سه شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴

سه شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴

چاهِ خود را گُم کرده است این عمیق – زرتشت خاکریز

چاهِ خود را گُم کرده است این عمیق    چرا که دیگر اعتقادی به قصه‌هایِ عتیق ندارد    انگشتر دارد این دست    

اما عقیق ندارد    سلمانی دارد دنیا    اما تیغ ندارد    پس این همه سرهایِ بُریده از کجا آمده است؟   

آن همه دلوهایِ دریده به کجا رفته است؟    من این‌جا بوده‌ام همیشه    هستم و خواهم بود    

چرا که من کُلِ کیهان‌ام    هم زمین و هم سیاره‌یِ کیوان‌ام    هم سنگ و هم دست    هم قربانی‌یِ سنگ‌سارم   

اما دریغا که قاضی    یک مردِ سلمانی است    سوگندهای‌اش یا عوضی یا بازی    یعنی به سَبکِ مسلمانی است  

و معتقد که دوره‌یِ اعتقادات گذشته است    و قصه برایِ فراموشی‌یِ غصه    

برایِ گذاشتنِ آن در زیرِ سر و خوابیدن است    من متکایی بی‌اتکای‌ام    

محتوایِ چاه‌ها نشأت گرفته از چشم‌های‌ام    بر لبه‌یِ تیزِ تیغ گذر دارند اشک‌های‌ام

 و مشتری چند چکه خون در مشتِ سلمانی    “سلمانِ پارسی”‌یِ ثانی می‌گذارد    

و به عربی می‌گوید:«گرچه تو “مانی” و “مزدک” نیستی    

بگیر این هم دست‌مُزدت!    و گرچه درس‌هایِ “زرتشت” را هم بلد نیستی    غلط می‌کند کسی بخواند دُزدت!  

تو همان بی‌چاره‌ای که چاه‌ات را گُم کرده‌ای    گرگ را بدنام و    برادران‌ات را صاحبِ دُم کرده‌ای   

و خودت پَرگرفته‌ای و رفته‌ای و عقابی قصه‌گوی برایِ اقمارِ قمارباز شده‌ای

پنجره‌ای بسته بوده‌ای و باز شده‌ای    پس بگیر این هم پولِ چای‌ات!    همین که بلند شوی

قهوه می‌نشیند بر سرِ جای‌ات!»    آه کجایید ای پاهایِ زیبا    ای مشاورِ صندلی‌ها    

هم‌نشینِ دامن‌ها یا شلوارها؟    کجایید ای کسانی که آرزوهای‌تان مثلِ چاه پُرنشدنی است

آسمان‌تان به دنبالِ دُرنا    دریای‌تان دربه‌در به دنبالِ دُر است    

ای کسانی که هر کدام‌تان یک عقیده‌اید    یک عقده‌اید    امروز را عقد می‌کنید    

فردا را فسخ می‌کنید    امروز سنگ را نجات می‌دهید    فردا سنگ را سنگ‌سار می‌کنید

آری ای ابلهان    ای هم‌زمان اُلاغان و اِنسانان    من همه‌یِ شمایان‌ام    موردِ آزارِ شیر و شغال    

مانندِ شما قربانی‌یِ شلاقِ شبانان‌ام    ولی چرا از خودم نمی‌پرسم که یک یابو    یک یابویِ بدکار و بدبو   

چه‌گونه می‌تواند ناگهان بال دربیاورد    روزِ شش‌ام پَربگیرد به آسمانِ هفت‌ام و    

انگشتان‌اش پنج را با خود به پایین بیاورد!؟    

چرا نمی‌پرسم کیست این که پلکان در چاه گذاشته و دارد از آن بالا می‌آید    

اما پلکان از او بالا می‌آورد!؟    

چیست نامِ آن ستوری که سطرسطرِ اسطوره‌ها و افسانه‌ها را می‌ستاید    دروغ‌ها را به هم می‌بافد

ساطور و داس را از سربُریدن‌هایِ خودشان پریشان و پشیمان نمی‌کند    

و نه ورق‌هایِ بازی را پراکنده    آن‌ها را آتشنده!؟    چنان که آن قماربازِ غایب و قهار در میانِ قَمرها قَهقَهه‌زنان

بی‌ترس از مردان    قَمه به دست    مست از ارغنون و اقاقی و ارغوان    آوازِ قُمری و قناری را تقلیدکنان

دارد قِر می‌دهد و می‌رقصد بر قبورِ قبیله‌یِ قربانیان    

و بدین‌سان صدایِ سخنِ صادق و صمیمی‌یِ تیغ و قیچی و سر و صورت در سلمانی

و معاشقه‌یِ پا و دامن یا شلوار با صندلی    رخت برمی‌بندد از میان    و سرانجام میمونی برایِ میلیون‌ُمین بار

به جست‌وجویِ چاه    به جست‌وجویِ خوش‌حالی و خوش‌بختی برایِ دلو    دست از پا درازتر

سرِ خود را می‌گیرد و می‌رود به باغ    به سراغِ آبی داغ    چرا که آسمان از آبی‌یِ خودش خسته شده    

داغ‌دیده و زده    اذیت و آزرده شده    سرشکسته شده    خدا بوده و حالا آدم شده   

و می‌خواهد به استراحت زیرِ چراغ و با خودش تنها    پشتِ میزِ تحریر بنشیند   

بی‌پرده و بی‌پروا مشغولِ پرواز و خیال‌پردازی    

بی‌پشیمانی باز با اندیشه‌یِ پریشان‌اش بازی     و سرانجام قندی را از رازی بردارد و در نینداختن‌ها بیندازد! 

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *