توافق آتش بس بین حماس و اسراییل پس از ۱۵ ماه جنگ وبیش از ۴۶ هزار کشته از مردم فلسطین و ویرانی کامل باریکه غزه به هر حال شاید تسکینی بر انبوه درد و رنج مردم غزه باشد.
با وجود اقدامات مثبت این توافق ؛ از جمله آزادی اسرای اسراییل و آزادی زندانیان فلسطینی و بازگشت مردم به زندگی بر ویرانه ها؛ حال سئوال این است حتی اگر مراحل این توافق کامل اجرا شود آیا می شود انتظار داشت که اسراییل دست از برنامه های بلند مدت خود از جمله آواره کردن مردم فلسطین و تسخیر سرزمین آن ها و توسعه گری در سایر سرزمین ها بردارد و منطقه به صلح و آرامش رسد ؟
برای پاسخ به این سئوال باید ماهیت و هویت دولت اسراییل را به صورت تاریخ دید.
اسراییل در مقایسه با سایر کشورهای جهان موجودی از لحاظ سرزمین-قومی ابداعی است و هویت تاریخی سرزمینی ندارد. گرچه قومی است دینی و کهن ولی عمدتان قومی بی سر زمین و آواره بوده است . در گذشته دور این قوم پس از رانده شدن از مصر و سپس بابل مدت کوتاه در سر زمین فلسطین استقرارداشته وصاحب حکومت بودند. پس از بیرون رانده شدن از این سر زمین بدست رومیان در حدود 90 سال بعد از میلاد آواره سراسر دنیا شدند.
قوم یهود از زمان نابودی معبد سلیمان در سال ۷۰ پس از میلاد دارای کشوری واحد نبودند. اجداد یهودیان تنها دو بار در تاریخ خود دارای کشور مستقل بودند. نخستین بار در زمان تأسیس پادشاهی اسرائیل به وسیله طالوت و بعد داوود (۹۷۰-۱۰۱۰ قبل از میلاد ) و سلیمان ( 970-931 قبل از میلاد) و بار دوم در زمان پادشاهی هاسمونیان در بین سالهای ۱۴۰ تا ۳۷ پیش از میلاد . در دوره هرودیان از ۳۷ پیش از میلاد تا ۹۰ میلاد به عنوان دولت دست نشاندهٔ رومیان ادامه داشتند، پس از شورش بزرگ ، دولت روم یهودیان را مجبور به پراکندگی در سایر ایالات رومی کرد.(۱)
از آن پس به صورت گروه های آواره در جوامع بسته خود زندگی کردند ؛ با جوامع دیگر آمیزش نکردند ؛ خود را بالاتر از دیگران می پنداشتند و نفرت و دشمنی دیگران را بر انگیختند . حاصل این قومیت گرایی دینی مفرط تولید نفرت و بی زاری از این قوم و به دنبال آن آزار و اذیت های وحشیانه ای بود که از راه های مختلف بر این قوم وارد شد و بخش زیادی از ان ها توسط سایر اقوام و حاکمان کشورها وحشیانه کشته شدند که فجیع ترین آن قتل عام یهودیان توسط آلمان نازی است.
بعد از جنگ دوم جهانی کشورهای پیروز اروپایی و امریکا به دنبال جایی برای آن ها بودند . سرزمین فلسطین را به علت وجود اماکن مقدس قوم یهود مورد پسند این دولت ها قرار گرفت گر چه مقاصد سیاسی طولانی مدت خود را نیز دنبال می کردند.
سایر کشورهایی که بعد از جنگ جهانی اول بوسیله قدرت های پیروز ترسیم شد ند مانند سوریه ، لبنان ، اردن ، عراق ؛ هر یک به صورت قومی-سرزمینی سابقه ای دیرین دارند ، گر چه در دوره هایی زیر سلطه امپراطوری هایی بوده اند ، در اندازهای بزگتر یا کوچکتر وجود داشتند. اقوام این کشورها از جای دیگری آورده نشدند .
سازمان های سیاسی و صیهونیست با دست یابی به این خانه امن مورد حمایت قدرت های جهانی، اندکی پس از استقرار به زیستن در کنار مردم فاسطین راضی نبودند آنها همه آن سرزمین را می خواستند. سال ها در بدری ، تحقیر و آزار و اذیت های خارج از طاقت بشری ، وحشیانه ترین آن کشتار میلیونی در اردوگاهای آدم سوزی آلمان نازی رعب و وحشتی عظیمی در بازماندگان آن کشتار بر جای گذاشته بود. اکنون که صاحب سرزمینی شدند با هرروشی می خواستند از آن حفاظت کرده و آن را گسترش دهند . در این راه به همان روشهایی متوسل شدند که خود زمانی قربانی آن بودند. سیاست گروههای تروریستی صهیونیست در مورد فلسطینیها، حمله به دهات فلسطینی و کشتن و آواره کردن آنها بود.
این قوم به جای قانع بودن و شکرگزاربودن برای داشتن سرپناهی که در تاریخ خود نداشتند، اسیررهبران جنگ طلب و سیاست های جنگ طلبان جهانی شدند
دولت نژاد پرست اسراییل نشان داده است که خواهان شناسایی حقوق مردم فلسطنین نیست همواره در پی آن بوده که موضوع فلسطین را برای همیشه حل کند. . آن ها اعتقادی به چیزی به نام سرزمین فلسطین ندارند . سیاست فعلی این دولت در غیر قابل سکونت کردن غزه و آواره کردن ساکنان آن در این راستا است . با رها گفته اند و تلاش کرده اند که آن ها را به سمت اردن برانند . در همین جنگ اخیر نیز می خواستند آن ها را به صحرای سینا کوچ دهند دولت مصر به شدت مانع شد.
این هدف نهایی و آرزوی تاریخی دولت های دست راستی و نیروهای ارتجاعی اسراییل است. این هدف تنها با تداوم و گسترش جنگ امکان حصول دارد. این اساس سیاست دولت اسراییل در منطقه است. هر عمل اسراییل را باید با این اصل به عنوان معیاراصلی قضاوت کرد.
مشکل اصلی این قوم این است که در این سرزین ریشه ندارد . قومی نیست که برای حفظ سرزمین خود با دیگران جنگیده باشد و نسل بعد از نسل در حفظ و آبادی آن کوشده باشد و هویت قومی-سرزمینی خود را در تاریخ ثبت کرده باشد.
اعراب و فلسطینی های ساکن در این منطقه ریشه در این خاک دارند. برای حفظ آن جنگ ها کردند. اشغال شدند و برای رهایی جنگید ند ؛ سرزمین خود را رها نکرد ند ، ماندند و بقا پیدا کرد ند. با سایر اقوام و ملل مراوده داشتند ؛ زمانی در صلح بودند و زمانی در جنگ . هویت و هستی خود را بر یکدیگر تحمیل کرد ند و هر یک نقش خود را بر تاریخ زد ند. نسل در نسل آن ها در تاریخی طولانی در سرزمین خود روئیدند ، رشد کردند ؛ مبارزه کردند و بزرگ شد ند .
قوم یهود سکونت داده شده در سر زمین فلسطین چنین خصوصیات تاریخی ندارد. در این سرزمین برای حفظ آن ایستاده گی نکرد . برای داشتن سرزمین خود مبارزه نکرد . راه آواره گی را در پیش گرفت .
هر قومی در سرزمین خود در زیست طولانی خود صاحب تمدن و آثاری هنری ، بناهای تاریخی ، ادبیات شعر و موسیقی است. آثاری که نشانه تاریخ یک قوم در یک سرزمین است. قوم یهود هیچ یک از این نشانه های تمدنی را در سرزمین فاسطین ندارد. بجز معبدی مذهبی که دیگر ادیان نیز بر آن ادعا دارند.
باغها ، کشتزارهای آباد شده در طی سالیان در این سرزمین به قوم یهود ربطی ندارد. آن ها در این جا نبودند که چیزی از خود بر جای گذارند.
رابطه قوم و سرزمین رابطه ای است که در طی روندی تاریخی شکل می گیرد. در بر گیرنده جنگ و صلح ، نبرد با سختی طبیعت زمین برای ساختن زیست گاه خود ، کشت و کار ، اسیر خشم طبیعت شدن و ایستادگی، زاد وولد ، دوستی و دوشمنی با دیگر اقوام و در همان حال داد و ستد ، به یاری یکدیگر رسیدن در بلایای طبیعی و به مرور استتقرار یافتن ؛ تحمیل هویت خود بر دیگران و پذیرش هویت دیگران.
دولت اسراییل این روند تاریخی و ضروری را طی نکرده است . یک باره در برهه ای از تاریخ و شرایطی خاصی توسط قدرت های بزرک و سلطه گر جهانی با کشتار و آواره کردن مردم اصلی و اصیل سرزمینی این دولت را به زور در آن سرزمین شکل دادند.
موجودی مصنوعی و ساخته دیگران که به زور پول و اسلحه بر مردم منطقه تحمیل شدند وآنقدر وصله ناجور که حتی زمین نیز ان ها را پس می زند.
این قوم در سرزمینی که به زور او را جای داده اند ریشه ندارد . این درد و ضعف بزرگ و غیر قابل جبران این قوم است و همواره دچار کابوس بی هویتی سرزمینی است .
حال دولت نماینده این قوم می خواهد این بی هویتی تاریخی سرزمینی خود را با اشغال سر زمین دیگران ؛ کشتار وحشیانه و آواره کردن دیگران جبران کند. در اوهام خود به دنبال سرزمین های وسیعی است . او اکنون در پی جنگ است و میخواهد جبران جنگ های نکرده برای داشتن سرزمین خود را بکند.
این دولت بی هویت چون در طول تاریخ با جنگ های مرسوم بین اقوام بزرگ نشده ، اکنون در جنگ های خود راه و روشی را دنبال می کند که هر گز سابقه نداشته. ریختن هزاران بمب بر سر مردم ، غیرقابل سکونت کردن نوار غزه ، آواره کردن میلیون ها نفر ، ویران کردن بیمارستان ها با هدف نابودی یک قوم و یک ملت تنها و تنها از دولتی جعلی بر می آید که هر گز درد و اندوه مبارزه برای سرزمین خود را نداشته است.
در تاریخ جنگهای بسیاری بین اقوام همجوار رخ داده است، ولی بجز هجومهای وحشیانه مغول ها و جنگ های قبیله ای در افریقا در صدد نابودی ونسل کشی برای تسخیر سرزمین دیگری نبوده اند . آن هم در دنیای متمدن فعلی و توسط کشوری که بنیاد گذارانش آن رابه عنوان الگوی دمکراسی به رخ کشورهای منطقه می کشند. این دولت بی هویت تنها هدفش نابود کردن فلسطینی ها و تسخیر تمام سرزمین ان ها است .
این سیاست که نوشته و با کارگردانی کشورهای اروپایی و به ویژه آمریکا صورت می گیری هدفی جز تداوم جنگ و نا امنی در منطقه ندارد. این سیاست در پی صلح و آرامش نیست.
سرمایه جهانی که بخش بزرگی از انباشت خود را از فروش تسلیحات نظامی تامین می کند ، بیشترین کشورهای اروپایی و امریکا ، از جنگ و نارامی در منطقی بیشترین سود را می برند. سرمایه در گردش در کارخانه های تولید اسلحه رشد و سود خود را در جنگ می داند و در میدان جنگ سیاست خود را بر همه تحمیل می کند. سیاست مداران آنها به ظاهر برای صلح بیانیه صادر می کنند ولی درهنگامه جنگ و ویرانی و کشتار مردم غزه ؛ کنگره آمریکا در جلسه ای اختصاصی یک ساعته از نتانیاهوی جنگ طلب استقبال میکند و بپاخاسته او را مورد تشویق قرار می دهند.
سیاست های جمهوری اسلامی از یک طرف وکشورهای اروپایی و امریکا از طرف دیگر در خدمت و راستای تقویت سیاست های جنگ طلبی رهبران اسراییل است.
جمهوری اسلامی با شعار محو و نابودی اسراییل با زنده کردن خاطرات و ترس و وحشت یهودیان از این لغت شوم “نابودی” بیشترین خدمت را در روی کار آمدن و تقویت رهبران جنگ طلب اسراییل کرده است
مشکل وجود اسرائیل در منطقه و سیاست های اشغال گری و نابودی بی حد وحصر دیگران به این زودی و با این صلح های مقطعی حل نمی شود.
هر اندازه هم اشغال کند، دیگران را آواره کند و هزاران هزار دیگر را بکشد هر گز نمی تواند ضعف تاریخی خود را ترمیم کند. او قومی بی سر زمین است.
روزی باید از همه پیشروی های خود عقب نشینی کند و در حدی که به او می دهند قانع باشد و به عنوان مستاجری در سرزمین دیکران در صلح و آرامش با آن ها بسر برد و تاریخ سرزمینی نداشته خود را از نو شروع کند.
می گویند هیچ صلح و امنیتی تا زمانی که مردم فلسطین به حقوق خود نرسند محقق نمی شود. حقوق مردم فلسطین معلوم است آن ها در طی تاریخ خود حقوق خود را در این سرزمین کسب کرده اند. باید گفت تا زمانی که دولت اسراییل به حقوقی که به او می دهند قانع نباشد صلح و امنیت بر قرار نمی شود.
دولت اسراییل اگر می خواهد با توجه به مشکل بی هویتی تاریخی-سرزمینی خود مورد قبول مردم منطقه قرار گیرد نمی تواند به به سیاست های ویرانگر و کشتار مردم ادامه دهد. وظیفه نیروهای صلح طلب درون اسراییل است که در پی دولتی صلح طلب باشند و وظیفه جنبش صلح طلبی جهانی است که مانع از حمایت سیاست های جنگ طلبی این کشور شوند.
- – ویکی پدیا – یهودیان
خانلر کوشکی – 3 بهمن ۱۴۰۳ – Jan 22 , 2025
یک پاسخ
:
“در بحث مربوط اسرائیل و فلسطین نماینده دولت شوروی در نوامبر ۱۹۴۷ گفت ”
“اینکه هیچ یک از کشورهای اروپای غربی توانائی این را نداشتند که ابتدائی ترین حقوق خلق یهود را تضمین نمایند و یا از آنها در مقابل اقدامات خشونت آمیز جلادان فاشیسم محافظت نمایند، یهودیان را به داشتن چنین خواسته ای کشانیده است که دولت خود را بنیان گذارند. با توجه به تمامی آنچه که در جریان جنگ جهانی دوم بر سر خلق یهود آمد، دیگر نمی توان در مقابل این حق ایستادگی کرد…نه مناسبات کنونی و نه تاریخچه فلسطین می تواند حل یکجانبه مسئله فلسطین را توجیه کند. حال می خواهد این راه حل تاسیس دولت مستقل عربی بدون توجه به حقوق مشروع ملت یهود باشد و یا تاسیس دولتی یهودی بدون توجه به حقوق مشروع اعراب… مصالح اعراب و یهودیان فلسطین تنها می تواند با بنیانگزاری کشوری عربی-یهودی تامین شود. کشوری که دموکراتیک و مستقل است… چنانچه این راه حل بخاطر مناسبات تنش آمیز میان یهودیان و اعراب تحقق پذیر نباشد (کمیسیون ویژه می باید سریعتر در مورد این امر نظر خواهی نماید) باید راه دوم مورد بررسی قرار گیرد. راه حلی که همانند راه حل اول در فلسطین هواداران خود را دارد و آن تقسیم این سرزمین به دو دولت مستقل جداگانه است: یک دولت یهودی و یک دولت عربی. من تکرار می کنم: راه حل دوم تنها زمانی توجیه پذیر است که محقق شود که روابط اعراب و یهودیان آنچنان پر تنش است که امکان همزیستی مسالمت آمیز این دو خلق در کنار یکدیگر را غیر ممکن می سازد.)
هیئت نمایندگی شوروی در این مجمع، همانگونه که در سخنان فوق الذکر مشاهده می شود، در بهار ۱۹۴۷ پیشنهاد تاسیس دولتی عربی-یهودی با سرشتی دموکراتیک را داد تا از این طریق بتوان تنشهای ملی را از میان برداشت.
چنین پیشنهادی دقیقا بر پایه سیاست خارجی استالین بود، همان سیاستی که در موارد دیگر نیز شاهد آن بودیم .حال این پیشنهاد نه تنها اکثریت حاضرین را به خود جلب نکرد ، بلکه بیشتر شرکت کنندگان علیه آن رای دادند.”