
میان این همه دود و غبار و هرم و عرق
میان جنگل جنجال و همهمه ها
ببین چگونه گم شده ام!
.
ز روی پشته های پریشانی
به سوی برکه های بلورین شعر می آیم
و غوطه می زنم آنجا میان آن زلال شگفت،
و در کنار جلگه جلبک ها،
کنار ماسه ها و صدف ها
به جستجوی بوسه های گمشده در ساحل
می گردم
به عهدهای فراموش و رازهای نهان
_نهفته در نفس باد
گوش می سپرم
به رد پاهایی می اندیشم
که دست های کوچک باران شست
از شن ها …
.
میان برکه های حیرت و حیرانی
به جستجوی تو می گردم
و هیچ بر کفم اما نیست
جز کجاوه های کوچک کف…
۱۷ژانویه ۲۰۲۵