعه بداند که امکان رهایی‌ از خطر فروریزی ندارد. نظامی صندوق تهی و دچار فساد نهادینه که بنا به همه‌ی شواهد زیر بارش تیر از هر سوست و مواجه با فشارهای خارجی در حال تشدید، روبرو با افزایش دمبدم مطالبات انباشته‌ی جامعه و گرفتار اَبَر بحرانی که در فلج اقتصادی و دهشت فاصله‌ی طبقاتی، انواع گسیختگی‌های اجتماعی، فجایع زیست‌محیطی، باتلاق سیاست خارجی چهره می‌نماید. در نگاه ناظر بر این مشی، حکومت اسلامی در وضعیت زوال قدرت قرار دارد و همین هم مبارزه‌‌ی قاطع برای پایان دادن به جمهوری اسلامی می‌طلبد و مبرمیت تلاش بمنظور دادن سمت و سوی دمکراتیک به روند فروریزی نظام را هشدار می‌دهد. 

چنین مشی‌ای‌، بر جنبش‌های مدنی و مطالباتی جاری در جامعه اتکاء دارد و استوار بر بسیج ملی مبتنی بر تکثر و تنوع است. جنبش‌هایی که با هر برآمد، سیاسی‌تر می‌شوند و در مسیر نیل به سکولار دمکراسی و عدالت اجتماعی، سازمانگرانی باز فزون‌تر در دل خود می‌پرورند. برعکس اما، سونامی یاس نسبت به آیندۀ جمهوری اسلامی، جسم و جان هواداران آن را می‌بلعد. هم از اینرو، روند تحول دمکراتیک در ایران را نه احتمال خودبازیابی این نظام میرا و تداوم بقاء آن، نه رکود جنبش مردمی در برابر این نظام و نه فقر کادر تهدید می‌کند. کمبود بزرگ و نقطه ضعف اصلی تحول دمکراتیک در قبال جمهوری اسلامی، فقدان آلترناتیوی است توانمند از سوی اپوزیسیونی که باید با هدایتی هدفمند، بتواند امرِ عاجلِ تجمیعِ توش و توان دمکراتیک ایرانِ‌ آبستن دگرگونی برای گذر از این نظام را سر و سامان دهد. 

۹) کدامین راهکار و شعار محوری؟ 

راهکارهای متخذه‌ی‌‌ چنین سیاستی، می‌باید در خدمت راهبرد گذار از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی قرار گیرند. تاکتیک‌هایی که در مبارزه‌‌ برای پایان دادن به جمهوری اسلامی، متوجه تثبیت همسویی‌ها در اپوزیسیون دمکرات، تبدیل همسویی‌ها به هماهنگی‌های مبارزاتی و تقویت و ارتقای تفاهمات حاصله به همکاری‌های ممکن در سطوح مختلف‌ بشوند تا شکل گیری آلترناتیو سکولار دمکراتیک در برابر جمهوری اسلامی پدید آید. ما با وضعیت طبیعی مواجه نیستیم که در پی تدارکات تدریجی باشیم، وضعیت بحرانی تصمیم شجاعانه می‌طلبد. فراخوان اکنون لازم است بی درنگ رو به همه‌ی اپوزیسیون دمکرات باشد تا خنثی‌سازی‌های تاکنونی از میان برخیزد و مبارزه با تجهیز به پشتوانه‌ی توافق دمکراتیک وسیع، تحقق هدف استراتژیک گذار از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی را در پی آورد.

در چنین مختصاتی، آن شعار همه پوش دمکراتیک و مسالمت‌آمیز برای گذار از جمهوری اسلامی که بتواند وسیع‌ترین بسیج علیه نظام رو به زوال را تامین کند، همه پرسی است پیرامون قانون اساسی نظام. رفراندومی که، فقط به پشتوانه‌ی جنبشِ جنبش‌ها و به اعتبار آن میزان از تشدید مبارزه علیه نظام میسر شدنی است که بتواند فلج شدگی بر نظام تحمیل کند. رفراندومی که، نظارت بین المللی لازم دارد. از دل چنین رفراندومی، در صورت وقوع آن بر متن جامعه‌ای با این درصد سنگین از مخالفت با جمهوری اسلامی، چیزی جز «نه!» به این نظام در نمی‌آید تا راه برای تدوین قانون اساسی نوین سکولار دمکرات و نظام جایگزین گشوده شود. از سوی دیگر، هر اندازه که نظام در برابر این شعار ملی مقاومت کند، بهمان میزان ظرفیت گذار از جمهوری اسلامی بالا خواهد رفت. محتوی هر دو حالت، انقلاب سیاسی است.

بهزاد کریمی ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۱۰ فوریه ۲۰۲۵   

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

8 پاسخ

  1. درود جناب کریمی، ایجاد آلترناتیو در دوجبهه هم وجیه تر است و هم مقبول تر. یکی در مقابل جمهوری اسلامی و دیگری در برابر دخالت های نظامی امریکا و اسرائیل.این دو جبهه در یک ،،جبهه،،نمود بارزی دارند.با اندکی تساهل،میتوان بعد از فردای ۲۵ بهمن،تحت عنوان،،جبهه ملی نجات ایران،، و یا،، جبهه متحد دموکراسی خواهی،،فعال بود،البته با حفظ شعار،، جمهو ری سکولار دموکرات،،وقت برای مشورت هم کم است.

  2. به آقای کریمی و با درود! در پاراگرف آخر نوشته شما، همه پرسی در مورد قانون اساسی مطرح می شود. و ادامه میدهید :
    رفراندومی که، فقط به پشتوانه‌ی جنبشِ جنبش‌ها و به اعتبار آن میزان از تشدید مبارزه علیه نظام میسر شدنی است که بتواند فلج شدگی بر نظام تحمیل کند.
    خب، بهزاد جان! اگر بناست که جنبش جنبش ها، به آن میزان از تشدید برسد، که فلج شدگی را بر نظام تحمیل کند، مردم پیروز شده اند، و میتوانند نظم خود را برقرار کنند، دیگه چه نیازی به رفراندوم است؟
    آز آن گذشته، مگر خود حکومت نباید تن به رفراندوم بدهد؟ اگر حکومت تن به رفراندوم نداد، چه باید کرد؟ وقتی فلج شدگی را به نظام تحمیل کردیم، چرا به عقب برگردیم، و خواهان رفراندوم شویم؟ وقت همگان خوش!

  3. از مقاله:”از دل چنین رفراندومی، در صورت وقوع آن بر متن جامعه‌ای با این درصد سنگین از مخالفت با ج.ا، چیزی جز «نه!» به این نظام در نمی‌آید” و با توجه به این موضوع که دلار شب عیدی به ۹۲۰۰۰ رسیده؛ چرا این همه خرج کنیم و دو باره رفراندم برگزار کنیم ؟ سال ۵۷ هم که یک انقلاب؟ سیاسی انجام شد و نتیجه اش را همه دیدند. حالا نمیشه کوتاه بیایید و یک انقلابی را توصیه کنید که از ان آبی هم برای کارگران و مزدبگیران و بازنشستگان وگورخواب و اتوبوس خواب؛ بازماندگان از مدرسه ؛تن فروشان و……گرم بشود؟اجازه ندهیم که مثل ۵۷ انقلاب جاری قربانی اهداف دزدان حرفه ای مثل ترامپ-رضا -بی بی-مریم و اصلاح طلب های رنگارنگ -اصولگرا و پایدارچی و اعتدالچی و … شود.مگر نمیدانید که شعا رهای نان-کار-مسکن-آزادی از۴۶ سال پیش هنوز برقرار است و در خیزش مهسا هم تکرار شد؟
    چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است (نه صندوق رای و رفراندم )////تا که از روز ستمکار برارند دمار

  4. مقاله بهزاد کریمی تحلیل منطقی و واقع بینانه از وضعیت جامعه و حکومت ایران بدست میدهد .

    ولی “رفراندم” توسط رژیم و یا حتا سازمان ملل منطبق بر واقعیات ذهنی وعینی جامعه نبوده و نمیتواند پاسخ “چه باید کرد ” امروز جامعه باشد !

    اگر هنوز دیر نشده باشد ، نیروهای چپ و دموکرات باید تاکتیک ها و استراتژی‌ واقعی ، شاید با کمک و استفاده از تجربیات مبارزین و احزاب چپ کشورهای آمریکای لاتین ، برای گذر از نظام اسلامی بیابند !

  5. آخه در شرایط غیر دموکراتیک داخل ایران برگزاری رفراندوم جناب کریمی؟ نه احزاب مخالف رژیم اجازه فعالیت دارند و حتی یک رسانه آزاد هم نیست تا به مردم آگاهی لازمه را بدهد، خب معلومه نتیجه رفراندوم چی می‌شود با مهندسی طبق معمول همه انتخابات جعل شده! وقتیکه رژیم می‌داند اکثریت مردم با نظام تحمیلی اش مخالفند چرا بیاید با صندوق رای رفراندوم خودش گور خودش را بکند؟ با پیشنهاد رفراندوم برای رژیم بدتر مشروعیت قانونی درست میکنید! واقعا کاملا ناامید مان کردید جناب کریمی با این سطح ضعیف شناخت شما از شرایط و اوضاع دیکتاتوری داخل ایران! میشد از هیتلر انتظار داشت حکومت فاشیستی خودش را به رفراندوم بگذارد تا ببیند اکثریت مردم چی می‌خواهند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *