یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۳

یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۳

مبارزه برای آزادی و استقلال – زهرا شمس یدالهی

در این دیار بلبلان همه نالان اند.

کبوترها پرهای شان شکسته

سبزه ها و گل ها خشکیده اند.

در این دیار رنگ سرخ دیگر رنگ عشق نیست.

من یک مادرم. من یک «پنجاه و هفتی» هستم. من زندانی شدن و سربدار شدن جوانانی را دیده ام که می توانستند امروز مانند تو زنده باشند و در سامان بخشیدن آینده ی این سرزمین سهمی داشته باشند.

دختر من! پسر من! که در سال « ۱۳۵۷» یا پس از آن زاده شده ای، تقصیر را به گردن دیگری انداختن کار ساده ای است. کار آسانی است که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم. من مسئولم، تو مسئولی، همه ی ما مسئولیم. مسئول برای نجات سرزمین مان ایران.

من به عنوان یک مادر زمانی که تو را غمگین می بینم، بغض در گلو می بینم، اسیر در پنجه ی گرگ ها و درندگان انسان نما می بینم دلم می سوزد، قلبم فشرده می شود.

ما «پنجاه و هفتی ها» هرگز گذشتگان خود را بخاطر مبارزه با استبداد سرزنش نکرده ایم و نهایت کوشش مان را کردیم تا از زیر بار فشارها و نابرابری های دوران پهلوی بیرون بیاییم. فرزندم تاریخ ایران را بشناس و کسانی را که با  نیت پاک و شجاعانه جان بر کف به خیابان ها آمدند تا آینده ای روشن برای فرزندانشان (شما جوان های امروزی) رقم بزنند را محکوم به خیانت نکن. این زشت ترین کاری است که کسی می تواند در حق یک هم میهن وطن دوست خود بکند. خوب است بدانی که برابر با سندهای بسیاری این پهلوی ها بودند که بزرگترین حامیان آخوندها بودند و آن ها بودند که آخوند را در زندگی سیاسی این سرزمین وارد کردند.

اما چه شد که تلاش های «پنجاه و هفتی ها» به نتیجه ای که انتظارش را داشتند نیانجامید. سازمان های جاسوسی سیا (سی آی ای) و سازمان ام آی سیکس ( ستاد اطلاعات اصلی بریتانیا، بخش ششم) و دیگر سازمان های جاسوسی اروپا با کمک مزدوران خود همیشه برای کشورهای خاورمیانه و بویژه ایران نقشه هایی در سر داشته و دارند زیرا منافع آن ها و سرزمین شان در درجه ی اول اهمیت قرار دارد. در سال «۵۷» آنان انقلاب ما را به بیراهه کشاندند و آنچنان شد که امروز در این منجلاب دست و پا می زنیم.( در کنفرانس گوادولوپ که از ۱۴ تا ۱۷ دی ماه  سال ۱۳۵۷برگزار شد سران کشورهای امریکا، آلمان، انگلستان و فرانسه تصمیم گرفتند شاه را بردارند و خمینی را به جای او بگمارند).

فرزندم! بدان که نتیجه ی این پرخاش های شما به نفع حکومت غیر انسانی آخوندها است. تفرقه اندازی، شکاف ایجاد کردن بین مردم و دلسرد کردن جوان ها، میانسالان و مسن ها چیزی است که حکومت جنایتکار و خیانتکار

اسلامی از آن بهره می برد و با این ترفند شاد است که افتان و خیزان چند صباحی دیگر به فسادها و دزدی هایش ادامه  دهد و بر این سرزمین خورشید حکومت کند.

«پنجاه و هفتی ها» انسان هایی شریف، میهن دوست و فداکار هستند که دلشان برای نابودی همه ثروت ها و ذخایر انسانی و طبیعی سرزمین مان می سوزد. ما از پیروز نشدن و بیهوده ماندن تلاش های خود غمی سنگین در دل داریم.

فرزندم! دستت را در دستم بگذار، قلبت را به قلبم پیوند بزن و تیر خشم خود را به سوی دشمن نشانه بگیر. بیا و با من همراه شو:

شمع در دست و نگه خسته و سرد

من به دنبال سپیدی سحر می گردم.

من به دنبال سپیدی سحر

در میان مِه و تاریکی شب می گردم.

زهرا شمس یدالهی-۳۰ ژانویه ۲۰۲۵

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

2 پاسخ

  1. خانم یداللهی گرامی, باسلامی گرم , بر مطلبی مهم انگشت گذاشتید. اگر بگذریم از نفاق افکنان حکومتی و دوستان ناآگاه, آنچه نسل پس از پنجاه و هفتی ها یا نسل نو را از ما پنجاه و هفتی ها جدا کرده در کمال تاسف تغییر و دگرگونی درآمال و آرزوها و اندیشه های نسلیست که ما در باراوردنشان نقش داشته ایم و مقصریم. نسل ما با تمامی تفاوتهای ایدولوژیک درونی خود بر خلاف نسل جدید نسلی به شدت جامعه گرا بود و آنرا ارزشمند تر از منافع شخصی خود میشمرد. ما با وجود پیشرفت های دوران پهلوی ملت و کشور ایران را شایسته جایگاهی بالاتر میدانستیم. نا برابری های اجتماعی و اقتصادی و اختلاف طبقاتی مورد اعتراض حتا اقشار مرفه جامعه بود. در اعتراض به دیکتاتوری شاه کسی بدنبال سود شخصی نبود. فقدان آزادی بیان و احزاب و انتخابات توهینی بود به ما و شایسته ندانستن ما در دخالت در امور مملکتی. متاسفانه اکنون با وجود شرایطی بدتر از دوران شاه نسل جدید را تهی از آن معیار ها و آرمان ها یافته و دوری و حتا تقابل آنان را با نسل ما در این تفاوت معرفتی میبینم.

  2. هر انقلابی که فاقد قدرت نگاهدارنده خود باشد ، نیروهای فرصت‌طلب محصول انقلاب را برداشت خواهند کرد . رزیم شاه تمامی نیروهای ملی ، آزادیخواه و یا چپ و سوسیالیسم را قتل عام ، یا زندان و یا به خارج از کشور فراری داده بود . ولی در عوض به روحانیتی که مخالف آزادیهای اجتماعی و مخالف نیروها چپ و کمونیست بود ، پرو بالی فراوان می‌داد . در نظر بگیرید که بازار این سرمایه داران تجاری در تمام شهرهای ایران در کنار بزرگترین مساجد شهر جا خوش کرده بودند و یا هستند . در کوچکترین روستاهای ایران حد اقل یک روحانی و یا ملا برای مراسم عزا و عروسی وجود داشت و این ملایان همیشه رابطی با بازاریان و مردم و بعنوان ستون پنجمی از حکومت در برابر شناسایی ” کفار ” و انگشت نمایان نمودن آنها به مردم و حکومت بی مزد و منت هم که چه کنم ، انجام می‌دادند . بدین معنی روحانیت هم تشکیلات هم تئوری و هم رهبری داشتند و هم از حمایت مردمی برخوردار بودند که فاقد آگاهی‌های سیاسی و باور به وعده های خمینی خوش‌بین بودند .
    شاه هم برای تحمیق مردم گاهی به مکه مشرف می‌شد و گاهی هم دست بریده حضرت عباس که او از هواپیما با چتر برون پریده بود و چترش باز نشد ، گرفت و او را نجات داد ، خود را به درگاه امامان متصل می‌کرد . حتی پدر بزرگوارش”رضا شاه کبیر” در اوایل به قدرت رسیدن روزهای محرم چکمه هایش را به گردن آویزان می‌کرد و با پای برهنه همراه دیگر فرماندهان نظامی در عزاداری سیدالشهدا شرکت می‌ نمود . آنچه را گفته اند و حقیقت هم دارد ، مخالفت او با حجاب بود ! و این خواسته نه از تفکرات مدرن و ترقی خواهانه او بلکه از فرمانی که از انگلستان صادر شده بود انجام می‌گرفت . این صنعت ” تجددطلبان ” و نه ” تمدن خواهانه” از طرف انگلستان بصورت فرهنگی مونتاژ در تمام کشورهای تحت نفوذ انگلستان وجود داشت .
    پس در واقع این خواست انقلابیون پنجاه هفتی ها نبود که ملایان را سوار انقلاب خود کنند بلکه کسانی بودند که در کنفراس گوادالوپ آشی برای ما پختند ، جلوی ما گذاشتد و گفتند :
    ” آش کشگ خالته ، بخوری پاته نخوری پاته ! “

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *