دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳

دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳

مشخصات رژیم جدید سرمایه‌داری – هوشنگ کوبان

آیا بر سر کار آمدن دوباره‌ی ترامپ نشانه‌ی ورود سرمایه‌داری به یک دوره‌ی جدید است؟ آیا بحران سرمایه‌داری که ذاتیِ کدهای ژنتیکی‌اش است، در رژیم جدید ترامپی درصدد است با به بحران کشاندن تمام کره‌ی ارض از خم این بحران تازه‌ نیز سلامت برجهد؟ ردیف مهمانان میلیاردر و چهره‌های راست افراطی را در سالن ورزشگاه پس از  مراسم ادای سوگند ترامپ به یاد آوریم. نمایش بی‌سابقه‌ای بود با پیامی روشن: از این به بعد همه‌چیز در دست ماست؛ نه نهادی باقی می‌گذاریم و نه قانونی.

اولین فرمان‌های اجرایی ترامپ همه در این راستا بود: تمام کسانی را که قوه‌ی قضاییه طی تحقیقات طولانی و مستدل برای‌شان حکم به ارتکاب جنایات سنگین علیه نظام دموکراتیک داده بود، با یک امضا عفو کرد، و بعد بلافاصله فرمان‌های جنسیت‌زده، تبعیض‌آمیز و ضد سیاستِ تنوع، آن را دنبال کرد. از طرف دیگر، کادر جدید حکومتی با چهره‌های پشت پرده‌اش گواه است که سیستم دیگر حتی نئولیبرالیسم را  برنمی‌تابد، به عبارت دیگر امروز فقط سیاست کوچک کردن دولت، کاهش حقوق اجتماعی و سیاست‌های ضد حق و حقوق کار و نیز جهانی‌سازیِ سرمایه کفایت نمی‌کند. 

نمایش پیروزمندانه‌ی ایلان ماسک -که عملا معاون رییس جمهور شده است، و این به آن معناست که اگر اتفاقی ناگوار برای ترامپ بیافتد، این اوست که تا انتخابات بعد رییس جمهور وقت امریکا خواهد بود-، حاوی ‌پیام‌هایی نو به همه‌‌ی جهانیان بود: ماسک با دادن سلام نازی‌ها نام خود را به مثابه‌ی نماد این تحول در تاریخ ثبت کرد.

این همه به ما می‌رساند که سرمایه‌داری از مرحله‌ی نئولیبرالیسم برگذشته است و اینک وارد دوره‌ای شده است که می‌توان آن را سرمایه‌داری اقتدارگرایانه نامید. این پدیده به رغم تمام نقاط فاجعه‌بارش، از این نظر نقطه‌ای مثبت در بردارد که بالاخره همان طور که مارکس پیش‌بینی کرده بود، سرمایه‌داری نقاب‌های لیبرالیسم و دموکراسی را از چهره‌اش به دست خود بر زمین انداخته است. از این پس سرمایه‌داری خود را در قالب یک رژیم خودکامه تعریف خواهد کرد. ایلان ماسک اکنون کلاه از سر برمی‌دارد و به ناسیونال-سرمایه‌داری سلام می‌دهد. ناسیونال-سرمایه‌داری را در مقابل ناسیونال-سوسیالیسمِ هیتلر به کار بردم اما واقعیت این است که در امریکا به علل تاریخی ناسیونالیسم هرگز وجود نداشته است. ما اکنون نه با ناسیونالیسم که با وجهه‌های همه‌جانبه‌ی یک نژادپرستی مواجه‌ایم. 

  ویژگی‌های سرمایه‌داری ملی اقتدارگرا

سرمایه‌داری اقتدارگرا البته پدیده‌ی جدیدی در جهان نیست: رژیم پوتین، خامنه‌ای، اردوغان و یا اوربان نمونه‌های کوچک‌تر  این نوع رژیم به شمار می‌روند.  ویژگی‌های مشترک این رژیم‌ها تأکید بر گونه‌ای از سیاست هویت است: در یک جا این هویت‌‌گرایی چهره‌ای مذهبی به خود می‌گیرد، در جایی صورتی نژادی یا قومی و گاهی ترکیبی است از همه‌ی این‌ها. مضامین اصلی‌اش بیگانه‌هراسی و توهم‌سازی مبتنی بر  خطر دشمنان داخلی است. اوربان، اردوغان، و بعد پوتین اولین کسانی بودند که پیروزی ترامپ در انتخابات را به او تبریک گفتند. رژیم تهران اگر درگیر جنگ منطقه‌ای و گره ایدئولوژیکش نبود، و فرصت کافی برای تحلیل وضعیت ترامپ داشت، متوجه می‌شد که اختلاف سفت و سختی با او ندارد. در میان دولتمردان رژیم تهران «خوش‌فکر»هایی نظیر ظریف و روحانی البته متوجه این واقعیت شده‌اند و می‌کوشند بقیه را نیز «آگاه» کنند. برافتادن نقاب‌ها از چهره‌ی سرمایه‌داری موجب شد که امسال برای نخستین بار امریکا در گزارش سالانه‌اش سخنی از وضعیت حقوق بشر در ایران نداشته باشد. و همین پیام دوستانه‌ی مهمی است به رژیم جُور و اقتدارطلب ایران: ما همه با هم‌ایم. 

رژیم سرمایه‌داریِ اقتدارگرایانه در بُعد فرهنگی بر اصل کینه‌ورزی استوار است: این جنگ فرهنگی علیه بخش خاصی از جامعه و در هر کشوری علیه یک یا چند قدرت خارجی خود را زره‌پوش می‌کند. دشمن داخلی در همه جا عمدتا نیروهای آزادی‌خواه چپ هستند. این است که در این مرحله‌ی جدید شاهد این رویکرد خواهیم بود که مبارزه با نیروهای فرهنگی چپ اوج بگیرد، چنانکه ایلان ماسک اعلام کرد وقت پاک‌سازی اینترنت از مضامین چپ در وب‌سایت‌های گوناگون و از جمله در ویکی‌پدیا فرا رسیده است.

در حیطه‌ی سیاسی اصل تفکیک قوا همان‌طور که در کشورهایی که بالاتر از آنان نام برده شد، از میان برخاسته است، در امریکا نیز از میان برخواهد خاست، یا لااقل این یکی از مهم‌ترین برنامه‌های دولت فعلی امریکاست. حداقل این است که اقداماتی انجام دهند که تا حد امکان تاثیر قوه‌ی قضاییه و مقننه را در امور کشورداری بی اثر کنند. 

به جای اصل شایسته‌سالاری، اصل وفاداری مطلق می‌نشیند، و منظور از آن وفاداری مطلق نه به یک سیستم که به شخص اول مملکت است. تمام کسانی که ترامپ برای وزارت‌خانه‌های حساس و روسای سازمان‌های امنیتی و اطلاعاتی پیشنهاد کرده است، سرسپرده‌ی او هستند. 

و از نظر اقتصادی، با یک اقتصاد جدید مواجه خواهیم شد که برعکس مراحل قبلی، از  حاکمیت قانون و اصول رقابت اقتصادی تن خواهد زد و به جای آن یک سیستم سلسله‌مراتبی و کاستی با نظارت  در حد اعلای دولتی خواهد نشست. منظور ما این نیست که شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری تغییر خواهد کرد، اما شیوه‌ی تازه‌ای از تنظیم توزیع سودِ درون‌سرمایه‌ای اعمال خواهد شد، به این ترتیب که هر الیگارش، بنا به درجه‌ی سرسپردگی‌اش به «پدرخوانده» از سود بیشتری برخوردار خواهد بود. به بیان دیگر یک سرمایه‌داری مافیایی-پدرخوانده‌ای بر جهان حکم‌فرما خواهد شد. مقیاس‌های مینیاتوری این سیستم امروز در ایران، ترکیه، مجارستان، آرژانتین  و هند قابل رؤیت هستند. تنها فرق این است که در جاهایی مثل ایران و ترکیه و هند اختیار توزیع ثروت بین الیگارش‌ها در ید قدرت یک نفر است و در رژیم جدید امریکا بر عهده‌ی جمع ائتلافی ابر میلیاردرها خواهد بود.

برای بسیاری از این رژیم‌های اقتدارگرای ملی-سرمایه‌داری، که برخی از آنها دهه‌هاست ها در قدرت بوده‌اند، روی کار آمدن دولت دوم ترامپ، نه تنها منبع جدیدی از انرژی، بلکه در حکم بازگشت ابرقدرتی خواهد بود که بسیار آشکارتر از قبل، از آنها وفاداری و تسلیمیت می‌طلبد. 

افزون بر این، با توجه به ذات جهانی بودن سرمایه و پس رفتن فرهنگ دیپلماسی و گفت‌وگو، احتمال درگیری‌های منطقه‌ای بیش از پیش خواهد شد. تصمیمات خودسرانه‌ی ترامپ در مورد کانادا، گرینلند، و کانال پاناما نمونه‌های این توسعه‌طلبی سرمایه‌داری است.  از سوی دیگر، حمایت علنی ایلان ماسک از احزاب راست افراطی در آلمان و انگلستان که تاکنون جزو کشورهای متحد امریکا شناخته می‌شدند، نشانگر مرزنشناسی در مداخله در کشورهای جهان در این مرحله‌ی جدید است، زیرا هدف نهایی رسیدن به یک انترناسیونالیسم راست افراطی در سراسر جهان است. 

غارت‌گری سرمایه‌داری

یکی از ویژگی‌های غالب این رژیم اقتدارگرای ملی-سرمایه‌داری جدید با مرکزیت ایالات متحده این است که قدرت خود را از یک سرمایه‌داری غارتگر می‌گیرد و آن را تغذیه و تقویت می‌کند. واروفاکیس و تعداد فزاینده‌ای از ناظران که مفهوم «تکنوفئودالیسم» پیشنهادی سدریک دوراند در سال ۲۰۲۰ را پذیرفتند، به نسخه‌ای از این سرمایه‌داری غارتگر اشاره می‌کنند که عمدتاً در ایالات متحده تقویت شده است. 

روش انباشت سرمایه‌ی این گروه جدید متشکل از شرکت‌های بسیار ثروتمند، عمدتاً از طریق ارایه‌ی فناوری‌های جدید یا تولید کالا  نیست، بلکه مسیر جدید سودسازی، کالایی کردن اطلاعاتی است که به‌طور رایگان از کاربران اینترنت  به‌دست می‌آورند، تا از طریق برآورد کردن ترجیحات، سلیقه‌ها و روحیات آنها به حداکثر سود برسند.  از طرف دیگر، از آنجا که اکنون خود بر مسند قدرت نشسته‌اند از پرداخت مالیات به راحتی طفره می‌روند. اما فقط این نیست: یکی دیگر از ویژگی‌های مشترک شرکت‌هایی مانند تسلا، اسپیس ایکس، فیس‌بوک و آمازون این است که همگی در حال به راه انداختن یک جنگ بزرگ علیه اتحادیه‌ها هستند. این شبکه‌ی مافیایی ثروتمندان (تسلا، اسپیس ایکس، فیس‌بوک، آمازون)، که بسیاری از آنها دارای ثروت مالی بیشتر از تولید ناخالص ملی یک کشور کوچک هستند، مبارزه‌ی شدیدی علیه سازمان‌های اعتدال‌ساز عمومی، مقررات زیست‌محیطی و حقوق اجتماعی کارکنان  شرکت‌ها به راه انداخته و از کاهش هزینه‌های عمومی حمایت می‌کنند. بنابراین، در حالی که حوزه‌ی عمومی کوچک می‌شود، آنان در حال بررسی حوزه‌های سودآور جدیدی هستند که با افزایش سهم بخش خصوصی در زمینه‌هایی مانند بهداشت، آموزش، حمل و نقل عمومی و فرهنگ ظاهر می‌شوند.

شرکت‌های بزرگ فناوری و برجسته‌ترین شرکت‌های سرمایه‌داری پلاتفرم عبارتند از: مایکروسافت، هوش مصنوعی openAI، متا، گوگل، اوبر و غیره. آنها برای استوار کردن هژمونی خود بر قدرت سیاسی مشخص، از کمپین ترامپ حمایت کردند. اکنون دیگر زمان معاشقه با لیبرال دموکراسی یا ستایش جامعه‌ی لیبرال نیست که شرایط مساعدی برای آنان در طول دوره‌ی توسعه‌ی آنان فراهم می‌کرد. جالب این است که هنوز در ایران و دیگر کشورهای تحت ستم عده‌ای که قافله‌ی بشری را در خواب و خیال دنبال می‌کنند، دم از لیبرالیسم می‌زنند و متوجه این واقعیت تاریخی در سرمایه‌داری نشده‌اند که اکنون زمان تحکیم مواضع انحصاری، حفظ نظم و انضباط جامعه، و انتقال به نیروی مکمل قدرت دولتی فرا رسیده است. 

اکنون زمان افزایش ثروت مالی الیگارش‌هاست، زمان شخصی‌سازی اقتدار، و زمان دروغ‌پراکنی‌های هرچه بیشتر در حیطه‌ی عمومی از همه نوع. اینترنت که در آغاز کارش امید رسیدن به اخبار و اطلاعات درست و راست را تا حدودی پرورش می‌داد، امروز بیش از هر زمان دیگری بوته‌ی اخبار و اطلاعات جعلی همراه با تفسیرهای هدف‌مند در ایجاد فضایی سراسر تردید و ترس‌آفرین شده است. 

مسیر جدیدی که سرمایه‌داری در پیش گرفته است، رو به سوی اصل نهایی سرمایه‌داری، یعنی فاشیسم دارد. زمینه‌ی فرهنگی فاشیسم چندین دهه است که یال و کوپال برمی‌کشد و اینک با جهش تصاعدی هوش مصنوعی به سرعت جایگزین خردورزی، تحلیل و مداقه شده است؛ فعالیت‌های ذهنی‌ای که  مستلزم وقت کافی برای مطالعه و بازبینی ایده‌ها و اندیشه‌های مطرح شده در حیطه‌های فلسفی، سیاسی و ادبی است، و حال جای خود را به ترویج احساسات سطحی و نشر جمله‌هایی واگذار کرده که از سه یا چهار کلمه تشکیل شده‌اند. عصر کتاب و فرهنگ کتبی به سرعت در حال به پایان رسیدن است و ما دوباره به عصر پیشاگوتنبرگ پا خواهیم گذاشت با این تفاوت که دیگر فاقد نقالان و روایت‌گران و قصه‌گویانی همتراز هومر، سنکا یا فردوسی هستیم. 

پوپولیسم رژیم سرمایه‌داریِ جدید، ضد روشنفکری است، و یکی از فرمان‌های ترامپ این بود که هالیوود  باید خود را از آخرین بقایای سینمای اجتماعی و چپ بزداید.  

مالکیت‌گراییِ ضد آزادی‌خواهی

هدف غایی راست افراطی -که تمام جریان‌های راست دیر یا زود به آن نقطه می‌رسند- تبدیل کل جهان به املاک و مستغلات و مالکیت بر کل جوامع انسانی است. لیبرالیسم از آغاز چیزی جز آزادی عمل پول و سرمایه نبود، و امروز آزادیِ تصاحبِ زندگی توده‌ی مردم نیز به قوت هرچه بیشتر به آن افزوده شده است. می‌توانیم این مرحله را مرحله‌ی خاتمه‌ی فرآیند تمدنِ مبتنی بر اخلاق نیز بخوانیم. 

این شکل جدید سلطه روشن می‌کند که سرمایه‌داری نه به دموکراسی نیاز دارد، نه به رقابت لیبرالی و نه به مقررات، و می‌تواند بدون آنها نیزعمل کند. به عبارت دیگر پیراییدن سرمایه‌داری از دموکراسی، لیبرالیسم و قانون، در حکم  اقتدارِ  رژیمِ عدم قطعیت و هرلحظه‌نابهنگام و پیش‌بینی‌ناپذیر است و همین عدم قطعیت، بزرگ‌ترین اصل حکومت‌داری‌اش را تشکیل می‌دهد. 

 همینجاست که انواع مختلف راست‌های وطنی با رژیم ملا-میلیتاریستی و حرکت جدید سرمایه‌داری جهانی به رهبری ترامپ خواسته یا ناخواسته همسو می‌شوند، اما سویه‌ی مثبتی در تمام این حوادث نیز در افق دیده می‌شود و آن  برجسته شدن خطوط تمایز بین آزادی‌خواهان واقعی و جعلی در هر یک از جوامع انسانی است. 

در این مرحله‌ی جدید، طبق آموزه‌ی مارکس، چون شرایط نسبتا جدیدی بر روابط تولید حاکم می‌شود، شیوه‌ی مبارزه‌ی مدنی را نیز متحول خواهد کرد. مبارزه برای برابری و آزادی، هر چند شامل مطالبات دموکراتیک خواهد بود، اما در درجه‌ی نخست در ابقای کرامت انسانی تجلی خواهد کرد. اگر مبارزه با افول تمدن انسانی به دست این اربابان چپاول‌گر جدید، نیازمند مشارکت و همبستگی توده‌ای است، ایدئولوژی این مبارزه نیز حفظ و تقویت کرامت انسانی و ذاتی‌ساختن آن برای جامعه‌ی بشری است.

برچسب ها

رئیس و مدیرعامل مجمع جهانی اقتصاد در نيويورک دو روز مانده به تحليف دونالد ترامپ رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا در نيويورک تايمز با اشاره به آشفتگی در نظم جهانی نوشت: در حالی که دولت‌های جدید در ابتدای سال کار خود را آغاز می‌کنند، رهبرانی که به دنبال خدمت به شهروندان خود هستند باید از خود بپرسند که چگونه باید با دیگران همکاری کنند، نه اینکه آیا باید همکاری کنند یا خیر...

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

2 پاسخ

  1. با سلام و احترام! آفرین به این آنالایز و تحلیل! خسته نباشید! کوتاه ، مختصر و مفید! … به نظرم راه حل، ایجاد مقاومت است. تسلیم امر غیر منطقی نشویم. هشیار و آگاه بمانیم.
    ما باید دقت به زبان و لفاظی اطرافمان گوش دهیم این بدان معناست که ما باید با دقت به آنچه سیاستمداران می گویند و نمی گویند گوش دهیم. واقعا منظورشون چیست؟
    هوشیار باشیم و منطقی.
    و هرگز با آنها همدستی نکنیم.
    همبستگی فقط راه حل درست است که به ذهنم می رسد اکنون!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *