دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳

دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳

ترور دژخیم و تاسف اپوزسیون! -بایز افروزی

قبل از هرچیز لازم می دانم تاکید کنم که من هیچ اطلاعی ندارم که چه کسی یا گروهی دژخیمان رژیم را ترور کرده است اما از هلاکت آنها متاسف نیستم.

زیرا آموخته ام و هنوز باور دارم که مبارزه اشکال گوناگونی دارد که تحت شرایط خاصی حتی ‘اعدام انقلابی’ دژخیمان رژیم و مبارزه ی مسلحانه هم می توانند نه تنها مشروع بلکه ضرورت هم داشته باشند.

بنابر این نمی توانم با کسانی که تحت هر شرایطی تنها و تنها با مبارزه ی مسالمت آمیز عاری از هرگونه خشونت باور دارند هم عقیده باشم. زیرا آنچه نوع و شیوه ی مبارزه را تعیین می کند، شرایط عینی جامعه است و نه ذهنیت این یا آن فرد یا گروه.

خبر ترور دژخیمان رژیم را که شنیدم، چیزی نمانده بود که من هم مانند بسیاری ها در میان دو حس متضاد رضایت و تاسف ‘پاندول’ شوم. 

اما یاد و خاطره ی رفقا و دوستان اعدام شده ام در سال ۶۷ به یاری ام شتافت و از سرگردانی رهایم کرد.

می دانم که طی یکی دو دهه ی اخیر خیلی ها در خم رنگ ریزی سوسیال دموکراسی اروپایی افتاده یا به میل خود در آن شیرجه رفته اند وبه رنگ و لعاب ‘فقط مبارزه ی مسالمت آمیز مدنی’ آغشته شده اند و با هراقدام قهرآمیز و مبارزه و مقاومت ‘غیر مدنی’ توده ها در مقابل جنایات و سرکوب خشن رژیم مخالف شده اند. اما من هنوز  رنگ و لعاب نگرفته و می دانم که هر جامعه ای شرایط تاریخی و مناسبات اجتماعی و سنت های مبارزاتی خود را دارد و همانگونه که نمی توان جامعه ی ایران را با جوامع اروپایی همسان دانست، نمی توان اشکال مبارزه در آن ها را نیز یکسان سازی کرد و با یک نسخه و یک دارو دو بیماری متفاوت را شفا داد.

در دهه ی شصت شمسی من در محله ی فقیر نشینی در جنوب تهران زندگی می کردم که شمار زیادی از اهالی آن را کارگران و زحمتکشان تشکیل می دادند.

از اوایل پاییز سال ۶۷ تا زمستان ان سال روز و هفته ای نبود که خبر اعدام پسر یا دختر یکی از اهالی در محل شنیده نشود و هیچ جنازه ای هم تحویل داده نمی شد و جنازه ای نبود که خانواده ها دور آن جمع شوند و شیون کنند و اندکی درد و اندوه خود را تسکین دهند، انها حتی نمی دانستند بر سر جنازه ی فرزندانشان چه رفته و در کجا دفن شده اند. فقط خبر بود و گاه لباس ها و خرت و پرت های  فرد اعدام شده که تحویل خانواده ها داده می شد.

گاهی امکان آن را داشتیم که به خانواده های داغدیده سربزنیم و گاه نه.

اوایل آذرماه بود که خبردار شدیم سه تا از پسرهای سید عیسی را اعدام کرده بودند.

با چند نفر از دوستان رفتیم خانه اش که اظهار همدردی کنیم. پسر دیگرش که چند ماهی بود از زندان آزاد شده بود، هنوز با کف پاهای آش و لاش شده و ستون فقزات صدمه دیده اش در رختخواب افتاده بود و ناله می کرد.

سید عیسی کارگر بود و از سندیکالیست های قدیمی به شمار می رفت. پسرانش هرکدام به راهی رفته بودند، یکی مجاهد بود و دو نفرشان چپ بودند و آنکه در رختخواب ناله می کرد به جرم برادر بودن با بقیه زندانی شده بود و پس از تحمل یک سال و نیم شکنجه جسم نیمه جانش را تحویل پدر داده بودند و اکنون خبر اعدام بقیه را دریافت کرده بود.

هنگام خداحافظی سید عیسی روبه ما کرد و گفت: ‘روزی می رسد که این جنایتکاران در دادگاه خلق محاکمه و به سزای اعمالشان  برسند’ 

بعد از اعلام هلاکت دو تن از دژخیمان رژیم که یکی از آنها در کشتار زندانیان سیاسی ۶۷ نقش مستقیم داشته و بعد از آن هم مرتکب جنایات بیشتری شده بود، بساری از افراد اپوزسیون با نوشتن مقاله و انجام مصاحبه و غیره از هلاکت آن ها اظهار تاسف کرده اند.

استدلال آنها این است که اگر دژخیمان زنده می ماندند و در یک دادگاه ‘عادلانه’ محاکمه می شدند اعترافات آن ها می توانست ابعاد گوناگون جنایت هولناک ۶۷ را برای مردم روشن کند!

باید از این دوستان پرسید کدام یک از ابعاد فاجعه ی ۶۷ ناروشن و پوشیده مانده است که قرار بود دژخیمان در دادگاهی که معلوم نیست کی برگزار خواهد شد آن را افشا کنند؟

فرمان دژخیم اصلی یعنی خمینی مبنی بر قتل عام دسته جمعی زندانیان سیاسی در همان دوران منتشر گردید، اسامی اعضای هیئت مرگ و موقعیت آن ها بارها منتشر شده است، قاضی مرگ و صادر کننده ی احکام  تمام زندان ها شناسایی شده اند، کمیت و کیفیت دادگاه های فرمایشی و چگونگی صدور احکام هم بارها از طرف زندانیان جان بدربرده افشا شده است و مرحوم منتظری نیز طی مصاحبه ی مشروحی بسیاری از جزئیات دیگر را بیان کرده بودند. بنابر این باید پرسید چه مانده که مردم آن را ندانند و باید از اعترافات دژخیمان در دادگاه استخراج شود؟

واقعیت این است که تمامی ابعاد جنایت هولناک ۶۷ روشن شده و به اندازه کافی اسناد و مدارک در دسترس مردم قرار دارد. تنها بعدی که هنوز در پرده ابهام مانده است شمار دقیق اعدام شدگان است که آن هم در بایگانی زندان ها موجود است و اگر هم نباشد نمی توان انتظار داشت که نام و نشان چندین هزار نفر زندانی اعدام شده در ذهن علیل دژخیمان فرتوت نقش بسته باشد که بشود از آن فهرست تهیه کرد.

بنابر این من نه تنها از هلاکت این دو دژخیم متاسف نیستم بلکه فلاکت و هلاکت همه ی دژخیمان را آرزومی کنم.

فاجعه اینجا است که دوستان طرفدار ‘محاکمه ی عادلانه ی دژخیمان’ در ۳۵ سال گذشته همواره آرزوی تندرستی و سلامت دژخیمان را داشته اند که روزی روزگاری انها را محاکمه کنند و دژخیمان در تمامی این سال ها هر روز مرتکب جنایت تازه ای شده اند و بدون ترس و واهمه به صدور حکم زندان، شکنجه و اعدام هزاران متهم سیاسی دیگر مبادرت کرده اند.

به عبارتی دیگر بی مجازات ماندن دژخیمان فقط و فقط آن ها را برای ارتکاب جنایات بیشتر یاری داده است و آن ها را گستاخ تر و لجام گسیخته تر کرده است. دژخیمان خیلی زود پی بردند که نه تنها هیچ خطری آن ها را تهدید نمی کند، بلکه بسیاری از اهالی اپوزسیون شب و روز برای تندرستی و طول عمر انها دست به دعا برمی دارند!

در خاتمه ناچارم تکرار کنم که به نظر من بی مجازات ماندن دژخیمان نه تنها آن ها را گستاخ تر می کند بلکه به دژخیمان آینده هم این پیام را منتقل می کند که نترسید و بیم به دل راه ندهید که هیچ مجازاتی در کار نیست و در قبال هر جنایتی که مرتکب شوید از رژیم مقام و ملک و مال و پاداش دریافت خواهید کرد.

بایز افروزی ۲۰.۰۱.۲۵

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

9 پاسخ

  1. در آذر ماه ۶۰ وقتی که دستغیب در شیراز ترور شد مرثیه مداح مشهور بیت رهبری آهنگران   هر روز از رسانه های حکومتی پخش می شد: 
    دستغیب صد پاره شد دیگر نمی آید////خطبه های جمعه را دیگر نمی خواند…..
    مردم کوچه بازار چنین جوکی را ساخته  بودند:
    دستغیب چند پاره شد؟
    الف: بیست پاره 
    ب: پنجاه پاره 
    ج: ۱۰۰ پاره 
    د: از اول  پاره بود  (پاسخ درست)

    بعد‌از ترور سید رضی محمد قبادلو و بعداز ترور هنیه هم رضا رسایى روبه قتل رسوندند تا انتقام حقارتها شون رو مثل همیشه از مردم بگیرند.بعداز ترور قاسم سلیمانی هم هواپیمای اکراینی را با۱۷۷ مسافر بیگناه سرنگون  کرده و کشتند. جان زندانیان سیاسی در خطرست بهوش باشیم.
    خدای سال ۶۰ در ان دوران به ازای هر تروری صدها نفر را تیرباران میکرد.

    در این روزها که فریاد  مردم جان به لب رسیده هر روز  از زندانها؛کف خیابان و کارخانه ….بلند است  این ترورها یا هر نام دیگری که بر آن میگذارید , بر شور و روحیه انقلابی و وحدت  آنها کمک میکند .
    جنبش دادخواهی برای محاکمه عادلانه آمرین و عاملین جنایتهای ۴۶ ساله تا پیروزی نیز جای خود دارد .

    1. با تشکر از جناب افروزی با دیدگاه منطقی درست اش! یکسری چپ خط امامی برای مرگ قاسم سلیمانی تروریست هم اشک تمساح می‌ریختند در حالیکه یارو خودش قاتل مردم ایرانی مخالف رژیم و مردم سوریه مخالف اسد بوده که اگر دادگاهی میشد پرونده های جنایاتش را باید با کامیون به دادگاه حمل می‌کردند! کسانیکه به جنایتکاران میدان می‌دهند هم مقصر هستند مثل پرفسور سمیعی در هانوفر آلمان که آیت‌الله شاهرودی که قاضی قتل بود را به آلمان دعوت کرده بود تا درمان شود. خب رژیم شیعه فاشیستی ملاها با همین نوکران در لباسهای مختلف است که سرپا ایستاده! ترور از دید لنین که میگن معلم کبیر یکسری است چرا رد نمیشد یا نشد؟ در مصاحبه لنین با خبرنگار ایتالیایی زمان خودش آمده بخوانید!

    2. در رفراندومی که در سال ۲۰۱۷ در کردستان عراق در برگزار شد مردم به استقلال کردستان رای دادند،اما بعد از چند روز از برگزاری رفراندوم ارتش عراق و مزدوران حشد الشعبی  و بخشی از نیروهای سپاه قدس به شهرهای کرکوک و خانقین و تعداد زیادی از شهر و شهرک های کردستان عراق حمله کردند در این حمله پنجاه درصد از خاک کردستان عراق را اشغال کردند که هنوز هم این مناطق را در تصرف خود دارند.
      طراح  اصلی این حمله و فرماندهی این یورش وحشیانه قاسم سلیمانی و همکار وی ابومهدی مهندس بودند.این حمله تنها یکی اقدامات جنایتکارانه ای بود که قاسم سلیمانی علیه مردم کردستان عراق انجام داد.
      قاسم سلیمانی ها همان داعشیون وطنی هستند.
      شعار جوانان در خیزش مهسا:سپاهی-بسیجی داعش ما شمایید.

    3. کهنسال گرامی

      کامنتی که از قول ولادیمیر ایلیچ در مورد ترور
      نوشتید کاملا مناسب وضعیت ایران است .

      در عصر رسانه ها و رسانه های اجتماعی در تملک کامل سرمایه داری و الیگارشی ، ترور کاملا مفهوم طبقاتی پیدا کرده است .لذا از بین رفتن دو قاضی جلاد برای طبقه کار و طبقه سرمایه دو مفهوم کاملا متفاوت دارد !

      کافیست که به نحوه گزارش خبر ها و تبلیغات یکساله اخیر رسانه های اصلی سیستم و شبکه‌های تحت تملک میلیاردرها را در مورد نسل کشی در غزه را در نظر بگیریم که چطور انها جای قاتلین و قربانیان را تعویض میکردند !

      از دیدگاه من امروز بیش از گذشته باید از ولادیمیر لنین ، تاکتیک ها و استراتژی وی برای پیروزی در انقلاب اموخت !

      1. دوستان گرامی آقایان: F Sharifi و حسن نکونام با درود و سپاس بابت توجه شما!
        نگرانی بنده فقط بابت جان زنان و مردان شجاع و آزاده ای است که در زندانهای سراسرکشور توسط حکومت فاشیستی به گروگان گرفته شده اند. همانند دهه سیاه و خونین ۶۰.ولی امروزه جنبش نه به اعدام در زندانها و کف خیابانها جاریست. که تفاوت بزرگیست.
        تندرست و شاد باشید!

  2. نکته مهم و اصولی و مستدل آقای افروزی، همراه با استنادهای تاریخی و واقعی آقای کهنسال، هسته مرکزی موضوع را بخوبی روشن میکند : دادگاه رسیدگی به جنایات این حکومت، بناست چه چیزی را روشن کند، که تا کنون روشن نشده است؟
    کوهی از اسناد و مدارک و شواهد، گورستان هایی در سراسر کشور، جانهایی هنوز زنده، آثار و بقایایی هنوز موجود، واقعیت این جنایات را ثبت تاریخی کرده اند، و انکار آنها، انکار تابش خورشید است.
    دادگاه را هم تشکیل داده ایم، و دوجینی از این فسیل های ۸۰ و ۹۰ و ۱۰۰ ساله را هم، با حق داشتن وکیل و دادگاه علنی بر گزار کرده ایم، خب، بناست این جنایتکاران چه چیزی را اعتراف و روشن کنند، که از قبل اعتراف و روشن نشده است؟ مگر خلخالی و لاجوردی و رئیسی و پور محمدی و دیگر جنایتکاران، نه تنها به انجام آنها اعتراف کرده، بلکه آنها را از « خدمات درخشان » خود ندانسته اند؟. مگر بابت آن همه جنایات، پست و مقام و احترام و امکانات مختلف اقتصادی کسب نکرده، و خود و خانواده های خود را سیراب نکرده، و هم اکنون هم به ادامه همان جنایات مشغول نبوده، و بابت آنها، طلبکار هم نشده اند، و خواهان « تشویق و تحسین »خود هم نشده اند؟ اعتراف از این روشنتر؟
    روشنفکران تاجر مسلک نشسته در جزایر امن، که هنوز بند نافشان به این حکومت جنایتکار وصل است، سانتالیسمشان گل کرده، و دم از « محکومیت ترور و جلوگیری از انتقامجویی » میزنند. بدون اینکه به روی مبارک بیاورند که « تروریست و انتقامجوی اصلی و اول » خود حکومت است و نه مردم. مردم حق دارند، هر زمان که میتوانند جنایتکاران را از پای درآورند. این عمل مردم، انقلابی، مقبول، مشروع و مبارزه ای مردمی است. هر گاه که حکومت ها تضعیف میشوند، و توازن قوا به سود مردم در حال تغییر است، ابتکارات و خلاقیت های مردم هم، خود را به شیوه های مختلف نشان خواهد داد. ابتکارات و خلاقیت های مردم را محکوم نکنید. حکومت و جنایتهایش را محکوم کنید! وقت همگان خوش!

  3. هزاران درود بر فرشاد اسدی، دلاور مرد آزاده ی ایران زمین، شیر مرد واقعی.
    حکومتی که هر حرکت اعتراضی مسالمت آمیز را وحشیانه سرکوب میکند، پاسخش گلوله است.
    یادمان باشد که:
    آخوند خوب، آخوند مرده است!

  4. جناب افروزی با درود, حق با شماست. بعضی, مبارزه مدنی را با بی عملی و حداکثر نوشتن نامه ای اشتباه گرفته اند. مبارزه مدنی یعنی درخواست از حاکمان برای اصلاح اما اگر این درخواست فاقد واکنشی مناسب به پاسخ حکومت باشد صد در صد از طرف حکومت انکار میشود. حال واکنش مردم بستگی به فاکتور های عدیده ای دارد که مهمترین آن شیوه هاییست که حاکمان در پیش پای معترضین قرار میدهند. برای مثال درخواست لغو اعدام سال هاست که مطرح و اهمیت آن هر روز بیش از پیش احساس میشود اما از آنجا که فاقد پشتوانه عملی از طرف مردم بوده به راحتی از طرف رژیم انکار شده. کودک دو ساله میداند و به والدین خود میفهماند که اگر به خواست او تمکین نکنند با سلاح گریه با آنان برخورد میکند و روزشان را سیاه میکند. کارگرانی که حقوقشان پرداخت نشده به درستی از اعتصاب استفاده میکنند یعنی پاسخی متناسب بکار میبرند. اما برای لغو اعدام و عدم تمکین دولت واکنش عملی متناسب کدام است؟ در این مورد بسیار بجا خواهد بود اگر انقلابیونی حاضر شوند به رژیم اولتیماتوم دهند که هر دادگاهی که حکم اعدام کسی را صادر کند قاضی و معاون و دادستان و تمامی ماموران اجرا کننده, حکم اعدام خود را امضاء کرده و ما آنرا اجرا میکنیم و بکنند. بگذار اینان روز و شب نگران جان خود باشند تا همکارانشان دست از دادن حکم اعدام بردارند. تازمانی که واکنش مردم متناسب با عمل حاکمان باشد,مبارزه مدنیست. اگر حقوق ماهانه شما را ندادند اسلحه نمیکشی اما اگر اسلحه کشیدند باید اسلحه بکشی و اگر اعدام میکنند اعدام بکنی.

  5. پرسشی است:
    آیا حاکمیت از ترور جدید وحشت کرده است؟
    برای رسیدن به پاسخ آری
    نیاز به آوردن مطالبیست
    باید گفت:
    حاکمیت در بعضی حرکات خودش بگونه ای خاص نقش داشته و دارد؛
    در بعضی خیر بعد از رخ داد آن حرکت
    سریع بسمت مهار آن می رود؛
    در بعضی از حرکات خاص که رخ می دهد و برخلاف نگرش حاکمیت است حاکمیت دچار یک وحشت می شود وحشت حاکمیت بخاطر اینست که آن حرکات بسمت تغییر فرهنگی است آنهم در نوع مبارزه گری .
    در حرکات اعتراضی زن ، زندگی آزادی حاکمیت از این حرکت وحشت کرد؛
    چون در آن حرکت روی سه مفهومی مرکزیت داشت آنهم مفاهیمی که اساس اعتقادات حکومت به چالش می کشید.
    اما در این ترور و این شیوه ترور چرا حکومت وحشت کرده است
    باید گفت:
    حاکمیت بر بعضی چنان فشار وارد کرده و یا فشار وارد می کند که آنها می برند و آنها چاره کار را خودکشی می دانند
    اما این روش دارد برای حاکمیت تبدیل به دردسر می شود
    فرد بریده دارد به این نتیجه می رسد حالا که من باید خود را از بین ببرم باید چندتا از مجریان پلید و تصمیم گیران اصلی را نیز از بین ببرم.
    رواج این روش قابل مهار برای حاکمیت نیست چون هر فردی ممکنه این تصمیم را بگیرد و چندتا از مزدوران خاص را از بین ببرد.
    اما حاکمیت این اعمال را به گروه های خاص می خواهد وصل تا بدین طریق به مزدورانش روحیه بدهد چون کار فلان گروه است نگران نباشید ما آنها را مهار می کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *