
پیش گفتار
دوره اول ریاست جمهوری ترامپ (۲۰۲۱- ۲۰۱۷) مخرب و در عین حال آشفته بود. در موارد زیادی بدون برنامه و یا به احتمال زیاد فاقد نقشه اجرایی بود. بخشی از وعده های تغییر، در نیمه راه متوقف شد و یا اصلا اجرا نشدند.
در دوراول ریاست جمهوری، او از سوی مخالقین داخلی و بخش بزرگی از جامعه جهانی جدی گرفته نشد. روایت اصلی این بود، که برآمد ترامپ استثنایی در قاعده است.
اکنون دونالد ترامپ برای دومین دوره ریاست جمهوری، وارد کاخ سفید شده است. به دلیل قدرت جهانی آمریکا، دور مجدد دست یابی ترامپ و حزب جمهوری خواه به قدرت در آمریکا، نقش بسیارگسترده ای در روابط بین المللی ایفا خواهد نمود.
ترامپ در شرایطی زمام امور در آمریکا را در دست می گیرد که جهان دچار بحران های ملی و جهانی چند بعدی و چند لایه است:
الف – بحران مزمن و ساختاری سرمایه داری و بطور مشخص نئولیبرالیسم،
ب- بحران دموکراسی در سطح بین المللی،
ج- رشد و تقویت اقتدارگرائی،
د – بحران اقلیمی،
ه – جاگیری سیاسی فنآوران میلیاردر مانند ایلان ماسک، جف بزوس، مارک زاکربرگ و پیتر تیل در کنار اقتدارگرایان،
مهمتر از همه تقویت و برآمد ناسیونالیسم است، فراموش نکنیم که زمینه های برآمد دو جنگ جهانی تشدید و تقویت ناسیونالیسم بود.
خلاصه
در بخش اول این نوشته ویژگی های فردی ترامپ و ساختاری سیاسی حزب جمهوری خواه، نقش او در حزب، جایگاهش به عنوان رئیس جمهور یک قدرت جهانی، تنش های ترامپ با ساختار نظام بین المللی و همچنین تقابل آشکار او با اصول بین الملل گرایی نئولیبرال، جهانی سازی و وابستگی متقابل، مورد بجث قرار می گیرد.
در بخش دوم نوشته، به هدف مرکزی ترامپ در دور دوم ریاست جمهوری، یعنی تثبیت موقعیت آمریکا به عنوان ابرقدرت انرژی پرداخته می شود.
در بخش سوم این نوشته با توضیح ویژگی های سیستم بین المللی و نقش نظام چند جانبه، رویکرد یک جانبه گرایی ترامپ مورد بحث قرار می گیرد.
با تاکید بر یک جانبه گرایی، سیاست ترامپ در رابطه با ایران: مهار فعال ایران با رویکرد فشارحداکثری، موضوع گفتگو در این بخش است.
ویژگی های فردی ترامپ
ترامپ یک پوپولیست اقتدارگرا است. باور به برتری نژادی، مذهبی و جنسیتی بخشی از دیدگاه های اوست. کینه توزی نسبت به مهاجران و زن ستیزی را نیز می توان به آن اضافه نمود. ترامپ با زبان و شیوه خاص خود که آغشته به دروغ گویی، واقعیت ستیزی، علم ستیزی، بی نزاکتی و عدم پایبندی به اخلاق سیاسی، خودمحوری و خودشیفتگی و اتهام زنی به مخالفان و رسانه است، انگشت نما است.
ترامپ الگوی های مشخصی مانند: جنجال آفرینی در شبکه های اجتماعی، برچسب زنی به جای استدلال، بی اعتنایی به هنجارها و بی شرمی سیاسی را، در سیاست رایج کرده است. او با استفاده از شگردهای عامیانه، غیرصادقانه و نسنجیده، فضای سیاسی را به شدت مسموم نموده و خطری بزرگ برای دموکراسی است.
ترامپ مخالفت خود را با برخی از ارزش ها، مانند “دموکراسی” و “حقوق بشر” و همچنین “انکار تغییرات اقلیمی” را با زبان و شیوه های خود و بیشتر در قالب “تئوری توطئه” عرضه می کند.
زمینه های تاریخی برآمد ترامپ و ساختار سیاسی حزب جمهوری خواه
سیاست خارجی دو حزب دموکرات و جمهوری خواه درآمریکا، تا قبل از برآمد ترامپ در چارچوب بین المللی گرایی و همگرایی جهانی بود. در آمریکا قدرت سیاسی و مواهب اقتصادی ناشی از آن به طور سنتی میان این دو حزب دست به دست می گشت.
ظهور رونالد ریگان یک افراطی راست گرا در حزب جمهوری خواه، بازتابی از پیدایی مخافظه کاری جدید، در حزب جمهوری خواه بود.
از سال های ۱۹۸۰ به بعد نوعی بدبینی در میان لایه های اجتماعی محروم، به خصوص در میان سفیدپوستان کم درآمد در رابطه با جهانی شدن شکل گرفت. پیامد این بدبینی ها به ویژه باعث رشد گرایشات ناسیونالیستی در میان کارگران و مزدبگیران سفیدپوست شد.
مجموعه این تحولات منجر به تقویت گرایشات ناسیونالیستی در میان سفیدپوستان معتقد به برتری نژادی و مذهبی و رانده شدگان و بازندگان روند جهانی شدن گشت. نتیجه این تغییرات در میان لایه هایی از مردم آمریکا، منجر به رشد گرایشات راست افراطی در حزب جمهوری خواه، حزب راست میانه شد.
ظهور پدیده ترامپ در سال ۲۰۱۶ و تکیه او بر لایه های ناراضی در جامعه آمریکا، درابتدا منجر به شکست تمام رقبای او در حزب جمهوری خواه شد. ترامپ بیش از همه در میان آمریکایی های سفید پوست معتقد به برتری نژادی، آسیب دیدگان گلوبالیزاسیون و افراطی های مسیحی بویژه اوانجلیست ها طرفدار پیدا نمود.
در این رابطه می توان گفت سیاست های ترامپ بر سه پایه ناسیونالیسم، مسیحیت انجیلی و هویت طلبی نژادی استوار است. ترامپ با شعارهای محوری “آمریکا را دوباره به عظمت می رسانیم” و “نخست آمریکا ” اعتماد لایه های ناراضی به خود جلب نمود.
اکنون با نگاهی به ساختار سیاسی حزب جمهوری خواه و به طور مشخص در حوزه سیاست خارجی، ما شاهد سه گروه اصلی در این حزب هستیم. اولین گروه “بین المللی گرایی محافظه کار” یا برتری گرایان که طزفدار حفظ هژمونی آمریکا درجهان هستند. این جریان حامی فعالیت در عرصه های نظامی، اقتصادی، دیپلماتیک در جهان است.
دومین گروه “انزواگرایی محافظه کارانه” که طرفدار کاهش هزینه های دفاعی، کاهش پایگاه های نظامی و کاهش مشارکت در عرصه بین المللی است. این گروه معروف به محدودگرایان، متمرکز برمشکلات داخلی (نخست آمریکا) هستند.
گروه سوم “ناسیونالیسم محافظه کارانه” (اولویت گرایان) که تمایلی به کمک های خارجی ندارند. افزایش دفاع ملی را مهمترین هدف می دانند و مواضع سرسختانه ای با دشمنان آمریکا در جهان دارند. مقابله بیشتر با چین و حمایت کمتر از اروپا و خروج از غرب آسیا و خاورمیانه در دستور کار آن ها است.
در لحظه کنونی ترامپ رهبر بلا منازعه، حزب جمهوری خواه است و توانسته با وحدت میان دو گروه “انزواگرایی محافظه کارانه” و “ناسیونالیسم محافظه کارانه” گروه “بین المللی گرایی محافظه کار” را در حاشیه قرار دهد.
“نخست آمریکا” و حمایت گرایی تجاری- اقتصادی
روایت استراتژیک ملی ترامپ یعنی “نخست آمریکا” و همچنین سیاست تجاری ترامپ با رویکرد “دولت تاجر” مهمترین مولفه های ناسیونالیسم اقتصادی ترامپ هستند.
نتایج حاصل از دو رویکرد “نخست آمریکا” و “دولت تاجر”، سیاست خارجی ”نیومرکانتیلیسم مبتنی بر معامله” است.
در این رابطه است که سیاست حمایت گرایی تجاری- اقتصادی نقش اصلی در سیاست های اقتصادی ترامپ را دارد و اعمال تعرفه های جهانی مهمترین اقدام ترامپ خواهد بود. این موضوع قابل فهم است، زیرا که برای ترامپ: “زیباترین کلمه در فرهنگ لغات، کلمه ”تعرفه“ است”.
واقعیت این است که تشدید سیاست حمایت گرایی اقتصادی در چارچوب “نخست آمریکا” توسط ترامپ با سیاست شناخته شده نئولیبرال و وابستگی متقابل و همکاری با شرکای خود در آمریکا در تضاد قرار دارد.
از این واقعیت این نتیجه حاصل می شود، که در آمریکای ترامپ، نئومرکانتیلیسم (حمایت گرایی تجاری و اقتصادی) یا ملی گرایی اقتصادی در تقابل آشکار با نئولیبرالیسم قرار دارد.
طرفداران نئومرکانتیلیسم، ایفای نقش هژمون را، نه در نظامی گری، بلکه در قدرت سیاسی برآمده از ثروت اقتصادی می دانند. در شرایط کنونی جهان، منابع انرژی نقش اصلی را در این رابطه ایفا می کنند.
در مدل “دولت تاجر” ترامپ، آمریکا همچون یک کنسرن بزرگ اداره شود و او نیز مدیرعامل این کنسرن است. منافع اقتصادی این کنسرن یعنی آمریکا، در اولویت مطلق قرار دارد. ”سهامداران“ این کنسرن تمام مردم آمریکا هستند، که از پیامدهای منفی تجارت آزاد و فرآیند جهانی سازی آسیب دیده اند. در این رابطه به ویژه گروه هایی از سفیدپوستان که به دلیل واردات گسترده محصولات ارزان قیمت چینی متضرر شده اند و یا بخصوص بخشی از کارگران که به دلیل سرمایه گذاری شرکت های آمریکایی در خارج از آمریکا، شغل خود را از دست داده اند، در اولویت قرار دارند.
در چارچوب دورویکرد “نخست آمریکا” و “دولت تاجر”، خروج و فشار بر پیمان های بین المللی مولفه دیگر سیاست خارجی ترامپ است، در این رابطه است که او در دوره اول ریاست جمهوری از پیمان اقلیمی پاریس، توافق هسته ای با ایران (برجام)، شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، ترانس پاسیفیک یا پیمان تجاری اقیانوس آرام (تی پی پی)، یونسکو، پیمان منع موشک های هسته ای میان برد، پیمان بین المللی مهاجرت و… خارج شده است. او با تهدید به خروج از قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی (نفتا) مکزیک و کانادا را مجبور به تغییراتی به نفع آمریکا نمود.
در چارچوب دورویکرد “نخست آمریکا” و “دولت تاجر”، مخالفت با چند جانبه گرایی یکی دیگر از مولفه های سیاست خارجی ترامپ است. در این جا نیز ترامپ با یک جانبه گرایی در تضاد با نظم جهانی لیبرالی قرار دارد. در این مورد در بخش دوم مقاله بحث گسترده ای خواهیم داشت.

ادامه دارد