دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳

دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳

گاردین: بازگشت پیکتی نویسنده “سرمایه در قرن بیست‌ویکم” با کتاب جدید «طبیعت، فرهنگ، و نابرابری»

آیا «نابرابری» در جوامع یک مسئله «طبیعی» ا‌ست؟ آیا نابرابری را می‌توان از بین برد یا جامعه ی نابرابر تا ابد باید به همین شیوه سر کند؟ آیا نابرابری محصول رشد و توسعه اقتصادی ا‌ست و با پیشرفت اقتصادی جامعه شکاف ثروت و فقر ریشه کن و یا حداقل تعدیل خواهد شد؟ نوع سرمایه گذاری و بازار چه نقشی در ایجاد و دوام نابرابری دارند؟ نابرابری چه تاثیری بر اقلیم و آینده ی سیاره ما دارد؟ اگر نابرابری نه اجتناب‌ناپذیر است و نه مفید، درباره آن چه باید کرد؟ اینها از جمله پرسش‌هایی هستند که توماس پیکتی، اقتصاددان در جدیدترین کتابش از جایگاه یک نظریه پرداز سوسیال دمکرات می پردازد.

کتاب جدید پیکتی تنها ۹۶ صفحه است! کتاب «طبیعت، فرهنگ و نابرابری؛ نگاهی تطبیقی ​​و تاریخی» سعی دارد به این پرسش پاسخ دهد که آیا نابرابری اجتماعی که ما هر روز مشاهده می‌کنیم طبیعی است؟ پیکتی با تکیه بر داده‌های اقتصادی تاریخی از سراسر جهان، گرایشی را که از اواخر قرن هجدهم به سمت برابری سیاسی و اجتماعی-اقتصادی به وجود آمد بیشتر توصیف می‌کند.

این امر به‌ویژه در کشورهای غربی از حدود سال ۱۹۱۴ تا حدود سال ۱۹۸۰ آشکار بود. اما به اعتقاد نویسنده از آن زمان روند کاهشی آشکاری وجود داشته است. پیکتی بر این باور است که نابرابری در جوامع مختلف به شیوه‌های متفاوتی بروز می‌کند. از سویی در طول تاریخ به طرق مختلف در جوامع مشابه تجلی می‌یابد. او می‌گوید که نابرابری «مسیرهای متفاوتی را دنبال کرده است، مسیرهایی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تمدنی و مذهبی»

پیکتی در پایان کتابش، با بازگشت به موضوع «طبیعت» استدلال می‌کند که درک نابرابری به ما کمک می‌کند تا موضوع تغییر اقلیم را بهتر درک کنیم و بفهمیم برای پرداختن به آن چه کاری باید انجام دهیم. او در مصاحبه‌ای با مانوئلا آندرئونی، خبرنگار نیویورک‌تایمز، به اختصار حرف اصلی خود را بیان می‌کند: «اگر همزمان به چالش نابرابری دنیای خود رسیدگی نکنیم، هیچ راهی وجود ندارد که بتوانیم قابلیت سکونت سیاره‌مان را در درازمدت حفظ کنیم.»

جاناتان پورتس، در  گاردین با نگاه انتقادی به کتاب جدید پیکتی نوشت: توماس پیکتی راه درازی را پیموده است. سال ۲۰۱۴ کتابی به‌غایت بلندپروازانه نوشت که نسخۀ ۷۰۴صفحه‌ای به‌روزشده‌ای از کتاب سرمایۀ مارکس به‌شمار می‌رفت و عنوانش سرمایه در قرن بیست‌ویکم بود، کتابی که توانست برای نخستین بار نام او را سر زبان‌ها بیندازد. بخشی از محبوبیت آن -کتاب هم در سطح بین‌المللی پرفروش شد و هم در فضای آکادمیک بسیار سروصدا کرد- مدیون سادگی نظریۀ اصلیِ آن است؛ گرچه این کتاب مملو از اطلاعات تاریخی و آماری است، حرف اصلیِ آن را، یعنی این ادعا که اگر نرخ سود سرمایه از نرخ رشد اقتصادی بیشتر باشد، آنگاه موجب انباشت فزایندۀ ثروت خواهد شد، به‌سادگی می‌توان در یک معادلۀ خیلی ساده نشان داد:

آخرین کتاب پیکتی درست برعکس کتاب اولش است؛ نه‌تنها بسیار کوتاه است و مبتنی بر سخنرانی‌‌ای است که برای «انجمن قوم‌شناسی» در زادگاهش فرانسه ایراد کرد، بلکه همچنین پیام اصلی آن این است: «داستان خیلی پیچیده‌تر از آن چیزی است که تصور می‌کردم». مثل سرمایه، پیکتی در این کتاب هم به توضیح روند تکامل نابرابریِ درآمد و ثروت در طول تاریخ می‌پردازد. اما روی تصادفات تاریخی و، مهم‌تر از آن، نقش سیاست و بسیج عمومی تأکید می‌کند.

پیکتی این فرض را رد می‌کند که نابرابری‌های بسیار بزرگ لازمۀ اجتناب‌ناپذیر یک اقتصاد بازار با کارکرد خوب است. این همان فرضی است که به‌طور ضمنی غالباً در بیشترِ دانشگاه‌ها تدریس می‌شود و برخی اقتصاددانان و بسیاری از سیاست‌مداران و تحلیلگران محافظه‌کار به‌‌صراحت دربارۀ مسائل سیاسی به آن باور دارند. این ایده -که نابرابری‌ها و اختلافات به‌نوعی «طبیعی»‌اند، به این خاطر که توانایی یا گرایش به کارآفرینی در بین انسان‌ها (یا کشورها یا گروه‌های قومی و نژادی) به یک میزان وجود ندارد- دستاویز کسانی است که می‌خواهند نشان دهند هر تلاشی برای کاهش نابرابری سرانجام یا ناکام خواهد بود و یا به ترمزی برای رشد و رفاه، یا شاید هر دو، تبدیل خواهد شد.

پیکتی برای رد این مدعا مثال‌های نقض ملموسی می‌آورد: سوئد، کشوری که، همچون بسیاری از کشورهای دیگر، در خلال جنگ‌های جهانی اول و دوم نابرابری بسیار زیادی را تجربه کرد، اما با سیاست‌های سوسیال‌دمکراسی توانست به یکی از برابرترین و، درعین‌حال، ثروتمندترین کشورهای دنیا تبدیل شود. در طرف مقابل، ایالات‌متحده قرار دارد که در دوران ریاست‌جمهوری ریگان مالیات را به‌شدت کاهش داد و عاقبتش افزایش چشم‌گیر نابرابری شد، درحالی‌که هیچ پیشرفتِ متناسبی در عملکرد اقتصادی حاصل نشد. در هر دو مثال، عامل اصلیِ ماجرا عواملی سیاسی و از نظر تاریخی تصادفی بودند.

پس اگر نابرابری نه اجتناب‌ناپذیر است و نه مفید، درمورد آن چه باید کرد؟ پیکتی در کتاب سرمایه تأکید زیادی روی یک ابزار بالقوۀ سیاست داشت: مالیات جهانی ثروت -حرفی که اگرچه در مقام نظر ساده است، در عمل به‌شدت پیچیده می‌شود و از نظر سیاسی مشکل‌ساز. او از دیدگاهش مبنی بر اینکه مالیات -بر درآمد، سرمایه و ارث- باید رادیکالتر باشد دست نکشید و، در کتاب جدیدش، آن را هم‌راستا با مکانیسم‌های کاهش کربن می‌داند. بسیاری از اقتصاددانان، حداقل روی کاغذ، با این دیدگاه موافق‌اند. همچنین تقریباً اکثر اقتصاددانان این دیدگاه او را تأیید می‌کنند که، در بازۀ میان‌مدت و بلندمدت، بهترین راه برای کاهش نابرابریْ سرمایه‌گذاریِ عادلانۀ هرچه بیشتر در آموزش است.

اما پیکتی پا را فراتر می‌گذارد و می‌گوید آنچه لازم است پس‌زدن قواعد و مکانیسم بازار است: توسعۀ دولتِ رفاه مستلزم چیزی بیش از بازتوزیعِ برابرِ پول است: «بیش‌ازهمه مستلزم خارج‌کردن برخی کالاها و خدمات از بازار است». اکثراً می‌پذیرند که آموزش و بهداشت باید خارج از بازار باشد، اما نظر پیکتی بیش از این‌هاست: «در درازمدت، این الگو می‌تواند برای تقریباً تمام فعالیت‌های اقتصادی کشور به کار گرفته شود». پس آنچه لازم است مالکیت جمعیِ ابزار تولید است. اما چطور چنین چیزی شدنی است؟ او مثالی می‌زند: گاردینِ تحت مالکیت اسکات تراست.

و این دقیقاً جایی است که یکی از فصل‌های کتاب به‌شکل غیرقانع‌کننده‌ای به پایان می‌رسد. برای آن دسته از ماهایی که دیدگاه کلی پیکتی و بسیاری از تحلیل‌هایش را قبول داریم، چنین چیزی واقعاً مأیوس‌کننده است. اگر این بسیج سیاسی عمومی است که موجب تغییر سیاست می‌شود، چنین چیزی از کجا می‌آید و چه ارتباطی با وضعیت فعلیِ اقتصادِ جهانی دارد؟ شاید مهم‌ترین اِشکالی که در کارهای او دیده می‌شود این است که هیچ اشاره‌ای به بخش فناوری نمی‌کند و این در حالی است که انباشت و تمرکز اخیرِ ثروت و قدرتِ سیاسی در ایالات‌متحده تا حد زیادی ناشی از همین بخش است و به‌زودی می‌تواند در نابرابریِ دیگر نقاط جهان هم تأثیرگذار باشد. دیدگاه پیکتی با چالشی پیش پای پژوهشگران علوم‌اجتماعی در تمامی رشته‌ها خاتمه می‌یابد، چالشی که آن‌ها باید برای حل مسائل اقتصادی و سیاسیِ ناشی از توزیع نابرابرِ ثروت و قدرت با آن دست‌وپنجه نرم کنند. درواقع، به نظر من، این همان نقطۀ آغازی است که آن‌ها باید حرکتشان را از آن شروع کنند.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *