
درآمد! در بخش پیشینِ این مجموعه به اجمال از پایگاه و خاستگاهِ جنگجویانِ جهادیِ عازمِ جنگِ داخلی سوریه نکاتی را با خواننده ی عزیز در میان نهادم. اینک بحث را بر محور ظهور جبهه النصره – به عنوان مهم ترین انشعاب از داعش- و مشارکت فعال این گروه تروریستی در جنگ داخلی سوریه ادامه می دهم. توضیح اینکه اصل این متن نسبتاً طولانی به اتفاق پاتریک کوبرن نوشته شده است اما از آنجا که ایشان در مواردی متعدد تمایلات “ضد اسد” خود را در روایت جنگ دخالت می داد و از جریان های پروناتوی “دمکراسی خواه” و “حقوق بشری” سوری با سماجت دفاع می کرد و چند بار نیز در جریان نبرد فدراسیون روسیه و اهداف مبتنی بر نازی زدایی علیه دولت سابق اوکراین به وضوح از زلنسکی فاشیست حمایت کرد در نتیجه من ترجیح دادم روایت خودم را از جنگ داخلی سوریه مکتوب کنم. توضیح اینکه متن کامل و مبسوط روایت جنگ داخلی سوریه در کتاب “فاشیسم مقدس” و البته “تروریسم ارتش نئولیبرالیسم” به روایت و پی نوشت های کامل من منتشر شده است. نکته ی دیگر اینکه به سبب طولانی شدن این بخش از خواننده ی عزیز پوزش می خواهم. من پیش از شروع این سلسله مباحث، برنامه ی ارزیابیِ تحلیلی از جنگ داخلی سوریه و تعلیل ماجرای سقوط اسد را به پانزده بخش تقسیم کردم. تبعاً هر کدام از این قسمت ها – مانند همین بخشی که می خوانید – قابلیت و اهمیت آن را دارد که به طور مبسوط در چند بخش مستقل مورد نقد و نظر قرار گیرد. می دانم که وارد شدن به این معرکه بیرون از حوصله ی خواننده ی یک سایت اینترنتی است و باید در جای دیگری – مثلاً کتابی مفصل- گنجانده شود. به همین سبب تصمیم گرفتم در این بخش سرفصل مباحث مورد نظر خود را مطرح کنم و از شرح تفصیلی آنها بگذرم. به ویژه اینکه با نزدیک شدن به پایان سال ضرورت نقد موضوع همیشه نقد دستمزد از اولویت و ضرورت ویژه یی برخوردار است. در نهایت اینکه خواهم کوشید بحرانِ جنگ داخلیِ منجر به سقوط دولت بشار را با سه مطلب دیگر جمع بندم. در بخش بعدی به نقد موضع حکومت جمهوری اسلامی به ویژه پس از سقوط اسد خواهم پرداخت. متعاقباً شام آخر اسد را تحلیل و ترسیم خواهم کرد و در پایان تناقض ها و احتمالات و حوادث دوران پسااسد را برخواهم رسید. از اینکه تا همین جا با من همراه بوده اید سپاسگزارم.
***
اول. نقش آفرینی ترکیه در جنگ های داخلی سوریه و عراق اگرچه دست کمی از دخالت های تخریبی عربستان و امارات و قطر در متن پشتیبانی از داعش و سایر گروه های جهادی نداشت اما تا حدودی متفاوت ظاهر می شد. این نقش متمایز البته در جریان استقبال و خیرمقدم به جنگجویان به شیوه ی باز گذاشتن ۵۱۶ کیلومتر مرز مشترک با سوریه به نمایش در می آمد. اعضای همه ی گروه های تروریستیِ ضد اسد به راحتی می توانستند از سراسر جهان وارد ترکیه شوند و از آنجا و بدون هیچ مزاحمتی به شورشیان برانداز دولت سوریه بپیوندند. عملکرد دولت ترکیه نه فقط کمترین مزاحمت و ممانعتی برای تحرک تروریست ها نداشت بلکه سرشار از مرحمت و حمایت هم بود. این فرصت طلایی به داعش و النصره و سایر جهادی ها امکان می داد به راحتی تجهیزات جنگی و تسهیلات و نفرات خود را به جبهه های جنگ برسانند. این مناطق مرزی در جنگ های داخلی عراق و سوریه به مسئله ی اصلی و ثقل مناقشه تبدیل شده بود. بیشترین جنگجوی جهادی خارجی از طریق مرزهای آزاد ترکیه وارد میدان جنگ شدند. گرچه تدقیق آمار دشوار است اما به گفته ی وزیر کشور مراکش “۱۱۲۲ جهادی مراکشی از مسیر همین مرز به جهادی ها پیوسته بودند. فقط در سال ۲۰۱۳ بالغ بر ۹۰۰ جهادی مراکشی از طریق مرزهای باز ترکیه به سوریه رفته و در جریان جنگ علیه دولت اسد 200 نفر از آنان کشته شده بودند.” به گمان مقام های امنیتی عراق تشکیلات اطلاعاتی ترکیه [میت] در سال ۲۰۱۱ نقش اساسی در بازسازی داعش ایفا کرده بود. از اواسط جنگ های داخلی و تحکیم مواضع جهادی ها [و چند انفجار تروریستی در استانبول] چنین به نظر می رسید که دولت ترکیه دیگر رغبت چندانی به استقبال از جنگجویان داعش نشان نمی دهد.۱ اما برای جهادی ها این بی تفاوتی ترکیه چندان مهم نبود. آنان به اندازه ی کافی سلاح داشتند و دسترسی به میادین گاز و نفت و فروش آن در بازار سیاه پول مورد نیازشان را تامین میکرد. با این حال کوردهای سوریه و ترکیه هنوز نیز به نحو مبالغه آمیزی دولت ترکیه را متهم به پشتیبانی پنهانی از داعش میکردند. ولی واقعیت قضیه این بود که دولت ترکیه از تضعیف بشار اسد همزمان با کشته شدن گروه زیادی از کوردها به دست جهادیها خشنود بود و از قبل سیاستهای پیشین خود سود میبرد. مضاف به اینکه با انشعاب جبهه النصره از داعش و درگیری این دو گروه و پشتیبانی اردوغان از جبهه النصره، کشته شدن و سقوط جهادی های داعش در جنگ با کوردها نیز به نفع ترکیه و نیروی نیابتی اش بود. در واقع اردوغان دکان دو نبشی در سوریه گشوده بود که از هر طرف – چه داعش و چه کوردها- کشته می شدند سود می برد.!
دوم. نگاهی شتابزده به نقشه ی خاورمیانه حاکی از این امر بود که گروه های گوناگونِ مرتبط با القاعده گستره ی گسترده یی را اشغال کرده بودند که از ایالت دیاله در شمال بغداد تا استان شمالی لاذقیه ی سوریه در حاشیه ی ساحل مدیترانه امتداد داشت. در این دوره کل دره ی فرات از غرب عراق و شرق سوریه تا قسمت های مرکزی مرز ترکیه زیر نفوذ نظامی داعش یا جبهه النصره بود. این صف بندی جدید به تعبیر مقام های امنیتی امریکا مرکزیتِ مرمت یافته ی القاعده مستقر در پاکستان را نماینده گی می کرد. در دوره ی مورد نظر طیف های مختلف وابسته به القاعده سرزمینی به وسعت بریتانیا یا میشیگان را به سلطه ی خود در آورده بودند. فاجعه اما به همین حد ختم نمی شد چرا که حوزه ی عملیات نظامی شورشیان از این مرزها میگذشت و غربی ترین بخش های عراق (موصل) و شمال این کشور تا استان های شمال و شرق سوریه را فرا میگرفت.
در همین دوران مرزهای به رسمیت شناخته شده میان عراق و سوریه از میان رفته بود و جهادی ها بدون هیچگونه مانعی در این مناطق تردد می کردند. از سال ۲۰۱۰ که سکه ی رهبری داعش به نام ابوبکر البغدادی ضرب خورده بود بارها طی عملیات قهرآمیزِ قلع و قمع رقیبان قومی و قبیله یی ثابت شده بود که این گروه از مرکزیت مادر خود به رهبری ایمن الظواهری به مراتب خشن تر و هولناک تر عمل می کند.
سوم. رهبری جهادی ها ! ابوبکر البغدادی متعاقب کشته شدن رهبر سابق داعش در جریان عملیات مشترک امریکا – عراق از دالان سایه های سیاه بیرون جهید و فرماندهی گروه را در تابستان سال ۲۰۱۰ به عهده گرفت. در این سال قیام سنی های عراق به رهبری القاعده رو به افول بود و امکان اعتلای مجدد این جریان کمتر از همیشه شده بود. اما با عروج القاعده در سوریه و انجام عملیات های پی در پیِ موفقیت آمیز و تسخیر سریع شهرهای بزرگ در سال های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ القاعده ی عراق نیز دوباره احیا شد. به درستی دانسته نیست که شخص البغدادی تا چه حد در جریان پیروزی های القاعده ی عراق و ارتقای آن به گروه داعش و گسترش روش ها و راهبردهای تازه ایفای نقش کرده است. به اعتبار روایتی مستند طیفهای قدرتمندی از سازمان ها و جوخه ها و افراد و فرماندهان نظامی وابسته به رژیم بعثی صدام در تقویت توان عملیاتی و امنیتی داعش دخالت مستقیم کرده بودند. در عین حال همه ی این تشکل های با تجربه رهبری بغدادی را پذیرفته و پشت نقشه های او صف بسته بودند.
تصویر و تصوری که از شخصیت واقعی بغدادی ارائه می شد، بسته به مرجع آن مختلف بود. منابع اطلاعاتی عراق و امریکا سابقه ی متفاوتی از جزئیات زنده گی و فعالیت وی به دست می دادند. در نهایت اما سیمای کلی او در خطوط خاصی مشابه و مشترک بود. رهبر جدید “این گروه خشن” سال ۱۹۷۱ در شهر سنی نشین سامرا واقع در شمال بغداد به دنیا آمده بود. به روایتِ کارنامه ی آموزشی و تحصیلاتی، او با درجه ی ممتاز در رشته های مرتبط با مطالعات اسلامی از جمله شعر و تاریخ و تبارشناسی از دانشگاه اسلامی بغداد فارغالتحصیل شده بود. نخستین عکسی که از بغدادی منتشر شد به دوران بازداشت در اردوگاه بوکای امریکا در جنوب عراق باز می گشت. جوانی تقریباً ۲۰ ساله با موهای سیاه و چشمان قهوه یی و اندام متوسط. گفته شده نام اصلی او عواد ابراهیم علی البدری السامرایی بوده است. چه بسا بغدادی در جوانی و هنگام حکومت صدام حسین در شمار شبه نظامیان اسلامگرای مخالف رژیم بعثی بوده باشد. بنا به برخی اسناد او به دنبال هجوم نظامی امریکا به عراق و ساقط کردن حکومت صدام حسین در سال ۲۰۰۳ از واعظان استان دیاله به شمار می رفت و محفلی شبه نظامی را دور و بر خود جمع کرده بود. فرماندهان نظامی و رهبران مذهبی این گروه های طغیانگر به طور متعارف اطلاعات نادرستی از وضع عمومی و خصوصی خود منتشر میکنند. با اینهمه به نظر می رسد طی سال های ۲۰۰۵ و ۲۰۰۹ البغدادی در اختیار نیروهای ویژه ی ایالات متحد بوده است. به عنوان اسیر جنگی و یا فردی مناسب و تحت آموزش به منظور جایگزین تحولات سیاسی آینده. به همین دلیل متاخر چندان عجیب نیست زمانی که بغدادی به رهبری کل داعش رسید – با وجود کم تجربه گی ملموس – این گروه با سرعت خیره کننده پیش رفت و از سازماندهی پیچیده و ویژه یی برخوردار شد. او تا آنجا بالا آمد که فعالیت های نظامی خود را به طور مرتب و سالیانه در هر استان عراق منتشر میکرد. از آنجا که همه ی رهبران پیشین القاعده طی عملیات های نظامی امریکا – عراق کشته شده بودند، بغدادی اصرار خاصی در مخفی کاری و پنهان ماندن مکان اقامت و چهره ی خود داشت. تا جایی که فقط جمع کوچکی از محل واقعی استقرار او خبر داشتند. تحقیقاً تمام زندانیان القاعده مدعی بودند که هرگز بغدادی را ندیده اند. افراد خاصی از این زندانیان میگفتند در ملاقات ها چهره ی او پوشیده بود.
جنگ داخلی سوریه فرصتی طلایی فراهم آورد تا بغدادی از طریق گسیل جنگجویان جهادیِ با تجربه و ارسال پول جبهه النصره ی سوریه را سازمان دهد. با این حال او در سال ۲۰۱۳ از جبهه النصره کناره گرفت و کماکان به امر رهبری بلامنازع جهادی های مستقر در بخش های وسیع شمال سوریه و عراق ادامه داد. بغدادی در تقابل با اپوزیسیون متشتت و پراکنده به سرعت خود را در مقام رهبری موثر و متنفذ و دست نیافتنی جا انداخت. عروج رعدآسای داعش سوریه در سال ۲۰۱۱ از برهه یی که وی رهبری آن را به دست گرفت با همیاری شورش سنی ها شکل بست. رخنمودی مشابه عراق. پس از سقوط صدام حسین نزدیک به شش میلیون نفر از مردم سنی مذهب این کشور در مقابل نادیده گرفته شدن حقوق شان به پا خاسته بودند.
چهارم. اختلاف میان دو جریان جهادی! هنگام سقوط موصل تمام مخالفان مسلح بشار اسد تحت سیطره ی بی چون و چرای جهادی های طرفدار ایجاد دولت اسلامی شام و عراق بودند. این جماعت جنگجویان خارجی را با اشتیاق به عضویت خود می پذیرفتند. به ویژه جنگجویانی که در جنگ علیه دولت شوروی شرکت کرده بودند و در قتل عام اقلیت های مذهبی و قومی از جمله علویان و مسیحیان و کوردها ید خونین و طولایی داشتند. به استثنای مناطق تحت تسلط کوردها کل سرزمین های شرقی سوریه شامل میادین عظیم نفتی در اختیار داعش بود. چند پاسگاه نظامی مهم در این مناطق وسیع، نزدیک به نیروهای دولتی واقع شده بود اما ارتش اسد قدرت باز پس گیری آنها را نداشت. از اواخر سال ۲۰۱۴ گروههای جهادی مختلفی در این مناطق با هم رقابت میکردند و هر آینه قابلیت جنگ های داخلی میان خود را بروز می دادند. در سال ۲۰۱۲ تشکیلات جهادی جبهه النصره از یک سو به شدت احساس می کرد که در حال ورود به جنگ داخلی با سایر جهادی ها است و از سوی دیگر سخت نگران بود که این فرایند آنان را به حاشیه ی مناسبات سیاسی سوریه سوق دهد. به همین سبب بود که رهبری داعش برای گروه جدید مقدار زیادی پول و اسلحه و تعدادی جنگجوی زبده فرستاد. به دنبال این همیاری و سال بعد ستاد فرماندهی داعش کوشید تا نفوذ و اقتدار خود بر جبهه النصره را تثبیت کند و مانعِ استقلال بیش از حد گروه شود. در همان حال داعش مایل بود پای جبهه النصره را به هر دو سوی جبهه ی جنگ عراق و سوریه باز کند. رهبران جبهه اما به ابتکار و دستور ترکیه در برابر سیاست اقتدارگرایانه و هژمونی خواهانه ی داعش ایستادند. در نتیجه دو گروه جهادی درگیر جنگ داخلیِ بسیار پیچیده یی شدند. به این ترتیب شکافی عمیق میان جهادی ها شکل گرفت. در همان حال جبهه ی اسلامی ضد اسد با وجود حمایت مستقیم و همه جانبه ی ترکیه و قطر بر محور اشتراک نظر در مبانی شریعت [نظریه های اخوان المسلمینی] وارد مبارزه با داعش شد. می توان گفت هنگام ارزیابی سنت های مذهبی و اجتماعی و فرهنگی تفاوت خاصی میان دو سازمان داعش و جبهه النصره دیده نمی شد. گیرم که در افکار عمومی داعش به سخت گیریِ زُفت و زُمخت تر مشهور بود. با وجود نزدیکی غیر قابل انکار به ترکیه و قطر و تظاهر به اعتدال و میانه روی جنگجویان جبهه ی تحت رهبری جولانی در منطقه ی دیرالزور در کنار فرات و شرق سوریه به یک جشن عروسی در خانه یی خصوصی و دور از چشم عموم یورش بردند. جهادی ها زنان غیر محجبه را که به موسیقی بلند گوش می دادند، زیر ضربه های شدید قنداق تفنگ های خود گرفتند و زخمی و دستگیر کردند. علیرغم جنگ و جدال میان سازمان های جهادی آنان همچنان در صف نخست مخالفان دولت اسد ایستاده و سایر گروههای به ظاهر معتدل تر را کنار زده بودند. “ارتش آزاد سوریه“۲ که به روشنی از طرف دولت های یورو- آتلانتیک حمایت می شد و به عنوان جایگزین دولت اسد در آب نمک خوابانده شده بود؛ در جریان این کش مکش ها به حاشیه خزید. اگرچه در این برهه ی خاص داعش شرق استان حلب را اشغال کرده بود اما یک طرف اصلی غالب جنگ های داخل شهر از سوی جبهه النصره و متحد اصلی اش یعنی گروه احرار الشام (تحت فرماندهی ابوعبدالله الحموی و سپس ابویحیی الحموی) رهبری می شد. چند گروه دیگر جهادی از جمله جیش الاسلام و اتحاد اسلامی اجناد الشام فیلق الشام و جیش الحرمون و اعتصام بالله از متحدان احرار الشام و به تبع آن جبهه النصره بودند. حمله به لاذقیه واقع در سواحل مدیترانه – که در اختیار دولت اسد بود – از سوی همین گروه های جهادی مراکشی با همیاری جنگجویان چچنی صورت گرفت.
در حاشیه ی این جنگ ها تفنگچی های جبهه النصره بخش هایی از گوشه و کنار پراکنده ی دمشق و گستره ی وسیعی از روستاها و شهرهای کوچک واقع در مرز ترکیه را نیز در سیطره ی خود داشتند. واقعیت مسلم این بود که جنگ درونی میان جهادی ها صرفاً نبرد بر سر چگونگی تقسیم قدرت و غنائم جنگی بود. در متن راهبردها و اهداف بلند مدت، این گروه ها هیچ مغایرتی با هم نداشتند.
شگفت اینکه رشد چشمگیر قدرت نظامی و وسعت اشغال سرزمین های عراق و سوریه از سوی جنگجویان جهادی در میان رسانه ها و سیاستمداران غربی مشاهده نمی شد. در خوشبینانه ترین بررسیِ دلیل این امر می توان گفت که مقام های ارشد سیاسی نظامی و امنیتی ناتو عملیات جهادی ها را به گونه یی ترسیم می کردند که پنداری همه ی دستورات و تجهیزات از جانب القاعده ی مرکزی صادر می شود. خود آنان نیز می دانستند که اساس چنین تصور و تصویری مخدوش است. با این حال غرب به دنبال آن بود که عملیات احتمالاً موفقیت آمیز علیه جهادی های درگیر در جنگ سوریه و عراق را به حساب پیروزی بر مرکزیت القاعده بریزد و از این ره آورد بازو بگیرد. این رویکرد اغراق آمیز به فرماندهان ناتو اجازه می داد تا سیمای مبارزه در قالب برنامه ی به اصطلاح “جنگ علیه ترور“۳ را چندین برابر بزرگتر نشان دهند. حقیقت داستان اما این بود که تمرکز مطلق بر اهمیت جنگ با جهادی هایی که مستقیماً از سوی مرکزیت القاعده پشتیبانی می شدند، یک خود فریبی خام بود که به داعش و سایر جنگجویان درگیر در عراق و سوریه فرصت رشد بیشتر می بخشید. چنین سیاستی به طور مشخص انتقادهای ایمن الظواهری به فرقه گرایی و خشونت های عنان گسیخته ی داعش را نادیده می انگاشت. یکی از روزنامه نویسانی که با جنگجویان جهادی سوری مستقر در جنوب و شرق – که به مرکزیت القاعده متصل نبودند – صحبت کرده بود به فایننشال تایمز گفته بود:
«همه ی این جهادی ها بدون استثنا از حمله های ۱۱ سپتامبر با شوق و اشتیاق دفاع می کردند. امید و آرزوی این جنگجویان تکرار همان واقعه در قلب اروپا بود.»
پنجم. سیاست ناتو در سوریه! نکته ی ظریف و در عین حال سخت مهم ماجرای اسلام سیاسی و جنگ جهادی این است که آن بخش از گروه های بنیادگرای تکفیریِ مرتبط با القاعده در صورتی که عملکردشان در راستای حفظ منافع و پیشبرد سیاست های امریکا و ناتو بود به ساده گی میانه رو و معتدل خوانده میشدند. حتا اگر در شمار خشن ترین جهادی ها بودند. جبهه النصره و متحدان جهادی اش در شمار این دار و دسته ها بودند. در سوریه مقام های امریکایی رسماً از سیاست جدید عربستان پشتیبانی کردند. به موجب این برنامه مقرر شده بود یک “جبهه ی جنوبی” در اردن تشکیل شود که در دو میدان بجنگد. یکی علیه دولت بشار اسد در دمشق و دیگری ضد گروه های نزدیک به القاعده در شمال و شرق سوریه. در همین راستا بریگاد یرموک – که به وضوح از سوی عربستان حمایت می شد و به جبهه النصره نزدیک بود – ابتدا به عنوان سازمانی معتدل معرفی شد و سپس با دریافت تجهیزات نظامی جدید از جمله موشکهای ضد هوایی از عربستان تقویت گردید و متعاقباً در قالب طرح پیشگفته به عنوان سازمان پیشرو در عملیات “جبهه ی جنوبی” به میدان آمد. حقایق مستتر در قفای بریگاد یرموک خیلی زود لو رفت. فیلمهای زیادی منتشر شد که به روشنی نشان می داد اعضای یرموک در کنار جهادی های النصره می جنگند. به صراحت مشخص بود که یرموک و جبهه النصره در تمام اهداف نظامی با یکدیگر مشترک و همسو هستند. با اطلاع از این برنامه بود که مقام های نظامی ایالات متحد اجازه دادند سلاحهای پیشرفته در اختیار بریگاد یرموک قرار گیرد و با جنگجویان جبهه النصره تقسیم شود! این سیاست رسمیِ جنگیِ امریکا عملاً القاعده را در جنگ داخلی سوریه تقویت می کرد. پیشرفته ترین تسلیحات نظامی زیر نظر ارتش امریکا در اختیار خطرناک ترین گروه های تروریستی قرار گرفت. مقام های ارشد ارتش و پلیس عراق بارها تاکید کرده بودند سلاح های بسیار پیشرفته یی را از جهادی ها گرفته اند که از سوی امریکا و ناتو در اختیار جنگجویان جبهه النصره قرار گرفته بود تا با القاعده ی سوریه بجنگند.
از سوی غربی ها نام القاعده برای شناسایی دشمن های جهادی همیشه با نوعی انعطاف به کار برده می شد. طی سال های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ و در پی تجاوز امریکا و بریتانیا به عراق و اشغال نظامی و سیاسی این کشور ضد حمله های پراکنده یی علیه آنان صورت می گرفت. مقام های امریکایی مهاجمان را به القاعده نسبت می دادند. در حالیکه آنان به گروه های بعثی و ناسیونالیست های هوادار حکومت صدام حسین وابسته بودند. چنین تبلیغات سرسام آوری به ویژه از سوی رسانه های اصلی بیش از ۶۰ درصد رایدهنده گان امریکایی را متقاعد کرد که پیش از واقعه ی ۱۱ سپتامبر میان صدام حسین و مهاجمان به برج های دوگانه و فرماندهان القاعده رابطه ی مستقیمی وجود داشته است. برای اثبات این ادعا اما هیچ مدرکی ارائه نشد. در عین حال سود این تبلیغات مطلقاً دروغ و مبالغه آمیز هم در داخل عراق و هم در کل کشورهای عربی مسلمان نشین به حساب مقاومت القاعده علیه اشغال امریکا واریز شد.
ششم. حمله ی شیمیایی؟ در ماه اگوست ۲۰۱۳ و متعاقب حمله های شیمیایی با گاز سارین به بخش های اشغالیِ شورشیانِ مستقر در پیرامون دمشق، خانم رازان زیتونه۴ (وکیل امریکایی تبار حقوق بشر) در یک برنامه ی تلویزیونی شرکت کرد. خانم زیتونه از طریق اسکایپِ اردوگاه اپوزیسیون سوریه در دوما واقع در منطقه ی حومه ی شرقی دمشق سخن می گفت. طی این مصاحبه وی گزارشی “معقول و قابل قبول” – که احساسات مخاطب را جریحه دار میکرد – از وقایع اتفاقیه ی بعد از حمله های شیمیایی ارائه داد:
«من در تمام عمرم اینهمه جسد ندیده ام.»
زیتونه به تشریح رفتار مردم مستاصلی پرداخت که در جست و جوی یافتن زنده گان با چنگ و دندان و ناخن خود زمین را می شکافتند و در و پنجره ی خانه ها را میشکستند. او از پزشکانی یاد کرد که بی وقفه برای نجات جان مردم شیمیایی شده می کوشیدند و در عین حال ناامیدانه اشک می ریختند. وی از تدفین مکرر ۱۵ تا ۲۰ جسد در یک گور دسته جمعی سخن گفت. زیتونه با ادبیاتی زننده و لحنی تند شایعه ی استفاده ی جنگجویانِ جهادی از گاز سارین را رد کرد و از موضع سخنگوی غیر رسمیِ جهادی ها به تاکید گفت:
«به نظر شما ما تا آن حد مردمی دیوانه هستیم که کودکان خود را بکشیم؟»۵
رازان زیتونه از جمله مخالفان حقوق بشری و پرو غرب بشار اسد به شمار میرفت که بیش از ۱۰ سال برای آزادی زندانیان سیاسی تلاش کرده بود. حمایت “جامعه ی جهانی” [نام رمز امپریالیسم امریکا و ناتو] از اپوزیسیون سوریه به اعتبار چنین فعالیتهایی صورت می گرفت. گفته می شود در تاریخ ۹ دسامبر ۲۰۱۳ تروریست های مسلح وارد محل کار او در بخش دوما شدند و زیتونه را به همراه همسرش وایل حماده و دو همکار وی به نام های سمیرا خلیل و ناظم حمادی ربودند. هنوز و پس از گذشت ۱۲ سال از آن واقعه سرنوشت رازان و سایر ربوده شده گان به درستی دانسته نیامده است. منطقه ی ربایش این افراد تحت سلطه ی نظامی بخشی از شورشیان تحت حمایت عربستان بود. سعودی ها – در جریان رقابت با ترکیه و قطر – از این حوزه به منظور ایجاد موازنه در مقابل گروه جبهه النصره استفاده میکردند و آن را به افراد جیش الاسلام سپرده بودند. یاسین الحج صالح شوهر سمیرا خلیل به شبکه ی خبری المانیتور گفته بود:
«رازان و سمیرا از اعضای جنبش سکولار ملی به شمار می رفتند و مبارزه ی آنان با فرقه های اسلام گرا باعث ربودنشان شد.»
هفتم. قتل های سیاسی در سرزمین اشباح! آدم ربایی های مشابه همین مورد در سایر شهرهای سوریه نیز مکرر صورت می گرفت. در تمام مناطقی که تحت اشغال جهادی ها بود، فعالان سیاسی چپ و سکولار کشته می شدند و یا لاجرم از کشور می گریختند. معمولاً این قتل های سیاسی زمانی به وقوع می پیوست که افراد نسبت به ارتکاب کشتار و شکنجه و زندانی کردن و سایر جنایات از تروریست ها انتقاد می کردند. عروج جنگجویان جهادی تروریست از متن خیزش اعتراضی و مسالمت آمیز مردم سوریه علیه دولت بشار اسد این پرسش اساسی را به میان می کشید که چرا از درون آن جنبش خواهان اصلاحات دموکراتیک فرقه های ارتجاعی بیرون آمدند و ضمن به حاشیه راندن اعتراض مردم کشور را به جنگ داخلی کشیدند و تخریب کردند؟ دولت بشار اسد برای بقای خود و انهدام انواع فرقه های جهادی مورد حمایت قدرت های منطقه یی – از جمله ترکیه و قطر و عربستان و البته امریکا و ناتو – شهرهای اشغالی را بمباران می کرد. در مقابل تروریست های القاعده نیز هر جا که می توانستند در نهایت سبعیت شیعیان علوی و مسیحیان و نظامیان و کارمندان دولتی را می کشتند. مردم سوریه میان این دو قدرت گیر افتاده بودند. از یک سو دولت که با تمام قدرت و همه ی امکانات نظامی و پلیسی خود به شدت علیه جهادی ها می جنگید و از سوی دیگر تروریست های جهادی. جنگجویانی که به چهره ی کودکان – صرفاً به خاطر یک انتقاد ساده از آنان – شلیک می کردند و تصاویر اجساد لت و پاره شده ی سربازان را برای خانواده های شان می فرستادند. در این دوره ی خاص سوریه شبیه لبنانِ درگیر جنگ داخلی طی سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۹ بود. اواخر سال ۲۰۱۴ یکی از دوستان نویسنده ی من برای مدت کوتاهی در شهر حمص بود. شهری که به اعتبار جنب و جوش و شوق و شورِ متنوع تفریحات شادی بخش مشهور و شناخته شده بود. به گفته ی او حمص شمایل شهری شبیه “اشباح و ارواح” پوشیده بود. جاییکه ساختمان های ویرانه اش تخلیه و یا با بمب منهدم شده بود. آن بخش از دیوار ساختمان هایی که هنوز کاملاً فرو نریخته بود در نتیجه ی شلیک مسلسل چنان مشبک شده بود که انگار کرم های عظیم آنها را جویده و سوراخ کرده اند. حمص شهر ایست بازرسی و منطقه یی بود که دولت آن را تحت محاصره ی خود گرفته و شورشیان مستقر در آن را مرتب بمباران می کرد. این راهبرد دولت موفق و کارآمد بود اما به تدریج و آهسته – مانند حرکت کند حلزون – بخش های وسیعی از کشور را به ویرانه می کشید.
روزی روزگاری حلب بزرگترین شهر سوریه به شمار می رفت. جنگ داخلی غالب مناطق شهر را خالی از سکنه و متروکه کرده بود. نیروهای دولت بشار اسد در حال پیشروی به منظور بازپس گیری حلب از جهادی ها بودند. ارتش در بخش های گسترده یی از اطراف شهر پخش شده بود اما از تصرف قسمتهای شمالی و شرقی ناتوان بود. چنین موفقیتی مستلزم انسداد مرزهای ترکیه و محاصره ی ادلب و ممانعت از ورود و خروج و تسلیم تروریست ها بود. در عین حال پیروزی دولت سوریه در جنگ با نیروهای ارتش آزاد یکی از رقیبان را از میدان بیرون رانده و به تقویت جهادی ها انجامیده بود. این دسته از تجهیزات نظامی پیشرفته و جنگجویان سرسخت و تسلیم ناپذیر سود می برد. ارتش سوریه در متن پیشروی به سوی حلب عملاً با دو سازمان میجنگید. یکی جبهه النصره که نماینده ی رسمی القاعده به شمار میرفت و دیگری احرارالشام که از سوی دولتهای قطر و ترکیه پشتیبانی میشد. تلاش دولت مبتنی بر تکرار پیروزی های مشابه در حمص و اطراف دمشق بود تا از این طریق جهادی ها را وادار به تسلیم کند. با این حال مناطق اشغالی شرق حلب از هر نظر برای تروریست ها حایز اهمیت راهبردی بود. از یک سو این منطقه به مقر اصلی جنگجویان یعنی شهر ادلب نزدیک بود و از سوی دیگر مستقیماً از مرزهای ترکیه سر در می آورد. سقوط تمام عیار حلب و تصرف اطراف آن به دست دولت اسد مفهومی جز آغاز فروپاشی نظامی شورشیان نداشت. چنین اتفاقی به مذاق دولت های حامی تروریست ها خوش نمیآمد.
اوضاع و احوال خطرناک تحولات سوریه متاثر از مناقشات سیاسی و هویتی و اقتصادی پیش از شروع قیام مردمی در سال ۲۰۱۱ و دخالت مخرب و سو استفاده ی دولت های خارجی از این بحران ها بود. آتش سرکش اعتراضات مردمی – که به “بهار عربی” شهره شده بود – در تونس جرقه خورد و سپس شعله های آن به کشورهای مصر و لیبی و یمن و بحرین نیز کشیده شد. تظاهرات مردم ابتدا مسالمت آمیز و مطالباتی بود. اما با مقابله ی خشن پلیس و دخالت نیروهای امنیتی که به سوی راهپیمایان شلیک میکردند، اعتراض ها نه فقط گسترش یافت بلکه سریعاً به همه سو سرایت کرد. تقابل مسلحانه ی پلیس امنیتی به انفجار خشم عمومی انجامید و بدین ترتیب مقاومت های پراکنده ی مسلحانه شروع شد. از منظر تبلیغات دولت سوریه این تظاهرات از همان آغاز نیز مسالمت آمیز نبود. بنا به ادعای مقام های امنیتی معترضان از ابتدای تظاهرات در شهر درعا به سوی نیروهای دولتی آتش می گشودند. ناظران بی طرف تحولات سوریه ادعای دولت این کشور را چندان غیر واقع بینانه و مبالغه آمیز نمیدانستند و در مجموع با آن موافق بودند. با اینحال در صورتیکه هدف اپوزیسیون مسلح و از پیش سازمان یافته ی سوریه به تله انداختن دولت در جریان واکنشهای تلافی جویانه ی مسلحانه بوده باشد، ناگزیر باید پذیرفت که آنان بیش از تصورات رویایی خود به هدف نزدیک شدند.
هشتم. گسست دولت – جامعه! برخلاف آنچه از بیرون به نظر می رسید دولت و جامعه ی سوریه از انسجام واقعی و محکم برخوردار نبودند. اختلاف های داخلی میان دولت و مردم و گروههای معارض در زمینه های مختلف طبقاتی و سیاسی و مذهبی و هویتی کماکان استمرار داشت. “گروه بین المللی بحران”۶مستقر در بروکسل در جولای ۲۰۱۱ طی گزارشی درباره ی سوریه نوشت:
«بنا به ادعای مقام های ارشد سوری دولت این کشور با توطئه ی گسترده ی گروه های مسلحِ اسلامی که از سوی دولت های خارجی منطقه و غرب تجهیز و تمویل میشدند مقابله میکرد. حال آنکه بشار تا حد زیادی در مقابل مردم غیرنظامی خود نیز ایستاده بود. وقتی دولت بشار اسد به قدرت رسید، رفاه مردم ستمدیده و زحمتکش و دهقانان را در برنامه های خود گنجاند و این طبقه را به عقبه ی محکم حامی خود تبدیل کرد. در برهه ی جنگ داخلی اما نخبه گان حاکم ریشه های حقیقی خود را فراموش کرده بودند.»
خشکسالی سوریه که از سال ۲۰۰۷ تشدید شده بود چهار سال بعد به قحطی نان و آب انجامید. گزارش های سازمان ملل متحد حاکی از آن بود که در نتیجه ی این فاجعه ی زیست محیطی بیش از سه میلیون کشاورز سوری به زیر خط فقر مطلق فروغلتیده اند. بخش عمده یی از این دهقانان به حاشیه ی شهرها پناه برده بودند. افزایش تورم زنده گی خرده بورژوازی را تحت فشار قرار داده بود. کارگاه های کوچک به دلیل ورود کالاهای ارزان ترکیه عملاً تعطیل و ورشکست شده بود. در مجموع وضع اقتصادی مردم سوریه نیز مانند امنیت آنان در خطر سقوط بود.
دولت با تمام قدرتِ نیروهای پلیسی و امنیتی فاسد و خشن، همه ی ابعاد زنده گی مردم را تحت نظر داشت. با وجودی که “گروه بین المللی بحران” تاکید کرده بود «دلیل اصلی به خشونت کشیده شدن تظاهرات مسالمت آمیز مردم دخالتهای مسلحانه ی اسلامگرایان استشهادی بود» اما نمی توان تمام حقیقت را در چنین گزینه یی یافت. کافی است اوضاع کشور در تابستان ۲۰۱۱ را با وضع فاجعه بار سال ۲۰۱۴ قیاس کنید. در این دوره نه فقط جنگ داخلی به لحاظ نظامی و رو در رویی های سیاسی به بن بست خورده بود بلکه کل اپوزیسیون مسلح سوریه نیز به سلطه ی داعش در آمده بود. از منظر ارزش های ایدئولوژیک تفاوت محسوسی میان داعش و سایر گروه های جهادی دیده نمی شد. سازمان هایی از قبیل جبهه النصره و ارتش آزاد و احرارالشام نیز مانند داعش به دنبال استقرار حکومتی سلفی و بنیادگرا بر مبنای باورهای فرقه یی شریعت اهل سنت بودند. دست کم برای یک دوره ی معین این سازمان های جهادی که در میان مردم متمدن به عملکرد خشونت بار وحشیانه مشهور بودند غالباً از طرف مردم محلی با آغوش باز مورد استقبال قرار گرفتند. جهادی ها قانون آهنین متکی به اصول فقه را در مناطق تحت سلطه ی خود حاکم کرده بودند. در همان حال ارتش آزاد سوریه برخوردار از حدود ۱۲۰۰ جنگجوی تحت حمایت غرب که نظم اجتماعی را از طریق غارت اموال مردم و دزدی مختل کرده بودند از سوی داعش به حاشیه رانده شده بودند. طی دهه ی ۱۹۹۰ وضعیتی مشابه در افغانستان نیز جریان داشت. طالبان پس از کسب قدرت و کنار زدن دولت پرو غرب مجاهدین توانسته بود تا حدودی در مقابل راهزنی ها و چپاول اموال عمومی بایستد. رویکردی که از سوی مردم پسندیده بود.
اواخر سال ۲۰۱۳ میزان دخالت سازمان های جهادی خارجی در جنگ داخلی سوریه در اعتراف صدام جمال دانسته آمد. وی از اعضای رهبری تشکیلات “فحد الرسول“۷ و در شمار فرماندهان ارشد پیشین ارتش آزاد سوریه در مناطق شرقی بود. همزمان با تضعیف ارتش آزاد، صدام به داعش پیوست. وی در مصاحبه یی ضمن افشا و محکوم کردن عملکرد جنایتکارانه ی ارتش آزاد به نکات مهمی پرداخت. در صحبت های فرد مورد نظر بارها از این موضوع سخن گفته شد که گروه تحت فرماندهی او به طور قطع از سوی شیخ نشین های حاشیه ی خلیج فارس و دولت ترکیه ساخته و حمایت شده بود. به گفته ی صدام جمال:
« انقلاب سوریه ابتدا از سوی قطر کلید خورد و مدتی بعد عربستان سعودی بر آن سوار شد.»
در مصاحبه ی مهم این فرمانده ی سابق ارتش آزاد و عضو داعش از جمله به این مسئله ی حساس انگشت گذاشته می شود که جلسات فرماندهان ارتش آزاد سوریه همیشه با حضور مستقیم نماینده گان امنیتی عربستان و امارات و اردن و قطر به همراه مشارکت بی واسطهی افسران اطلاعاتی امریکا و فرانسه و بریتانیا برگزار می شد. جمال به یاد میآورد در یکی از این نشست های محرمانه و حساس که در شهر آنکارا تشکیل شده بود، شاهزاده سلطان بن سلطان (معاون وزیر دفاع عربستان) و برادر ناتنی بندر بن سلطان رییس وقت سازمان اطلاعاتی امنیتی آن شیخ نشین خطاب به فرماندهان جهادی حاضر در جلسه پرسیده بود:
«کدام یک از شما قدرت و برنامه ی موثر برای حمله به مواضع بشار اسد دارید؟ در این صورت طرح خود را همراه با نیازهای مالی و تسلیحاتی در اختیار من قرار دهید تا به سرعت تامین شود.»
به این ترتیب به ساده گی می توان پذیرفت که جنبش و اپوزیسیون ضد بشار اسد به طور کامل از سوی سازمان های اطلاعاتی و امنیتی دولت های حاشیه ی خلیج فارس و ناتو اداره و هدایت می شد. در نتیجه تثبیت نسبی دولت اسد به معنای شکستی سنگین برای رهبری این ائتلاف یعنی ترکیه و عربستان بود. چندان بیهوده نبود که متعاقب شکست عربستان و متحدانش در جنگ داخلی سوریه دو فرد مهم نظامی بندر و سلمان از مناصب خود کنار گذاشته شدند.
نهم. همه علیه هم! ژانویه ۲۰۱۴ جنگ میان جهادی ها با یورش هماهنگ به مواضع داعش شروع شد. همین امر نه فقط به شکاف عمیقی میان شورشیان دامن زد بلکه به پایگاه آنان در میان مردم سنی مذهب شهرهای اشغالی نیز آسیب رساند. جنگجویان جهادی خارجی که برای ساقط کردن دولت بشار اسد به سوریه سرازیر شده بودند ناگهان دریافتند که در این میدان بی نام و نشان ناگزیر از کشتن هم مسلکان خود نیز هستند. در تلافی و به منظور پاسخ به یورش های جبهه النصره، داعش دست به اقدام متقابل زد و عبدالله محمد المحیسنی – نماینده ی رسمی القاعده ی عراق و از رهبران احرارالشام – را در جریان یک بمب گذاری استشهادی کشت. ابوعبدالله بن محمد بن سلیمان المحیسنی از اهالی عربستان بود که اواخر ماه اکتبر ۲۰۱۳ از طرف این کشور به عنوان قاضی القضات و حاکم شرع و میانجی صلح میان جبهه النصره و داعش به سوریه اعزام شده بود. او با عضوگیری از میان جنگجویان جبهه النصره و احرارالشام گروه جیش الفتح را ساخت و خود رهبری آن را به عهده گرفت و به یک پای جنگ میان جهادی ها و ضدیت با داعش تبدیل شد. از نظر محیسنی مردم سوریه کافر و مستوجب مجازات مرگ بودند. کشته شدن وی موید تضعیف اقتدار القاعده ی مرکزی و تشتت در میان سازمان های وابسته به آن بود. از سوی دیگر بعد از شروع جنگ داخلی میان جهادی ها امریکا با همکاری عربستان و اردن کوشید به منظور ایجاد یک “جبهه ی جنوبی” علیه بشار اسد و القاعده جنگ علیه دولت سوریه را به سوی اهداف مورد نظر خود سازمان دهد اما عدم تمایل اردنی ها و شدت رقابت میان جهادی ها این طرح را با شکست مواجه ساخت. به این ترتیب خیلی از جهادی ها تصمیم گرفتند به خانه برگردند. همانقدر که مسیرهای اعزام به سوریه آسان و از نظر مالی غنی بود، راه برگشت به خانه دشوار بود. برای نمونه دولت های عربستان و تونس که از مشوقان اصلی پیوستن جهادی ها به جنگ سوریه بودند از بازگشت شهروندان خود وحشت داشتند. آنان افراد کم تجربه یی را به سوریه اعزام کرده بودند و اکنون با جنگجویانی مواجه بودند که از کشتن و کشته شدن نمی ترسیدند و بسیار قشری تر از گذشته شده بودند. یکی از شهروندان تونسی که در شهر رقه برای بازگشت جنگجویان هم میهن خود به تونس فعالیت می کرد شگرد جالبی برای این هدف به کار بسته بود. او تصاویر زنان نیمه برهنه در سواحل تونس را به جهادی ها نشان می داد و از آنان می خواست که به منظور جلوگیری و مبارزه با این اعمال گناه آلود به کشورشان بازگردند.
روند جنگ داخلی سوریه به چنان دوران فاجعه باری رسیده بود که غربی ها از جبهه النصره ی جولانی به عنوان نماینده ی رسمی القاعده در سوریه همچون سازمانی معتدل و میانه رو سخن میگفتند و از این جنگجویان در مقابل خشونت عنان گسیخته ی داعش حمایت می کردند. پشتیبانی از خشونت کمتر و نسبی در برابر خشونت مطلق!
در ابتدای سال ۲۰۱۴ جهادی های داعش دست به عقب نشینی از سوریه زدند. به نظر می رسید این یک حرکت موقت گول زننده در راستای تدارک حمله به شمال عراق و بازسازی نظامی باشد. سرزمین های تحت تصرف داعش در شرق سوریه و غرب عراق چنان وسیع بود که به راحتی امکان می داد جنگجویان ضمن تجدید قوا ضدحمله های جدیدی را سازماندهی کنند. از سوی دیگر تدابیر جبهه النصره حکایت از انعطافی داشت که نشان می داد این گروه به دنبال صلح و آشتی با داعش است و برنامه ی جنگ درونی میان جهادیها را پی نمی گیرد. سران جبهه به تجربه دریافته بودند که جنگ درونی جهادی ها بسترهای پیشروی دولت بشار اسد و پیروزی های ارتش سوریه را آسان تر ساخته است. با این وجود در برهه ی مورد نظر دولت مستقر هنوز از قدرت لازم برای در هم شکستن کل جبهه های جنگجویان برخوردار نبود.
دهم. بشار، قذافی نبود! از زمان شکل بندی خیزش ضد اسد در سوریه هم دولت های غربی و هم مخالفان دولت مرتکب اشتباهات فاحش و موحشی شدند. این دو دسته گمان می زدند که رییس جمهوری بشار اسد مانند معمر قذافی در لیبی به سرعت ساقط خواهد شد. شورشیان تا بناگوش مسلح درگیر جنگ سوریه و دولت های حامی آنان از یاد برده بودند که دولت قذافی نه از سوی چند گروه تروریستی بلکه به واسطه ی بمباران های سنگین فرانسه و سایر اعضای ناتو فروپاشید. بدون پشتیبانی هوایی ناتو شورشیان لیبی ظرف چند هفته تار و مار میشدند. در سال ۲۰۱۳ این خیال که دولت اسد ضعیف و شکست پذیر است به کل نقش بر آب شده بود. در حالی که سال پیش از آن تقریباً همه ی دولتهای غربی و ناظران جنگ در مورد تبعیدگاه اسد بحث می کردند. این مباحث ذهنی در شرایطی صورت می گرفت که دستکم ۱۴ استان کشور تحت سیطره ی کامل دولت سوریه بود و داعش تنها یکی از استانها را اشغال کرده بود. رقه – شهری پر جمعیت در کنار رود فرات – هنوز سقوط نکرده بود. مشکل راهبردی مخالفان غیر جهادی بشار اسد – اگراساساً راهبردی در کارشان بوده باشد – مبتنی بر الگوسازی از اوضاع لیبی بود. زمانی که این راهبرد فرضی در زمین سخت واقعیت شکست خورد، آنان برنامه ی جایگزین نداشتند. با وجودی که بشار اسد – درست مانند اپوزیسیون طی سال های ۱۲-۲۰۱۱ توانایی نظامی خود را به شکل مبالغه آمیزی بیش از حد واقعی نشان می داد اما در مجموع دولت او به لحاظ شرایط سیاسی و نظامی چشم انداز مثبتی داشت. ارتش سوریه در کنار جنگجویان طرفدار اسد و به همراه شبه نظامیان حزب الله سیطره ی خود بر اطراف دمشق و سلسله ارتفاعات بسیار مهم قلمون – در امتداد مرز لبنان – و البته شهر حمص را بسط میدادند. این پیروزی ها بسیار آهسته اما پیوسته به دست می آمد. دولت هم از نظر تسلیحات در مضیقه بود و هم نسبت به تلفات سنگین نظامیان با احتیاط عمل می کرد. رفتار سربازان مستقر در پایگاه های ایست بازرسی مسالمت آمیز به نظر می رسید. در مواجهه با محلات و اماکن تحت اشغال شورشیان ترجیح اصلی دولت بمباران بود. در نتیجه شهروندان متمول از خانه های خود می گریختند و صرفاً جهادی ها و خانواده هایشان به همراه مردم فقیر بی دست و پا باقی میماندند. آب و برق بخش های تحت محاصره قطع شده بود. اوایل سال ۲۰۱۴ در منطقه ی ادرا – واقع در حاشیه ی شمالی دمشق – دوستان ما از نزدیک شاهد یورش جنگجویان جبهه النصره به یکی از مجتمع های مسکونی بودند. جهادی ها از طریق لوله های فاضلاب خود را به این ساختمان رسانده و جمعی از شیعیان علوی و مسیحیان را کشته بودند. در مقابله با این حمله ی خونین واکنش دولت تداوم محاصره ی شورشیان بود. بدون هیچ حمله ی تلافی جویانه یی!
در طول جنگ میان دولت سوریه و جهادی ها آتش بس هایی شکل می بست که بی شباهت به تسلیم نبود. منطقه ی برزه در حومه ی دمشق اواخر سال ۲۰۱۱ به اشغال شورشیان در آمده بود. سه سال بعد از این واقعه پارتریک به این بخش حاشیه یی پایتخت رفت. ارتش آزاد سوریه سلاح های خود را اینجا مستقر کرده بود. یکی از فرماندهان شورشی به پاتریک گفته بود:
«ما از دولت انتظار داشتیم که ۳۵۰ نفر از اسیران ارتش آزاد را از منطقه ی برزه رها کند اما فقط سه جسد به ما تحویل داده اند.»
او متعاقباً از پاتریک پرسیده بود:
«آیا فردی را در سازمان اطلاعاتی ارتش سوریه میشناسی که سرنوشت بقیه ی اسیران را تدقیق کند؟»
تصویر واقعی اوضاع و احوال جنگ داخلی سوریه با چشم اندازی که از بیرون ترسیم می شد از بیخ و بن تفاوت داشت. شهرک نقب [با منطقه ی “نقب” در نزدیکی نوار غزه و تحت اشغال رژیم صهیونیستی اشتباه نشود] در میان جاده ی دمشق – حمص واقع شده است. فوریه سال ۲۰۱۴ در همین شهرک که به تازه گی از شورشیان پس گرفته شده بود، ارتش و پلیس اقدام به برگزاری جشن و شادی کردند. این مراسم از سوی شبه نظامیان موسوم به “نیروهای دفاع ملی” (NDF) محافظت می شد. مردم محلی به پاتریک گفته بودند که بخش اعظم همین شبه نظامیان که اینک در صف “نیروهای دفاع ملی” سازمان یافته اند دقیقاً همان افرادی هستند که هفته ی پیش از بازپس گیری شهرک ادعا میکردند که تا آخرین گلوله با ارتش و دولت بشار اسد خواهند جنگید.
چنین رویکردی منحصر به فرد نبود. در بخش های گسترده یی از سرزمین سوریه از جمله مناطق منتهی به شهر حمص و امتداد مرزهای شرقی زمانی که شورشیان مراکز نظامی از جمله روستاها و پایگاه های خود را از دست رفته می دیدند به نیروهای دولتی میپیوستند. حکایت این وقایع نه چندان عجیب داستان های جنگ قلعه ی “حصن الاکراد”۸ را تداعی می کرد. در این دوره به استثنای بخش های وسیعی از الوائر – در شمال غربی سوریه و محل استقرار اقلیت های سنی مذهب متواری – شهر حمص به تسخیر ارتش در آمده بود. در چنان شرایطی میان اوضاع و احوال این شهر و لبنان در زمان جنگ داخلی مشابهت شگفت ناکی مشاهده می شد. اطراف قلعه روستاهای مسیحی نشین به حیات خود ادامه می دادند و در نزدیکی آنها جوامع کوچکی از ترکمن های سنی مذهب زنده گی می کردند. در مجاورت مرز لبنان خانه هایی دیده می شد که پشت درهای شان شمایل مریم مقدس نصب شده بود. ساکنان این خانه ها عموماً از قبیله های مارونی مذهب مسیحیان لبنان بودند.
پیشروی ارتش سوریه در مناطق شمالی کشور ناچیز و بسیار آهسته صورت میگرفت. دلیل آن را باید استفاده ی بی حد و حصر شورشیان از مرزهای باز ترکیه و بهره گیری امکانات لجستیکی و نظامی دولت آنکارا دانست. نکته ی جالب اینکه غالب جنگ های داخلی میان شورشیان به سبب تلاش این فرقه ها در راستای تسلط بر همین مرز مشترک میان ترکیه و سوریه به وقوع می پیوست. سلطه بر این مرز به جنگجویان شورشی فرصتی طلایی می داد تا نه فقط مهمات و جهادی های جدید و تازه نفس را به انضمام خود در آورند بلکه غنائمی از قبیل بشکه های نفتی را در بازار قاچاق بفروشند و به منابع مالی قابل توجهی دست یابند.
یازدهم. استعفای اسد؟ حرفش را هم نزنید! به وضوح می توان دید که گستره ی گسترده یی از کشور سوریه ویران شده است. برای مثال تمام بخش های شمالی دمشق به استالینگراد در زمان جنگ علیه فاشیسم مانسته است. ساختمان هایی که از فرط تخریب به ساده گی قابل بازسازی نیست. مهاجرانی که امکان بازگشت به خانه را ندارند. اساساً خانه یی نمانده است که آنان بازگردند. دولت نیز قادر به تامین نیازهای مبرم مردم جنگ زده و ترمیم خانه های تخریب شده نیست. تشویق دولت به منظور بازگشت مهاجران مبتنی بر یک استدلال سیاسی صحیح است:
«نه مگر ما بهتر از جهادی هایی هستیم که شما را صرفاً به دلیل گرایشهای مذهبی و قومیتان گردن میزنند!»
از ابتدای سال ۲۰۲۰ اوضاع اقتصادی به ویژه در حوزه ی تامین انرژی و نان مردم سوریه تا آنجا سیاه و تباه شده بود که این استدلال ها که دولت سکولار صرفاً به اعتبار سکولاریمش بهتر از جهادی ها است و یا بدتر از آن نیست اعتبارش را از دست داده بود. ناگفته پیدا بود که چنین توجیهی فقط شیعیان علوی و مسیحیان و کوردها را مرعوب میکرد. به همین شکل اقلیت های سنی مذهب همکار دولت را. از همین منظر به راحتی می توان یکی از بزرگترین جنایات منجر به ضعف جنگجویان جهادی را کشتار مخالفان مذهبی خود دانست. داعش و جبهه النصره و سایر جهادی ها در مناطق اشغالی تا آنجا پیش رفته بودند که حتا زنان مسیحی مخالف را وادار به پوشیدن حجاب مورد نظر خود می کردند. مجازات عدم رعایت این دستورها بازداشت و شکنجه و مرگ بود. در واقع همین خشونتِ عریان و تندخوییِ قهرآلودِ جهادی های سوریه جنگ داخلی این کشور را با تمام جنگ های منطقه متمایز می کرد. تهدید به شکنجه و اعدام مخالفان به راحتی از سوی جنگجویان عملی می شد. شکنجه های وحشتناک و اعدام های هولناک. فیلم های فراوانی از این رفتار شنیع جهادی ها در شبکه های اجتماعی موجود است. مردم سوریه بارها این فیلم ها را دیده و یا شخصاً به طور واقعی با چنین تهدیدهایی مواجه شده بودند. به این ترتیب این احتمال که جهادی ها قادر می شدند از طریق قیام و انقلاب مردم دولت اسد را ساقط کنند کمتر از هیچ بود. جنایات مکرر جهادی ها که بخشی از این منش و روش ایشان بود برای کل مردم سوریه روشن تر از آن بود که از بغض اسد به جهادی پناه ببرند. در نتیجه اینک که رسانه های اصلاح طلب و به ویژه اصولگرای ایرانی از طرح موفق رژیم چنج در سوریه تحت عنوان “انقلاب” یاد می کنند و تروریست های حاکم را “معارضان” و “مسلحان” و مخالفان” می خوانند؛ انسان دچار تهوع می شود. (برای نمونه بنگرید به این مطلب از سایت “مشرق نیوز”/ نزدیک به نهادهای امنیتی تحت عنوان “انقلاب در حال بلعیدن فرزندان”/ ۱۳ بهمن ۱۴۰۳)
از بدو شروع این خشونت های لگام گسیخته همیشه پرسش اصلی این بود که برای پایان دادن به چنین جنگی به سود مردم سوریه چه باید کرد؟ سیاست عملی غرب متکی بر این برنامه بود که با تجهیز روزافزون اپوزیسیون به سلاح های پیشرفته میدان جنگ را برای دولت سوریه تنگ تر کند و از طریق اجبار بشار اسد به مذاکره او را به کناره گیری از قدرت متقاعد سازد. سیاستی کاملاً شکست خورده. تحقق فرضی چنین برنامه یی مستلزم تداوم طولانی جنگ و تغییر توازن قوا به نفع طرف غربی بود. امری که تا یک ماه پیش از سقوط اسد نیز ناممکن به نظر می رسید. بخشی از چنین فرضیه یی مبتنی بر این احتمال ممکن بود که متحدان خارجی دولت سوریه از جمله روسیه و ایران و حزب الله نیز تمایلی به ابقای اسد ندارند. فرضیه یی کاملاً ذهنی که تا پیش از ضربه های اسرائیل به حزب الله و واپسین نشست آستانه و تقلیل ملموس نیروهای هوایی روسیه و انتقال آنها به جبهه های اوکراین و عدم تمکین اسد به توصیه های روسیه و ایران مبنی بر مذاکره با اردوغان و بازگشت سوریه به اتحادیه ی عرب و رویگردانی تدریجی جمهوری اسلامی از دمشق غیر محتمل بود. پایه های این برنامه ی فرضی زمانی فرو ریخت که معلوم شد دو گروه اصلی حاکم بر اپوزیسیون جهادی سوریه (داعش و جبهه النصره) زواید القاعده هستند. به همین دلیل حتا واشنگتن و لندن و ریاض هم – به ویژه متعاقب حوادث لیبی- با تردید بسیار به فواید سقوط بشار می نگریستند. در عین حال تناقض ماجرا در این بود که جبهه ی غربی و منازع دولت سوریه از پیروزی و تثبیت قدرت اسد به شدت می ترسید. این پیروزی می توانست یک شکست آشکار برای غرب و ترکیه و عربستان و قطر و امارات و مصر و اردن تلقی شود. یکی از وزرای سابق دولت سوریه در تبیین این وضع متناقض و پیچیده گفته بود:
«غربی ها و متحدان شان در راستای سیاست سرنگونی بشار اسد به قدری پیش رفته اند که امکان برگشت ندارند.»
درخواست کناره گیری داوطلبانهی اسد از سوی اپوزیسیون به عنوان پیش شرط آتش بس و استقرار صلح فقط به استمرار جنگ کمک می کرد و مطلقاً راهگشا نبود. امکان عملی تحقق چنین پیشنهادی کمتر از هیچ بود. چه بسا بشار اسد از پذیرش توصیه ی سازش مسالمت آمیز نیز طفره میرفت و به احتمال بسیار ضعیف – به نظر نگارنده – مایل بود بدون مذاکره با اردوغان و تمکین به شورشیان جهادی استعفا دهد. اما حتا چنین پیشنهادی نیز به او ارائه نشد.
این ارزیابی ها چه بسا به این فصل منتهی می شد که اگر جنگ داخلی سوریه با ساز و کارهای موجود پایان پذیر نیست، آیا ممکن است با اتخاذ راهکارهای میانه بتوان از آثار زیانبار آن بر مردم غیر نظامی کاست؟ با توجه به تعمیق خشونت، گفت و گوهای موسوم به “پایان قساوت” در ایرلند شمالی بدون نتیجه در همان نطفه خفه شد. در همان اواسط دهه ی دوم هزاره ی جدید میزان نفرت و ترس میان طرفین چنان تشدید شده بود که کمتر کسی جرات میکرد خطر مذاکره و کوتاه آمدن را بپذیرد. در عین حال باید این پرسش اصلی به میان می آمد که آیا اصولاً داعش و جبهه النصره تمایلی به گفت و گوی صلح با دولت یا طرف ثالث داشتند؟ بدون هیچ تردیدی پاسخ این پرسش منفی بود. پذیرفتن آتش بس و یا گفت و گوی صلح از سوی کل جبهه ی جهادی ها مستلزم دستور دولت هایی بود که ایشان را پشتیبانی میکردند. درست مانند نبرد اوکراین که دولت حاکم و شخص زلنسکی بدون فرمان واشنگتن و لندن آب نمیخورند. مه ۲۰۱۴ در حدود ۱۲۰۰ نفر از آخرین جنگجویان جهادی با سلاح های خود شهر قدیمی حمص را تخلیه کردند. در همان حال جهادی ها اجازه دادند به دو شهر شیعه نشین نبل و ظهرا در حوالی شهر مهم حلب مواد غذایی وارد شود. در مناطق مختلف تعدادی از زندانیان طرفدار اسد آزاد شدند. چنین توافق های محلی و آتش بس های موقت به سبب خسته گی های ناشی از استمرار جنگ افزایش می یافت. چنین ترک مخاصمه هایی کوتاه بودند و احتمال تداوم آنها چندان زیاد نبود. یکی از ناظران جنگ داخلی لبنان در بیروت گفته بود:
«در جنگ داخلی لبنان ما شاهد بیش از ۶۰۰ مورد آتش بس بودیم. همه ی آنها سست و بی پایه بود و موجب زهرخند مردم می شد. با این همه در جریان همین آتش بس های موقت بسیاری از شهروندان از خطر مرگ رهیدند.»
دوازدهم. ابعاد بحران! بحران سوریه از انطباق و برآیند پنج جنگ گوناگون شکل گرفته است. هر یک از این جنگ ها در تقاطع و تطبیق با دیگری بر شکاف این بحران می افزاید. در وهله ی اول مبارزه ی مدنی و مسالمت آمیز مردم سوریه علیه استبداد دولت حاکم و تقاضا برای نان و رفاه اقتصادی قابل تامل است. این قیام توده یی مثل برق به انحراف کشیده شد و از تقابل سنیها با علویها سر در آورد. از آنجا که بسترهای چنین ستیزی در کل منطقه مساعد بود و به ویژه شیخ نشینهای خلیج فارس نیز در ایجاد چنین بسترهایی ذینفع بودند و سیاست تشدید و تعمیق برخورد گسل های قومی و مذهبی را تعقیب می کردند در نتیجه پای دخالت دولت های خارجی به بحران باز شد. به این ترتیب دولت سوریه در منگنه ی مناقشاتی قرار گرفت که یک سوی آن عربستان و قطر و امارات و مصر و اردن و ترکیه ایستاده بودند و سوی دیگر ایران و عراق و شیعیان لبنان. مضاف به اینکه حضور مستقیم امپریالیسم امریکا و ناتو در جنگ داخلی سوریه لاجرم دولت روسیه را نیز به میدان آورد تا فاجعه ی عراق و لیبی تکرار نشود. سال ۲۰۱۴ با کودتای پرو امریکاییِ میدان در اوکراین این نبرد تا فوریه ۲۰۲۲ به یک جنگ سرد واقعی جدید ارتقا یافت.
از منظری دیگر بحران سوریه را می توان گونه ی مشابهی از جنگهای ۳۰ ساله ی آلمان در ۴۰۰ سال پیش دانست۹. در جنگ داخلی سوریه دولت ها و سازمان های متعددی علیه یکدیگر می جنگند. بخشی از این گروه ها از همان ابتدای سال ۲۰۱۱ بر این باور بودند که می توانند بر دولت بشار اسد فایق آیند و قدرت سیاسی را قبضه کنند. بخش دیگری از این سازمان ها از مدت ها پیش و به خصوص بعد از سال ۲۰۱۶ فقط برای شکست نخوردن می جنگیدند. درست مانند گروه های درگیر در جنگ آلمان طی سال های ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸. از همان بدو شروع بحران هر یک از طرف های جنگ داخلی سوریه نسبت به قدرت واقعی خود مبالغه می ورزیدند. این گروه ها پیروزی های مقطعی و کوچک را چنان بزرگ جلوه می دادند که پنداری هر آینه دولت سقوط خواهد کرد. با اینحال اکثریت مردم سوریه معتقد بودند فرجام جنگ داخلی کشورشان وابسته به سنگین شدن توازن قوا میان یکی از دو قطب اصلی قدرت های جهانی و منطقه یی است. از یک سو آمریکا و عربستان و ترکیه و از سوی دیگر روسیه و ایران و حزب الله. احتمالاً حق با این مردم است!
آنچه شیوخ سعودی در سوریه نادیده یا دست کم گرفته بودند توان و امکان تثبیت قدرت بشار اسد به یاری دولت های روسیه و ایران و حزب الله لبنان بود. ماهیت ترقیخواهانه ی خیزش اعتراضی مردم سوریه با دخالت همه سویه ی دولت های ترکیه و عربستان و قطر و اردن و امارات مضمحل شد. به تدریج این خیزش با حضور جنگجویان جهادی و سلفی و هژمون شدن اپوزیسیون مرتجع – که از سوی دولت های پیش گفته علناً پشتیبانی می شد – مسیری متمایز با مطالبات مردم معترض در پیش گرفت و به سمت کسب قدرت از سوی بنیادگرایان جهت گیری کرد. در نتیجه ی چنین فرایند معیوبی بود که لاجرم شیعیان علوی و سایر اقلیت ها به منظور حفظ بقای خود در دفاع از اسد به میدان آمدند . با این حال یک نکته قطعی و محرز است. جنگ داخلی سوریه با وجود دخالت و مشارکت مستقیم جهادی ها از ماهیت یک جنگ مذهبی میان شیعه و سنی برخوردار نیست و جنگی کاملاً سیاسی بر سر ژئوپولیتیک ومنابع گاز و نفت سوریه است.
متعاقب اینکه دانسته آمد از فروپاشی دولت بشار اسد خبری نیست سیاست های متناقض و دوگانه ی امریکا یکی پس از دیگری بیرون زد. واشنگتن از ریاض و شیوخ متحد آن به شدت خشمگین بود. خشم ایالات متحد معطوف به این امر مشخص بود که با وجود وعده های سقوط قریب الوقوع دولت سوریه تامین هنگفت مالی و تجهیز تروریست ها به سلاح های سنگین توازن قوای موجود را علیه اسد به هم نزده بود. مضاف به اینکه مقام های ارشد نظامی و امنیتی امریکا از یک اتفاق محتمل دیگر نیز در جریان فرایند فوق سخت مضطرب بودند. آنان در ارزیابی های خود با تقویت بی حساب و کتاب جنگجویان جهادی به شکل سخت محتاطانه یی برخورد می کردند و از احتمال تکرار وقایع افغانستان در دهه ی ۱۹۸۰ که در نهایت به ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ انجامیده بود وحشت داشتند. سقوط احتمالی بشار اسد و عروج جهادی ها می توانست سوریه را تا اعماق تاریک دوران قدر قدرتی امارت نخست طالبان پائین کشد. در اواخر سال ۲۰۱۳ جیمز کلاپر سپهبد بازنشسته ی نیروی هوایی و مدیر اطلاعات ملی امریکا۱۰از اوت ۲۰۱۰ تا ژانویه ۲۰۱۷ تعداد جنگجویان جهادی خارجی حاضر در جنگ داخلی سوریه را کم و بیش ۷۰۰۰ نفر تخمین زده بود.
سیزدهم. چرخش عربستان! کار جنگ داخلی سوریه به جایی رسید که جان کری (وزیر وقت امور خارجه ی امریکا) در جلسه یی محرمانه از شاهزاده بندر بن سلطان (سفیر پیشین عربستان در واشنگتن و رییس سازمان اطلاعاتی در سال ۲۰۱۲) به دلیل برنامه ریزی بی نتیجه و شکست خورده ی براندازی دولت اسد به شدت انتقاد کرد. در راستای این انتقادها و اختلاف نظرها شاهزاده بندر نیز متعاقباً باراک اوباما را محکوم کرد. رییس تشکیلات امنیتی عربستان معتقد بود پس از کاربست سلاح شیمیایی در غوطه ایالات متحد باید علیه دولت اسد دست به حمله ی نظامی می زد. وحشت سعودی ها بیش از تثبیت قدرت بشار اسد معطوف نتیجه ی بن بست جنگ داخلی سوریه و بازگشت جنگجویان جهادی به کشور خود بود. شیوخ سعودی از اینکه همان جنگجویانی که چند صباح پیش با بدرقه ی گرم ایشان راهی سوریه شده بودند به کشور باز گردند و همچون جنگ اوران کارآزموده تفنگ های خود را به سوی حکومت نشانه روند سخت نگران بودند. طی ماه های فوریه و مارس ۲۰۱۴ عربستان سعودی در جریان یک تغییر جهت عجیب سیاسی از اعزام جنگجویان به سوریه جلوگیری به عمل آورد. آش به قدری شور شده بود که ملک عبدالله فتوایی صادر کرد و مشارکت و حضور جهادی های سعودی در یک جنگ خارجی را حرام و جرم خواند. در نتیجه ی این چرخش سیاسی که ناشی از شکست تمام عیار برنامه های سعودی در جنگ داخلی سوریه بود، ناگهان و به صورتی غیر مترقبه شاهزاده بندر بن سلطان رییس قدرتمند سازمان اطلاعات و امنیت برکنار شد و جای خود را به محمد بن نایف داد. مسئولیت اصلی شاهزاده بندر تجهیز و تشجیع جنگجویان جهادی و گسیل هرچه بیشتر آنان به عملیات استشهادی و به ویژه جنگ داخلی سوریه بود. اما در مقابل بن نایف به مخالفت با القاعده و رابطه ی مثبت با امریکا شهرت داشت. تعویض ریل سیاست عربستان در سوریه با حمایت شاهزاده متعب بن عبدالله بن عبدالعزیز وزیر گارد ملی و پسر ملک عبدالله صورت گرفت. این زلزله ی سیاسی اما به تغییر چند مقام محدود نماند. به تدریج شکاف های جدیدی در سیاست خارجی عربستان به وجود آمد و رابطه ی شیوخ سعودی با سایر پادشاهی های حاشیه ی خلیج فارس و به ویژه متحد پیشین شان قطر تیره شد.
در ماه مارس ۲۰۱۴ شکاف در میان اعراب به حدی رسید که عربستان و دو یارِ غارش بحرین و امارات سفارتخانه های خود را در قطر تعطیل کردند. ظاهر این اختلاف های عمیق به سیاست پشتیبانی قطری ها از جریان اخوان المسلمین – که با محمد مرسی در مصر به قدرت رسیده بود – باز میگشت اما بی ارتباط با تامین بی حد و حصر مالی دوحه از جهادی های جبهه النصره نبود. مارس ۲۰۱۴ دیوید کوهن (معاون سازمان اطلاعات مرکزی امریکا در امور تروریسم و تحریم ها و مسائل مالی) به دلیل قطع کمک های مالی به القاعده از شیوخ عربستان قدردانی کرد و در عین حال هشدار داد که سایر گروه های جهادی کماکان از این بخشش سعودی ها بهره می برند. او معتقد بود که پادشاهی عربستان در تامین مالی جنگجویان جهادی تنها نیست. به نظر کوهن:
«دولت متحد ما یعنی کویت به تدریج تبدیل به ستاد اصلی حمایت های مالی از تروریستهای حاضر در جنگ داخلی سوریه شده است.»
مقام ارشد امریکایی فوق از این امر شاکی بود که نایف محمد حجاج عجمی همزمان به مقام وزارت دادگستری و حج و اوقاف کویت ارتقا یافته است. حال آنکه به گفته ی کوهن در بایگانی اطلاعاتی ایالات متحد:
«عجمی پرونده ی قطوری در ارتباط با کمک های فراوان مالی به جهادی های سوریه داشت. تا آنجا که از تصویر او روی پوسترهای بزرگ برای جمع آوری کمک های مالی به جبهه النصره استفاده می شد.»
در نهایت دولت کویت زیر فشارهای امریکا این فرد را وادار به استعفا کرد و کنار گذاشت.
همه ی شواهد حاکی از آن بود که حاکمان عربستان دیر جنبیده اند و چرخش آنان و عدم حمایت مالی از القاعده و سایر جهادی های سوریه برای شان چندان مفید نبوده است. شبکه های اجتماعی که از سوی جنگجویان اداره می شد به روشنی علیه خاندان پادشاهی سعودی تبلیغ و حمله می کردند. آنان زیر تصویری از ملک عبدالله که در حال اهدای مدال به جورج دبلیو بوش بود عبارت معناداری نوشته بودند:
«مدال برای تهاجم و اشغالِ دو سرزمین اسلامی.»
در تصویری سخت مرعوب کننده از پشت یک زرهپوش که در توئیتر به اشتراک گذاشته شده بود، جنگجویان جهادی با صورتهای پوشیده پوستری را با این جمله دست گرفته بودند:
«به امید خدا ما اینگونه وارد عربستان خواهیم شد. امروز نوبت شام است و فردا نوبت شهرهای القریات [واقع در استان جوف] و عرعر [مرکز منطقه ی مرزی شمال]»
در مجموع و از اواخر سال ۲۰۱۵ عقب نشینیِ توام با پشیمانی سعودی ها از جنگ داخلی سوریه نمایان شده بود. آنان در ابتدای سال ۲۰۱۴ وزیر خارجه ی دولت جمهوری اسلامی ایران را برای گفت و گو و بازدید رسمی به ریاض دعوت کردند. برای عربستان زمان جبران گذشته بود. از منظر جنگجویان، حاکمان عربستان به جنبش های جهادی خیانت ورزیده بودند. گرایش مستمر جهادی ها به ترکیه و قطر و تغییر عضویت از داعش و القاعده به جبهه النصره بر همین بستر شکل می بست. جنگ سالارانی که برای شیوخ سعودی شاخ و شانه می کشیدند از سوی تشکیلات امنیتی این کشور تهدید می شدند که در صورت بازگشت محاکمه و مجازات خواهند شد. عربستان سعودی زمانی نه چندان دور دولت سوریه و شخص بشار اسد را مظهر تمام شرارت های دنیا می خواند. این خوانش اما به سوی جهادی های مخالف ریاض تغییر جهت داده بود……
بحث نیمه تمام یورش جنگجویان جهادی را در بخش “شام آخر اسد” جمع و جور خواهم کرد. در ادامه این سلسله مباحث به ارزیابی موضع مقام های ارشد نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی درباره ی سقوط دولت بشار خواهم پرداخت.
ادامه دارد…
۱۴ بهمن ۱۴۰۳ / ۲ فوریه
پی نوشت ها:
۱. در تاریخ ۹ سپتامبر ۲۰۲۲ (۱۸ شهریور ۱۴۰۱) رسانهی Russia Today (RS) با انتشار تصویری از بشار هتاب غزال سمیدایی و طرح این ادعا که وی رهبر داعش ترکیه است، به نقل از رجب طیب اردوغان خبر داد که “رهبر گروه تروریست امارت اسلامی از سوی نیروهای امنیتی ترکیه بازداشت شده است.” خبرگزاری RT تاریخ دقیق دستگیری را پنجشنبه ۸ سپتامبر و محل دستگیری را شهر استانبول اعلام کرد. این خبرگزاری همچنین یادآور شد که رییسجمهوری ترکیه جزییاتی از این “عملیات بسیار مهم را شرح داده است.” به گفتهی اردوغان «رهبر داعش با هویت جعلی فعالیت میکرده و پس از کشته شدن ابو ابراهیم الهاشمی (رهبر پیشین داعش) در جریان انفجار بمب فرماندهی گروه را به عهده داشته است. این ضربه ی غافلگیر کننده از طرف سازمان اطلاعات و امنیت ترکیه (میت MIT) طراحی و عملیاتی شده بود.»
۲. ارتش آزاد سوریه (Free Syrian Army: FSA) جمعی از نظامیان سوری بودند که در تاریخ ۲۹ ژوییه ۲۰۱۱ با پشتیبانی مالی امریکا و ترکیه و سایر دولت های ناتو از ارتش بشار اسد جدا شدند. در تاریخ ۸ دسامبر ۲۰۱۲ اپوزیسیون پروامپریالیسم سوریه، سرتیپ سلیم ادریس را به سمت فرماندهی ستاد مشترک ارتش آزاد برگزید. با وجود پشتیبانی دولتهای غربی به دلیل فقدان پایگاه اجتماعی در میان مردم و نپیوستن افراد ارتش بشار اسد، این باند نظامی به تدریج ضعیف شد و از صحنه ی جنگ داخلی سوریه کنار رفت.
۳. برنامهی “جنگ با تروریسم” (War on Terrorism) بعد از حمله ی ۱۱ سپتامبر از سوی دولت جورج دبلیو بوش و همکاری همه سویه ی بریتانیای تونی بلر در دستور کار قرار گرفت. از منظر بوش و مشاورانش – از جمله دیک چنی، دونالد رامسفلد، کاندولیزا رایس، پل ولفوویتز و … – یک مثلث شرارت متشکل از سه دولت عراق و سوریه و افغانستان و گاه ایران وجود داشت که از طرف دولت های کره ی شمالی و کوبا و لیبی پشتیبانی میشد. از نظر بوش و شرکا هدف این دولت ها تهدید منافع امریکا و ناتو از طریق عملیات تروریستی بود. اشغال نظامی افغانستان و عراق و سپس جنگ های داخلی در سوریه و لیبی و یمن و شخم زدن تمام زیرساخت های اقتصادی و مدنی این کشورها – که من آن را ادامه ی جنگ بی پایان اول مینامم – در راستای همین سیاست های ویرانگر امپریالیسم امریکا و دولتهای ناتو انجام شد. در دولت باراک اوباما همان سیاست “جنگ با ترور” با عبارت “عملیات احتیاطی برون مرزی” (Overseas Contingency Operation) دنبال شد.
۴. خانم رازان زیتونه (۲۹ آوریل ۱۹۷۷ / Razan Zaitouneh) فعال سوری حقوق بشر و فردی پرو غرب است که به اعتبار گزارش هایی که علیه دولت بشار اسد نوشته جایزه ی پروامپریالیستی ساخاروف (۲۷ اکتبر ۲۰۱۱) و جایزه ی سال آنا پولیتیکومسکایا (۶۶ اکتبر ۲۰۱۱) گرفته است. اواخر سال ۱۳۹۹ پلیس امنیتی فرانسه در بندر مارسی اسلام علوش با نام واقعی وجدی نعمه را دستگیر کرد. از وی به عنوان سخنگوی گروه جیش الاسلام و عامل اصلی ربایش و حتا قتل رازان زیتونه یاد شده است. رهبری گروه تصاویری از شکنجهی علوش منتشر کرد و اعتراف های او را ساخته گی خواند و خانم زیتونه را عامل و “مزدور سازمان جاسوسی فرانسه” دانست. در اعتراف علوش گفته می شد که دستور ربودن و قتل رازانه از طرف زهران علوش، ابو هاشم الوزیر و ابو عبدالرحمان کعکه با حضور ابو یاسر الشیخ بزینه و یاسر دلوان (رهبران جیش الاسلام) صادر شده. در عین حال واقعیت داستان از این قرار است که صبح روز نهم دسامبر ۲۰۱۳ افراد مسلح وابسته به دفتر امنیتی جیش الاسلام به فرماندهی محمد کبریته ملقب به ابو علی حدید به مرکز ثبت اسناد نقض جرائم و حقوق بشر سوریه واقع در شهر دوما یورش بردند و همه ی کارکنان آن از جمله رازان زیتونه با تابعیت فرانسوی و همسرش را گروگان گرفتند. طرفداران دولت سوریه دادگاه علوش را با این استدلال صحیح صوری می خواندند که بیش از ۹۰۰ نفر تبعه ی فرانسه با اطلاع سازمان امنیتی این دولت در گروه تروریستی جبهه النصره فعال هستند و در سازمانهای زیر مجموعهی این گروه همچون “گرگ” و تیپ “هانری کرازوکی” علیه دولت بشار اسد میجنگند. به گزارش مرکز بین المللی مبارزه با تروریسم مستقر در لاهه حمزه فرانسوی با نام اصلی دیوید دروگیون از فرماندهان اصلی گروه “گرگ” وابسته به جبهه النصره بود که کشته شد. جیش الاسلام از نیرومندترین سازمان های تروریستی ضد دولت بشار اسد به شمار می رفت که از کمک های مالی و نظامی سخاوتمندانه ی پادشاهی عربستان سعودی بهره می گرفت. این گروه تروریستی در سال ۲۰۱۸ زیر ضرب ارتش سوریه ناچار از ترک غوطه شد و به استان ادلب عقب نشست. در اینکه چهار فعال حقوق بشری یاد شده از سوی اعضای جیش الاسلام ربوده شده اند شکی نیست اما هنوز از سرنوشت نهایی آنان خبری به دست نیامده است.
۵. استفاده ی وحشیانه از گاز شیمیایی سارین در اگوست ۲۰۱۳ واکنش های بسیاری در سطح جهان برانگیخت. دولت اوباما برنامه ی “پرواز ممنوع” بر فراز آسمان دمشق و حمله به سوریه را روی میز گذاشت. سازمان های حقوق بشری بدون هر گونه تحقیقی یکی پس از دیگری دولت بشار اسد را عامل این حمله ی شیمیایی دانسته و به شدت آن را محکوم کردند. درست مانند ماجرای بوچای اوکراین سابق. اما از این تبلیغات جنجالی سیاسی و رسانه یی که بگذریم حقیقت پوشیده مانده در آوار پروپاگاندا از سوی خانم پروفسور کارلا دل پونته Carla del Ponte افشا شد. چند روز پس از این فاجعه ی انسانی رادیو فرانسه نوشت:
«کارلا دل پونته عضو کمیسیون تحقیق سازمان ملل به رادیو سوییس گفت “اظهارات شاهدان عینی که ما در اختیار داریم نشان می دهد که شورشیان از سلاح شیمیایی گاز سارین استفاده کردهاند.” گاز سارین یک گاز شیمیایی سمی است که تنفس آن به فلج شدن سیستم عصبی و مرگ منجر میگردد. وی (خانم دل پونته) در ادامه تاکید کرد که کمیسیون سازمان ملل با انجام تحقیقات وسیع تری این اظهارات را با شواهد عینی جدیدتر مورد بررسی قرار خواهد داد. اما تحقیقات کنونی در این زمینه نشان می دهد که این مخالفان هستند که از گاز سارین استفاده کرده اند.»
رییس پیشین دادگاه کیفری بینالمللی برای یوگسلاوی افزود: «تحقیقات کنونی این را نیز نشان خواهد داد که آیا دولت سوریه هم از این نوع سلاح ها استفاده کرده است یا نه.»
عنوان مطلب فوق این است: «کارلا دل پونته : شورشیان سوریه از گاز سارین استفاده کردهاند» www.rfi.fr
علاوه بر کارلا دل پونته خبرگزاری آسوشیتدپرس در همان دوره ی جنجالی نوشت: «مقامهای اطلاعاتی امریکا مطمئن نیستند که حمله به دستور اسد و یا حتا توسط ارتش وی صورت گرفته باشد.»
به اعتبار همین گزارش و به نقل از مردم محلی در منطقه ی غوطه ی سوریه سلاح های شیمیایی از سوی عربستان تهیه شده بودند. روزنامهی انگلیسی تلگراف به نقل از اریکه بارون (افسر امنیتی اسپانیایی) تاکید کرد:
«القاعده مستقر در شمال آفریقا به سلاح های شیمیایی مجهز هستند. به نظر می رسد این گروه در جریان تحولات لیبی به این سلاح ها دست یافته باشد.»
۶. گروه بینالمللی بحران (“international crisis group” / با زیر تیتر: working to revent conflict worldwide) یک سازمان غیر دولتی بین المللی است که در سال ۱۹۹۵ به منظور پیشگیری از درگیری های خشونت بار تحقیق می کند. مقر این سازمان در بروکسل است. اعضای این گروه به طور مستقیم نزد دولت ها و سازمان های چند جانبه و دیگر بازیگران سیاسی و رسانه ها، برنامه های خود را پیش می برند. بودجه ی آن از طریق کمک های مالی دولت های سوییس و نروژ و ترکیه تا استرالیا و امریکا و کانادا تامین می شود. جورج سوروس – از بنیانگذاران این سازمان – و حامیان اصلی مالی آن است. گروه ICG در مسیر پیشبرد توافق برجام نیز طی ۴۰ ماه پر تنش نقش مهمی در اقناع نماینده گان مجلس ایران و امریکا ایفا کرد.
۷. سازمان موسوم به “گردان های احفد الرسول” از جریان های جهادی درگیر در جنگ داخلی سوریه بود. این گروه که به طور مشخصی گرایش پان عربیستی داشت تحت فرماندهی فردی به نام نواف راغب البشیر فعالیت می کرد و مقر اصلی آن در ادلب بود. سازمان احفد در واقع از گروه های زیر مجموعهی ارتش آزاد و تحت حمایت مستقیم ترکیه و غرب بود و علاوه بر دولت سوریه با کوردها و حزب اتحاد دموکراتیک متمایل به عبدالله اوجالان نیز می جنگید. گفته می شود که نواف راغب البشیر – که از بزرگان عشیرهی البکاره نیز به شمار می رفت – متعاقب برخی مذاکرات و در پی شکست های متمادی داعش با هماهنگی برادرش عمر الحسن (عضو پارلمان سوریه) در اواسط دی ماه ۱۳۹۵ به کشور سوریه بازگشت.
۸. حصن الاکراد یا دژ شهسواران (به عربی “حصن الفرسان”) در متن کتاب Krak Des Chevaliers قلعه یی زیبا و شگفت انگیز واقع در شهرستان تلکلخ سوریه است. این قلعه سال ۲۰۰۶ در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است. قلعه در ارتفاعات کوه جلیل در شمال غربی شهر حمص در راه بعلبک لبنان، مشرف به حماه و متصل به کوههای لبنان واقع شده. پیش از قرن ۱۱ میلادی نام این قلعه “حصن السفح” (قلعه ی سراشیب) بود و زمانی که اکراد آن را تصرف کردند نامش را به “حصن الاکراد” تغییر دادند. این دژ متعاقب اشغال مسیحیان در جریان جنگ های صلیبی به “قلعه ی شهسواران” مشهور شد. تاریخ ساخت قلعه به درستی دانسته نیست اما کهن ترین اشاره در متون عربی در قرن ۱۱ حاکی از آن است که امیر حمص به نام شبل الدوله نصر بن مرداس گروهی از مردم کورد را در آنجا ساکن کرد. پس از این واقعه قلعه مرتباً از سوی گروههای معارض نظامی و مذهبی دست به دست شده است.
۹. متعاقب اصلاحات پروتستانی در سال ۱۵۱۷ کشورها و دولت های کاتولیک اروپا (جهان مسیحیت) وارد جنگ های خونینی شدند. این جنگ ها با شورش شوالیه ها (۱۵۲۲) شروع شد و در پی آن جنگ عظیم دهقانان آلمان (۱۵۲۴-۱۵۲۵) در امپراتوری مقدس روم شکل گرفت. به دنبال اقدام ضد پروتستانیستی کلیسای کاتولیک در سال ۱۵۴۵ شعله ی این جنگ ها تمام اروپا را سوزاند. جنگ هایی که در دوره ی اوج خود ۳۰ سال مستمر به طول انجامید و آلمان را به سرزمینی مخروبه تبدیل کرد و بیش از یک سوم مردم آن را به خاک و خون کشید. نبرد کوه سفید(۱۶۲۰) در منطقه ی بوهم در شمار جنگ های سرنوشت ساز ۳۰ ساله بود که در نهایت جمعیت بوهمی را به پذیرش مذهب کاتولیک رومی وادار ساخت. در پایان این جنگ ها (۱۶۴۸-۱۶۱۸) فرانسه ی کاتولیک با نیروهای پروتستان علیه سلطنت کاتولیک هابسبورگ متحد شد و جنگ از طریق انعقاد پیمان صلح وستفالی (۱۶۴۸) به پایان رسید.
در این زمینه بنگرید به : – اشپیل فوگل، جکسون جی (۱۳۹۳) تمدن مغرب زمین، برگردان محمدحسین آریا. تهران: امیرکبیر.
۱۰. مدیر اطلاعات ملی (Director of National intelligence) بهعنوان مشاور اصلی رییس جمهوری و شورای امنیت ملی امریکا در زمینه ی مسایل اطلاعات و امنیت ملی فعالیت می کند. اهداف راهبردی این تشکیلات عبارتند از: ۱. اطلاعات راهبردی ۲. اطلاعات پیشگیرانه و آینده نگرانه ۳. اطلاعات عملیات جاری ۴. اطلاعات تهدیدات سایبری ۵. ضد تروریسم ۶. ضد اشاعه ۷. ضد جاسوسی و امنیت ۸. مدیریت یکپارچهی ماموریت و …
این تشکیلات پیچیده از ۱۷ سازمان اطلاعاتی و امنیتی از جمله CIA و مدیر کل اطلاعات ملی، آژانس اطلاعات جاسوسی (DIA)، آژانس امنیت ملی (NSA)، اداره ی تحقیقات فدرال (FBI) و .. شکل گرفته است.
2 پاسخ
با درود
اگر چه مقاله طولانی است اما طبق معمول قلم روان و نثر شیوای دکتر باعث شده از خواندن آن خسته نشوم.
من با کلیات بحث های مطرح شده مشکلی ندارم فقط آنجا که نویسنده به نقل از ناظران بی طرف مدعی می شود که جنگ داخلی سوریه از سوی تروریست های مسلح شروع شده و دولت با اشتباه خود در زمین جهادی ها بازی کرده و….( نقل به مضمون) برای من چندان قابل قبول نیست. حین صحبت با رفیقی در این باره به من گفت که نویسنده در بخش های قبلی به این موضوع ورود کرده است. باید برگردم و ببینم.
ممنون از اخبار روز و دکتر قراگوزلو.
سلام دکتر
اینکه نوشتی خودش یک کتاب است. خوندم. ولی پدرم در اومد. نه چون خیلی طولانی بود بلکه چون موضوعات گوناگونی در هم تنیده بود و به قول ما سینمایی ها مرتب یک اجرائی هی Flashback می خورد. به هر حال از نظر من که چندان در این مسائل وارد نیستم جنبه داستانی مقاله ات جذاب بود.
واقعا این جهادی ها جانوران عجیبی هستند هرچند در کشت و کشتار مردم بی دفاع سوریه دولت بشار اسد و متحدانش هم کم نگذاشتند.
موفق باشی.